#چالش_هفته
#نوشته فهیمه امیرخانی منفرد
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
نگاه خیالی
سر کلاس نشسته ام و به تخته سیاه نگاه میکنم. معلم درس میدهد و من نگاهم به حفره ی بزرگ وسط تخته هست که در اثر انفجار چند روز پیش رخ داده است.
هزاران صدا در گوشم جولان میدهند.صدای فریاد های کودکان،ناله و زاری مادران و صدای شکستن قلب پدران.
آنچنان عمیق به تخته خیره شده ام که گویا برای پیدا کردن جواب سوالهای معلم،نابغه ای هستم.
اما من فقط نگاه میکنم و نه تخته را میبینم و نه سوال و جواب را.
نگاه من خانه های ویران،ماشین ها و وسیله های از بین رفته و آوار ساختمان هایی را میبیند که صدها نفر در زیر آنها مدفون شده اند.آری مثل این که عادت کرده ام که با چشم دل ببینم و مرور خاطرات کنم.
در بین این همه خرابه،هرزگاهی خودم را وسط کلاس مرتب با نیمکت و تخته ی سالم هم تصور میکنم و بی درنگ لبخند میزنم.ولی افسوس که فقط خیال است و واقعی نیست و از این خیال لبخندم تلخ میشود.
ناگهان با تکان های دوستم که به شانه ام میزد هوشیار شدم.به طرفش برگشتم و با تندی گفتم چی شده دستم درد گرفت.
معلم هم که انگار خط نگاهم را خوانده بود و به افکارم پی برده بود گفت: عزیزم ناراحت نباش بالاخره حق برباطل پیروز میشود و این وعده ی خداست.
حالا میخواهم همین جمله ی من را روی باقیمانده ی تخته حک کنی.
منم از شوق این جمله، خودم را به تخته رساندم و با آرزوی پیروزی، این پیام را روی تخته ی نیمه شکسته حک کردم.
#مهر
#غزه
#لبنان
@shahrzade_dastan