eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
59 ویدیو
233 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
این کتاب زندگینامه شهید والامقام استان فارس، سردار شهید مرتضی جاویدی معروف به اشلو است به قلم زیبای استاد اکبر صحرایی سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات مُلک اعظم مشهد به چاپ رسید و سعید عاکف(نویسنده خاک های نرم کوشک) در مورد این کتاب میگوید: اگر کسی از من بپرسد تاثیر گذارترین کتابی که تا کنون درباره دفاع خوانده ای چه کتابی است، می‌گویم: تپه جاویدی و راز اشلو اما فرازی به کتاب: به مرتضی جاویدی گفتم: اشلو، میتونید تا شب دوام بیارید؟ با صدایی که بوی قاطعیت و توکل داشت، گفت: کاکو محسن، تا قیامت مقاومت می‌کنیم و منتظر شما میمونیم! - خدا حفظت کنه، تا شب دوام بیارید و بعد بکشید عقب! با لحن متعجب پرسید: عقب نشینی!؟ عقب نشینی را جوری تلفظ کرد که انگار حرف نامعقول زده ام. محتاط گفتم: ممنونم از رشادتت اشلو، اما شما تو دل دشمن هستید و باید زودتر بیایید عقب! - آقا محسن، شاید من منظورم رو بد فهموندم؛ ما گلوی دشمن رو تو چنگ داریم! میمونیم و مقاومت تا شما برسین به ما! - با پنجاه، شصت تا نیرو غیرممکنه! صریح و روشن پاسخ داد: کاکو محسن، من و بچه‌ها هم قسم شدیم نذاریم اُحُد تکرار بشه! از حاج جعفر بپرسید!.... سعید ریحانی شورباخورلو @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته حسین مطهر
نوشته حسین مطهر ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ هوا ی گرم و خفه کویری ،بد جوری روی اعصاب کریم خالدار راننده نیسان آبی ،اثر گذاشته و کلافه اش کرده بود.هفته پیش در دهکده ریگ یلان با چند نفر از اهالی روستا دعوایش شده بود.اصلامدام احساس غم واندوه زیادی می کرد ،علاقه اش به خیلی از فعالیت ها که زمانی برایش لذت بخش بود را از دست داده بود.قبلا وقتی به جاده نهبندان میزد ،نوار ترانه شادی می گذاشت،سیگار وینستونی چاق می کرد،تخمه گل آفتاب را با لذت می شکست و‌ پایش را روی پدال گاز می فشرد تا به مقصد برسد ،رسیده و نرسیده دوباره بار می زد و قبراق بر می گشت به روستا ،روز از نو ،روزی از نو.اما حالا دل و دماغ کار نداشت.احساس خستگی شدید ،اضطراب،نا امیدی وعدم تمرکز و فراموشی خاطرات داشت. کریم آقا از خیلی وقت پیش ناخودآگاه اخلاقش بهم ریخت ،با خانم و بچه ها با مردم ،با همسایگان در می افتاد ،با کوچکترین حرفی یا چیزی از کوره در می رفت، مثل دیوانه ها نعره می کشید و دعوا راه می انداخت. گاهی وقت ها به مرگ یا خودکشی فکر می کرد یا صحبت از مردن و خلاصی می کرد گاهی هم شعر می خواند: « ای آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید. یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند. روی این دریای تند وتیره و سنگین که می دانید. گاهی با خودش حرف می زد: کریمو ! ها... چته ؟ چه مرگته؟ چی چی مو خوای؟اینهمه سال زحمت کشیدی ،نتیجه اش چی شد؟ .