فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است ، چون دوست در اوست
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست
#شعر #وطواط
📜 @sheraneh_eitaa
سلام صبح به خیر
همسرم شاعر و نویسنده هستن برای معرفی و ارسال اثر از ایشون چطور اقدامباید کرد
✍🏻سلام از همین طریق که پیام دادید آثارشونو بفرستید
📜 @sheraneh_eitaa
شد دلیل نیک بختی چار چیز
هرکه این چارش بود باشد عزیز
اصل پاک آمد دلیل نیک بخت
نیست بی اصل سزای تاج و تخت
یک دلیل دیگر آمد قلب پاک
گر دلت پاکست نبود هیچ باک
نیک بختان را بود رای صواب
آنکه بد رایست باشد در عذاب
هر که ایمن از عذاب حق بود
نیست مؤمن کافر مطلق بود
عمر دنیا پنج روزی بیش نیست
غافلست آنکس که پیش اندیش نیست
ترک لذات جهان باید گرفت
دامن صاحب دلان باید گرفت
در پی لذات نفسانی مباش
دوست دار عالم فانی مباش
نیست حاصل رنج دنیا بردنت
عاقبت چون میبباید مردنت
از تنت چون جان روان خواهد شدن
خاکت اندر استخوان خواهد شدن
مر ترا از دادن جان چاره نیست
رهزنت جز نفسک اماره نیست
#شعر #عطار
📜 @sheraneh_eitaa
جان را هوای روی تو بر جای جان نشست
مهر توام درون دل مهربان نشست
گنج روان توئی و بهر تار موی تو
مار شکنج بر سر گنج روان نشست
هر دل که از کنار تو برخاست یک زمان
جان داد و از میان جهان بر کران نشست
#شعر #فلکی_شروانی
📜 @sheraneh_eitaa
میرزا محمدابراهیم کازرونی مشهور به نادری زاده ۱۱۸۰ قمری در کازرون بود ، پزشک، ریاضیدان، اخترشناس، شاعر، عارف و بازرگان ایرانی بود،که در دوران حکومتهای زندیه و قاجاریه میزیست.
علاوه بر کتاب تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس، دیوان اشعاری که شامل مثنویهایی مانند گلستان خلیل، مشرقالاشراق، شایق و مشتاق، انفس و آفاق، منهجالعشّاق و چهل صباح بوده، از او به جا مانده است. ظاهراً فرصتالدوله شیرازی برخی از این مثنویها را در کازرون رؤیت کرده است.
رضاقلیخان هدایت در کتاب ریاضالعارفین سال تقریبی مرگ او را ۱۲۶۰ هجری قمری اعلام میکند و بیان میدارد که او در شیراز وفات یافته است.
#نادری_کازرونی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
دلبر بسیار و دل نگه دار کم است
وز همدهی جمله جهان رنج و غم است
گر اهل دلی تو دل به دلداری ده
کو همدم هر دم تو و عین دم است
ای از تو همه پر و توخالی ز همه
بنموده جمال تو مثالی زهمه
تو عین خیال و از خیال این همه را
آری و برآوری خیالی ز همه
ما بود نماینده نمودیم همه
نابود نمودار ز بودیم همه
مرآت جمال غیب مطلق گشته
آیینهٔ شاهد شهودیم همه
#شعر #نادری_کازرونی
📜 @sheraneh_eitaa
16.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعرخوانی طنز فرید فردوسی
بگذار تا بخندم مانند پولداران
کز اسب شیهه خیزد در بین یونجه زاران
هر کاو خیار چنبر روزی چشیده باشد
داند چه سخت باشد کار خیار کاران
شهریه را که دیده است، برق از سرش پریده است
یارانه ته کشیده است، یاری کنید یاران
چندین که برشمردم، خوب است که نمردم
از خرجها نگفتم الا یک از هزاران
📜 @sheraneh_eitaa
در فغانم از دل دیرآشنای خویشتن
خو گرفتم همچو نی با نالههای خویشتن
جز غم و دردی که دارد دوستیها با دلم
یار دلسوزی ندیدم در سرای خویشتن
من کیم؟ دیوانهای کز جان خریدار غم است
راحتی را مرگ میداند برای خویشتن
شمع بزم دوستانم زندهام از سوختن
در ورای روشنی بینم فنای خویشتن
آن حبابم کز حیات خویش دل برکندهام
زان که خود بر آب میبینم بنای خویشتن
غنچه پژمردهای هستم که از کف دادهام
در بهار زندگی عطر و صفای خویشتن
آرزوهای جوانی همچو گل بر باد رفت
آرزوی مرگ دارم از خدای خویشتن
همدمی دلسوز نبود «مهستی» را همچو شمع
خود بباید اشک ریزد در عزای خویشتن
#مهستی_گنجوی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سلام و عرض ادب
میخواستم ببینم چه جوری باید آثارمون رو ارسال کنیم ؟
✍🏻سلام
از طریق همین لینک ناشناس که بهمون پیام دادید، شعرهاتون هم از همین طریق برامون بفرستید
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران هم اگر میشدی ، در بین هزاران قطره
تو را با جام بلورینی میگرفتم
میترسیدم
چرا که
خاک هر آنچه را که بگیرد پس نمیدهد!
