eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
580 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ای به قم آفتاب قلب جهان! دخت موسی !سلالۀ قرآن! عمه و دخت و خواهر سه امام! مادر کل عالم امکان! تو به چشم ائمه زهرایی بعد زهرا به قدر و عزت و شان زینب دوم بنی الزهرا عمۀ چار حجّت یزدان هم وجودت کریمة عترت هم ولایت، حقیقتِ ایمان فیض فیضیه از کرامت توست شهر قم از تو گشته مهد امان حرم یازده ولی خدا حرم توست ای سپهرمکان مدح تو ای ملیکۀ هستی وصف تو ای یگانۀ دوران نه توان با هزار دست نوشت نه!توان گفت با هزار زبان صحن تو مسجدالرسول همه حرمِ امن توست کعبۀ جان پدر و مادرم به قربانت نه، همه جان عالمت قربان کوثر کوثر رسول خدا عصمت عصمت الله منّان قم، جلال مدینه پیدا کرد تا نهادی قدم به دیدۀ آن گشت روز ورود تو در قم روز عید کرامت و احسان روز عید نزول رحمت ها روز عفو و عنایت و غفران اهل قم از برای استقبال همه با دسته‌گل شدند روان مرد و زن دور محملت گشتند اشک شوق همه ز دیده روان قم دل از گلشن بهشت گرفت محملت بس که گشت گل‌باران همه گفتند فاطمه در حشر پای بنهاده ای گنهکاران حرمت شیعیان قم، ز تو کرد ستم اهل شام را جبران کاش زینب به قم سفر می کرد تا نمی دید آن همه طغیان اهل قم کی برند مهمان را گه به بزم شراب و گه زندان؟ جای تو بیتِ «موسی خزرج» جای زینب به گوشۀ ویران دور تو عالمان فقه و اصول دور او ابن سعد و شمر و سنان دور تو دسته های گل در دست دور او سنگ بود و زخم زبان @shia_poem
Seraj: همسایه، سایه‌ات به سرم مستدام باد لطفت همیشه زخم مرا التیام داد وقتی انیس لحظۀ تنهایی‌ام تویی تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام، تویی هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا با شور شهر فاصله دارم کنار تو احساس وصل می‌کند آدم کنار تو حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد در هر نماز مسجد اعظم کنار تو تا آسمان خویش مرا با خودت ببر از آفتاب رد شده شبنم کنار تو با زمزم نگاه، دمادم هزار شمع روشن کنند هاجر و مریم کنار تو در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست خونین‌تر است ماه محرم کنار تو ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم ما در کنار صحن شما تربیت شدیم داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست باران میان مرمر آیینه دیدنی‌ست این صحنه در برابر آیینه دیدنی‌ست مرغ خیال سمت حریمت پریده است یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قمیم جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم اعجاز این ضریح که همواره بی‌‌حد است چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است من روی حرف‌های خود اصرار می‌کنم در مثنوی و در غزل اقرار می‌کنم ما در کنار دختر موسی نشسته‌ایم آیینه‌ایم و محو تماشا نشسته‌ایم اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست ما رو به روی پهنۀ دریا نشسته‌ایم قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم... @Shia_poem
Seraj: این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است این ماه مدینه‌ست که در حال عبور است این ماه مدینه‌ست که بر هودجی از نور می‌آید و این خطه پر از شادی و شور است گل می‌دمد از شش‌جهت جادۀ ساوه این دشت سراسر همه وجد است و سرور است تسبیح‌کنان است در این بادیه، هر سنگ صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است آواز صبوحی زده باران سحرگاه هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است چون از سفر آن محمل مأنوس برآید بس لالۀ خوش‌رنگ به پابوس برآید بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه «سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی از عالَم معقول به محسوس برآید این ماه درخشنده چه ماهی‌ست که هر صبح خورشید پی دیدنش از طوس برآید آیینه در آیینه از ایوان بلندش صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید این روضه، سرای کرم ماست، بیایید ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید درهای بهشت از ملکوت تو گشوده‌ست صد دسته‌گل از دست قنوت تو گشوده‌ست در حلقۀ نورانی گل‌های سحرخیز سجادۀ تسبیح سکوت تو گشوده‌ست گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش ایوان جلال و جبروت تو گشوده‌ست در فصل دعا، دست نیاز گل مریم بر خان کریمانۀ قوت تو گشوده‌ست هر آیه‌ای از سورۀ نورانی کوثر فصلی به مقامات ثبوت تو گشوده‌ست این آینه تصویر به تصویر شکفته‌ست تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفته‌ست @shia_poem
