eitaa logo
اشعار ناب آیینی
28هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
994 ویدیو
52 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب كه پا گُشا شده‌ای در كُنِشْت (۱) من انگار اُلـفتی است تـو را با سـرشتِ من آورده قـابِ چَشـمِ تو عكسِ بهشتِ من تـغییر می‌دهـی همه‌ی سرنـوشتِ من از رویِ نیـزه سر زده مهـمانِ من شدی تـو كیـستی؟ كه ماه به ایـوانِ من شدی تو كیستی؟ كه یوسفِ بازارِ من شدی من نه، تو آمدی و خریدارِ من شدی عیسی‌ترین مسیحی و دلدارِ من شدی با جلوه‌ای تمامِ كَس و كارِ من شدی من تا به حال فخر بدین سان ندیده‌ام طوبی لَكْ از تمامیِ عالم شنیده‌ام برقِ نگاهِ تو جگرم را كباب كرد تاریكی كُنشتِ مرا آفتاب كرد یك عمر هر چه ساخته بودم خراب كرد آقایی تو رویِ كمِ من حساب كرد آن قطره‌ام كه در دلِ دریا نشاندی‌ام پایِ ضریحِ قبله‌ی دل‌ها نشاندی‌ام زُنّار (۲) پاره می‌كنم از جان به راهِ تو ای روح و اِبن و اَبْ به فدایِ نگاهِ تو ای عرش و فرش، سایه‌نشینِ پناهِ تو از چیست؟ نوكِ نیزه شده تكیه‌گاهِ تو یحییِ سر بریده! به خون می‌كِشی مرا با شور و جلوه‌ات به جنون می‌كِشی مرا من آبرو گرفته‌ام از آبرویِ تو باشد گواهِ غربتِ سُرخت، گلویِ تو با اشك و با گلاب دهم شستشویِ تو خاكسترِ تنور بگیرم ز رویِ تو با بَد وسیله‌ای به گلویت كشیده‌اند پیداست كه به زجر سرت را بریده‌اند با پا چراغِ انجمنت را شكسته‌اند چون روز روشن است تنت را شكسته‌اند حتماً قِداستِ سخنت را شكسته‌اند با چكمه‌ها لب و دهنت را شكسته‌اند یك هاله نور دور و برت چرخ می‌زند یك قافله به پایِ سرت چرخ می‌زند دور و برِ تو روحُ الاَمین پَر گرفته است زانویِ غم به سینه، پیمبر گرفته است پهلو شكسته، روضه‌ات از سر گرفته است از حال رفته، بوسه ز حنجر گرفته است با ناله‌های فاطمه از كِثرتِ غمت عرش خدا به لرزه در آمد ز ماتمت پیر و مرادِ من شدی ای نور مشرقین باب النجاة امتِ حیرانْ در عالمین ساغر بریز ساقی ذكرِ شهادتین دیوانه می‌شوم به هوایِ تو یا حسین خونِ خدا به پایِ تو ایمان می‌آورم قابل بدانی‌ام به خدا جان می‌آورم من عاقبت‌به‌خیرِ توأم، خوش به حالِ من با عرشیان به سیرِ توأم، خوش به حالِ من نا آشنا ز غیرِ توأم، خوش به حالِ من اینجا اسیرِ دِیرِ توأم، خوش به حالِ من حالا كه خاكِ راه  شدم در سپاهِ تو می‌خواهم التماسِ دعا از نگاهِ تو ✍ ۱. آتشکده و معبد یهودان ۲. زنار کمربندی بود که ذمیان نصرانی در مشرق‌زمین به امر مسلمانان مجبور بوده‌اند داشته‌باشند تا بدین وسیله از مسلمانان ممتاز گردند. 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
روضهٔ نیمه‌شب بود، دلش را به صلیبی خوش کرد دل به تمثالِ زن ِ پاک و نجیبی خوش کرد خاطرش را به مداوای طبیبی خوش کرد تا دلش را به مسیحای غریبی خوش کرد مثل یعقوب ِ پریشان‌شده در کنعان شد یوسفی آمد و در دِیْرِ دلش مهمان شد پرچم قافله همرنگ گلی احمر بود کاروانی که جدا گشته ز یک لشگر بود آسمان غمزده از فاجعه‌ای دیگر بود تار می‌دید ولیکن سر نی‌ها، سر بود ناگهان در دل آرامش شب طوفان شد پیرمرد از نفس افتاد و دلش حیران شد کاروان آمد و از قامتِ سر خون می‌ریخت پا به پای زنی در بین گذر خون می ریخت جای اشک بصر از چشم قمر خون می ریخت پیش چشم پدر از چشم پسر خون می ریخت آسمان مرثیه‌خوانِ پسر انسان شد ماهْ در پشتِ سرِ ابرِ سیه پنهان شد دشت از تابش خورشید و قمر محشر بود کاروان حامل صد نسترنِ پرپر بود نیزه‌ها بین صف خسته‌ی چند دختر بود بین سرها، سری از باقی سرها، سر بود وضع دلشوره‌اش آن لحظه دو صد چندان شد محو زیبایی بی سابقه‌ی جانان شد نیزه‌دار آمد و او از سببش پرسش کرد از پریشانی ِ موها و لبش پرسش کرد جرئتی کرد و ز نام و لقبش پرسش کرد تا که از مادر و اصل و نسبش پرسش کرد ناخودآگاه تمام جگرش عطشان شد قسمت چشم ِ دل و دیده‌ی او باران شد درهمی داد و سر عیسای خونین را خرید تشنه لب بود و همه دریای خونین را خرید یوسف لب تشنه‌ی زیبای خونین را خرید قدر یک شب هم شده لیلای خونین را خرید چون که آه جگر از دیدن او سوزان شد بی سبب نیست خدا هم ز غمش گریان شد با گلاب و آب و عنبر قامت سر را که شست عاشقانه صورت زیبای دلبر را که شست غرق گریه، خونِ در رگ‌های حنجر را که شست گرد خاکستر به روی دیده‌ی تر را که شست دیدن چشم پُر از خون شده‌اش آسان شد اندکی داغ دل و سینه‌ی او درمان شد در همین فرصت کم عاشقی آموخته بود چشم خود بر نگه نافذ سر دوخته بود ماه رویی که سر ِ زلف و لبش سوخته بود اشک می‌آمد و رخسار برافروخته بود چشمه‌ی معرفتی در دل او جوشان شد نیمه‌شب بود که انجیل دلش قرآن شد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
روضه‌ی دید از دور مسیحا نفسی می‌آید دید با قافله فریادرسی می‌آید صحنه‌ای دید در آن قافله اما جانکاه بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟ صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟ از سر هر مژه‌اش معجزه بر می‌خیزد با طنینش همه آفاق به هم می‌ریزد با نسیم از غمِ دل گفت به صد شیون و آه به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه گرچه این شیوۀ رندان بلاکش باشد حیف از این زلف که بر نیزه مشوش باشد با دلی سوخته آمد به طواف سرِ ماه پاره‌پاره دلش از داغ لبِ پرپرِ ماه گفت: ای جان جهان نذر غمت! جانم باش امشبی را ز سر لطف، تو مهمانم باش ماه را همره خود با دلِ بی‌تاب آورد نذر لب‌های ترک خورده کمی آب آورد خون از آن چهره که می‌شُست، دلش خون می‌شد حال او منقلب و دیده دگرگون می‌شد اشک در چشم پُر از شیون راهب می‌خواند روضه می‌خواند، از آن اوجِ مصائب می‌خواند روضه می‌خواند: "همه عمر در این چرخ کبود بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند یا که در سلسله بی بال و پری را ببرند" آه از سوز و گدازی که در آن محفل بود عشق می‌گفت به شرح، آن‌چه بر او مشکل بود گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو! کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو! ناگهان ماه،‌ چه جانکاه دمی لب وا کرد محشری در دل آن سوخته‌دل، برپا کرد گفت: من کشتۀ لب‌تشنۀ عاشورایم زینت دوش محمد، پسر زهرایم دید راهب به دلش شعله و شور افتاده‌ست شعلۀ‌ آتشی از نخلۀ طور افتاده‌ست تشنۀ عشق شد از غصه نجاتش دادند ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند صورتش را به روی صورت خونین حسین... و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آیینِ حسین... ✍ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱. در این شعر بعضی از ابیات حافظ به شیوه‌های مختلفی تضمین شده است. ۲. این ماجرا، با تفاوت‌هایی در منابع زیر نقل شده است: - بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۸۴ - لهوف، ص۱۳۶ - عبرات المصطفین فی مقتل الحسین(علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۵۸ - مقتل الحسین(علیه‌السلام) مقرم، ص۴۴۶ - تذکرة الخواص، ص۱۵۰ (به نقل از کتاب «خورشید بر فراز نیزه‌ها» نوشته آقای سیدمحی‌الدین موسوی، ص۸۸ تا ۹۵) 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پست قبلی👆👆👆 شهادتینِ مرا، بهترین گواه تویی که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی مرا ز حلقه به گوشان خود، حسابم کن بزن به هستی‌ام آتش، ز شَرم آبم کن خوشا دلی که فقط با تو عشق‌بازی کرد به شوق ناز تو احساس بی نیازی می‌کرد منِ حقیر کجا و صحابی تو کجا شکست بال و پرم، هم‌رکابیِ تو کجا؟ به استغاثه سر راهت آمدم، رحمی فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز که جز ولای توأم نیست هیچ دستاویز فدای گردش چشمان نیمه باز توأم نیازمند غم میهمان‌نواز توأم بده به رسم تبرک، عبیر مُشک به من ببخش بوسه‌ای از آن دو لعل خشک به من نگاه مهر تو شد، مهر کارنامۀ من گلاب ریخت غمت، در بهارنامه من من از تمامی عمر امشبم تبرک شد ز فیض بوسه به رویت لبم تبرک شد شفق اگر چه رثای تو از دل و جان گفت حکایت از سر و سامان عشق عُمان گفت ✍ استاد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
روضه گذشته چند صباحی، ز روز عاشورا همان حماسه که جاوید خوانده‌اند او را همان حماسه‌ی زیبا، همان قیامت عشق به خون نشستن سرو بلند قامت عشق به همره اسرا می‌روند شهر به شهر سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر به جر مجاهدت، از آن فرشتگانِ اسیر چهل ستاره که بر نیزه می‌درخشیدند به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند طناب ظلم کجا، اهل بیت نور کجا؟ سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟ به هر کجا رسیدند، شهر آذین بود و گفت‌و‌گوی اسیران خارج از دین بود هوا گرفته و دل تنگ بود، در همه جا نصیب آینه‌ها سنگ بود، در همه جا نعوذ باللَّه از این هتک احترام حرم از این اهانت روشن، به خاندان کرم نسیم، بدرقه می‌کرد آن عزیزان را صبا، مشاهده می‌کرد برگ‌ریزان را نسیم با دل سوزان به هر طرف که وزید صدای همهمه پیچید در سپاه یزید سپاه، مست غرور است و مست پیروزی و خنده بر لبش، از شور عافیت سوزی سپاه همره هشتاد و چار آیه‌ی ناز چه آیه‌ها، همه خلوت‌نشین سایه‌ی ناز چه آیه‌ها، همگی ترجمان سوره‌ی نور همه شکسته‌دل، اما بزرگوار و صبور سپاه، جانب دربار ظلم می‌رفتند به پا بوس علمدار ظلم می‌رفتند چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند چو رعد خندۀ شادی از این ظفر کردند ز حد گذشته پسِ کربلا جسارتشان که هست زینب آزاده در اسارتشان ** گذار قافله یک شب کنار دیر افتاد شبی که عاقبت، آن اتفاق خیر افتاد رسیده قافله از گرد ره، شتاب زده به عیش و نوش نشسته همه، شراب زده حرامیان همه شُرب مدام می‌کردند به نام فتح و ظفر، می‌ به جام می‌کردند اگر چه شب، شب سنگین و تلخ و تاری بود سر مقدس خورشید، در کناری بود سری، که جلوه‌ی والشمس بود در رویش سری که معنی واللیل بود گیسویش سری که با نَفَس قدسیان مُصاحب بود کنار سایه‌ی دیوار دیرِ راهب بود سری، که از همۀ کائنات، دل می‌بُرد شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد