شمع راه قافله
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
در کربلا هر آنچه بلا بود، عرضه شد
تیری دگر قضا و قدر در کمان نداشت
از این شراره خرمن عمر ستاره سوخت
بود آسمان به جای ولی کهکشان نداشت
بعد از عروج حجت رحمان به عرش نی
دیگر زمین سکون و قرار آسمان نداشت
زینالعباد باز به گیتی قرار داد
ورنه سکون، عوالم کون و مکان نداشت
او شمع راه قافله در شام تار بود
حاجت به نور ماه، دگر کاروان نداشت...
با کولهبار درد در آن دشت پر لهیب
جز دود آه بر سر خود سایهبان نداشت
گفتند: ماه بود و درخشید و جلوه کرد
دیدم که مه به گردن خود ریسمان نداشت
گفتند: سرو بود و خرامید و ناز کرد
دیدم که سرو، طاقت بند گران نداشت
در انقلاب سرخ حسینی کسی چو او
نقش حماسهساز «ولی» را بیان نداشت
در گیر و دار معرکۀ کفر و شرک نیز
دوران چو او سوار حقیقتنشان نداشت...
حق را زیان ز جانب باطل نمیرسد
بیمی گل همیشه بهار از خزان نداشت
تنها نه شمع از شرر شعله برفروخت
«پروانه» هم ز شعلۀ آتش امان نداشت
✍محمدعلی مجاهدی
🏆بهترین جایزه🏆
بهترین جایزه پس از یک دهه عزاداری برای مداح، رفتن به محضر یکی از عالمان حکیم است که ضمن عرضۀ جزئیات برنامههای خود، تحسین و دعای خیر آن حکیم را کسب نماییم.
جنبۀ مادی انسان میطلبد تا مداح پس از انجام اموری سخت همچون برگزاری یک دهه عزاداری، منفعتی غیر از ثواب اخروی کسب نماید. خداوند متعال نیز بیتوجهی به این مهم را نهی فرموده است: «وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا» (قصص77) ، نصیب دنیایی خویش را فراموش مکن!
شاید عدهای درانتظار مبالغی در قالب پاکت باشند، ولی بسیاری از مداحان نه تنها توقعی ندارند بلکه خود نیز در پرداخت هزینهها سهیم میشوند، اینجا ماندگاری و تقویت انگیزهها میماند که با پیشنهاد مهم و مؤثر فوق(رفتن به محضر عالمان) میتوان گامی بلند در مسیر صعود به مراحل اخلاص و قرب الی الله برداشت.
پندِ حکیمْ محضِ صَواب است و عینِ خیر
فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید
(حافظ)
✍️مجیدطاهری
موضوع این هفته: اسارت آل الله، حضرت رقیه(سلام الله علیها)
📚جلسات آموزش، رفع اشکال و ارتقاء مداحی
⬅️مدرس: دکتر حاج مجید طاهری
📌از سال۱۳۹۴ (۱۰سال) بحمدالله هرهفته این جلسه برقرار است.
✅این هفته یکشنبه از ساعت18 تا 21.30
♦️عمومی_خصوصی
♦️حضوری_مجازی
✴️تهران،
میدان امام حسین(علیه السلام) ،
کنارگذر اتوبان امام علی(علیه السلام) ،
خیابان ثارالله غربی ،
پلاک۱۱۱
👈تلفن:۰۲۱۳۳۲۵۰۹۳۰_۰۹۱۲۱۸۳۸۲۶۸
《Www.vmadahi.ir_www.taamaah.ir》
📚کانون فرهنگی ولایت📚
⬅️آدرس کانال در ایتا:
https://eitaa.com/sher_sabk_maddahi
شعر و سبک و نکات مداحی
مرثیۀ اسارت
(سربرهنه را میتوان بدون سایۀ سر و در فراق برادر و عزیزان، تعبیر نمود.
