#امام_صادق_شهادت
آتش به جان دلبر جانانه می زنند
با شعله ای که بر در این خانه می زنند
پیر و جوان که فرق ندارد برایشان
در میزنند و بعد چه جانانه می زنند
آتش نکرد افاقه و شمع غریب را
در پیش چشم مضطر پروانه می زنند
اینجا به هر روش که شده میزنند خلق
ضربه جدا و طعنه جداگانه می زنند
باشد بزن ولی نه سر کوچه بین خلق
یک سرشناس را که به هرجا نمی زنند
اینجا مدینه است طبیعی است هر کسی
تا زد برای حق علی چانه می زنند
افتاد یاد داغ عمویش که عده ای
دارند غنچه را دم گلخانه می زنند
جایی که بار شیشه پناهنده شد به سنگ
از دست مردمی که وقیحانه می زنند
مسمار هم حساب علی را نکرد پاک
اینجا فقط به نیت بیعانه می زنند
#علی_اکبر_نازک_کار
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_صادق_شهادت
.
تصور کن امامی دور تو مأمور هم باشد
به ضرب و شتم تو مأمور هی معذور هم باشد
درون خانه با ناموس خود باشی و جز اینها
به هتک حرمت از بالا بر او دستور هم باشد
به غیر از هتک حرمت در میان ناسزاهایش
به جز فریاد و فحاشی کلام زور هم باشد
تصور کن که در برخوردٍ با ماهی که در سجده ست
به جز توهین به دستش حکم از منصور هم باشد
تصور کن که حالا این تصورهای شرم آور
برای آدمی از جنس خاک و نور هم باشد
تصور کن امام صادق است و بر سکوت و صبر
به رغم لشکر شاگردها مجبور هم باشد
به جز تصویر میخی داغ در چشم امام ما
در آن تصویر حالا چکمه ای در دور هم باشد
چه خواهد شد اگر آتش بگیرد درب و بعد از آن
کسی که هی لگد را می زند مغرور هم باشد
به روی ساقه ی زردش دو چندان می شود دردش
اگر آن که لگد را می زند منفور هم باشد
برای خود نه٬ می گرید برای مادرش زهرا
بساط گریه پشت «در»اگر که جور هم باشد
#مهدی_رحیمی_زمستان
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_صادق_شهادت
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
میان حوزهٔ علمیه اختلاف نبود
که بهر رحلتش استاد، میل سابق داشت
و تا همیشه دگر بیمراد میمانند
چهار هزار مریدی که مرد عاشق داشت
به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش
هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت
چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد
چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت
به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید
چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت
سخن به محضرش این است ای حقیقت علم
ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم
کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود
که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود
هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست
حریم مدرسههایی که رزمگاهت بود
گواه گفتهام این نخلها که همچو علی
شب مدینه پر از بغضِ سربهچاهت بود
نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم
که بین خانه فقط شعلهها پناهت بود
چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو
که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود
چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح
به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود
برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود
و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود
#جواد_محمدزمانی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_صادق_شهادت
#بقیع
نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است
بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است
مدینه منتظر دسته های سینه زنی ست
مدینه چشم به راه بقیة الله است
به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است
به شرطه ها برسانید بدر در راه است
بقیع جنت الاعلاست در سراسر روز
بقیع عرش خداوند در سحرگاه است
چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت
که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است
چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند
نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است
به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند
مدینه چشم به راه بقیة الله است
#میلاد_حسنی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
18.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
🌴یه داغی روی قلبم هست
🌴دلی خون سینه ای چاکه
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #زمینه
👌 #پیشنهاد_ویژه
11.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱#استوری | #ریلز
آن زمانی که گِل من را سرشتند🕊
سهم من از کرببلا را مینوشتند🕊
از امام صادق(ع)است این قول و مطلب🕊
زائرین کربلا اهل بهشتند🕊
🎙 #ملاباسم_کربلائی
#السلامعلیڪیاشیخالائمه ✋
#شب_جمعه🌙
#شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)🥀
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🥀
#یا_امام_صادق_ع🌷
🕯ﺣﺪﯾﺚِ ﻓﻀﻞِ ﺗﻮ اذڪﺎر ﻫﺮ روز شیعہ
🍁ﻫﻤﯿشہ ﻧﺎم ﻗﺸﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻟﺐ شیعہ