سکوت بود و سیاهی و نیمه‌ی شب بود صدای روشن تسبیح و ذکر یارب بود صدای بال زدن، از فرشته می‌آمد به خطِ نور ز بالا نوشته می‌آمد شگفت منظره‌ای دید چشم چون وا کرد برون ز دیر شد و زیر لب، خدایا کرد میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت از او نشانی فرماندۀ سپاه گرفت رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست اگر تو را ز محبت نشان و بویی هست دلم به عشق جمالی جمیل، پا بند است دلم به جلوۀ خورشید، آرزومند است یک امشبی سر خورشید را به من بدهید به من اجازۀ از خود رها شدن بدهید دلم هوایی دیدار این سر پاک است سری که شاهد او، آسمان و افلاک است بگو که این سرِ دور از بدن ز پیکر، کیست؟ سر بریدۀ یحیی که نیست، پس سر کیست؟ جواب داد که این سر، سری است شهر آشوب به خون نشسته‌تر از آفتاب وقت غروب سر کسی است که شوریده بر امیر، ای مرد خیال دولت پرورده در ضمیر، ای مرد تو بر زیارت این سر، اگر نظر داری بیار آنچه پس انداز سیم و زر داری جواب دارد که این زر، در آستین من است بده امانت ما را، که عشق، دین من است به چشم همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است هزار سکۀ زر خرج یک نظر، عشق است بگو که صاحب این سر، چه نام داشته است؟ چقدر نزد شما، احترام داشته است؟ جواب داد که این سر که آفتاب جلی است گلاب گلشن زهرا و یادگار علی است سر بریدۀ فرزند حیدر است، این سر سر حسین، عزیز پیمبر است، این سر بهار عترت یاسین که سوخت از پاییز عصارۀ همه گل‌های پرپر است این سر شمیم این گل اگر دل ربوده از دستت گلاب عصمت زهرای اطهر است این سر به دیر رفت و به همراه خود، گلاب آورد ز اشک دیدۀ خود، یک دو چشمه آب آورد غبار را از آیینه پاک کرد و نشست کشید آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت فرشتگان به طواف آمدند در آن دِیْر که وقت دیدن خورشید بود و صبح به خیر دوباره صحبت موسی و طور گل می‌کرد درخت طیبۀ عشق و نور، گل می‌کرد خطاب کرد به آن سر که ای جلال خدا! اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت کلیم چون تو بیانی چنین فصیح نداشت چو گل جدا ز چمن، با کدام دشنه شدی برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟ هزار حیف که در کربلا نبودم من رکاب‌دار سپاه شما، نبودم من ز پیشگاه جلال تو عذرخواهم من تو خود پناه جهانی و بی پناهم من به احترام تو اسلام را پذیرفتم رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم دلم در این دل شب، روشن است همچون ماه به نور اشهدُ ان لا اله الا اللَّه فدای خونِ جگری‌های جد اطهر تو فدای مکتب پاک و شهید پرور تو شعر در پست بعدی 👇👇 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
634.4K
دستم علم بود یادم حرم بود ذکر لبانم تویی امیرم با تو بهارم بی تو خزونم با تو یه دریا بی تو کویرم ارباب و سلطان و سالار و آقایی تو ای سرور ای برتر ای محشر مولایی تو حسین ثارالله برات می میرم حسین ثارالله برات می میرم هنگام آخر وقتی که دیگر جان روی لب از غم تو پیرم یادم کن آقا نگذرار که تنها دور از نگاهت غریب بمیرم وقتی که می میرم این قلبم به شور و شینه هنگامِ جان دادن ذکر من حسین حسینه حسین ثارالله برات می میرم حسین ثارالله برات می میرم دنیا به دنیا صحرا و دریا یک عمری آقا به پات اسیرم فردای محشر غم میشه پرپر بال عباتو میام می گیرم ارباب و سلطان و سالار و آقایی تو ای سرو ای برتر ای محشر مولایی تو حسین ثارالله برات می میرم حسین ثارالله برات می میرم 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
