eitaa logo
اشعار ناب آیینی
29هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
64 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
(نامه‌ی منظوم متخلف ثانی به معاویه علیه اللعنه) این نامه را به جوهر کینه نوشته‌ام از روزهای خوب مدینه نوشته‌ام روزی که اختیار، به دست سقیفه بود روزی که چشم‌مان به رَدای خلیفه بود هم، فکر غصبِ حق علی بود در سرم هم بود " ابوعُبیده‌ی جراح " یاورم غیر از علی و فاطمه همراهمان شدند اهل مدینه لشکر خودخواهمان شدند گفتم بدون مایه فطیر است کارمان بی مرتضی و فاطمه گیر است کارمان از این جهت روانه شدم سمت خانه‌اش گِرد آمدیم پشت درِ آشیانه‌اش پشتِ سرم مهاجر و انصار آمدند حتی به یاری‌ام در و دیوار آمدند هر لحظه لحظه بیشتر و بیشتر شدیم در پیش چشم فاطمه سیصد نفر شدیم گفتم علیِّ خانه‌نشین را خبر کنید مثل بقیه بیعت بی دردسر کنید گفتم که ختم غائله در دست حیدر است بیعت، علی اگر نکند کار ابتر است آمد صدای فاطمه از پشت در به گوش می‌گفت از امامت و حقِّ پسرعموش حکم ولایتِ ازلی را به ما نداد یک تار موی شخص علی را به ما نداد گفتم به حال خویش نباید رها شود وقتش رسیده شعله‌ی آتش به پا شود در بین دود، فکر علی بود فاطمه همواره گرم ذکر علی بود فاطمه گرم حمایت از علی‌اش عاشقانه بود تنها علاجِ کار، فقط تازیانه بود کاشانه‌اش همین‌که پُر از بوی دود شد با تازیانه بازویِ زهرا کبود شد این سو مغیره گرم بگو و بخند شد آن سو صدای ناله‌ی زهرا بلند شد چیزی نمانده بود فضا ملتهب شود با گریه‌های فاطمه دل منقلب شود اما علی و شوکتش آمد به خاطرم شور و شکوه ضربتش آمد به خاطرم "تیغِ دو دم" به خاطرم آمد چه‌کار کرد اهل قُریش را به مصیبت دچار کرد پس با تمام کینه و بُغضی که داشتم آن‌جا همه توان خودم را گذاشتم بر سینه‌ی زمین و زمان دستِ رد زدم بر دربِ نیمه‌سوخته محکم لگد زدم طوری لگد زدم که همان پشت در نشست طوری لگد زدم پس از آن پهلویش شکست طوری زدم که داغ دلش بیشتر شود طوری لگد زدم که علی بی پسر شود حتی کنار ضربه‌ی سنگین کاری‌ام مسمار درب سوخته آمد به یاری‌ام ریحانه‌ی رسول که رنگش پریده بود داغیِ میخِ در، نفسش را بُریده بود یک ضربه روزگارِ علی را سیاه کرد... سیلی زدم به فاطمه حیدر نگاه کرد... ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
در غُصه و غم، پناه دادی ما را در ظلمتِ شب، پگاه دادی ما را در روضه‌ی مادرت، عزیزِ زهرا ! ممنونم از اینکه راه دادی ما را 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
"باز این چه شورش است" که در خانه‌ی علی‌ست؟ این سوزِ گریه‌های غریبانه‌ی علی‌ست- "کای مونس شکسته‌دلان! حال ما ببین" در آتش اینکه سوخته، پروانه‌ی علی‌ست "آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش" آتش گرفته! قاتل ریحانه‌ی علی‌ست "خورشیدِ آسمان و زمین"، کنج بستر است این خانه بعد فاطمه ویرانه‌ی علی‌ست حیدر چرا به شانه‌ی دیوار سر نهد؟ "سرهای قدسیان همه بر" شانه‌ی علی‌ست " باز این چه نوحه و چه عزا و چه" شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟! "در" را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشه‌ی بستر چه می‌کنی؟! پر می‌زنی و با دل حیدر چه می‌کنی؟! زهرا قرار بود سپر من شوم؛ نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم؛ نه تو! با ضربه‌ی لگد شده هم‌دست میخ در کار تورا به فضه کشانده‌ست میخ در آتش گرفت بال تو و من گداختم بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم دیگر بخند تشنه‌ی قدری تبسمم تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش ای آسمان! به ناله‌ی شب‌های من بساز آه ای زمین! تو با تن زهرای من بساز ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
