ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت
شبتون در پناه حق
#صائب_تبریزی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
جز صبا کیست کزینخسته بَرد پیغامی
جز نسیم از برِ دلدار که آرد خبرے؟
اے صبا، صبح دَمی بر سرِ کویش بگذر
تا معطر شود آفاق زِ تو هر سحرے
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
#عراقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
یاران عبث نصیحت بیحاصلم کنید
دیوانهام من عقل ندارم ولم کنید
ممنونِ این نَصایِحم اما من آنچنان
دیوانهای نیم که شما عاقلم کنید
مجنونم آنچنان که مجانین ز من رمند
وای ار به مجلسِ عُقَلا داخلم کنید
من مُطَّلِع نِیَم که چه با من نموده عشق؟
خوب است این قضیه، سوال از دلم کنید
یک ذره غیر عشق و جنون، ننگرید هیچ
در من اگر که تجزیه آب و گلم کنید
کم طعنهام زنید که غرقی به بحرِ بُهت؟
مَردید اگر؟ هدایت بر ساحلم کنید!
#شعر #میرزاده_عشقی
📜 @sheraneh_eitaa
به جز ارواح مکرم که ز دیوان ازل
به خداوندیشان خط غلامی دادم
خاک تن باد روان آب بقا آتش جان
بی تکلف به فدای ره ایشان بادم
آشکارا و نهان گاه به زرگاه به زور
به همان شیوه که در فن سپوز استادم
به نعوظ شتر و ایر خر و ضربه گاو
مرده و زنده هفتاد و دو ملت گادم
#یغمای_جندقی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
باشد بکف عشق مهار دل من
در دست غمست اختیار دل من
هرگز دل من بی غم عشق تو مباد
در کار غم تو باد کار دل من
#شعر #صفای_اصفهانی
📜 @sheraneh_eitaa
دلی به تو که دادم و زیارتم نمی شود
بگو به دیدنت چرا ، سعادتم نمی شود
نهاده ام به شوق تو،سری به راه عاشقی
زبان به ذکر و ترک آن،که عادتم نمی شود
نه همت و نه قسمتم ، نباشد و نمی شود
گمان که دیدنت دمی ، لیاقتم نمی شود
ز بس گنه به دوش جان ،کشیده ام به روز وشب
که پا برای رفتنم ، شجاعتم نمی شود
به دل طواف عمه ات ،شما و شوق دیدنش
به سوز سینه ام نصیب ، شهادتم نمی شود
نداده ام نشانی ام ،به خود ز عطر باورت
زبان به دل گرفته ام ،ارادتم نمی شود
شبی کبوتر دلم،گشوده پَر به سوی تو
به غربتت قسم بگو، زیارتم نمی شود؟
تو شاه مهرومشهدی ،آهو منم که ضامنی
بهتر از این چه باشدم،سعادتم نمی شود
#شعر #ارسالی_مخاطب #امام_رضا
📜 @sheraneh_eitaa
محمدحسین غروی اصفهانی(۱۲۹۶ هـ.ق _ ۱۳۶۱ هـ.ق) معروف به «کمپانی اصفهانی» فقیه، شاعر و از مجتهدین مشهور معاصر شیعهٔ امامیه بود. وی در اشعارش، «مفتقر» تخلص میکرد.
وی در روز دوم محرم سال ۱۲۹۶ هجری قمری در کاظمین به دنیا آمد. او که فرزند «محمدحسن» یکی از بازرگانان متدین و ثروتمند بود از این موقعیت در راه تحصیل علم و علوم استفاده نمود. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و بعد به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. محمدحسین در دههٔ دوم زندگی به حوزه نجف رفت و مشغول تعلیم در نزد استادان حوزه آن روز شد.
وی در پنجم ذیحجهٔ سال ۱۳۶۱ هجری قمری برابر ۲۳ آذر ۱۳۲۱ شمسی در نجف درگذشت و در حرم علی بن ابی طالب در اتاقی که جنب گلدسته قرار دارد به خاک سپرده شد.
وی آثار و تألیفات متعددی در باب فقه و اصول دارد.
علت شهرت وی را به «کمپانی» شغل پدرش عنوان کردهاند. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپها با عنوان «دیوان کمپانی» منتشر شده است.
