eitaa logo
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
2.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
👈سعی کن طوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه ! وقتی خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداره👉 نمازشبخونامونند👈 @Shabahengam 🌙 کانال‌احکام‌شرعی 👈 @Ahkammarfe گروه تبادلات شاهرخ💫مغفوری👇 @shahrokhzarghamm #کانال_وقف_مادر_سادات💚 #کپی_با_ذکر_یافاطمه"س"
مشاهده در ایتا
دانلود
◽️⇦ حدیث قدسی 《إنَّ اللهَ يَقولُ كُلَّ لَيلَةٍ مِن هذَا الشَّهرِ وَ عِزَّتی و جَلالی لَقَد أمَرتُ مَلائِكَتی بِفَتحِ أبوابِ سَماواتٍ لِلدّاعِينَ مِن عِبادی وَ إمائی》 خداوند در هر شب ماه رمضان می‌گوید: به عزت و جلالم سوگند به فرشتگان فرمان داده‌ام درهاى آسمان‌ها را بر روى بندگان دعا كننده‌ام بگشايند ‌ ↲فضائل‌الأشهرالثلاثة، صفحه۹۹
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدعبدالمهدی‌مغفوری
کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (19) 🌺 . #انقلاب 2 #همه_کارهات_برای_خدا_با
. ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله 🌺 (20) 🌺 3 ... ( : آقای رضا کیانپور) . در روزهای بهمن ماه شور و حال انقلابی مردم بيشتر شده بود. با انسانی که تا چند ماه قبل می شناختيم بسيار متفاوت شده بود. هر شب بود. ماشين پيکانش را فروخت و خرج بچه های مسجد و هزينه های کرد! شب بود كه آقای طالقانی(رئيس سابق فدراسيون کشتی) با شاهرخ تماس گرفت. ايشان وقتی فهميد که شاهرخ، به نيروهای انقلابی پيوسته بسيار خوشحال شد. بعد هم گفت: تا چند روز ديگر بر می گردند. برای گروه انتظامات به شما و دوستانتان احتياج داريم. روز دوازدهم بهمن شاهرخ و اعضای گروه مسجد، به عنوان انتظامات در جلوی درب فرودگاه مستقر شده بودند، با خبر ورود هواپيمای امام(ره) شاهرخ از بچه ها جدا شد. به سرعت داخل فرودگاه رفت. به او را به سالن محل حضور ايشان رساند. لحظاتی بعد حضرت امام وارد سالن فرودگاه شد، اشك تمام چهره شاهرخ را گرفته بود. شاهرخ، آنقدر به دنبال امام رفت تا بالاخره از نزديک ايشان را ملاقات کرد و توانست دست حضرت امام را ببوسد. آنروز با بچه ها تا بهشت زهرا(س) رفتيم در ايام دهه فجر شاهرخ را کمتر می ديديم. بيشتر به دنبال مسائل انقلاب بود. روز بيست و دو بهمن ديدم سوار بر يک جيپ نظامی جلوی مسجد آمد. يک اسلحه و يک قبضه کلت همراهش بود. شور و حال عجيبی داشت. هر روز برای ديدار به مدرسه رفاه می رفت. ... ...
