eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
61 ویدیو
246 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته فهیمه امیرخانی منفرد
فهیمه امیرخانی منفرد 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 نگاه خیالی سر کلاس نشسته ام و به تخته سیاه نگاه میکنم. معلم درس می‌دهد و من نگاهم به حفره ی بزرگ وسط تخته هست که در اثر انفجار چند روز پیش رخ داده است. هزاران صدا در گوشم جولان می‌دهند.صدای فریاد های کودکان،ناله و زاری مادران و صدای شکستن قلب پدران. آنچنان عمیق به تخته خیره شده ام که گویا برای پیدا کردن جواب سوالهای معلم،نابغه ای هستم. اما من فقط نگاه میکنم و نه تخته را می‌بینم و نه سوال و جواب را. نگاه من خانه های ویران،ماشین ها و وسیله های از بین رفته و آوار ساختمان هایی را می‌بیند که صدها نفر در زیر آنها مدفون شده اند‌.آری مثل این که عادت کرده ام که با چشم دل ببینم و مرور خاطرات کنم. در بین این همه خرابه،هرزگاهی خودم را وسط کلاس مرتب با نیمکت و تخته ی سالم هم تصور می‌کنم و بی درنگ لبخند میزنم.ولی افسوس که فقط خیال است و واقعی نیست و از این خیال لبخندم تلخ می‌شود. ناگهان با تکان های دوستم که به شانه ام میزد هوشیار شدم.به طرفش برگشتم و با تندی گفتم چی شده دستم درد گرفت. معلم هم که انگار خط نگاهم را خوانده بود و به افکارم پی برده بود گفت: عزیزم ناراحت نباش بالاخره حق برباطل پیروز می‌شود و این وعده ی خداست. حالا میخواهم همین جمله ی من را روی باقیمانده ی تخته حک کنی. منم از شوق این جمله، خودم را به تخته رساندم و با آرزوی پیروزی، این پیام را روی تخته ی نیمه شکسته حک کردم. @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آینده نمایی یا فلش فوروارد
آینده‌نمایی یا فلش فوروارد 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 این نماها اغلب مقدمه هایی هستند که از گزیده هایی که در بخشهای بعدی کتاب می آیند، برگرفته شده اند؛ همچنین میتوانند به عنوان اشاراتی به حوادث آینده نیز به کار برده شوند آنها، به عنوان اشاره گرها، باید با دقت فراوان مورد استفاده قرار گیرند. برای مثال شخصیتی را در حال برنامه ریزی کاری و یا در انتظار روزهای بهتری به تصویر بکشید در هر شرایطی از مداخلات نویسندگی ناشیانه در قالب پیشگوییهایی مانند او نمیدانست که تا سال آینده همه چیز را از دست خواهد داد، اجتناب کنید. یکی از جملات آزار دهنده: نمی دانستم که ...» (مایکل لیگات) پیش آگاهی زمینه را برای حوادث آینده آماده سازی کنید. بدون ارائه اشاراتی کافی از پیش، شخصیت های جدید تحولات جدید و یا راه حلهایی برای مشکلات به داستان وارد نکنید. در رابطه با داستانهایی با پایانهایی ،غیر منتظره، این پایانها باید امکان پذیر باشند و در طول داستان به طور ظریف و ماهرانه ای به آن اشاره شود. همان طور که داستان گسترده میشود شما ممکن است شخصیتهای جدید و یا موقعیتها یا پیرنگهای فرعی جدیدی را به آن وارد کنید. ممکن است لازم باشد به عقب بازگردید و صحنه ها یا ارجاعاتی را وارد کار کنید که به این عناصر جدید وصل میشوند و یا ظهور نهایی آنها را کمتر ناگهانی و بیشتر طبیعی جلوه میدهند. 📚چگونه نخستین رمان خود را بنویسیم ✍مارینا اولیور @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد بود آیین تجلیل و تکریم از پیشکسوتان و فعالان دفاع مقدس و مقاومت استان خراسان رضوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس خراسان رضوی تبریک به خانم سمانه قائینی عزیز. نویسنده و خاطره‌نویس دفاع مقدس. قلمتان سبز و مانا. 👏🍀 @shahrzade_dastan
📣 کاندیدای مرحله دوم داوری چهارمین جایزه ملی داستان حماسی 📌استان: مازندران ✍️عزیز الله محمدپور ♦️ بخش داستان کوتاه 🔖نام اثر: دامون تبریک به آقای عزیزالله محمدپور بابت راهیابی به مرحله نیمه‌نهایی جشنواره حماسی. به امید موفقیت در مراحل بعدی مسابقه👏👏👏🍀 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشتن از نگاه ابراهیم یونسی