لب ملائکه ساکت نبوده از تسبیح جز آن زمان که تو دستور اُسْكُتوا دادی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلبــــ مـرا هواے تو اشغال می‌ڪند با هر ســلام با حرمـٺ حال می‌ڪند دارم یقین ڪه حضرٺِ عالی‌جنابِ عشق ڪربُـبَلا نصیـبِ من امسـال می‌ڪند صبحتون حسینی💚🌤
برای دردِ دلم هم‌سخن نمی‌آید کسی به کلبه‌ی احزان من نمی‌آید هنوز با پر پروانه کار دارد شمع هنوز بوی خوشِ سوختن نمی‌آید میان قبر شبی که شدم تک و تنها کسی به غیر همین "پنج‌تن" نمی‌آید اگر علی پدر خاک نام دارد پس به شیعه کنیه‌ی "دور از وطن" نمی‌آید به روضه‌آمدن ما عنایت زهراست بدون دعوت او سینه‌زن نمی‌آید به غیر پیرهن مشکیِ عزای حسین لباس دیگری اصلاً به من نمی‌آید دم "حسین" گرفتیم و گریه راه افتاد که "اشک"، بی‌مددش مطلقاً نمی‌آید ** چه خوب می‌شد اگر روضه‌خوانمان می‌گفت: صدای چکمه‌ی یک بددهن نمی‌آید نَکِش، نَبَر، به خدا کهنه پیرهن، پاره‌ست به کار هیچ‌کس این پیرهن نمی‌آید حصیر مندرسِ روستا تن "شاه" است قبول کن که به "نوکر" کفن نمی‌آید ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
یک سال گریه کردم، یک ماه را ببینم عرض ادب دوباره... ارباب نازنینم این چند روز آخر، عمری به من گذشته عشق است و اضطرابش، من عاشق همینم! آغوش باز کردی، مارا بغل گرفتی یعنی میان هیئت، پیش تو می‌نشینم از کودکی برایت، زنجیر می‌زدم من ای عشق اول من! ای عشق راستینم! هر سجده‌ای که کردم، خون تو بانی‌اش بود با گریه بر غم تو، شد استوار دینم یک‌ جمله است ایمان...گریه برای ارباب! گریه کن تو هستم، پس جزء مؤمنینم با گریه‌ی رفیقان، شستند نامه‌ام را برکت ز دوستان بود، من نیز خوشه‌چینم خوب است روزگارم، پیش تو گرمِ کارم در روضه‌ات عزیزم! در جنت برینم آب و گِلم حسین جان! مخلوط با گِل توست من اهل کربلایم، آنجاست سرزمینم بر نیزه تکیه دادی، گفتی که یار من کو؟! لبیک گفته‌ام من، با ناله‌ی حزینم ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به حسرتی که در آن اشتیاق شیرین است قسم که دیدن رویش همیشه تسکین است نشان به زمزمه‌ی نام او ز صبح ازل غمش دلیل همان گریه‌ی نخستین است دم شنیدن نامش شود نگاهم خیس میان گوش و دو چشمم قرار بر این است سلام بوده که کوتاه کرده فاصله را خوشم که فاصله‌ی بین ما دروغین است گران خریده دلم را، خودم که میدانم همیشه قیمت جنس خراب پایین است قسم به روزنه‌های عمیق زخم فراق قسم به نور که تاوان عشق سنگین است تپیده نبض دوعالم به عشقِ لبخندش جهان بدون نگاهش همیشه غمگین است کسی که دستِ کریمش به کم نرفته و هم بساط سفره‌ی مهرش وسیع و رنگین است عجیب نیست حسینی شوند، کافرها که این علاقه فراتر ز دین و آیین است ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مانند حر و مثل حبیب و چنان زهیر هرکس که ماند پای تو شد عاقبت‌به‌خیر وقتی که دست‌گیر دوعالم فقط تویی حاشا اگر غلام تو مایل شود به غیر در مسلک و مرام تو پیر و جوان یکی‌ست فرقی نمی‌کنند علی‌اکبر و بریر جهل از دوجبهه با تو به پیکار می‌شتافت گاه از بنی‌امیه و گاه از