بعد خودش جواب می داد: هیچی ،بدبختی ! فلاکت! درد و رنج! بیچارگی! ای روزگار بی مروت!. گاهی مثل بچه های لوس و ننر ،گریه می کرد،دست خودش نبود ،شدیدا افسرده بود. همانطور که رانندگی می کرد در جاده های کویری ده سلم به شهداد،یکهو افکار مالیخولیایی به سراغش آمد ،شعری را زمزمه کرد: گاهی مسیر جاده به بن بست می رود. گاهی تمام حادثه از دست می رود. گاهی غریبه ای ،که به سختی به دل نشست. وقتی که قلب خون شده، بشکست ،می رود. هق هق ،اشکش سرازیر شد ،ماشین مانند چرخ دستی خراب تو جاده به این طرف و آنطرف کشیده می شد،سنگینی بار، نیسان قدیمی را از تک و تا انداخته بود ،هرچه تلاش کرد تا گریه نکند ،ممکن نشد ،روی چشمانش را پرده ای از اشک شور و تلخ پوشانده بود،جایی را نمی‌دید ، انگار در تونل تاریکی رانندگی می کرد،یک لحظه ، حالت جنون و دیوانگیش به او ج رسید ،با خود گفت : دیگه تعلل بس است ، برای همیشه خودم را خلاص می کنم!. پایش را روی پدال کلاچ فشرد ،دنده را عوض کرد و با تمام توان به سمت بی نهایت پر کشید ،نیسان مثل ماهی قزل آلا پیچ و تاب می خورد و جاده خاکی کویری را در می نوردید،ناگهان چاله ای نسبتا گود وسط جاده ،دهان باز کرد ، تایر سمت راست نیسان در چاله افتاد ،سر و صورت کریم بشدت زخمی شد و شیشه جلو ماشین ترک های زیادی برداشت ،ماشین روی جاده ولو شد و کریم آقا هم پا در هوا ،میانه زمین و آسمان قرار گرفت ،نه راه پس داشت نه راه پیش،یادش آمد به حرف های آخوند مسجدکه می گفت: آدمایی که خودکشی می کنند تا قیامت میان زمین و آسمان ،سرگردان می مانند!. هاجر و واج لحظاتی بدون حرکت باقی ماند بعد سعی کرد ،شیشه شکسته ها را کنار بزند و خودش را به بیرون پرت کند. سرش بشدت درد می کرد ،چشمانش غرق خون وخرده شیشه شده بود ، به شدت از عمل خود پشیمان شده بود،دنبال دستاویزی برای فرار از آن وضعیت می گشت ،به هر جان کندنی بود از ماشین دور شد و کنار یک تخته سنگ بزرگ نشست ،نفسی تازه کرد.حالت تهوع بدی داشت ،از تشنگی لبانش داغمه بسته بود.دستان شکسته اش را به زور بلند کرد و گفت : خدا....یا ....ممنونتم!. چیزی نگذشت که از دور دست ها ،موتور سواری نزدیک شد .مرد چوپان ،زخم های کریم را مداوا کرد و با دادن کمی شیر تازه بزویک لقمه نان و پنیر محلی ،جان دوباره به او داد. چوپان گفت: خوا.. بهت رحم کرد ،عمر دوباره بهت داد،...شاکر باش ،و رنه روحت رفته بود به عرش علا وگوشت تنت طعمه ی کرکسا می شد!. کریم لحظه ای فکر کرد وانگار عقلش سرجا آمده باشد زیر لبی چیزی گفت و با علامت سر حرفهایش را تایید کرد. چوپان اورا با طناب پشت سر خود روی ترک بند موتور مهار کرد و راه افتاد. باد خنک که به صورت کریم آقا خورد ،احساس سرخوشی کرد انگار خدا عمر دوباره به او داده باشد ،حالا رمل های بیابان ،هوای داغ ۶۵ درجه ،دشت های پهناور و کوه های بلند ،درختچه های گز ،تپه های تخم مرغی شکل ، آفتاب کویر،سکوت دل انگیز و مرموز بیابان و خلاصه همه چیز برایش تازگی و زیبایی خاص داشت . نزدیک شهداد ، یک نیسان آبی کهنه در حال رفتن بود و پشت آن نوشته بود: خودکشی قدیمی شده ،اگه مردی زندگی کن!. @shahrzade_dastab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من هم بعد از کتاب زن زیادی جلال آل احمد، دارم کتاب تاریخ بیهقی رو میخونم. یکم سخت خوان هست اما می‌ارزه که یک دور بخوانیم و به نثر و محتوای کتاب مسلط باشیم. اوصیکم بتلاوه تاریخ بیهقی. مخصوصا بر دار کردن حسنک وزیر. 😍 @shahrzade_dastan