نز=نه از
بدسگال=بدخواه)
دردا که سربرهنه چو خورشید از این درم
دشمن بَرَد علانیه کشور به کشورم
مژگان به چشم، خنجرم آید به خون و خاک
آغشتهات چگونه بدینحال بنگرم
نز خصم رخصتم که به بَر گیرمت چو خاک
خاکم به فرق باد که از خاک کمترم
نز چرخ مهلتی که زمانی به اشک خویش
این گرد و خاک و خون ز جبین تو بسترم
نز دور دولتم که علیرغم بدسگال
جان نیز جبههسا به قدوم تو بسپرم
نز بخت فرصتم که سپارم تنت به خاک
دفنت نکرده میروم ای خاک بر سرم
با اهتمام قوم جز اینم علاج نیست
بگذارمت به ناحیه برجای و بگذرم
قتل تو خود نمونه پس از کفر و ارتداد
اسلام این جماعت از آن نیست باورم
هجده تن از نژاد محمد به خون و خاک
بیجرم خفته، پیش که این ماجرا برم؟
جمعی دگر اکابر دین را به تیغ کفر
سرها جدا فتاده ز پیکر برابرم
اینک روم به یثرب و دارم به حمل خویش
صد کاروان، غم از پیِ سوغات مادرم
این غل و دستگیری بیمار اهلبیت
آن پایمال کردن نعش برادرم
یک جا شهادت تو و فرزند و اقربا
یک جا اسیری خود و بیچاره خواهرم
پس گفت یارب اینهمه را قدر هیچ نیست
صد جان و سر به درگهت ار تحفه آورم
باری نگاه لطف به آل رسول کن
در فضل خویش هدیهٔ ما را قبول کن
👈(بند33 از 114 بند ترکیببند عاشورایی)
✍️صفایی جندقی،۱۳۷۰ ، ۲۹۶
📚صفایی جندقی، احمد، ۱۳۷۰، دیوان صفایی جندقی، باتصحیح و مقدمه سیدعلی آل داود، تهران:آفرینش.
حضرت ابوالفضل(علیه السلام)
عشاق چون به درگهِ معشوق رو کنند
از آب دیدگان، تنِ خود شستشو کنند
اول قدم ز جان و سرِ خویش بگذرند
در خون دل، تهیه ی غسل و وضو کنند
از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد
آن زخم را ز سوزن مژگان، رفو کنند
هر تیر آب دار که آید زشَست دوست
آن تیر را به سینه سوزان فرو کنند
قربانِ عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه ی او آرزو کنند
عباس نامدار که شاهان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
میرابِ آب بود و لب تشنه جان سپرد
می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند
بی دست ماند و داد خدا دست خود به او
آنان که منکرند بگو رو به رو کنند
گر دست او، نه دست خدایی است، پس چرا
از شاه تا گدا، همه روسوی او کنند
درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند
ذاکر برای آن که مسمّی به اسم اوست
امید آن که عاقبتش را نکو کنند
✍سیدعباس جوهری، ذاکر
کتاب خزائن الاشعار، ص202
#امام_حسین_علیه_السلام
وزن:فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلان
#واحدسنتی
#مناجات
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم: حسین
با زبانِ اشکهای بی صدا گفتم: حسین
در مناجات شب جمعه نمیدانم چه شد
خواستم بر لب بَرم نام خدا، گفتم: حسین
ماند هَل مِنْ ناصِرت بی پاسخ اما بارها
آمد از کرب و بلا "لبیک" تا گفتم: حسین
نام زهرا را شنیدم هرکجا گفتم: علی
نام زینب را شنیدم هرکجا گفتم: حسین
کلُ اَرضٍ کربلا، من تازه میفهمم چرا
در خراسان، در نجف، در سامرا گفتم: حسین
عاشقی گفت: آنچه میخواهد دل تنگت بگو...
با دلی غمبار گفتم: کربلا؛ گفتم' حسین...