دیوان کمپانی، سرودههای فارسی محمدحسین غروی اصفهانی در مدایح و مراثی اهل بیت(ع) است که غزلیات وی نیز به آن ملحق شده است. گفته شده، سرودههای بخش نخست، بدون ترتیب خاصی نوشته شده بودند. کاظم موسوی، از تصحیحکنندگان این دیوان، اشعار را به ترتیب چهارده معصوم(ع) تنظیم کرده است.
به باور یکی از تصحیحکنندگان دیوان کمپانی، همهٔ غزلهای این دیوان برای امام مهدی(عج) سروده شده است.
سرودههای دیوان کمپانی، در قالبهای قصیده، مسمط، ترکیببند، ترجیعبند، مُستزاد، غزل و مثنوی است. ترکیببندهای او، از نکات قوت کار او دانسته شده؛ به ویژه ترکیببندی که به استقبال از ترکیببند محتشم کاشانی سروده است. غروی اصفهانی را در کنار مولوی، سنائی غزنوی و اهلی شیرازی جزء اندک شاعران فارسیزبان دانستهاند که در زِحاف خَبَب از بحر مُتدارَک، یکی از وزنهای شعر عربی شعر ارزشمند سروده است. ولی غزلهای او را به قدرت دیگر سرودههای او ندانستهاند.
#غروی_اصفهانی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
بیا ای بلبل خوش لهجۀ من
بیا ای روح بخش مهجۀ من
سخن گوی از گل و از عشوۀ گل
نوائی زن بیاد بوی سنبل
حدیث حسن لیلای قدم گوی
ز مجنون وز صحرای عدم گوی
بخوبی از لب شیرین سخن کن
نوائی هم ز شور کوهکن کن
سرودی زن چه مرغان شب آویز
بیاد گلرخان شورش انگیز
بگو از داستان محفل قدس
بگو از دوستان مجلس اُنس
بیا ای مطرب بزم حقیقت
بزن سازی به آئین طریقت
ولی زنهار زنهار از رقیبان
ز خود خواهان و از مردم فریبان
بزن در پرده این ساز و نوا را
مکن رسوا تو مشتی بینوا را
که هر گوشی نباشد محرم راز
مگر صاحبدلی با عشق دمساز
سماع مجلس روحانیان را
نمی شاید مگر سودائیان را
که هر کس را به سر سودای یار است
به دنیا و به عقبی بختیار است
سر پر شور از سودای شیرین
نمی غلطد مگر در پای شیرین
نه هر دل را گدازد عشق لیلی
به مجنون می برازد عشق لیلی
نگارا تا به چند این خودپرستی
بفرما مطلقم از قید هستی
چه سرو آزادم از هر خار و خس کن
چه بلبل فارغم از این قفس کن
بگلزار معارف بلبلم کن
مرا دستان آن شاخ گلم کن
بده چون خضر ازین ظلمت نجاتم
بنوشان از کرم آب حیاتم
مرا با خضر رهبر همرهم کن
ز اسرار حقیقت آگهم کن
تجلی کن در این طور دل من
که تا فانی شود آب و گل من
قیامت کن به پا زانقد و قامت
دری بگشا ز باغ استقامت
مرا پروانۀ آن شمع قد کن
رها از ننگ و نام و نیک و بد کن
بده بر باد زلف مشکسا را
بباد فتنه ده بنیاد ما را
ببر از بوی آن مشکین شمامه
ز سر هوشم الی یوم القیامه
بروی خویشتن کن دیده بازم
بپا بوسی خود کن سر فرازم
زهی منت زیمن کوکب من
نهی گر غنچۀ لب بر لب من
بنوشم جرعه ای زان چشمۀ نوش
کنم دنیا و عقبی را فراموش
بکوش ای مفتقر در تشنه کامی
که تا گیری ز دست دوست جامی
#غروی_اصفهانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | مجتهدین و مراجع تقلید شاگرد کدام شاعر بودند؟
#فرزند_ایران
📜 @sheraneh_eitaa
صلح
نانِ داغ بر میزِ جهان است.
لبخندِ مادر است
تنها همین
نه چیزی جز این.
آن کس که زمیناش را خیش میکشد
تنها یک نام را بر تنِ خاک حک میکند:
صلح، نه چیزی دیگر، تنها صلح.
بر قافیهی فقراتام
قطاری به سوی آینده رهسپار است
با سوغاتِ گندم و رز.
آری، صلح همین است.
ای برادران من!
تمام عالم و امیالاش
تنها در صلح نفسی عمیق میکشد.
دستانتان را به ما دهید، برادران.