روزنوشت نوشته عزیزالله محمدپور ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️    شنبه ۸ دی      از قالیشویی تماس می گیرند که؛ ماشین فرستادند برای دریافت قالی. بعد از سه ساعت تاخیر، وقتی راننده،طلبکارانه از نحوه لوله بندی ام اعتراض می کند، می گویم:« اگه هنری در بسته بندی داشتم، کارگر فرش شویی می شدم، نه کارمند دولت.» کم می آورد و با عجله قالی ها را به دوش می کشد و می رود. یک شنبه ۹ دی    عصر، زنگ خانه به صدا در می آید.از قاب  آیفون دوستی را که مدت ها از او بی خبر بودم ، می بینم. به تصور اینکه می خواهد بدهی اش را پرداخت کند، شادمان خیز بر می دارم سوی حیاط. اما دوست گم گشته ام، تنها گل رویم را می بوسد و طلب حلالیت می کندبخاطر اعزام عاجلش به حج. همین! دوشنبه ۱۰ دی می روم مراسم نقد و بررسی کتاب« صدای پاروها» درکتابخانه شهیدان نجاریان، حضور انبوه اهل قلم و جوان به حیرتم وا می دارد. نویسنده کتاب، جناب صادق کیان نژاد است و بخشدار گتاب. آرزوی می کنم؛ ای کاش کافه مسئولین ما، از اهالی فرهنگ و هنر باشند! سه شنبه ۱۱ دی      ماشینم را می برم مکانیکی.همزمان موبایل قورباغه ای استاد مکانیکی زنگ می خورد و به محض باز کردن گوشی شروع می کند به فحاشی و حرف های رکیک و و زشت. بعد گوشی را می بندد و رو به من می گوید: «خواهر.....ادب نداره،به من میگه نامرد.» چهارشنبه ۱۲ دی     برای تولید فیلمی مستند  با چوپانی میانسال مصاحبه می کنیم.اما دچار هول و لکنت زبان می شود. من برای اعتماد به نفس او پشت دوربین، می ایستم و به نشانه تایید سرم را مدام تکان می دهم. یه هو، از خنده ریسه می رود و می گوید:« تو چه خوب مثل بز سر می جنبونی!» پنج شنبه ۱۳ دی شش صبح گوشی ام زنگ می خورد. دوست گرمابه و گلستانم است.به گمان اینکه می خواهد همراهی اش کنم برای ورزش صبحگاهی، پاسخ نمی دهم. یک ساعت بعد،پیام می فرستد:« رفتم کله پاچه گرفتم؛ هم برای منزل، هم شما. چون جواب ندادی،ناچار با عیالات صرفشان نمودیم. دلت آب!» بدجوری حالم گرفته می شود! جمعه ۱۳ دی    داستانکی کوتاه و زیبا ازمجله کاریکلماتور؛ اولین سوال حوا از آدم:   _چی بپوشم؟ @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان چیست؟
داستان چیست؟ ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ حال قالب داستان را پیش رو داریم که در عین برخورداری از نقاط مشترک با قالبهای دیگر تفاوتهایی اساسی نیز با آنها دارد. در این قالب هدف ثبت واقعیت نیست. اگرچه بهره گیری از آن در هنگام ضرورت ممکن و شدنی است این قالب قصد آن دارد که به مدد تخیل و از طریق پرورش یک حادثه به شکل دلخواه ،نویسنده هرچه بیشتر بر احساس خواننده تأثیر بگذارد. اگرچه) در کنار تأثیر حسی راه برای انتقال اندیشه و تأثیری فکری نیز باز است. دو ویژگی داستان را از دیگر قالبهای نگارشی متمایز می سازد. الف- بهره گیری از تخیل ب احساس برانگیزی اگر بخواهیم این تفاوت را به شکل دیگری نشان دهیم باید بگوییم داستان یک قالب هنری است ولی قالبهای دیگر اگرچه هر یک وسیله برای ارتباط کلامی به شمار میروند اما قالبی هنری زیبا و حس‌برانگیز نیستند خواهید گفت: گاه مطالعه مقاله گزارش و دیگر قالبها نیز به شدت حس ترحم خشم و یا عاطفه را در ما برمی انگیزد بر این مبنا ویژگی (انگیزش احساس را نمیتوان منحصر به قالب داستان قلمداد نمود. در پاسخ خواهیم گفت شک نداریم که قالبهای نگارشی دیگر غیر از (داستان نيزگاه احساس برانگیزند، اما اولاً احساس برانگیزی لازمه تفکیک ناپذیر این قالبها نیست یعنی میتوان مقاله و گزارش و خاطره ای داشت که برانگیز نباشد همچون مقاله ای که در موضوع تأثیر ورزش بر سلامتی انسان بحث میکند. نکته دوم این که حس برانگیزی در گزارش و مقاله و خاطره اگر واقع شود بیش از هر چیز معلول این است که به واقعیتی بیرونی و قابل لمس اشاره میکنند که زاییده تخیل نیست. مثلاً وقتی نویسنده ای در مقاله اش آماری وحشتناک از تعداد کودکان سرراهی و پرورشگاهی و بی سرپرست ارائه میدهد ما به عنوان خواننده چون با واقعیتی عریان و رعب انگیز و تلخ که هم اینک در منطقه اقامتمان حضور دارد روبرو میشویم و از زندگی خود و نزدیکانمان در چنین محیطی احساس ناامنی و تشویش میکنیم طبیعی است حس ترحم اندوه و ترس در وجودمان بیدار شود. بنابراین در چنین نوشتهای قلم و روان و خیال شورانگیز و ذهن قصه پرداز نویسنده نیست که موجب ایجاد چنین حسی در ما میگردد اما در داستان نویسنده به یاری تخیل قوی و توان و تجربه ای که در داستان پردازی دارد. خواننده را در بند جاذبه‌های دوست داشتنی اسیر می سازد. در چنین حالی ،اندوه لبخند و تحسین خواننده بیشتر معلول تدابیر و فنونی است که در پرداخت داستان به کار گرفته شده است. هنر بعضی داستان نویسان تا به آن حد است که واقعهای تخیلی و غیرواقعی را چنان پرداخت میکنند که بعید نیست اگر خواننده با همین حادثه در دنیای واقعیت روبرو شود تا این اندازه تحت تأثیر قرار نگیرد. بالاخره سومین نکته اینکه حس برانگیزی قالب های نگارشی (غیرداستان ناشی از این است که نویسنده راه تازه ای را انتخاب می.کند به این معنی که در عین نقل واقعیت و حفظ سندیت از بیانی هنری و پرداختی دلنشین نیز بهره میگیرد به عبارتی دیگر او در ترسیم لحظه ها صحنه ها و آدمها بی این که پا از دایره واقعیت بیرون نهد. از شگردها و ترفندهای تأثیرگذار و دل انگیز ادبی هم یاری می گیرد. این مولود دو رگه را میتوان گزارش هنری و یا تاریخ یا نثر هنری نامید در تاریخ ،بیهقی، آثار دکتر علی شریعتی و مقالات و سفرنامه‌های جلال آل احمد و نیز مقاله فیل مست از جرج اورول به نمونه هایی از این دست برمی خوریم که در عین واقعیت واقعیت از نظر نویسندگانشان از قالبی هنری و نثری حس‌برانگیز نیز برخوردارند. 📚شیوه های داستان نویسی ✍ پروانه میرزایی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در حال خواندن این کتاب هستم. متن کتاب حاوی توصیفات فوق‌العاده زیبا، حرفه‌ای و جذاب هست و به نظرم برای یادگیری نحوه نوشتن توصیف در داستان میتونه خیلی کمک‌کننده باشه. ارسالی خانم رویا سیف @shahrzade_dastan