eitaa logo
اشعار ناب آیینی
29هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
64 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
گاهی نگاهت خیره سوی آسمان است چشم تو گاهی چشمه آتش فشان است هرکس به تو حرفی زد و چیزی نگفتی سهم تو از دنیا فقط، زخم زبان است در پای منبر سب حیدر را شنیدی یعنی غرورت زیر پای خطبه خوان است یک روز قلب مادرت را هم شکستند این غربت تو انعکاس آن زمان است سردارها بر عهد با تو پشت کردند سربازها گفتند نرخ ما گران است مثل پدر هم سفره داری هم گرسنه تنها غڌایت تکه ای از قرص نان است حتی به حیوانات هم کردی تعارف اهل کرم آقای ما روزی رسان است دور و برت پر شد ز تنهایی و غربت هم بی کسی هم همسرت نامهربان است انقدر خوبی کردی و سودی نبخشید تا آخرش در ظرف آبت زهر پاشید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
محبوب خدا عزیز طاها دلداده ی عشق حق تعالی از بعد علی ولیِّ یکتا جز او به جهان نبود مولا نامش حسن و خصلت و خویش گل، بوسه زند بر گُلِ رویش بر لوح اگر قلم نشسته از نام خوشش نشد گسسته بر لوحه ی سینه نقش بسته هر دل ز غریبی اش شکسته او چشمه گه زلال اشک است او واژه ی بی زوال اشک است او شبنم هر گل بهاری است او کعبه ی حُسن و گل عذاری است از یاس و بنفشه یادگاری است او شاهد کوی بی قراری است او سبط نبی عزیز زهراست او عقل مجسم و طهوراست حُبش به خدا تمام دین است او قبل حسین امام دین است او باعث احترام دین است صلحش سبب دوام دین است مهرش به دل همه نشسته خصمش ز خدا شده گسسته او آینه ی خداست والله مرآت خدا نماست والله از غیر خدا جداست والله او بانی کربلاست والله باشد همه ی محرّم از او بر پا شده کربلا هم از او بر درگه او نیاز آرید بر خاک کریم سر گذارید آیا به جز او پناه دارید ؟ جان در ره او اگر سپارید صد باغ بهشت کم بوَد تا که اجر شما رسد ز بالا آید ز جنان ندای زهرا از کوچه رسد صدای زهرا شاید ز خود خدای زهرا یا دلبر سر جدای زهرا این نغمه رسد همه بیایید از بهر حسن گریه نمایید او شاهد کوچه ی بلا بود وقتی که گواه ماجرا بود آزرده از آن همه جفا بود با رنگ کبود آشنا بود زهر است اگر چه حاصل او اندوه من است قاتل او او دید پدر به دست بسته او دید جهان ز هم گسسته پهلوی من از جفا شکسته مسمار به سینه ام نشسته شد وارث غصه های مادر شد جان حسن فدای مادر او جلوه کند ز اوج لاهوت عالم ز فروغ اوست مبهوت چون پر کشد از جهان ناسوت دشمن زده تیرها به تابوت هنگامه ی تشییع جنازه جاری شده باز خونِ تازه هر کس به حسن گریه نماید بر خون کفن گریه نماید بر داغ و محن گریه نماید گویا که به من گریه نماید در روز جزا شود چه خرسند در محشر جان رسد به لبخند تا دلبر حق پناه آید از سینه ی خسته آه آید کی در شب تیره ماه آید کی مهدی من ز راه آید او بر همه عالمین گوید اَین الحسن و حسین گوید http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
خورشیدم و وقت غروب آخر رسیده اما دلم را غصه ای دیگر رسیده عمرم همه صرف هدایت گشت و دیگر گویا که کار امتم آخر رسیده من رحمةُ لِلعالمین هستم به هستی نور خدا از من به هر منظر رسیده گر چه غروب ظاهری ام آمد اما این روشنی تا صحنه ی محشر رسیده من تا ابد وجه خدای لایزالم میراث من در سوره ی کوثر رسیده این آخرین گفت و شنود ماست زهرا رمز عروجم ذکر یا زهراست زهرا بر هر لبی آه و نوایم گشته جاری خون دلش بر پیش پایم گشته جاری صد کاروان دل می برم با یک اشاره یک آسمان دل در هوایم گشته جاری آرام باش ای دخترم تا که نبینم اشک دو چشمت در عزایم گشته جاری آه اِی حبیبه بهر حق بنما صبوری داغ تو با امر خدایم گشته جاری گویا که می بینم تو را در