🕯ﺗﻮیے رﺋﯿﺲِ ﺑﻼﻋﺰل ﻣﺬﻫﺐ شیعہ
🍁اﻻ اﻣﯿﺮ و ﻋﻠﻤﺪارِ ﻣڪتبِ شیعہ
#السلامعلیڪیاشیخالائمه ✋
#شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)🥀
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🥀
#شهادت_امام_صادق
دارد ميان هيئت خود گريه ميكند
با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند
با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند
دارد براي غربت خود گريه ميكند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ريختند
يك عده بي هوا وسط خانه ريختند
اموالِ خانه را وسط خانه ريختند
جمع ِحسودها وسط خانه ريختند
بين نماز بود و مجالش نداده اند
حتي امان به اهل و عيالش نداده اند
بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است
ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است
تنها ميان درد سر و يادِ مادر است
افتاده است پشت در و يادِ مادر است
شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد
بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد
اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلين خويش را به خدا بر نداشته
شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند
در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند
اين غُصه را به نام مدينه سند زدند
بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند
در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دويده خميده شده،بي رمق شده
اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده
گيرم خميده در بر انظار رفته است
پاي برهنه از سر بازار رفته است
گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است
شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است
در زير چكمه ها بدنش پا نخورده است
#محمد_جواد_پرچمی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شهادت_امام_صادق
باز هم نوبتِ مدینه شُدو
در غَمَش باز کربلا میسوخت
باز در کوچه یِ بنی هاشم
خانه ای بینِ شعله ها میسوخت
نیمه شب ریختند در خانه
مو سپیدی به ریسمان بستند
درِ آتش گرفته را اما
ناگهان رویِ کودکان بستند
َ
به پَرِ دامنی ولی اینبار
آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت
پدر از خانه رفت شُکرِ خدا
پهلویِ او به میخِ در نگرفت
نَفَسَش بند آمده نامرد
در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش
پیرمرد است میخورد به زمین
بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش
شرم از رنگِ این محاسن کُن
رحم کُن حالِ کودکانش را
این چنین رفتن و زمین خوردن
درد آورده اُستُخوانش را
حق بده که به یادِ او انداخت
گَرد و خاکی که بر محاسن داشت
مادرش را که تا درِ مسجد
داغِ بابا عزایِ محسن داشت
حق بده که به یادِ او انداخت
عرقِ سردِ رویِ پیشانیش
خونِ رویِ جبینِ جدش را
عمه و رنجِ کوچه گردانیش
حق بده که به یادِ او انداخت
عمه اش را گُذر گُذر بردند
از مسیری که ازدحام آنجاست
یعنی از راهِ تنگ تر بردند
حق بده که به یادِ او انداخت
گیسوانش که خاک آلود اند
گیسویی را که در دلِ گودال
غرقِ خون رویِ خاکها بودند
رویِ این کوچه ای که از سنگ است
همه جایش نشانیِ او بود
یادِ یک حنجر است این دفعه
نوبتِ روضه خوانی او بود
هرچه او بیشتر نَفَس میزد
بیشتر می زدند زینب را
تیغ شان مانده بود در گودال
با سپر می زدند زینب را
سَرِ شب کودکان همه در خواب
تا سحر میزدند زینب را
یک نفر در میانِ گودال و
صد نفر میزدند زینب را
#حسن_لطفی
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_صادق_شهادت
گر چه در خاک رفت، پیکر تو
دیگر از تن جدا نشد سر تو
دود آتش زخانه ات برخاست
پشت در جان نداد همسر تو
ظلم بر عترتت رسید ولی
به اسیری نرفت دختر تو
بدنت آب شد ززهر، ولی
تازیانه نخورد خواهر تو
قامتت گشت خم ولی نشکست
پشت تو در غم برادر تو
ظلم دیدی ولیک کشته نشد
کودک شیرخواره در بر تو
سوخت قلبت ولی نشد صد چاک
تن فرزند در برابر تو
زهر دادند بر تو لیک نخورد
چوب کین بر لب مطهّر تو
سوخت پا تا سرت ززهر ولی
پاره پاره نگشت پیکر تو
می سزد در غم تو گریه کند
چشم شیعه به جدّ اطهر تو
بوده یک عمر در عزای حسین
اشک، جاری زدیدۀ تر تو
نه از این غم سرشک (میثم) ریخت
اشک خونین زچشم عالم ریخت
#غلامرضا_سازگار
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_صادق_شهادت
شدي شهيد ولي پيكر تو دست نخورد
ميان معركه ي خون سر تو دست نخورد
اگرچه در اثر زهر مي زدي پــر و بال
ز تير و نيزه به بال و پر تو دست نخورد
هزار شكر، به پيراهن و عباي شما
برابر نگه خواهر تو دست نخورد
اگرچه دست تو شد بسته با طنابِ ستم
به نقش آيه ي انگشتر تو دست نخورد
سه بار تيغ به رويت كشيده شد ، امّا
به مُصحف بدن اَطهر تو دست نخورد
نفس نفس زدنت سخت شد ولي آقـــــا
به ضرب تيغِ كسي ، حنجر تو دست نخورد
كسي نديد جسارت شود به ناموست
دگر به زينتيِ دختر تو دست نخورد
غروب روز دهم بود ، عمّه ات مي گفت:
رقيّه حرف بزن ، معجر تو دست نخورد ؟؟؟
#محمد_قاسمي
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7