سازِ غم، گر ترانه‌‏ای می‌داشت آتشِ دل، زبانه‌‏ای می‌داشت کاش مرغِ غریب این گلشن الفتی با ترانه‌‏ای می‌داشت سال‌ها با تو بود همسایه اگر انصاف، خانه‌ای می‏‌داشت با تو عمری هم‌آشیان می‌شد حق، اگر آشیانه‌‏ای می‌داشت آستان تو بود یازهرا گر ادب، آستانه‌ای می‏‌داشت در زمان تو زندگی می‌کرد گر صداقت، زمانه‌‏ای می‌داشت گر که میزانِ حق زبان تو بود این ترازو زبانه‌‏ای می‌داشت گر مزار تو بی‌‏نشانه نبود بی‌نشانی نشانه‌‏ای می‌داشت... شب اگر داشت دیده، در غم او گریه‏‌های شبانه‌ای می‌داشت گر غمش بحر بی‌کرانه نبود غم و ماتم کرانه‌‏ای می‌داشت بهر قتلش به جز دفاع علی کاش دشمن بهانه‌‏ای می‌داشت به سر و روی دشمنش می‌زد شرم اگر، تازیانه‌ای می‌داشت شانه می‌‏کرد زلف زینب را او اگر دست و شانه‌ای می‏داشت قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند آتش کینه چون زبانه کشید کار زهرا به تازیانه کشید دشمن دل‌سیه، به رنگ کبود نقش بی‌مهری زمانه کشید آتش خشم خانمان‌سوزش پای صد شعله را به خانه کشید در میانش گرفت شعله‌ی کین پای حق را چو در میانه کشید همچو شمعی که بی‏‌امان سوزد شعله از جان او زبانه کشید... قامتش حالت کمانی یافت بس‌که بارِ مِحَن به شانه کشید سبحه، مشق سرشک او می‌‏کرد بس‌که نقش هزار دانه کشید بر رخ این حقیقت معصوم نتوان پرده‌ی فسانه کشید قصه را تازیانه می‏‌داند در و دیوار خانه می‌داند گل خزان شد، صفای او باقی‌ست رنگ و بوی وفای او باقی‌ست رفت زهرا، ولی به گوش علی نالۀ‏ «ای خدای» او باقی‌ست! یاعلی گفت و گفت، تا جان داد این خدایی ندای او باقی‌ست در دل ما که کربلای غم‏ است نینوایی نوای او باقی‌ست بر لب او که خاتم وحی‏ است نقش یا مرتضای او باقی‌ست زیر این نُه رواق گنبد چرخ ناله‌ی او، صدای او، باقی‌ست گرچه دستش ز دست رفته، ولی لطف مشکل‌گشای او باقی‌ست گاه پا می‏‌نهد به خانه‌ی دل در دلم جای پای او باقی‌ست اوفتاده علی ز پا چه کند؟ نیم‌جانی برای او باقی‌ست قصه را تازیانه می‏ داند در و دیوار خانه می‌داند به دعا دست خود که برمی‌داشت بذر آمین در آسمان می‌کاشت به تماشا، مَلَک نمازش را نردبانی ز نور می‌‎پنداشت چه نمازی؟ که تا به قُبّه‌ی عرش بُرد او را و نردبان برداشت! پرچم دین ز بام کعبه گرفت، بُرد و بر بام آسمان افراشت بس که کاهیده بود، شب او را شَبَحی ناشناس می‌انگاشت خصم بیدادگر ز جور و ستم، هیچ در حقّ او فرونگذاشت! تا نینداختش به بستر مرگ دست از جان او مگر برداشت؟ قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند سخن از درد و صحبت از آه است قصۀ درد او چه جان‌کاه است راه حق، جز طریق فاطمه نیست هر که زین ره نرفت، گمراه است... در مسیری که عشق می‌‌تازد تا به مقصود، یک‌قدم راه است با غم تو، دلی که بیعت کرد تا ابد در مسیرِ الله است در بهاران، خزان این گل بود عمر گل‌ها همیشه کوتاه است این که بر لب رسیده، جان علی‌ست دل گمان می‌کند هنوز، آه است خون شد، از سینه‌ی ‏تو بیرون ریخت حق ز حال دل تو آگاه است هر که آمد، به نیمه‌ی ره ماند غم فقط با دل تو همراه است آن که بعد از کبودی رخ تو با خسوف، آشتی کند، ماه است قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند... رفتی و زینب تو می‌مانَد خط تو، مکتب تو می‌مانَد بر کف زینب، این زبان علی رشتۀ مطلب تو می‌مانَد تا حسینی و کربلایی هست قِصه‌ی زینب تو می‌مانَد از علی دم زدی و، نام علی تا ابد بر لب تو می‌مانَد تا ابد در صوامع ملکوت ناله‌ی یا رب تو می‌مانَد هم نماز نشسته‌ی تو به روز هم نماز شب تو می‌مانَد... در سپهر شهامت و ایثار پرتو کوکب تو می‌مانَد خون تو پشتوانه‌ی دین ‏است تا ابد مذهب تو می‌مانَد... قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند بی تو ای یار مهربانِ علی! شعله سر می‌کشد ز جانِ علی بی تو ای قهرمان قصۀ‏ عشق، ناتمام