بنی‌زبیر قوم یهود نیز برای ادای دین گاهی گرفته‌اند به لب ذکر یاشُبیر دیگر شبیه امّ‌وهب‌ها ندیده است چشم زمانه هرچه در آفاق کرده سِیر حتی مسیح در غم تو گریه می‌کند وقتی سر بریده‌ی تو می‌رسد به دِیْر با هر سلام زائر کرببلا شدیم این راه را رسانده به دستان ما سُدِیر ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟  ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟ کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی پر زند فوج مَلَک تا به فلک از در دِیْر ز پی عرض سلام تو؛ مگر عیسایی؟  سال‌ها در طلبت، روزشماری کردم به امیدی که شبی در بر من باز‌آیی آمدی امشب و آن هم به سر امّا افسوس! که مرا در خور شأنت نبُوَد مأوایی  خون مظلومی‌ات از هر طرفی می‌جوشد تو مگر، ای سر بُبْریده! سر یحیایی؟  زآن ‌چه در خواب نمودند مرا، دانستم تو حسین بن علی، نور دل زهرایی!  من سرت را به یکی بدره‌ی زر، بسْتاندم به خدا! کس نکند بهتر از این سودایی  از رُخت، پرتو اسلام به دل تافت، مرا من مسلمان شدم و خود تو مرا مولایی  شویَم از اشک و دهم جای تو، در خانه‌ی دل چون مرا نیست جز این خانه‌ی ویران، جایی سر خونین تو را بر سر سجّاده نهم که تو مجلای حق و قبله‌گه دل‌هایی دولت وصل تو، پاداش عبادات من است وه! چه نیکوست، نمازی که تواَش معنایی! لب خشک تو، حکایت کند از تشنگی‌ات ای که لب‌تشنه شهید از ستم اعدایی!  وحشت از عالم برزخ چو «مؤیّد» دارم خوش بُوَد گر ز عنایت، غم ما بزْدایی ✍مرحوم استاد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
به‌مناسبت سالگرد شهادت تصور کن تو در سنگر، وَ داعِش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد :: جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد! ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دست راهب که سمت آن لب رفت سوز آهش به ساحت رب رفت گریه‌اش عاقبت به خیرش کرد راه صدساله را به یک شب رفت ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
عاشق شدن، شاید... اگر... اما... نمی‌خواهد مجنون نمی‌گوید مرا لیلا نمی‌خواهد من آمدم دورت بگردم، برنگردانم شمعِ نگاهت گِردِ خود پروانه می‌خواهد دنیا برای اهل دنیا؛ من تو را دارم آن‌که تو را دارد دگر دنیا نمی‌خواهد امروز جایی نوکری کردم که اربابش هرچه شود، عذر مرا فردا نمی‌خواهد عاشق میان سینه دارد یک حُسینیه عاشق برای گریه کردن جا نمی‌خواهد هرکس که چای روضه را پَس می‌زند انگار در جنّت است و آب کوثر را نمی‌خواهد گریه کنت با دست، بر سر می‌زند یعنی از غصه‌ی ذبح سرت، سر را نمی‌خواهد داغ علی اکبر به جانت آتش افکنده جسم تو دیگر تابش گرما نمی‌خواهد حداقل یک پارچه رویت بیندازند پوشاندن پیکر دگر فتوا نمی‌خواهد از کربلا تا کوفه و از کوفه تا به شام راهب فقط فهمید مویت شانه می‌خواهد سروده گروه ادبی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﻧَﺪﺍﺭﻡ ﺑِﺒَﺮَﻡ "ﻣَﺤﻀَـــــﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ" ﺳَﺮﻣﺎٰﯾﮧ ﺳـَﺮےٖ ﻫَﺴﺖ، ﻓـَﺪﺍٰےِ ﺳـَﺮِ ﺍَﺭﺑﺎٰﺏ" ﺍَﺯ ڪﻮﺩَکے ﺍَﻡ ﯾﺎٰﺩ ﮔِﺮِﻓﺘـَــﻢ ﮐِﮧ ﺑِﮕـﻮﯾَﻢ: "ﻣـﺎٰﺩَﺭ ﭘِـﺪَﺭَﻡ"ﻧَـﺬﺭِ ﭘِـﺪَﺭ ﻣﺎٰﺩَﺭ" ﺍَﺭﺑـﺎٰﺏ 💜اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 💚وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ♥️وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💛وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
