🦋 اینا را حرام کن برای خودت....
.
✳#غر_نزن #نق_نزن #گلایه_نکن . چرا که این ها نشان از یک ذهن و درون نا آرام دارد.
✔غر زدن باعث میشود هر چیزی بدتر از آنچه هست بنظر برسد..
✔ غر زدن و گلایه داشت تبدیل به عادت میشه..
✔ غر زدن همه را دل مرده می کنه .
.
✔ غر زدن خلاقیت را از بین می بره.
.
✔ غر زدن افراد منفی را بیشتر میکنه.
.
✔غر زدن روابط بد را تقویت می کنه.
به خاطر داشته باشیم
ذهن آرام همیشه به دنبال نکات مثبت و سازنده است.پس تا میتونیم خدا رو بابت نعمت هامون شکر کنیم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌹
#ﻭﻗﺘﯽ_کسی_ﺣﺎﻟﺶ_ﺑﺪﻩ_ﺑﻬﺶ_ﭼﯽ_ﺑﮕﯿﻢ؟!
♦ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ:
ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ ..ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ.. ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ...ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪﻩ ..
ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻩ...
♦ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ،
ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ،ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ نیستید ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰنید.. ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ
♦ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ..ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ
ﻮ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ..ﺑﺮﺍﺵ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ،
ﺑﺮﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﭙﺰﯾﺪ،
ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﺵ، ﺑﻌﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ...
ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ،
♦ﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﯿﺪ،ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ، ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ..
♦ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ..ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ،ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ..ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ..این بزرگترین کمکه...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_پریا
#آرامش_از_دست_رفته
#پارت_اخر
سلام اسم من پریاست۲۷سالمه
فرزندآخرخانواده هستم...
بعد از یک سال و رفت و آمد های رامین و مادرش بخشیدمش و به صورت رسمی من رو از خانواده ام خواستگاری کرد و جواب مثبت رو گرفت و با هم ازدواج کردیم ،خدارو شکر بعد از مدت ها طعم خوشبختی رو چشیدم و کنار رامین خوشبختم والان یه تو راهی داریم که منتظرم با آمدنش زندگیمون رو زیبا تر کنه.
دوستان میدونم من روبخاطراشتباهاتم خیلی قضاوت کردید..فقط میتونم بگم دردی روکه من کشیدم امیدوارم هیچ کدومتون تجربه نکنید..
ازستاره عزیزم تشکرمیکنم که صبوری کردو سرگذشت من رو داخل کانال آموزنده وزیباشون گذاشتند. اماخداروشاهدمیگیرم هرچی براتون تعریف کردم عین واقعیت زندگیم بودواخرداستانم میخوام بگم توهرقشری خوب بدهست پس جمع نبندید.
لطفابرای خواهرکوچیکتون دعاکنیدکه همیشه آرامش داشته باشم و خوشبخت
یاحق....پایان
🔑گروه بحث و گفتگو درمورد سرگذشت
https://eitaa.com/joinchat/3745055272C316a1c99e9
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اشتیاق دارم به مسیرهای نرفته، به مقصدهای بعید، به هر آنچیزی که دیگران از آن دست کشیدهاند، به آن فکر نکرده، یا دستنیافتنی و محال پنداشتهاند.
من اشتیاق دارم به بودن، به دوام آوردن، به لبخند زدن در نهایتِ دشواری.
من اشتیاق دارم همان راهی را بروم که میگویند نمیشود، همان کاری را بکنم که میگویند نمیتوانی و به مقصدهایی برسم که هیچکس تا به حال نرسیده!
من هیجان دارم برای آن روزی که بعد از یک خستگی طولانی، میان قلعهی آرزوهام نشسته باشم، نفسی عمیق بکشم و بگویم: سخت بود، خیلی سخت، ولی من ثابت کردم که میشود، که غیرممکن نیست. که هیچ چیز برای کسی که جسورانه میایستد، میجنگد و جا نمیزند، غیر ممکن نیست.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#حکایت
استاد شاگردانش را به یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود .بعد از یک پیاده روی طولانی همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند .
استاد به هریک از آنها لیوان آبی داد و از آنها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند .
شاگردان هم همین کار را کردند ولی هیچ یک نتوانستند آب را بنوشند چون خیلی شور بود .