✍️علی ذوالقدر
#غزل
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مفعولُ_فاعلاتُ_مفاعیلُ_فاعلن
با نام مستعار گره باز می کند
مشهورِ ناشناس که اعجاز می کند
مردم رقیهاش بشناسند از نخست
زیرا که هرچه قفل، دمی باز می کند
او فاطمه ست فاطمه صغرای اهل بیت
آنجا که پیش طشت پدر ناز می کند
روزی که هجر یار برایش تمام شد
تدریس وصل بر همه آغاز می کند
علامه است در دل علمیۀ حسین
تفسیر فجر را چه خوش ابراز می کند
مهدی شناسیاش شده معروفِ عارفان
این عارف از خرابه چو پرواز می کند
✍️مجیدطاهری
امشب به دامن من خورشید آرمیده
یا ماه آسمان ها در کلبه ام دمیده
دختر همیشه جایش آغوش گرم باباست
کس روی دست دختر رأس پدر ندیده
از دل چراغ گیرم از اشک گل فشانم
از زلف مشک ریزم بابا ز ره رسیده
از بس که چون بزرگان بار فراق بردم
در سن خردسالی سرو قدم خمیده
بابا چه شد که امشب، با سر به ما زدی سر
جسمت کدام نقطه، در خاک و خون طپیده؟
هم کتف من سیاه است، هم روی من کبود است
هم فرق من شکسته، هم گوش من دریده
داغم به دل نشسته آهم زسر گذشته
چشمم به راه مانده اشکم به رخ چکیده
از بس پیاده رفتم پایم ز راه مانده
ازبس گرسنه خفتم رنگم ز رخ پریده
تو رفع تشنگی کن از اشک دیدۀ من
من بوسه می ستانم از حنجر بریده
انگشت های عمه بگرفته نقش گلزخم
از بس نشسته و خار از پای من کشیده
جسمم رود شبانه در خاک مخفیانه
یاد آورد ز زهرا دفن منِ شهیده
خفتم خموش و دادم بر بیت بیت (میثم)
صد محنت نگفته صد راز ناشنیده
✍️غلامرضاسازگار
چشم به راه
#غزل
همچون ستاره ، چشم به راهم نشانده اند
مانندِ شب ، به روز ِسیاهم نشانده اند
گردِ خبرنمی رسد از کاروان ِراز
شد روزها که برسر ِراهم نشانده اند
درمرگِ آرزو ، نفس ِسرد می زنم
چون باد ، درشکنجۀ آهم نشانده اند
غافل گذشت قافلۀ شادی ازسرم
آن یوسفم که در دل ِچاهم نشانده اند
هرروزشیونی ست زغمخانه ام بلند
درخون ِصد امیدِ تباهم نشانده اند
ازپستی و بلندی ِطالع ، چوگردباد
گاهم به اوج برده و گاهم نشانده اند
ازبیم ِخوی ِنازکِ تو ، دم نمی زنم
آیینه در برابر ِآهم نشانده اند
شرمم زند به بزم ِتو ، راه ِنظرهنوز
صد دزد درکمین ِنگاهم نشانده اند
درماتم ِدو روزۀ هستی ، به باغ ِدهر
تنها بنفشه نیست ، مرا هم نشانده اند
✍️محمد قهرمان
زمزمه
نگاش به سمت آسمون،ستاره ها رو می شمرد
خسته می شد بلند می شد،زخمای پارو می شمرد
یكی دو تا و هفتا زخم،دستی رو پاهاش می كشید
زخمای پا تموم می شد،زخمای دستاشو می دید
به ماه آسمون می گفت،شمع شبستون منی
یاد عمو بخیر كه تو،مثل عمو جون منی
راستی تو از تو آسمون،ببین بابای من كجاست
بهش بگو كه دخترت ساكن تو خرابه هاست
بهش بگو دختری كه شونه به موهاش می زدی
جون به لبش رسیده و تو از سفر نیومدی
...
من را ببخش اگر كه لكنت زبان گرفتم
آخر شكسته دستی دندان شیری ام را
🎤حاج محمود کریمی