آری، صلح همین است.
#یانیس_ریتسوس #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فلک همان نه تو را مهربان به ما نگذاشت
به هیچ دور دو دل با هم آشنا نگذاشت
به وادی طلبت عاقبت به خیر نشد
کسی که عاقبت کار با خدا نگذاشت
کسی که آب و گلت را سرشت سنگدلیست
که در دلت اثر از مایه وفا نگذاشت
کسی به مملکت عشق گشت خانه به دوش
که قیمت کفنی بعد خود به جا نگذاشت
دو چشم به هر نگاهت به خصمی اند عجب
که خاک پای تو اندر میانه پا نگذاشت
صفای عشق طلب کن که نقشبند وجود
برای خوردن و خوابیدن این بنا نگذاشت
نخواست دولت وصلت به (صامت) ارزانی
زمانه بیسبب از من تو را جدا نگذاشت
#شعر #صامت_بروجردی
📜 @sheraneh_eitaa
رازی که از یاران نهان، با یار گفتم بارها؛
زین پس نشاید گفتنم، کور است جز من یارها!
من وصل یارم آرزو، او را بسوی غیر رو؛
نه من گنه دارم نه او، کار دل است این کارها!
زلفت بتاب و برده تاب، از جان روز آشفتگان
چشمت بخواب و برده خواب از چشم این بیدارها
دانی ز بخت واژگون، احوال ما چون است چون
چون نامهها آری برون، از رخنهٔ دیوارها!
#شعر #آذر_بیگدلی
📜 @sheraneh_eitaa
من قانعم شبانه به خوابی ببینمت
اما فقط بیا که حسابی ببینمت
شبتون در پناه حق
#سیدتقی_سیدی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
صحبت از صبح شود رویِ تو آید نظرم
در خیالاتِ خودم جلوهی ماهت نـگرم
قلم عاجز شده از رسـمِ رُخِ زیبایت...
محوِ این عشقم و از عشقِ دو عالم بِدَرم
#میثم_بشیری #شعر
|صبحتون پر از عشق و آرامش 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
در دهر بزرگ یادگاری
کردم ز برای خویش بنیاد
بنیاد بنای پایداری
بییاری دست من شد ایجاد
*
*
خار و خس روزگار ناساز
سد کردن راه او نیارد
چون بانی خود ز فرط اعزاز
سر پیش کسی فرو نیارد
*
*
ز آسیب زمانه برکنار است
کز خاک منست دیر پاتر
ستوار و بلند و پایدار است
مانند منارهٔ سکندر
*
*
در بربط من شدست پنهان
این روح لطیف لایزالی
از مردن تن نیم هراسان
کاز من نشود زمانه خالی
در عرصهٔ پهندشت سقلاب
ز آوازهام افتد انقلابی
وز جلوه به جلوه گاه مهتاب
مشهور شوم چو آفتابی
*
*
تا زنده بود یکی در این بوم
تا زنده بود کمیت نامم
تا هست سخن به دهر معلوم
معلوم جهان بود کلامم
*
*
هر هموطن سرودخوانی
گویاست به یاد من زبانش
افتد سخنم به هر زبانی
آزادی و عشق ترجمانش
*
*
با بربط خود به جنبش آرم
هر شش جهت و چهارسو را
واندر دل خلق زنده دارم
اخلاق و عواطف نکو را
*
*
در ساحت این زمانه تار
رحم از دل من فکند سایه
حریت و انقلاب افکار
از گفتهٔ من گرفت مایه
*
*
ای طبع سخنسرای من، خیز
تا در ره حق شوی سخنساز
اندیشه مکن ز خنجر تیز
مغرور مشو به تاج اعزاز
*
*
تا بیخردان به آزمایش
مستیز و ره وقار بگزین
فارغ ز نکوهش و ستایش
خونسرد بهآفرین و نفرین
*
*
بر بربط خود بناز بنشین
کن با پر و بال نغمه پرواز
وز خاک برآ به اوج پروبن
پرکن همهٔ فضا از آواز
*
*
تا اختر نحس نامرادی
این پنبه زگوش خود برآرد
وز چشم فلک ز فرط شادی
اختر عوض سرشگ بارد
#شعر #ملک_الشعرای_بهار
📜 @sheraneh_eitaa
صبا از من بگو با آن مه نا مهربان امشب
دمی آرام جان باشد که رفت آرام جان امشب
خیال روی جانان پیش چشم و دل پر از آتش
چو بلبل زان همی نالم به یاد گلستان امشب
به امیدی که باز آن سرو قد را در کنار آرم
هزاران چشمه خون بارید ز چشم خون فشان امشب
جنون عشق را گوش نصیحت نیست، ای واعظ!