است داستان علی... خطبه‌ی ناتمام زهرا کرد کار شمشیر خون‌فشان علی خواست نفرین کند، که زهرا را داد مولا قسم به جان علی- -که ز قهر تو ماسِوا سوزد؛ صبر کن صبر، مهربان علی! ذوالفقار برهنه‌ی سخنش کرد کاری به دشمنان علی، که دگر تا ابد به زنهارند از دم تیغِ جان‌ْسِتانِ علی با وجودی که قاسم رزق است ساخت عمری به قرص نان علی بعد او، خصم دون که می‌‏پنداشت به سه نان می‌خرد سنان علی، بود غافل که چون به سر آید دوره‌ی صبر و امتحان علی دشمنان را امان نخواهد داد لحظه‌‏ای تیغ بی‌امان علی... رفت زهرا و اشک از دنبال وز پی او روان، روان علی... درد دل را به چاه می‌گوید رفته از دست، همزبان علی آن شراری که سوخت زهرا را، سوخت تا مغز استخوان علی قصه را تازیانه می‌داند در و دیوار خانه می‌داند ✍استاد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پناهِ هر دو جهان است، چادرِ زهرا امید کون و مکان است، چادرِ زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است، چادرِ زهرا چه سایه‌ای! که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است، چادرِ زهرا همیشه مَحرم و مَرهم به کوهِ غم‌هایِ دلِ امام زمان است، چادرِ زهرا اگرچه سوخت، اگر گشت خاکی، اما باز پناه هر دو جهان است، چادرِ زهرا ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صبح ازل، الله اکبر یادمان داد اسلام را آن‌روز حیدر یادمان داد قرآن نمی‌خواندیم اما سوره‌ی حمد با دست‌های بسته کوثر یادمان داد زهرا اصول دین به ما آموخت وقتی توحید را در آتشِ دَر یادمان داد "پای علی ماندن" در آتش سوختن بود ایثار را زهرای اطهر یادمان داد "هر کس که زهرا را بیازارد مرا نیز" آری برائت را پیمبر یادمان داد ما داغ محسن را نفهمیدیم و بعداً در کربلا حلقوم اصغر یادمان داد غم‌های حیدر را به جان خود خریدیم سختی کشیدن را ابوذر یادمان داد ما خادمِ زهرا شدیم الحمدلله فضه به ما آموخت، قنبر یادمان داد در کودکی با مِهر زهرا شیر خوردیم مِهرش اگر با ماست، مادر یادمان داد ما عاشقیم این عاشقی را نیز بابا از کودکی در پای منبر یادمان داد شکر خدا در گریه‌ی ما معرفت بود زهرا میان اشک‌ها فریادمان داد ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
از آنچه در دو جهان هست، بیشتر دارد فقط خداست که از کار او خبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهمه‌ای کسی که کفو علی می‌شود، جگر دارد کمر به یاری تنهایی علی بسته میان کوچه اگر دست بر کمر دارد سَر علی به سلامت! چه باک از این سردرد محبت ولی‌الله دردسر دارد کسی که شهر سر سفره‌ی قنوتش بود چگونه دست به نفرینِ قوم بردارد؟! صدا زد: «اَشهَدُ اَنَّ عَلی وَلی‌ُالله» ولی دریغ! که این شهر، گوشِ کر دارد... کنیز بیتِ علی، خاک را طلا می‌کرد سقیفه را بِنِگر فکر سیم و زر دارد اگرچه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولی ولایت او بیشتر ثمر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی در آن محله که بسیار رهگذر دارد... بگو به دشمن مولا، مرام ما این نیست زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد... بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد... دهان تیغِ دو دم را عجیب می‌بندد وصیتی که علی از پیامبر دارد فدای محسن شش ماهه‌اش که زد فریاد: سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده علی، از نماز آیات است در آسمان غمش هاله بر قمر دارد شبانه گشت به دست ستاره‌ها تشییع که ماه، اُلفت دیرینه با سحر دارد میانِ شعله دعایش ظهور مهدی بود که آهِ سوختگان بیشتر اثر دارد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای شکوهت فراتر از باور ای مقام‌ات فراتر از ادراک وصف تو درک لیلة القدر است فهم ما از تبار «ما ادراک» کوثری،‌‌ بی کرانه دریایی