بعد استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت واز آنها خواست از آب چشمه بنوشندو همه از آب گوارای چشمه نوشیدند .
استاد پرسد :«آیا آب چشمه شور بود؟»
همه گفتند:«نه ...آب بسیار خوش طعمی بود».
استاد گفت :«رنج هایی که برای شما در این دنیا در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه بیشتر ونه کمتر ...این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج ها را در خود حل کنید . پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج ها فائق آیید»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_اول
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
وقتی من به دنیاآمدم پرستاربه بابام میگه بچتون دختره ایشالله بعدی پسر میشه!!بابام باخندیده میگه من 4تاپسردارم منتظریه دختربودم خوش خبرباشید.مامانم میگفت بابات وقتی به دنیاامدی خیلی خوشحال بودکل بخش روشیرینی پخش کرد..من شده بودم سوگلی بابام..یه کم که بزرگترشدم توخونه خودم باخودم بازی میکردم دوستی نداشتم..من تهران به دنیاامدم ولی چون پدربزرگم بخاطردوستش رفته بودقزوین زندگی میکردوعموکوچیکمم برای ادامه تحصیلش رفته بودایتالیا مامجبورشدیم بریم قزوین زندگی کنیم تاتنهانباشن..پدربزرگم معمار مسجد بود کارش خوب بود همه قبولش داشتن..اون زمان پدربزرگم به بابام تواپارتمان خودش یه واحدخونه و یه مغازه دادبودکه مشغول به کاربشه..بابام طلاسازبوداوضاع زندگیمون خوب بود.توفامیل اسم من روگذاشته بودن خانم طلا،،چون تمام دستم وگردنم پرازطلا بودوهمه ی دخترهای فامیل که همبازیم بودن بهم حسادت میکردن..من یه دخترساده بی شیله پیله بودم باکسی کاری نداشتم..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
| #مسیر_سبز 🌱|
💟 یادتان باشد وقتی مشکلی را به شما نشان میدهند، به این معنا است که شما توانایی حل آن را دارید!
اگر این توانایی را نداشته باشید، آن مشکل پیش نمیآید
✅اگر بر فرض:
پول ندارید!
سلامتیتان در خطر است!
با همسرتان مشکل دارید!
با بچههایتان مشکل دارید!
و یا هر مشکل دیگر...! بدانید که زمان "رویارویی" با آن مشکل فرا رسیده و بدانید که "میتوانید حلش کنید". همه مشکلات قابل حلاند.
🌀میلیونها انسان همین الان دارند حلش میکنند.میلیاردها انسان هم در آینده حلش خواهند کرد و شما میتوانید جزء یکی از آنهایی باشید که این مشکل را حل کردهاند.
🖇همه مسائل قابل حلاند.
فقط باید قیمتشان را بدهید:
بعضی وقتها قیمت آنها...
یک مقدار سکوت است!
یا یک مقدار مشورت
یا کمی صبر و حوصله
و یا حتی کمی جرات
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#ضرب_المثل
شتر پیر آواز دهل بسیار شنیده
این ضربالمثل زمانی به کار میرود که بخواهند بگویند شخص آن قدر تجربه دارد که از ادعاها و حرفهای ناامیدکننده و یا مشکلات کار نمیترسد و پا پس نمیکشد و کار را با موفقیت انجام میدهد.
از رسم های قدیمی عروسی در برخی مناطق این بود که عروس را سوار بر شتر به مجلس عروسی و نزد داماد و خانواده و میهمانان میآوردند.
هنگامی که مرکب عروس به مجلس نزدیک میشد، نوازندگان شروع به زدن ساز و دهل میکردند و سر و صدای جشن و شادی بالا میگرفت.
حال اگر شتر جوان و بیتجربه بود، هنگام نزدیک شدن به مقصد، به علت صدای بلند، به ویژه صدای دهل، میترسید و رم میکرد و به عروس صدمه میزد.
بنابراین برای این کار از شترهای پیرتر که به سر و صدا عادت داشتند و سر و صدا تاثیری بر آنها نداشته و باعث ترسشان نمیشد، استفاده میکردند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#بامبو🎲
⭕️ چطوری استرسم رو از همه لحاظ کاهش بدم؟
جسمی :
1⃣ خواب کافی.