مخوان افسانه بر من، آسمان و ریسمان امشب
دماغ جان معطر بینم از باد وزان هر دم
مگر بر زلف جانان می وزد باد وزان امشب
«وفایی» از لب می گون و رمز غمزه مدهوش است
مگر از بادهٔ ساقی چنان شد سرگران امشب
#شعر #وفایی_مهابادی
📜 @sheraneh_eitaa
ای مرد
که از میان مه و ابرهای خواب و رویا پدید میآیی
خانهی آرزوها را در میکوبی
مرا که بر بالش دلتنگی خمیازه میکشم
غافلگیر میکنی
بر درگاه انتظار من
از اندوه کهنهات
برهنه میشوی
و چشم به راه طلوع ماه میمانی
که مرا از مرگ به سوی خویش گمراه کنی
با سلامی فیروزهای
و بوسههای احتمالی
به من بگو
پیش از آنکه عاشق شکوفهی لیمو شوی
بگو ای همراه خوابهایم
ای آکنده از عطر دریا
کیستی؟
#ریتا_عوده #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
استاد غلامعلی مهدیخانی در ۸۸ سالگی درگذشت
🔹استاد غلامعلی مهدیخانی «مجرد» شاعر پیشکسوت شیراز هم در مدح و مرثیه اهل بیت علیهم السلام و هم در فضای عشق و تغزل شعرهای بسیار داشت.
🔹مجرد، در سالهای اخیر در محضر رهبر انقلاب، شعر خوانده و مورد تفقد ایشان قرار گرفته بود.
🔹استاد مجرد در دهههای گذشته در بسیاری از محافل، به ویژه محافل شعر آیینی و انقلاب در حوزه هنری حضور مستمر و فعال داشت.
📜 @sheraneh_eitaa
مُردَم از حَسرَتِ آهورَوِشان و رَمِشان
من ندانم به چه تدبیر به دام آرَمِشان
نیکرویانِ جهان را چو سِرِشتَند ز گِل
سنگی اندر گِلشان بود همان شد دِلِشان
#شعر #شاطرعباس_صبوحی
📜 @sheraneh_eitaa
میرزا حیدرعلی فرزند میرزا جعفر معروف به حاجب شیرازی (زادهٔ ۱۲۷۱ قمری در روستای کناره از توابع مرودشت، درگذشتهٔ ۱۳۳۴ قمری در تهران) شاعر، صوفی و هنرمند سدهٔ سیزدهم و چهاردهم است.
پدرش، میرزا جعفر، از مشایخ سلسله ذهبیه و نقاش و قلمدانساز بود.
حاجب در جوانی با پدرش به شیراز رفت و علوم ادبی و نقاشی را در آنجا فراگرفت. پس از چندی به خورموج رفت و از محضر محمدخان، دانشمند و شاعر دشتستانی، متخلص به دشتی، شعر و ادب آموخت. عبرت نائینی، دوست و معاشر حاجب، گفته است که با زبانهای عربی، ترکی، روسی و فرانسه آشنایی داشت.در مقدمهٔ نسخه خطی دیوان حاجب آشنایی وی با زبان انگلیسی نیز تأیید شده است.
حاجب پس از وفات محمدخان دشتی در ۱۲۹۸، به شیراز بازگشت.
زندگیاش همچون پدر از راه قلمدانسازی و نقاشی میگذشت. او تذهیب، میناکاری و خطاطی نیز میدانست.
به نوشته عبرت نائینی، حاجب و پدر میانسالش به تهران رفتند. در آنجا نیز به قلمدانسازی و نقاشی مشغول بودند که پدر حاجب درگذشت و بنابه وصیتش، در صحن امامزاده زید (واقع در بازار تهران) دفن شد.
حاجب پس از مرگ پدر دست از کار کشید و به کسوت درویشی درآمد و در خیابان جلیلآباد (خیام) تهران، در حجرهای در کاروانسرای قنبر سیبیلو، منزل گزید.
حاجب قصایدی در مدح امینالسلطان، از وزرای قاجار (متوفی ۱۳۲۵)، و کامرانمیرزا، پسر ناصرالدین شاه، سروده است و از آن دو صلههایی گرفته است.