ما و ظرف حقیرِ این کلمات باید از تو نوشت با آیات باید از تو سرود با آیه در آیه وصف تو جاری‌ست فتلقّی، مباهله، کوثر در دل "إِنَّما یُرِیدُ اللَّه" در «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» پدر و مادرم فدای شما مادری کرده‌ای برای پدر چشم بد دور، چشم شیطان کور دست تو بود و بوسه‌های پدر... خانه می‌شد بهشتی از احساس با گل‌افشانیِ بهاریِ تو عاطفه با تمام دل می‌زد بوسه بر دست خانه‌داری تو خانه از زرق و برق خالی بود از صفا، عاشقی محبت پر داشتی، ای کلیددار بهشت! پینه بر دست، وصله بر چادر از بهشت آمدی و آوردی یازده سوره‌ی بهشتی را مُصحفِ سرنوشت خود دیدیم سوره‌هایی که می‌نوشتی را نسل تو نوحِ با شکوهِ نجات نسل تو خضرِ آسمانیِ راه جلوه‌ای از دم تو را دیدیم در مسیحی به نام روح الله... ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است، بال و پر دارد بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب که روزگار، بسی فتنه زیر سر دارد تو در هجوم حوادث، صبور باش، صبور که صبر، میوۀ شیرین‌تر از ظفر دارد در آستان ولا، جای ناامیدی نیست بهشتِ پاک اجابت هزار در دارد دلِ شکسته بیاور، که با شکسته‌دلان نسیم مهر خدا، لطف بیشتر دارد بخوان دعای فرج را که صبح، نزدیک است که شام خسته‌دلان مژدۀ سحر دارد صفا بده دل و جان را به شوقِ روزِ وصال مسافر دل ما، نیّت سفر دارد زمین چو پُر شود از عدل، آسمان‌ها را_ شمیم غنچۀ نرگس، ز جای بردارد بخوان دعای فرج را، زِ پشت پردۀ اشک که یار، چشم عنایت به چشمِ تَر دارد دهند مژده به ما از کنار خیمۀ سبز که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد مراقبت بکن از دل، که یوسف زهرا زِ پشت پردۀ غیبت به ما نظر دارد برآر دست دعایی، که دست مهر خدا حجاب غیبت از آن ماه‌روی بردارد غروب و دامنۀ نور آفتاب و «شفق» بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد ✍استاد 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش مدینه بود و غم و غُصه‌های بسیارش مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش مدینه بود و پر از تیرگی کُفر و نفاق و غربتی که شده هر دلی گرفتارش مدینه بود؛ ولی از تمام مردم آن کسی نکرد مراعاتِ حالِ بیمارش مدینه بود و چهل تن هجوم آوردند به یک‌ نفر که نشد هیچ‌کس طرفدارش مدینه بود و دَرِ خانه‌ای پُر از هیزم دری‌ که سرخ شد از هُرم شعله مسمارش نمی‌شود به زبان هم بیاورم؛ چه کنم؟ مصیبتی که خدا هم شده عزادارش دم غروب، در آن کوچه، آه از سیلی که آب شد دلِ سنگیِ سختِ دیوارش میان کوچه چگونه؟ چه شد؟ نمی‌گویم تو خود حدیث مفصل بخوان ز آثارش... ✍ 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
مانند جسم فاطمه،در داشت می سوخت زهرا میان شعله،حیدر داشت می سوخت طفلک حسن در کوچه ها بد صحنه ای دید از ضرب سیلی روی مادر داشت می سوخت در کودکی ای وای من زینب چه ها دید با اشک مادر،قلب دختر داشت می سوخت آتش به گنج خلقت حق خورد آن روز در بین شعله در و گوهر داشت می سوخت محسن شبیه غنچه ای پر پر شد افتاد آن لحظه ها بال کبوتر داشت می سوخت در آسمان غوغا به پا شد تا زمین خورد با ناله ی زهرا،پیمبر داشت می سوخت یک روز هم در کربلا می دید زینب زیر سم اسبان برادر داشت می سوخت هی دست و پا میزد وَ رگهای گلویش از کندی آن تیغ و خنجر داشت می سوخت روز دهم در خیمه ها محشر به پا شد از تشنگی لبهای اصغر داشت می سوخت طفلی سه ساله می دوید و گریه میکرد چادر به غارت رفت معجر داشت می سوخت با خیزران کوبید بر لبهای عطشان سر بر زمین افتاد،خواهر داشت می سوخت 🔹 🔹 http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات خاصه فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) 🤲 (علیه السلام) _زهرا_تسلیت_باد🖤 ┄┅═✧❁یازهرا❁✧═┅┄