سفر کردن بدون تو! گمانم خواب می‌بینم من از بس بر تو می‌گریم جهان را آب می‌بینم سفر کردن بدون تو! برای ما خطر دارد که این راهِ چهل روزه، هزاران درد سر دارد سفر کردن بدون تو! عجب فرجام و تقدیری میان خواب هم دیگر سراغم را نمی‌گیری سفر کردن بدون تو! به رویِ ناقه‌ی عریان امان از هسفرهایم، دعایم کن برادر جان سفر کردن بدون تو! پر از زخم است احساسم چقدر این روزها در قافله محتاج عباسم تو رفتی شانه‌هایت رفت دیگر تکیه‌گاهی نیست برای خواهرت جز سوختن، جز صبر راهی نیست شبیه سرو بر پا هستم و نستوه می‌مانم میان گردبادِ غم شبیه کوه می‌مانم به راهت لحظه لحظه با تمامِ خویش می‌جنگم ندارم شِکوه‌ای آخر، فقط بسیار دلتنگم نه تو هستی، نه عباسم، نه قاسم، نه علی اکبر صدایم کن ز روی نی، صدایم کن بگو: خواهر! طلوعت را به نی دیدم تو سِرِّ مَطلَعُ الفَجری عجب تعبیرِ جانکاهی، عجب تفسیرِ پُر زجری به لبخند تو عادت داشتم، بر نِی تبسم کن تبسم گر میسر نیست با قرآن تکلم کن بخوان قرآن و رفع اتهام از آل عصمت کن به اثبات مسلمان بودنت قرآن تلاوت کن! به حال کودکانِ تو ندارد هیچ کس رحمی نه از آب و نه از نان نیست ما را اندکی سهمی نمی‌دانم که شمر آخر چه می‌خواهد در این عرصه کنارِ ناقه‌ها با تازیانه می‌زند پَرسه یتیمانت ز روی ناقه‌ها صد بار افتادند به ضرب نیزه و کعبِ نیِ اشرار افتادند پس از آنکه به نعلین تو دستان جسارت رفت لباس و کفشِ پای کودکانت هم به غارت رفت اسیران پا برهنه آمدند و غم مفصّل شد کف پای یتیمانت پر از گُل‌های تاول شد نشسته نافله خواندم، برادر گریه‌ها کردم ولی آرام و پنهان زیر معجر گریه‌ها کردم کجا بودم؟ کجا هستم؟ ببین بازیِ دنیا را به عرض تسلیت، نیزه تسلّی می‌دهد ما را نخواهد رفت از یادم جسارت‌های خصمانه نخواهد رفت از یادم جفای اِبنِ مرجانه در آن مجلس به حسرت هستی‌ام را خوب می‌دیدم گل و گل‌زخم‌هایش را به زیر چوب می‌دیدم کشیدم زاده‌ی مرجانه را در بند رسوایی اگر چه این مصائب را ندیدم غیر زیبایی هزار و یک مصیبت تا مدینه پیشِ رو دارم دعایم کن حسین من، گرفتارم گرفتارم ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
؛ با وفا بوده، خدا خیر به راهب بدهد شستشو داده دوچندان شده زیبایی تو *** بی وفا بوده، عجب! خیر نبیند خولی خاک پاشیده به آئینه‌ی زهرایی تو 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ذکر شریف ارباب، تسبیحِ مستجاب است پس یاحسین گفتن، اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را، هفتاد حج نوشته اربابِ دست‌ودل‌باز، از بس که خوش‌حساب است یک بیت گریه کردیم، صد جِلد معرفت شد شوریِ اشکِ هیئت، شیرین‌ترین کتاب است جُونِ حسین باشی، بوی بهشت داری عطر لباس نوکر، خوشبوتر از گلاب است هر منصبی که داریم، با انتخابِ زهراست مادر برای فرزند، دنبالِ انتصاب است ذکرِ مصیبتِ او، تضمین خانه‌ی ماست کاخ بدون روضه، کاشانه‌ای خراب است ما شهروند‌هایِ، جمهوریِ حسینیم خونِ شهید گودال، تضمینِ انقلاب است تا کارمان گره خورد، گفتیم: یا رقیّه این نازدانه نامش، در هر زمان جواب است دوری وَبالمان شد، زخمی به بالمان شد یک سالِ بی زیارت، بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را، پایِ نجف نوشتند بانیِ اربعینش، شخصِ ابوتراب است ** اربابِ آب‌ها را، لب‌تشنه سر بُریدند از داغ حنجرِ او، دل‌های ما کباب است آزار پشتِ آزار، بازار پشتِ بازار آل علی گرفتار، دست همه طناب است آن بانویی که گریان، دنبالِ نیزه‌داران هِی می‌دَوَد پریشان، حس می‌کنم رباب است! ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
