شعری کوتاه برای حضرت ام کلثوم(سلام الله علیها)
ای نامۀ سر به مُهرِ مکتوم
ای مادر صبر، ام کلثوم!
ای لالۀ بوستان احمد
ای حاصل وَصلتِ دو معصوم
مجهول جهانیان، چو زهرا
چون زهره، ولی به عرش، معلوم...
نان و نمک تو خورده مولا
در آن شب واپسینِ مَحتوم...
مانند حسین، گشته جاری
آوازهات از حِجاز تا روم
شرمندۀ خطبۀ بَلیغت
منظومۀ هر کلامِ منظوم
در صبر و وقار، همچو زینب
پروندۀ ظلم کرده مختوم...
هم ظلمت کوفه از تو نابود
هم شام سیاه، از تو معدوم
جانم به فدای خاک پایت
ای سرو خمیده، ام کلثوم!
✍️افشین علا
«نَحنُ النّائِحات عَلى اَخینا
نَحنُ الباکیات عَلى اَبینا
نَحنُ السّائرات عَلَى المَطایا
نحنُ الصّابرات عَلَى البلایا» *
آروم آروم، خانوم، امکلثوم
روضهخونه واسه شاه مظلوم
تُو غربت مدینه، ذکر لبش همینه
ای بیکفن حسینم، دور از وطن حسینم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریه میکنه چه گریههایی
میسوزه از این غم جدایی
برپا میکنه چه کربلایی
ناله میزنه: حسین کجایی
تا جون داره، چشماش خون میباره
واسه عباس، اکبر یا شیرخواره
بانوی قدخمیده، با قلب داغدیده
میگه غریب حسینم، شیبالخضیب حسینم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیده کوچۀ پُر ازدحامو
دیده روضۀ سهتا امامو
دیده کربلا، کوفه و شامو
میگه: گوش کنید مرثیههامو
هِی داغ دیدیم، طعنه هم میشنیدیم
تازه داغِ حیدر رو فهمیدیم
گفتم تُو اوج غمها، واسه تسلّیِ ما
ای غرق خون حسینم، قرآن بخون حسینم
✍️حمید رمی
* فرازهایی از مرثیه حضرت امکلثوم (سلاماللهعلیها) هنگام بازگشت به مدینه پس از واقعه کربلا، کوفه و شام
ترجمه: «ما نوحهکنندگان بر برادرمان، و گریهکنندگان بر پدرمان، و سفرکنندگانِ بر شتران بیجهاز، و صبرکنندگان بر مصائب هستیم». (ریاحینالشریعه، ج۳، ص۲۵۵)
فاتحان خیبر
رجز حیدری
یاحیدر یاحیدر یاحیدر یاحیدر
یاحیدر یاحیدر یاحیدر یاحیدر
حیدر یعنی ماندن بر سر پیمان ها
حیدر یعنی رفتن در دل میدان ها
ما خواندیم از اول تا آخر :یاحیدر
در راه تو گذشتیم از سر یاحیدر
پیروزیم اسم رمز لشکر: یاحیدر
یاحیدر ...
طوفانهای دنیا یک موج از خشم تو
دل برده از عالم یک گوشهچشم تو
با عطر یازهرا میگوییم یاحیدر
از تهران تا صنعا می گوییم یا حیدر
تا مسجد الاقصی می گوییم یاحیدر
یاحیدر ...
آه مظلومان در سور محشر دمید
کابوس صهیون شد روز «بَأْسٍ شَدیدٍ»
شیشه¬ی عمر صهیونیان دست ماست
«یَمْحَقَ الکافرین»، وعدهای آشناست
وحشت این قوم از دست خیبرگشاست
یاحیدر ...
ما اگر با رجز بشکنیم این سکوت
از هم میپاشد این خانهی عنکبوت
گر طنین افکَنَد یا ابالفضل ما
گرشود موجی از یاحیدرها به پا
از تلاویو و حَیْـفا چه مانَد به جا
یاحیدر ...
بيرقُ العباسِ خفّاقاً منصورا
من هيئة اللطمِ نبدأُ العبورَ
في نهج الخميني للخامنئي نورا
لم يزل قولُه عندنا محفورا
كلُّ ما عندنا كان من عاشورا
یاحیدر ...
دمعُنا الرصاصُ والجبهةُ المِنبَر
نرتدي السوادَ في لباسِ العسكر
يا حسينُ موتٌ للشيطان الاكبر
في طريق الاقصى من كربلا المعبَر
نمحو إسرائيلَ والنِدا يا حيدر
یاحیدر ...
شاعر: میلاد عرفان پور
نغمه پرداز: مصطفی منتظری
هدایت شده از کانال رسمی میثم مطیعی
Shab10Moharram1402[05].mp3
زمان:
حجم:
18.54M
🎙فاتحان خیبر (رجز ضد اسرائیلی)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
👈 متن شعر:
Meysammotiee.ir/post/2847
🏴 شب عاشورا #محرم۱۴۰۲
☑️ @MeysamMotiee
هدایت شده از Mazaheri
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ترکیب_بند
#پیامبر_صلی_الله_علیه_وآله_وسلم
#مدح
#مرثیه
نبی به تارَک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک
میان ما دو امانت به یادگار گذاشت
دو گوهری که عزیزند چون نبوت او
یکی کتاب خدا و یکی است عترت او
از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود
همه هدایت او نیز در ولایت بود
مودتی که زما خواست بر ذوی القربی
از او به ما کرم و عزت و عنایت بود
خطاب کرد که این دو، اعتبارِ همند
هماره تا ابد الدهر در کنار همند
به حق که این دو همانند نور و خورشیدند
که از نخست به قلب بشر درخشیدند
چهارده سده بگذشته هم چنان شب و روز
زهم جدانشدند و فروغ بخشیدند
چنان که نورو چراغند لازم و ملزوم
یکی است مکتب قرآن و چارده معصوم
چنان که شخص محمد جدا زقرآن نیست
بدون عترت، قرآن چراغ ایمان نیست
کسی که مکتب عترت گزید بی قرآن
جدا زعترت و قرآن بُوَد، مسلمان نیست
رسول گفت که اینان چو این دو انگشتند
که متصل به هم و متکی به یک مشتند
سوای قرآن مومن فنا بُوَد دینش
بدون عترت هرکس خطاست آیینش
کسی که گفت کتاب خداست ما را بس
کند هماره خدا و کتاب نفرینش
به آیه آیه ی قرآن قسم، بُوَد معلوم
که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم
چهارده مه تابنده، چارده اختر
چهارده صدف نور، چارده گوهر
چهارده یم توفنده، چارده کشتی
چهارده ره روشن، چارده رهبر
چهارده ولی و چارده مسیحا دم
که هم موید هم بوده، هم مؤید هم
هزار حیف که امت ره وفا بستند
پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند
هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک
به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند
به بیت فاطمه ی او هجوم آوردند
به جای گل همه هیزم برای او بردند
مدینه دستخوش فتنه ای عجیب شده
بهشت وحی محیط غم حبیب شده
کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟
علی که نفسِ محمد بُوَد غریب شده
سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد
چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!
الا زخون جگر پر هماره ساغرتان
چه زود قول نبی محو شد ز خاطرتان
مگر نگفت نبی، فاطمه است بضعه ی من؟
مگر نگفت پس از من علی است رهبرتان؟
مگر نگفت که اکمال دین ولای علی است؟
مگر نگفت که این آیه در ثنای علی است؟
چه روی داد که بستید دست مولا را
رها ز بند نمودید دیو دنیا را
چرا رسول خدا را به قبر آزردید
چرا به بیت ولایت زدید زهرا را
طریق دوستی و شیوه ی وفا این بود؟
جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟
عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت
شراره اش حرم الله کربلا را سوخت
نسوخت دامن دخت حسین را تنها
پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت
بُوَد به قلب زمان ها فرود آن آتش
بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش
قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش
که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش
خلاف خلق همان اختلاف اول بود
که شد جدا ره امت زخط راهبرش
هماره میثم طیِ رهِ کُمیت کند
به نظم تازه حمایت ز اهل بیت کند
✍حاج غلامرضاسازگار
#مثنوی
#مرثیه
#امام_حسن_مجتبی_ع
ای فروزنده ز رُخ، حسن خدات
وی همه حُسن فروشان بفدات
جلوه گر آینه ی ذوالممنی
پای تا فرق حسن در حسنی
مصطفی را تو فروغ بصری
وصی دوم و اول پسری
خلد گردی است ز خاک حرمت
چرخ موجی است ز بحر کرمت
مهر را جلوه ز پیرایه تو
آفتابش همه از سایه تو
رمضان سفره ی مهمانی تو
مشعلش چهره ی نورانی تو
روزه داری که بُود تشنه ی دوست
آتش عشق تو افطاری اوست
ای فدای رخ بهتر ز مَهَت
روزه داران خدا خاک رهت
ای به خلد غمت افسانه بهشت
پیش رخسار تو زیبایی ، زشت
گنج توحیدی و دل ویرانت
روی نادیده همه حیرانت
ای ز غمهای تو خون بر دل خاک
پنجه ی صبر گریبان زده چاک
صبر دیوانه شده از صبرت
حلم خون خورده کنار قبرت
صلح و جنگ تو درش سِرّ و سَری است
هر دو را هر که بداند اثری ست
پای صلح تو در آن آتش جنگ
سر بیداد گران خورد به سنگ
تو امامی به قعود و به قیام
به قعود و به قیام تو سلام
مرکب حکم ، تو میرانی و بس
جنگ یا صلح ، تو میدانی و بس
هر که با صلح و قیام تو نساخت
بخدا مرتبه ات را نشناخت
تو که مانند پدر در پیکار
شعله ی مرگ زدی بر اشرار
صف کفار ز هم پاشیدی
فاتح جنگ جمل گردیدی
راه تا قلب سپه طی کردی
ناقه ی عایشه را پی کردی
ا ی ز رزم آوریت در صفین
بانگ تکبیر بلند از طرفین
توکه نجل اسد اله استی
تو که فرزند یداله استی
نبود در دلت از دشمن بیم
نکنی صلح که گردی تسلیم
تو به هر حال ولی اللهی
جنگ یا صلح کنی آگاهی
مصطفی کو سخنش وحی خداست
گفته در شان تو این گفته به راست
حسنین اند دو پاکیزه امام