هاله ی دود اجر نبوت از برایم گشته جاری دارم خطوراتی چنین و می روم من تو می شود قلبت حزین و می روم من من می روم تو با همه غم ها بمانی من می روم تو با دلی شیدا بمانی من می روم تو بعد من در آتش و خون در پشت درب خانه ات تنها بمانی من می روم تو در هجوم جمع دشمن نقش زمین در زیر دست و پا بمانی من می روم تو با چهل تن بینِ خانه همراه یارت در دل اعدا بمانی من می روم تو می روی در بین کوچه با ضرب سیلی جفا ، زهرا بمانی زهرای من ، من می روم اما غم تو چون خنجری مانده به قلبم ماتم تو دارم به دل این مصیبات از غربت تو گریم برای بعد خود بر محنت تو با بودن من خانه ی تو بیت وحی است دانم شکسته می شود این حرمت تو تو با علی می مانی اما هر دو تنها گردد نثار او تمام همَّت تو دانم که در یاری حیدر بین آتش باشد فقط تنهایی او حسرت تو در پشت در نقش زمین می گردی ای وای جانم فدای بی کسی و غربت تو مهر علی را از ازل در سینه داری بهر ولایت بیعتی دیرینه داری زهرای من آرام باش ای جان طاها تا کی کنار بسترم ، گریان طاها ام ابیهای منی دخت خدیجه آتش مزن با گریه ات بر جان طاها لبخند زن ای دخترم میوه ی قلبم تو چند ماه دیگری مهمان طاها بعد از من ای روح خدا در جمع هستی باشد علی جان تو و جانان طاها از پشت در تا کوچه ی تار غریبی همراه تو باشد دل و چشمان طاها من می روم یک خواهش جانانه دارم جان علی را بر تو زهرا می سپارم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای پدر، مادر مظلومه من یار تو بود من پس از رفتن تو جان علی را سپرم با تن خسته و بازوی کبود از مسجد قول دادم که علی را به سوی خانه برم دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه گر بریزند همه اهل مدینه بـه سرم قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا تا که با دادن جان، جان علی را بخرم به فدای سر یک موی علی باد پدر گر میان در و دیوار دهد جان، پسرم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
دخترم گریه ی تو پشت مرا می شکند بیش از این گریه مکن قلب خدا می شکند چه کنی بر دل خود آب شدی از گریه بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند تا که نشکسته ای از غصه کمی راه برو که قد و قامت تو زیر بلا می شکند باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا حیف یک روز کسی دست تو را می شکند تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو حرمت شیر خدا را همه جا می شکند کودکانت همه در پشت سرت می لرزند که درِ خانه به یک ضربه ی پا می شکند می دوی پشت علی تا که رهایش نکنی ضربه ای می رسد و آینه را می شکند بس که دنبال علی روی زمین می افتی دل جدا، سینه جدا، دست جدا می شکند http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بس که از آه، دل شعله ورت می سوزد با تماشای تو قلب پدرت می سوزد ای جگرگوشه ی من شعله مزن بر جگرم جگرم سوخت ز بس که جگرت می سوزد زودتر از همه پیش پدرت می آیی زودتر از همه شمع سحرت می سوزد زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا حیف از آن روز که تو بال و پرت می سوزد بعد من هر چه بلا هست سرت می آید بعد من وای که پا تا به سرت می سوزد گاه در کوچه ای از درد زمین می افتی گاه از دست کسی چشم ترت می سوزد گاه در پشت در خانه ی خود می نالی چشم وا می کنی و دور و برت می سوزد یک طرف دست تو در پای علی می شکند یک طرف دخترکت پشت سرت می سوزد از صدای تو در آن شعله علی می فهمد که اگر فضّه نیاید پسرت می سوزد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
از باغ بهشتی نفحات آوردم از عرش برین این کلمات آوردم خواندم سحری زیارت عاشورا از تربتش عطر صلوات آوردم 🌹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