در ۱۳۱۳، در پی قتل ناصرالدین شاه، حاجب به سبب معاشرت با سید جمالالدین اسدآبادی و میرزا رضا کرمانی، تحت تعقیب قرار گرفت و به کامرانمیرزا پناه برد.
وی در اواخر عمر در زمینی در نزدیکی دروازه دولت بنایی ساخت و مشهور است که بسیاری از مردم تهران به وی ارادت میورزیدند.
حاجب در ۱۳۳۴ قمری درگذشت و در اقامتگاهش، که به «حاجبیه» مشهور گردید، به خاک سپرده شد.
#حاجب_شیرازی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
از رخ فکند شاهد واحد نقاب را
رونق شکست جرم مه و آفتاب را
بر صفحه دید تا خط ما آسمان کشید
بر لوح جدی اول برق و شهاب را
عیسی ستاره بود منم عین آفتاب
باید ستاره دور، زند آفتاب را
ما را مبین خراب که آباد مطلقیم
بس گنجها نهفته مکان خراب را
ای کج حساب بی خبری تو که کردگار
طومار کرده دفتر یوم الحساب را
خواهی شنید پنبه، گر، از گوش برکشی
ازمصدرجلال عتاب و خطاب را
کمترزجنگ دم زن و خواهان صلح باش
تانشنوی صلای عذا و عقاب را
رسواچوصبح کاذبی و مشک پرزباد
دردعوی خلاف سوال و جواب را
خواهی اگر ز قدرت طبعم شوی خبر
تجدید کن کتاب صلوة و نصاب را
«حاجب » حجاب و هم جهان را فرا گرفت
واجب بود، که بر فکنی این حجاب را
#حاجب_شیرازی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی آقای میثم یوسفی
📜 @sheraneh_eitaa
از عشق کسی کار تو از کار شده است
مانند دل من دلت افگار شده است
هم روز تو چون زلف تو گردیده سیاه
هم جسم تو چون چشم تو بیمار شده است
#شعر #سحاب_اصفهانی
📜 @sheraneh_eitaa
به عشق چای عراقی
به عشق بوی سیب
به عشق حرم حبیب
به عشق اصحاب
به عشق قتلگاه
به عشق خیمه گاه
به عشق تل زینبیه
به عشق عباس
به عشق مقام اکبر
به عشق مقام اصغر
به عشق نهر علقمه
به عشق مقام امام زمان
رفتم به کربلا
به حرم حسین رسیدم
دیدم چای ام سرد شد
بوی سیب ام نمی آید
از حبیب گذشتم
خیمه گاه یادم رفت
تل زینبیه ای نیست
مقام علی اکبر و علی اصغر رفت
نهر علقمه خشک شد
بین الحرمین در کار نیست
حضرت عباس را ندیدم
به حرم حسین که رسیدم
همه آنها را دیدم
در زیر رواق هستند
دور قبه حسین هستند
شب جمعه بود
ملائکه آنجا هستند
پیامبران به خاک نشستند
همه سر بزیر هستند
خدایا چه کسی نیست اینجا
تو که هستی
پس چرا ساکتند اینها
که ندا رسید فاطمه می آید
با ناله و آه این چنین می آید
گوید حسین من چه شد
نور دو عین من چه شد
ناگهان ولوله ای افتاد
صدای ضجه ها افتاد
همهمه سینه زدن ها آمد
اشک از دیده ها آمد
صدای یاحسین ها می آید
صدای یا بنی ولدی می آید
صدای لبیک یا حسین می آید
پرهای ملائک به پرواز آمد
گفتند از عرش ندا می آید
فرمان بالابردن اشک می آید
فرمان قبولی زوار می آید
جواب حاجت روا می آید
#شعر #ارسالی_مخاطب #امام_حسین
📜 @sheraneh_eitaa
رندی به راه عشق سبکبار میرود
کاول قدم به خانهٔ خمار میرود
اسرار خرابات و رموز دل عشاق
گفتن برِ بیگانه سزاوار نباشد
از قیل و قال مدرسه چون دل گرفت زنگ
بزدایمش به صحبت رندانِ باده نوش
چه جلوه کرد ندانم نگار عشوه گرم
که هر که را نگرم روی اوست در نظرم
#شعر #رضاقلی_خان_هدایت #شعر
📜 @sheraneh_eitaa