همگان را به قعود و به قیام
ای رُخَت شمع جوانان بهشت
سید جمع جوانان بهشت
وصی دوم بر حق رسول
پسر اول زهرای بتول
تو که هستی بر رغم دشنام
خصم خود را کنی از لطف سلام
صفت و خلق تو از بسکه نکوست
شود از یک نگهت دشمن ، دوست
ای فدای تو من و ام و ابم
وی ثنای تو به لب روز و شبم
ای تو بعد از پدر ، اول مظلوم
سومین نور و چهارم معصوم
مهر افلاک به حسنت خندان
ماهی بحر بیادت گریان
جگر صبر ز صبرت پرخون
چهره حلم ز شرمت گلگون
دل عشاق مزرات همه رشک
آب باران بقیعت همه اشک
سینه ها را به تمنای تو داغ
قلب ها را ز مزار تو چراغ
کاش گردی شوم و از کرمت
بنشینم به کنار حرمت
کاش چون ماه به شبهای دراز
داشتم با حرمت روی نیاز
کاش مانند چراغی سوزم
تا شبی در حرمت افروزم
کاش مانند نسیم سحری
داشتم بر سر کویت گذری
کاش چون اشک کنارت افتم
بر روی خاک مزارت افتم
روی جانها همه بر تربت تو
سوز دلها همه از غربت تو
غربت آن نیست که با ضربت سنگ
چهره از خون جبین گردد رنگ
غربت آن نیست که از داغ جوان
قد بابا شود از غصه کمان
غربت آن نیست که سر برسر نی
ره کند با سپه دشمن طی
غربت آن است که فردی مظلوم
شود از کینه یارش مسموم
غربت آن است که بعد از کشتن
بارش تیر ببارد به بدن
تیر بارید ز بس بر بدنت
بدنت گشت یکی با کفنت
سینه ها از الم فروخته شد
تن و تابوت به هم دوخته شد
ای بیاد تو دل هستی ، خون
وی حساب غمت از حد بیرون
قلب احمد که برایت خون بود
به همه مردم عالم فرمود
روز محشر که همه گریانند
اشک ریزان حسن خندانند
زین شرر سوخته "میثم" امروز
بارالها تو به فرداش ، مسوز
✍️حاج غلامرضاسازگار
ای سند نجات من ولایت تو یا رضا
صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا
دلم بُود به یاد تو مدینة الرضا رضا
زیارتت به دین من زیارت خدا رضا
تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
شهی که خاک طوس از او آمده محترم توئی
مهی که نور میدهد بر عرب و عجم توئی
رؤف اهلبیتی و ولّی ذوالکرم توئی
به مسجدالحرام دل قبله توئی حرم توئی
صفا و مروه میکند با حرمت صفا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
منم که بین طوطیان گرم ترانۀ تواَم
کبوتری شکسته پر در آشیانۀ تواَم
نیازمند گندمی در آستانۀ تواَم
بال زنان دورو برِ نقاره خانۀ تواَم
اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
الا الا ثنای تو، ذکر علی الدّوام من
رؤف من، عطوف من، امید من، امام من
لحظه به لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من
به غرفههای مرقدت، خورده گره زمام من
در حرمت گرفتهام ذکر رضا رضا رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
حیات جان پراکَنَد بوی خوش نسیم تو
مادر خلقت آمده سائلۀ قدیم تو
صراط اولیای حق صراط مستقیم تو
دل ز فرشته میبَرَد کبوتر حریم تو
ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شوم
نه لایقم گدا شوم گدات را فدا شوم
چه میشود قبول تو بخاطر خدا شوم
نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم
نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی
عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی
کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی
چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی
ای که به یک اشاره ات سنگ شود طلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
ولایت تو دین من نه دین من که دِین، هم
محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین، هم
عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین، هم
مقام زائرت فزون ز زائر حسین، هم
رشک برد به زائرت زائر کربلا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
خزان شدم که بخشم ز اشک و خون بهارها
به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها
که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها
کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها
که پنجهام گره خورد به غرفۀ تو یا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او
دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید از او
کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید از او
ز لطف و مرحمت کنی سه بار بازدید از او
تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم
به تربتت شتافتم به غربتت گریستم
در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم
به سایۀ بهشت هم نیازمند نیستم
جهنّم است بهر من بهشت بیرضا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
مرا تقرب خداست ولای تو سبب شده
مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده
هر نفسی که میزنم سلسلةالذهب شده
کبوتر تو از ازل به ذکر تو ادب شده
زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
توئی توئی که چون خدا نظر به بنده میکنی
توئی که جان مرده را دوباره زنده میکنی
تو شام تیره را سحر ز فیض خنده میکنی
تو نقش شیر پرده را شیر درنده میکنی
تو مور خسته را دهی بال و پر هُما، رضا
رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
✍️حاج غلامرضاسازگار