#جمال_ثریا #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از قاصدک
🧡✨نظم و برنامه ریزی و برکت زمانی برات مهمه⁉️
⚪️✨جذابیت و آداب معاشرت عالی برات مهمه⁉️
🧡✨خودسازی و آرامشت برات مهمه⁉️
🧡✨اگه جوابت بله هست با لبخند وارد کانال خودسازی و نظم ما شو
⚪️✨یه جمع انرژی مثبت 600 هزار نفره
🧡✨پاییزت رو با ما گرم و دلنشین کن
⚪️✨روی لینک زیر بزن و وارد شو👇
https://eitaa.com/joinchat/1634271298C2b479acc30
مَلک چون دید ناز آن نیازی
سپر بفکند از آن شمشیر بازی
شکایت را به شیرینی نهان کرد
ز شیرینان شکایت چون توان کرد؟
به شیرین گفت کاِی چشم و چراغم
همایِ گلشن و طاوس باغم
سرم را تاج و تاجم را سریری
هم از پای افکنی هم دستگیری
مرا دل بر تو و دلداری از تو
ز تو مستی و هم هشیاری از تو
ندارم جز تویی کآن جا کشم رخت
نه تاجی بِهْ ز تو کآن جا زنم تخت
گرفتم کز من آزاری گرفتی
پی خونم چرا باری گرفتی؟
بدین دیری که آیی در کنارم
بدین زودی مکُش، لختی بدارم
نکو گفت این سخن دهقان به نمرود
که کُشتن دیر باید، کاشتن زود
چه خواهی؟ عذر یا جان؟ هر دو اینک
توانی عید و قربان هر دو اینک
مکن نازی که بار آرَد نیازت
نوازش کن که از حد رفت نازت
به نومیدی دلم را بیش مشکن
نشاطم را چو زلف خویش مشکن
غم از حد رفت و غمخوارم کسی نیست
تویی و در تو غمخواری بسی نیست
غمی کآن با دلِ نالان شود جفت
به همسالان و همحالان توان گفت
نشاید گفت با فارغدلان راز
مخالف در نسازد ساز با ساز
فرو گیر از سرِ بار این جرس را
به آسانی برآر این یک نفس را
جهان را چون من و چون تو بسی بود
بوَد با ما مقیم ار با کسی بود
ازین دروازه کو بالا و زیر است
نخواندهستی که تا «دیر است»، دیر است؟
فریب دل بس است، ای دلفریبم
نوازش کن که از حد شد شکیبم
بساز ای دوست کارم را که وقت است
ز سر بنشان خمارم را که وقت است
بس است این طاق ابرو ناگشادن
به طاقی با نطاقی وا نهادن
درِ «فرخار» بر فغفور بستن
به جوی مولیان بر پل شکستن
غم عالم چرا بر خود نهادی؟
رها کن غم که آمد وقت شادی
به روزِ ابر، غم خوردن صواب است
تو شادی کن که امروز آفتاب است
شبیخون بر شکسته چند سازی؟
گرفته با گرفته چند بازی؟
نه دانش باشد آن کس را نه فرهنگ
که وقت آشتی پیش آورد جنگ
خردمندی که در جنگی نهد پای
بمانَد آشتی را در میان جای
در این جنگ، آشتی رنگی برانگیز
زمانی تازه شو، تا کی شوی تیز؟
به روی دوستان مجلس برافروز
که تا روشن شود هم چشم و هم روز
به بُستان آمدم تا میوه چینم
مَنِه خار و خَسَک در آستینم
ز چشم و لب در این بُستانِ پدرام
گَهی شِکّر گشایی، گاه بادام
در این بُستان مرا گو خیز و بِستان
ترنجِ غبغب و نارنجِ پستان
سنانِ خشم و تیرِ طعنه تا چند؟
نه جنگ است این، درِ پیکار دربند
تو ای آهوسرین نز بهر جنگی
رها کن بر دَدان خوی پلنگی
فرود آی از سر این کبر و این ناز
فرود آوردهٔ خود را مینداز
در اندیش ار چه کبکت نازنین است
که شاهینی و شاهی در کمین است
هم آخر در کنار پَستم افتی
به دست آیی و هم در دستم افتی
همان بازی کنم با زلف و خالت
که با من میکند هر شب خیالت
چه کار افتاده؟ کاین کار اوفتاده
بدیندر مانده چون بخت ایستاده؟
نه بوی شفقتی در سینه داری
نه حق صحبت دیرینه داری
گلیم خویشتن را هر کس از آب
تواند بر کشید ای دوست مشتاب
چو دورت بینم از دمساز گشتن
رهم نزدیک شد در بازگشتن
اگر خواهی حسابم را دگر کن
ره نزدیک را نزدیکتر کن
گره بگشای ز ابروی هلالی
خزینه پُر گهر کن، خانه خالی
نخواهی کاریم در خانهٔ خویش
مبارک باد گیرم راه در پیش
بدان ره کآمدم دانم شدن باز
چنان کاوّل زدم دانم زدن ساز
به داروی فراموشی کِشم دست
به یاد ساقیِ دیگر شوم مست
به جُلاب دگر نوشین کنم جام
به حلوای دگر شیرین کنم کام
ز شیرین مهر بردارم دگر بار
شکرنامی به چنگ آرم شکربار
نبیدِ تلخ با او میکنم نوش
ز تلخیهای شیرین گر کنم گوش
دلم در باز گشتن چاره ساز است
سخن کوتاه شد منزل دراز است
#شعر #نظامی
📜 @sheraneh_eitaa