2⃣ ریلکس کردن.
3⃣ تنفس عمیق.
4⃣ دوش آب گرم.
5⃣ انجام حرکات کششی.
6⃣ گوش دادن به موسیقی آرام.
ذهنی :
1⃣ مدیتیشن.
2⃣ ژورنال نویسی.
3⃣ صحبت درباره موضوع استرس.
4⃣ کمک گرفتن از فرد مورد اعتماد.
5⃣ انجام عادتهای سالم.
5⃣ برنامه ریزی برای انجام گام به گام کارها.
سلامت روان :
1⃣ انجام فعالیت مورد علاقه.
2⃣ استراحت کردن و بستن چشم ها.
3⃣ تمرین مثبت صحبت کردن با خود.
4⃣ فاصله گرفتن از فضای مجازی.
5⃣ قبول کردن استرس به عنوان بخشی از زندگی.
6⃣ ترک کردن عادت های نادرست در درمان استرس.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_مهسا
#دست_زمونه
#پارت_دوم
اسمم مهساست متولد61 هستم
درفصل بهاربعداز4 تاپسربه دنیاآمدم.
وقتی که ۶ سالم شد متوجه ی اذیتهای مادربزرگم میشدم که باکارهاش مامانم رو حرص میداد تو زندگیمون دخالت میکرد.از اونجای که بابام عاشق مامانم بود نمتونست ناراحتیش روببینه به بهانه ای اینکه خونه کوچیک ازپیششون رفتیم.بابام یه خونه ی ۵۰۰متری گرفت که برای ماحکم کاخ روداشت،،من برای خودم یه اتاق جداداشتم باکلی امکانات،،نمایی خونه ی ماازسنگ مرمربودهرکسی اون زمان میدیدحیرت میکردمیگفت فلانی عجب خونه ای داره..من خیلی کوچیک بودم زیادازخاطرات اون خونه الان یادم نمیاد..فقط ازحرفهای مامانم یادمه که همیشه به بابام میگفت فامیل حسودماهستن چشم دیدنمون روندارن داداشام همه هنرمندهستن..داداش بزرگم استادتنبکه دومی تاروسه تارمیزنه..داداش سومیم ازهمه شیطون تره،حتی یادمه سربازیش 4سال طول کشیدبخاطراینکه هرسری فرارمیکردوقتی میگرفتنش اضافه خدمت میخورد..داداش کوچیکم خیلی آروم وساکت بود ولی چون ماپشت هم بودیم گاهی باهم لجبازی میکردیم کارمون به کتک کاری دعوام میکشید..بابام مردخیلی خوبی بودفقط یه ایراد داشت اونم این بودکه خیلی رفیق بازبود..
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
بعضیها را معمولی بودنشان خاص و دوست داشتنی میکند. همین زیادی خودشان بودن و زیادی ادا در نیاوردن و زیادی نقاب نزدن!
بعضیها را همین خجالت نکشیدن از نقصهای تجربی و ذاتیشان عزیز میکند. همین که خودشان را با همان اندام معمولی و همان موهای سفید و همان خطوط نازک زمان روی چهرهشان دوست دارند. همین که دست نمیبرند و پیچ تنظیمات وجودشان را زیادی دستکاری نمیکنند و اصالتشان را حفظ کردهاند.
خودت باش و خودت را دوست داشتهباش. لزومی ندارد به جز شخصیت و اخلاق و سبک زندگیات، روی چیز دیگری کار کنی و هیچ چیز دیگری را عوض کنی. تو همینجوری که هستی دوستداشتنی و ارزشمندی؛ اگر قبل از همه، خودت به این نتیجه رسیدهباشی
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست.
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره.
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری
حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.
وقتی بیمار میشی ، حتماً
جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.
وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه
که تو خوب بودن خودتو نشون بدی.
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد ،
حتماً داری امتحان پس میدی.
وقتی همه ی درها به روت بسته میشه،
حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی
بابت صبر و شکیبایی بهت بده.
وقتی سختی پشت سختی میاد ،
حتماً وقتشه روحت متعالی بشه.
وقتی دلت تنگ میشه ، حتماً وقتشه
با خدای خودت تنها باشی...
پس فقط صبر داشته باش..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد