#ناممارابنويسيدپریشانحـسݩ
باید #حماسہاے دگر از نو به پا ڪنیم
#بیـرق_علـم بسـاط عـزا را بنـا ڪنیم
باید مثال روز #حسیݧ «هفتم صفر»
روز #حسـݧ عـزاے دگر دسٺ و پا ڪنیم
#السلام_علیک_یا_حسن_بن_علی_ع
●➼┅═❧═┅┅───┄
#مترسکی_میان_ما
#قسمت12
فردای اون روز،صبح زود بلند شدم و به کارهای گوسفندها و گاوهام رسیدگی کردم...حمید هم مشغول صبحونه خوردن بود...نگاهش نکردم تا سلامم نکنه،سنگینی نگاهش رو حس میکردم اما کمی ازش دلخور بودم ،حق داشتم دلخور باشم اون باید به داییش میگفت که تو این مدت یک بارهم پایم رو از گلیمم درازتر نکردم اما با سکوتش همه چی رو بدتر خراب کرد!!!
مشغول شیر دوشیدن بودم که صدایش منو از جا پروند...با صدایی که از ترس لرزون بود گفتم:
★چرا انقدر ناغافل به اینجا میایید؟
-سلام ،ترسوندمتون؟
نمیخواستم بفهمه ترسیدم برای همین صدایم رو محکم کردم و گفتم:
★اصلا نترسیدم ،اما کاش انقدر بی هوا نمیومدید...
خنده اش گرفته بود،با دهن کش اومده گفت:
-ببخشید،من اومدم از بابت حرفهای دیروز داییم ازتون معذرت خواهی کنم،میدونم خوب حرفی نزد ،اما باور کنید چیزی به دلش نیست فقط زبونش تند و تیزه...
★اتفاقا خیلی ناراحت شدم ،ولی مهم نیست ،ممنونم بفرمایید...
-منو بیرون میکنید؟
★بله ،چون دیگه شما رو همسایه نمیدونم...
-چرا رعنا خانم ؟
★ببین آقا حمید شما دیروز با سکوتتون نشون دادید که حرفهای داییتون حقیقته...
-نه به خدا ،اگه من از شما طرفداری میکردم داییم یک فکرای دیگه ای پیش خودش میکرد...
★چه فکرایی؟!!!اصلا خوب کاری کردید... حالا بفرمایید ...
-چشم میرم فقط نزارید روابط همسایگی با این حرفهای پوچ خراب شه...
★خراب شده ،شما خبر ندارید ...
-باشه میرم اما من هنوزم شما رو همسایه ام میدونم خداحافظ
★خداحافظ
**********
حمید
اعصابم خورد بود،دست و دلم به کار نمیرفت ...رعنا تو زمینش بود...یک جورایی منتظر نشسته بودم تا برای کاری به کمکش برم ،وقتی دیدم هیچ کاری نداره منتظر نشستم تا به دشت بره نقشه ای تو سرم داشتم که باید عملیش میکردم...
ادامه دارد...
نویسنده :آرزو امانی
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
#مترسکی_میان_ما
#قسمت13
رعنا با گوسفندهاش راهی دشت شد...وقتی خیلی دور شد به زمینش رفتم و راه آب رو بستم به قدری گل و لای به داخل جوی آب فرو کردم که مطمین بودم فردا صبح آب بالا میزنه...
*************
فردای اون روز از ذوق نقشه ام سر ساعت هفت صبح از اتاقک بیرون زدم و به روی تخت نشستم ،منتظر بودم آب رو باز کنن تا شاهده اجرایی شدن نقشه ام باشم...
به نیم ساعت نکشید که آب به درون جوی جاری شد...اول از زمین رعنا میگذشت بعد به زمین من میرسید...کم کم آب بالا اومد اما زود بود برای کمک کردن!!!
رعنا از پشت کلبه اش بیرون اومد و به سمت زمینش راه افتاد یک لحظه کنار جوی ایستاد اما دوباره به راهش ادامه داد...
از جایم بلند شدم و گفتم :
-سلام رعنا خانم ؟چرا امروز آب رو باز نکردن خیلی وقته منتظر نشستم...
رعنا راه رفته رو برگشت و کناره جوی ایستاد...چشمش به آبی بود که داشت از مسیر اصلی منحرف میشد...
با صدای بلند گفتم:
-چیزی شده؟
بهم نگاه نمیکرد ...سریع به سمت زمینش رفتم ...با ناراحتی ساختگی گفتم:
-ای بابا پس بگو چرا آب به زمینم نمیرسه ...
رعنا با تعجب گفت:
★من دیروز گل و لای کف جوی رو تمیز کردم چطوری به این زودی راهش بسته شد؟...
-مهم نیست پیش میاد خودم راهش رو باز میکنم ...
★نه شما دست نزنید الان خودم بازش میکنم...
-تعارف میکنید؟اجازه بدین کمک کنم...
چیزی نگفت با قدمهای بلند به سمت زمینم رفتم تا بیلم رو بردارم... وقتی که برگشتم هاشم رو بیل به دست بالای جوی آب دیدم با خودم گفتم""آی بخشکی شانـــــــــــــــس !!!""
مشغول حرف زدن بودن ...نزدیکشون شدم و گفتم :
-رفتم بیل بیارم،هاشم بیا کنار خودم بازش میکنم...
هاشم سخت مشغول بود نفس زنان گفت:
*شما چرا آقای مهندس؟ خودم هستم...
اصلا از این هندونه ای که به زیر بغلم گذاشت خوشم نیومد ...عملا اجازه هیچ کاری رو بهم نداد و منم عین رعنا تماشا کننده عملیات لای روبی جوی آب بودم...
ادامه دارد....
نویسنده:آرزو امانی
#شمیم_یار
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
.
📌 اسمِ ترسَت را، مدیریت نذار!
▪️ در سال ۶۱ هجری، بعضی افراد به خاطرِ توجیهاتِ اقتصادی، با #امام_زمانِ خود همراه نشدند. هر کدام از ما نیز ممکن است در شرایطی، از توجیهات اقتصادی استفاده کنیم. یعنی به خاطرِ پول به خودمان دروغ بگوییم و سپس با وجدانی راحت به اشتباهِ خود ادامه دهیم و نام آن را مدیریت بگذاریم.
▫️ توجیهات اقتصادی فراوانند. مثلاً عدهای نامِ هدیه، بَر رشوه میگذارند یا پولِ رِبا میگیرند و به آن، خرید و فروش میگویند یا در معاملات خود، دروغ میگویند و آن را، دروغِ مصلحتی مینامند.
▪️ گاهی هنگامِ صرف هزینهی مالی برای #امام_زمان هم، توجیه اقتصادی میآوریم. مثلاً میگوییم اگر درآمد کافی داشتم، حتما بخشی از آن را صرفِ امور #مهدوی میکردم. در صورتی که آنچه مهم است، نیّت ماست، نه مبلغی که هزینه میکنیم.
▫️ پس حواسمان باشد که به نامِ مدیریت و به بهانهی فقر، خود را از نعمتِ کار برای #امام_زمان محروم نکنیم؛ آنهم در زمانی که دشمنان، با تمام توان واردِ میدان شدهاند و از هیچ کار یا هزینهای برای عقب انداختنِ #ظهور، دریغ نمیکنند.
برگرفته از کتاب 📚👇
📎 #توجیه_المسائل_کربلا
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
❁﷽❁ #کلیپ ❁﷽❁
هـــر صــبـــح رو بــا سـلام بـه آقـا صاحب الــزمــان شــروع کــنـیـم
دلــــم بـه ” مـسـتـحـبـی ” خـوش اسـت کـه جـوابـش ” واجـب ” اسـت
💔 السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه... 💔
ســـلام آرامــش دلــم ❤
صـبــحــتـون مـهـدوی ✋
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیاست مهدوی
شعارهای مهدوی را
هر چه بیشتر باید سیاسی کرد!
🎤 حاج آقا پناهیان
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3
مداحی_آنلاین_حال_امام_زمان_را_نگیریم.mp3
2.85M
♨️حال امام زمان (عج) را نگیریم
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #حیدریان
https://eitaa.com/joinchat/1939406895Ceace4493e3