می‌فشارم در گلویم بغضِ سنگین را مدام داغ دیدم! دلخوشی‌هایِ زیادم شد تمام آمدم در محملی از نور، همراهِ حسین می‌روم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام آمدم با غیرتُ اللهِ حرم، در کربلا با أباالفضل آن علمدارِ یلِ والا مقام دست‌هایم را گرفت و چادرم خاکی نشد آمدم از ناقه پایین، در کمالِ احترام داغِ مادر، داغِ بابا، آن حسن، این هم حسين می‌روم با زخم‌هایی کهنه و بی التیام در حدودِ چند ساعت، هستی‌ام را نیزه بُرد پیش چشمم شد همه دار و ندارم قتلِ‌عام تا که توهین و جسارت بعدِ غارت شد شروع آتشی افتاد در جانِ من و جانِ خِیام با اسارت می‌کشم غم را چهل منزل به دوش می‌رسد در هر قدم عطرِ حسینم بر مشام در تمام عمر، نامحرم ندیدم لحظه‌ای وای از چشمانِ نحسِ عده‌ای لقمه‌حرام پشتِ سر، تلّ و تنی دور از وطن در قتلگاه پیشِ رو، یک شهرِ آذین بسته، جشن و ازدحام! ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان‌تر، قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند، پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشکِ دیده‌اش گفت زیباتر از مسیحا! دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما، سر در امان راهب بعد از تنور خولی، قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا، شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب، پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش، به خاندان راهب مریم به سینه می‌زد، آسیه گریه می‌کرد در مجلسی که زهرا شد روضه‌خوانِ راهب حجم گلاب کم بود، از حجم خون‌ رویش تا که به کارش آمد، اشک روان راهب دردی به جانش افتاد، تا دید وضع سر را دردی که شعله می‌زد، تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده...، ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد، تاب و توان راهب وضع بد دهان را، زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر، نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس، شد آب و نان راهب آرام شد رقیه، وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش، صوت اذان راهب در اوج قِصه بوسه می‌زد به گونه‌ی او جای رباب خالی در داستان راهب ✍سروده گروه ادبی 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
؛ با وفا بوده، خدا خیر به راهب بدهد شستشو داده دوچندان شده زیبایی تو *** بی وفا بوده، عجب! خیر نبیند خولی خاک پاشیده به آئینه‌ی زهرایی تو 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
از آخرِ کارِ وهب و حُر و زهیر از ذکرِ شَهادتینِ نصرانیِ دِیْر پیداست که دست همه را می‌گیری در خیمه‌ی تو، عاقبتم هست به خیر 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای کاش که انتظار، واجب می‌شد دل‌ها به ظهورِ عشق، راغب می‌شد آن یار سفر کرده به ما سر می‌زد این شهر اگر چو دِیْرِ راهب می‌شد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7