نوشتن به سبک ابراهیم یونسی 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 طرح داستان مانند طرح ساختمان و عمارت است چند پایه و ستون اصلی باید داستان نیز برای عمارت وجود دارد که هرکدام از آنها اگر برومبد، قاعدتاً برومبد. بنابراین ستونها باید محکم باشد. تولستوی از پوشکین می‌گوید یک روز کسی نزد پوشکین رفت، دید که پرسید: «چرا می خندی؟ :گفت تاتیانا به من حقه زد، دارد شوهر می کند. توجه فرمودید؟ یعنی نویسنده میبیند که قضیه این طور پیش آمده است. این نشان میدهد که او شخصیت داستان خود را درست ساخته است. زنده است ... آن قدر زنده است که به نویسنده گوش نمیدهد بنابراین طرح هم ممکن است در ضمن کار در هم بریزد ولی این مصیبت نیست شخصیت اگر قوی باشد و خوب توصیف شده ،باشد خودش راه خودش را پیدا میکند شما می خواستید او را بنا به دلیلی بکشید. این پیش بینی را کرده بودید، ولی او نمی خواهد کشته بشود راه به جای دیگری می برد. چه اشکال دارد؟ طرح داستان عيناً طرح ساختمان است. نویسنده از پیش باید جای واحدهای کوچکتر ساختمانی را بر روی نقشه مشخص کند و شکل کلی ساختمان را دقیقاً در نظر داشته باشد و گرنه در نیمه راه میماند گاه هم پیش می آید که درضمن پیشرفت طرح نکاتی مانع از ادامه کار میشود علت این است که مصالح داستان برخلاف ساختمان یا عمارت جان .دارند بنابر احساس و افکار خود عمل می کنند و اگر خوب ساخته شده باشند چون مواد بیجان نیستند، فعالیتشان را در داستان دنبال می کنند و اغلب از فرمان نویسنده سر باز میزنند. آنها علیه طرح می شورند، و شورش آنها به معنای در هم ریختن طرح ذهنی نویسنده است. اما با پیگیری شخصیتها توسط نویسنده طرح واقعی شکل خواهد گرفت. موتور داستان بلند یا ،کوتاه اشخاص داستان هستند بزرگان این رشته از ادب معتقدند، نویسنده کاری ندارد جز اینکه شخصیتهای داستانی را زنده و با جنب وجوش بسازد. بعد از آن دیگر او کاری ندارد. آدمهای زنده ای را ساخته است، باید به دنبالشان بیفتد و گزارشگر احوالشان باشد. یعنی نویسنده باید موافق با حرکت شخصیتهای خود طرح را تغییر بدهد و به آنها امکان دهد تا به پیروی از ویژگیها و سرشت خود یعنی صفاتی که نویسنده به آنها داده است، طرح را اصلاح کنند و در مسیری جز مسیر اولیه به پیش ببرند. امروزه، خاصه در عرصه داستان کوتاه عده ای به ظاهر داستانهای چخوفی اما هذیان گونه می نویسند. اینها در معنا معماري داستان بلد نیستند. درعین حال مهارت چخوف را هم ندارند. چخوف با مهارت فوق العاده اش، شخصیت داستان را در دو سه سطر معرفی میکند و برای خواننده جا می اندازد. موپاسان پدر داستان کوتاه است طرح داستان موپاسان را نگاه کنید. این طرح حتماً اوج دارد. در چخوف اوجی به آن صورت نمیبینید. در داستان موپاسان، اشخاص خوب وبد وجود دارند یا به اصطلاح تبهکار و غیر تبهکار. سیاه و سفید مشخص است. اما در داستان چخوف اصلاً اشخاص خاکستری اند. تمایز ندارند. شما نگاه میکنید و میبینید که داستان مقدمه دارد، ولی این به عنوان مقدمه نیست فقط برش کوتاهی از زندگی است. در حالی که داستان موپاسان اوج دارد، نتیجه گیری دارد. گاه نتیجه گیری را در اوج خلاصه می کند. مثل داستان داش آکل صادق هدایت در این داستان اوج و نتیجه گیری و مؤخره داستان یا گره گشایی در این است که «مرجان عشق تو مرا کشت .» آدم میداند است. دیگر لزومی ندارد که بگوید، مرجان به بوده که این دختر هم علاقه مند داش آکل علاقه مند بوده و داستان را فرود بیاورد. اوج و نتیجه گیری و همه چیز ۵۰ چگونه مینویسم در یک کلمه می آید و خواننده همه چیز را میبیند اصل این است که نقطه اوج داستان در جایی قرار بگیرد که وقتی خواننده به پشت سرش نگاه کند، آن نقطه را ببیند که یک سروگردن از بقیه داستان بالاتر است. درضمن، مجموع و فشرده تمام آن چیزهایی باشد که تا آن لحظه گفته شده است. 📚چگونه می‌نویسم/ نه روش از نه داستان‌نویس معاصر ایران ✍کاظم رهبر @shahrzade_dastan