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . 🌺 (21) 🌺 1 ( : آقای حسین رحمانی) چند روزی از پيروزی انقلاب گذشته بود. نيروی نظامی و انتظامی وجود نداشت. كميته های حلال مشكلات مردم شده بود. هر شب تا صبح نگهبانی می داديم. خبر رسيد كه يكی از افراد شرور قبل از با اسلحه در محله نارمک تردد دارد. دو نفر از بچه ها در تعقيب او بودند. اما موفق نشدند. ساعتی بعد ديدم آقایی با هيكل بسيار درشت وارد دفتر كميته شد. موهای فر خورده و بلند. قد و هيكل بسيار درشتی داشت. بعد هم با صدایی خشن گفت: دنبال من بوديد!؟ با تعجب پرسيدم شما؟! گفت: هستم. بعد هم اسلحه خودش را محكم گذاشت روی ميز. يكدفعه صدای مهيبی آمد. گلوله ای از دهانه اسلحه خارج شد! همه ترسيده بودند. بيشتر از همه خود . رنگش پريده بود. دست و پايش می لرزيد. بعد با خجالت گفت: به خدا منظوری نداشتم. اسلحه ام- ۳ خيلی حساسه. خدا رحم كرد. گلوله به كسی نخورد. پرسيدم: اين اسلحه رو از كجا آوردی؟ گفت: من عضو كميته منطقه يازده هستم. اطراف خيابان پيروزی. من هم كمی فكر كردم و گفتم: اين آقا رو فعلاً بازداشت كنيد تا بفرستيم كميته مركز اونجا معلوم می شه. بيشتر بچه ها می ترسيدند. هيچكس راضی نمی شد او را به كميته مركز منتقل كند. می گفتند دوست و رفيق زياد داره ممكنه به ما حمله کنند. ساعتی بعد با ماشين خودم به همراه دو نفر ديگر حركت كرديم. جلوی درب كميته مركز دو نفر از رفقا را ديدم.سلام وعليك كرديم. نگاهی به شاهرخ كردند و گفتند: اين كيه!؟ عجب هيكلی داره! چشماش رو ببند. زود ببرش تو كه آقای خلخالی منتظر اينهاست. رنگ چهره شاهرخ پريده بود.دستاش می لرزيد.التماس می كرد و می گفت: آقا تو رو خدا بگو من هيچ كاری نكردم.شما تحقيق كنيد.به خدا . رفتيم طبقه دوم.طوری كه كسی متوجه نشود به بازپرس گفتم: قيافه اش غلط اندازه. اما كار خاصی نكرده.فقط اسلحه داشته و بچه ها تعقيبش كردند. عصر فردا در محل كميته نشسته بودم. سرم توی كار خودم بود. يكی از در وارد شد.بلافاصله پشت ميز من آمد. مرا بغل كرد و شروع كرد بوسيدن! همينطور هم می گفت: آقا خيلی نوكرتم. غلامتم، خيلی مردی، هر كاری بگی می كنم. درست حدس زدم. شاهرخ بود. گفتم: چه خبره مگه چی شده!؟ گفت: مسئول كميته از شما خيلی تعريف كرد. بعد هم به خاطر شما من رو آزاد كرد. آقا از امروز من نيروی شما هستم. هر كاری بخوای می كنم. هر چی بخوای سه سوته حاضره! شاهرخ از همان روز عضو كميته ناحيه پنج شد. هر شب با موتور بزرگ و چهار سيلندر خودش گشت زنی می كرد. بعضی مواقع هم با ماشين جیپ خودش گشت می زد. جالب بود كه مرتب ماشين او عوض می شد. بعدها فهميديم كه نگهبان پادگان خيلی از شاهرخ حساب می بره. برای همين شاهرخ چند روز يكبار ماشين خودش رو عوض می كرد! ... ... .
کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ 🌺 (22) 🌺 2 ( : آقای حسین رحمانی) . داخل مسجد دور هم نشسته بوديم. حاج آقا جلالی سرپرست کميته مشغول صحبت با بود. حاج آقا به يکی از بچه های مذهبی گفته بود که احکام نمازجماعت و روزه را به شاهرخ آموزش دهد.حرف از احکام و... بود. يکدفعه شاهرخ با همان زبان عاميانه خودش گفت: حاج آقا بگذريم از اين حرفا! يه ماشين برا شما ديدم خيلی عالی! آخرين مدل، شورلت اصل آمريکایی، توی پادگانه، میخوام بيارم برای شما ولی رنگش تعريفی نداره!! شنيده بودم که نگهبان های پادگان هم از شاهرخ حساب میبرند. ولی فکر نمی کردم تا اينقدر! حاج آقا گفت: بس کن اين حرفا رو، شما دنبال کار خودت باش. دقت کن نمازهات رو صحيح بخونی. شاهرخ دوباره خيلی جدی گفت: راستی با مسئول پادگان هماهنگ کردم. میخوام يه بيارم برا !! همه با هم خنديديم و با خنده جلسه ما تمام شد. عصر روز بعد جلوی ايستاده بودم. با چند نفر از بچه های کميته مشغول صحبت بودم. صدای عجيبی از سمت خيابان اصلی آمد. با تعجب به رفقا گفتم: صدای چيه؟! يکی از بچه ها گفت: من مطمئنم، اين صدای تانکِ!! دويديم به طرف خيابان، حدس او درست بود. يک دستگاه تانک جلو آمد و نبش خيابان مسجد توقف کرد. با تعجب به تانک نگاه میکرديم. در برجک تانک باز شد. شاهرخ سرش را بيرون آورد. با خنده برای ما دست تکان می داد. بعد گفت: جاش خوبه؟! نمی دانستم چه بگويم. من هم مثل ديگر بچه ها فقط می خنديدم! يک هفته دردسر داشتيم. بالاخره تانک را به پادگان برگردانديم. هرکسی اين ماجرا را می شنيد می خنديد. اما شاهرخ بود ديگر، هر کاری که می گفت بايد انجام می داد. ... . ..
بهشت‌جایی‌ِکه‌توش... همه‌مثل‌توباشن(: من♥️ تولدت‌مبآرک‌′′عشق′′🌱- ،جآن :)♥️🎉 ،، 🤍🖇 ٬٬
💔😔💔 این خبر را برسانید به عشاق نجف بوی سجاده خونین کسی می آید... السلام علیک یا امیرالمومنین (علیه السلام)🙏😔😭 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزشمار🔴 • 🍃۵ روز تا زمینی شدن داداش حمید🍃 • •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈• • • •۱۴۰۱/۲/۴• • • •┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
"بسٰم‌الرب‌ْالشھدآ💔" -سلام‌رفقــا‌امیدوارم‌حال‌دلتون‌مھدوۍ‌باشھ😍🌼' طاعات‌وعباداتتون‌هم‌مقبول‌درگاه‌الھی👐🏻💜:) بہ‌مناسبت‌"تولد"داداش‌ابراھیم‌ختم‌صلوات‌داریم💙🚙" لطفاً‌ھر‌ڪس‌ھرچقدرڪھ‌می‌تونہ‌‌👀🤍:) و‌بہ‌‌اندازھ‌ۍارادتش‌بہ‌‌'ھادۍ‌دلھا'دراین‌ثواب قشنگ‌شریڪ‌بشہ‌🙂💕' -تعدادصلوات‌ھاتونو‌بہ‌‌آیدۍ‌زیر‌بفرستید💔🚶🏻‍♂:) @yamahdy_adrekny
ختم قران به نیت ظهور امام زمان عج وهدیه به روح پاک شهدا وشهید ابراهیم هادی https://abzarek.ir/service-p/msg/541688
1_334377913.mp3
زمان: حجم: 4.11M
🎧روضه ضربت خوردن امیر مومنان علیه السلام 🎤 کاش امشب مسجد کوفه بودیم🏴
🕊• بِسْمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحِیٓمْ ﴿طرح هدیه جزء قرآن﴾ بہ نیت تعجیل در ظهور آقا امام زمان ﷻ و شادے روح شھدا (حمید سیاهکالی مرادی، ابراهیم هادی، محمدهادےذوالفقاری و نجمه قاسم پور) •به مدت یک هفته از ۱۹ تا ۲۶ رمضان• اعلام جزء از طریق لینڪ زیر⇩💌 https://abzarek.ir/service-p/msg/541688 🌱
زمانی که ابراهیم هادی به دنیا آمد، اول اردیبهشت و مصادف با شبهای قدر ماه رمضان بود. امسال پس از ۶۵ سال که از تولد ابراهیم گذشته، تولد شمسی و قمری او با هم مصادف گردیده. شاخه گل صلوات نثار روح پاکش🌹 هادی دلها تولدت مبارک 🌹 شهید ابراهیم هادی 🌹 *شهید گمنام و بی مزار*