قبل از این شور دیگری می داد هرکجا از شما که می گفتیم همه یک راست کربلا بودیم یا امام رضا که می گفتیم چند وقتی است حالمان خوش نیست قبل از این در رواق ،پای ضریح با تو از بوی سیب می خواندیم وسط روضه ها به یاد خودت همه یابن الشبیب می خواندیم از تو خواندیم و باز روضه شدیم پدرم روضه خوان خوبی بود پدرم با تو کربلا می رفت وقت دلتنگیش برای حسین تا که می گفت یا رضا ، می رفت ما هم امروز یا رضا گفتیم... یا رضا گفته ایم و می بینیم داری از راه می رسی اما وسط کوچه دست بر دیوار اقتدا کرده ای به کرببلا دل ما را ببین کجا بردی.. سم انگور کار خود را کرد حال مسموم بدترین حال است بازهم روضه خوان کرببلا وسط حجره بین گودال است مشهد و کربلا یکی شده اند... پدرم بین روضه ها هر وقت از مصیبات خواهری می خواند روی تل بین روضه دق می کرد گریه در بین روضه ها می ماند خوب شد خواهرت نبود و ندید خواهرت بین جمع محترم است بر سرش آتشی نمی بارد هرکجا هم که خواهرت برود هیچ کس سنگ بر نمی دارد هیچ جایی شبیه شام نبود http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد خواستم دورت بگردم در خیابان رضا تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد گندم پس مانده های کفترانت را شبی ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛ راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛ هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب در میان علقمه عباس از بس تیر خورد پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛ در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
تا زندہ تر باشے شڪَستے قفلِ جانَت را شڪرِ خدا آسودہ خوردے شوڪَرانت را شڪرخدا نہ خیزران بوسیدہ رویت را نہ نعل اسبے خرد ڪردہ استخوانت را وقتے ڪہ جان دادی جوادَت نیز پیشَت بود هـرگز ندیدے ارباً ارباے جوانت را بانوے باران خواهـرت معصومہ هـم دیدہ ست مهـمان نوازے هـاے گرم میزبانت را نہ خیمہ اے غارت شد نہ صورتے نیلی نہ طعنہ اے آزردہ ڪردہ ڪودڪانت را خورشید هـشتم رفتے اما شڪراین باقیست رنگ شفق هـرگز ندیدم آسمانت را مُزدِ عزاداران هـمیشہ دست تو بودہ ست از من مگیر آقا نگاہ مهـربانت را... http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای! آقا چرا عبا به سرِ خود کشیده ای !؟ با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟ مانند فاطمه چقدر راه می روی! خونِ جگر به سینه، به اجبار می دهی راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند خواهر نداشتی که برایت به سر زند اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟ در کوچه های طوس،زمین می خوری چرا ؟ با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده خاک لباس های خودت را تکان بده مقداری از عبای شما پاره شد، ولی... نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سخت است پیش چشم پسر، دست و پا مزن جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن حالا که زهر شیره‌ی جانِ تو را کشید آتش به جان این جگر مبتلا مزن بالا سرت جواد و اباصلت آمدند پس بینِ هجره ناله‌ی واغربتا مزن از شانه‌ی جواد کمی هم کمک بگیر بر روی خواهش پسر خویش، پا مزن گرچه به یاد مادرت آتش گرفته‌ای پیش جواد، حرفی از آن کوچه‌ها مزن قدری بنوش جرعه‌ی آبی و، این همه با یاد کربلا، طرفی آب را مزن این دست از شراره‌ی زهر آب گشته است بر صورتت به یاد لبِ سر جدا مزن آقا عبا بکش به سر اطهرت، ولی حرف از عبای کشته‌ی کرببلا مزن http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7