بر خواهرِ سلطانِ خراسان صلوات بر فاطمه ی ثانیِ قرآن صلوات بر ساحتِ انوارِ محبّانِ خدا بر ضامنِ آهو ز دل و جان صلوات از جان سلام بر قم و مشهد بدهیم بر گنبدِ نورانیِ آنان صلوات در وصفِ دو آیینه چه زیباتر از این بر مِهر و مَهِ کشورِ ایران صلوات! @shia_poem
Seraj: خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد از نور جلال تو درخشان شده باشد آبادی ما رو به فنا بود، که دیدیم از یمن قدم هات، گلستان شده باشد هر کس که نیاورد به توحید تو اسلام از کرده ی خود سخت پشیمان شده باشد بی معجزه دیدن... به شما پشت به پشتم با فخر و مباهات مسلمان شده باشد اقبال عجم بود ، قدم رنجه نمودید یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد بین الحرمینی که تو احداث نمودی یک سر قم و یک سمت خراسان شده باشد تنها خوشی مادر پیرم سر هر ماه یک جعبه ی سوغاتی سوهان شده باشد قم حرمت تو داشت کجا پیش قدم هات یک شهر سراسیمه چراغان شده باشد فرق است میان تو و زینب که چهل بار آواره ی صحرا و بیابان شده باشد فرق است میان تو و چشمی که به گودال دیده ست برادر تنش عریان شده باشد فرق است میان تو و هم قافله ی زجر هر چند که گیسوت پریشان شده باشد یک نان بخور و صد بده خیرات نرفتی… …آنجا که پر از برده فروشان شده باشد آزرده (خیال) است که چون منبر نیزه اجلاس گه قاری قرآن شده باشد @shia_poem
مرا سَری ست که اُفتاده زیرِ پای حسن به تختِ سلطنتِ این دل است جای حسن هزار حاتمِ طائی شود گدای درش هرآن کسی که به دنیا شود گدای حسن دو دست داده خداوند تا که سینه زنم یکی برای حسین و یکی برای حسن حسین روضه ی هرروزه ی حَسَن بوده تمامِ زندگی ام نذرِ روضه های حسن به ساحَتَش همه جا احترام باید کرد حسین خاسته از جای خود به پای حسن غروبِ هفتمِ ماهِ صفر‌ جگرسوز است نوای حضرتِ زهرا به کربلای حسن @shia_poem
به یُمن حضرت دلبر خدا بر من کرامت کرد همین که نامش آوردم دعایم را اجابت کرد نه تنها من سرآغاز امورم “یاعلی” گفتم خدا هم “یاعلی” گفت و شروع امر خلقت کرد تمام انبیا هر جا گره بر کارشان افتاد دم “حیدر” گرفتند و خود مولا وساطت کرد پدر بعد از اذان در گوش من “نادعلی” خوانده همان “نادعلی” عمری از ایمانم حفاظت کرد به دل حب علی دارم، شده زهرا خریدارم خودم لایق نبودم که، ولی مادر محبت کرد “منم کلبی ز اکلاب امیرالمؤمنین حیدر” مرا انسیه ی حورا چنین منصب عنایت کرد گرفتار و پریشانم، سراپا غرق عصیانم دل ویران من را ساقی کوثر مرمت کرد نمی پرسد چرا مستی؟ نمی گوید برو پستی گدا هرقدر بد بوده علی بر او کرامت کرد به هجر او گرفتارم، به دل شور نجف دارم به هرکس که نجف رفته دل زارم حسادت کرد دوباره دیشبی در خواب دیدم زیر ایوانم دوباره این دل شیدای من میل زیارت کرد هوای نوکرانش را همیشه مرتضی دارد در اوج هر گرفتاری مرا راهیِ هیئت کرد به دست خاندان او فقط جود و کرم باشد علی باب الحوائج می شود شش ماهه هم باشد @shia_poem
چشم هایم خیره شد بر قابِ سقّاخانه ات سخت دلتنگم! شدم بیتابِ سقّاخانه ات موجی از دریای رأفت در وجودم جان گرفت آن شبانگاهی که دیدم خوابِ سقّاخانه ات اوّل هر صبح عیسی مُرده را جان می دهد با همان عطر گلاب نابِ سقّاخانه ات حضرتِ أم البنین(س) پابوسَت آمد تا که شد- ذکرِ «یاعبّاس(ع)» از آدابِ سقّاخانه ات شخص میکاییل آمد بعد تعظیم و سلام رزقِ عالم را گرفت از آبِ سقّاخانه ات زیر لب میگفت با خود شیخ-حرّعاملی معرفت می بارد از مهتابِ سقّاخانه ات همجوارت هست و میخوانَد نماز شکر را؛ پنجره فولاد در محرابِ سقّاخانه ات بر مشامم میرسد هر لحظه بویِ سامرا جرعه ای نوشیدم از سردابِ سقّاخانه ات! @shia_poem
یادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی که به بارانی مرطوب خیابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی‌ست خدایی من و آغوش رهایی سپس آن‌قدر دویدم طرف فاصله تا از نفس افتاد نگاهم به نگاهی دلم آرام شد آن‌گونه که هر قطرۀ باران غزلی بود نوازش‌گر احساس که می‌‌گفت فلانی! چه بخواهی چه نخواهی به سفر می‌روی امشب چمدانت پر باران شده پیراهنی از ابر به تن کن و بیا! پس سفر آغاز شد و نوبت پرواز شد و راه نفس باز شد و قافیه‌ها از قفس حنجره آزاد و رها در منِ شاعر منِ بی‌تاب‌تر از مرغ مهاجر به کجا می‌روم اقلیم به اقلیم خدا هم‌سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر که سر راه به ناگاه مرا تیشۀ فرهاد صدا زد: نفسی صبر کن ای مرد مسافر قَسَمت می‌دهم ای دوست سلام من دلخستۀ مجنون شده را نیز به شیرین غزل‌های خداوند به معشوق دو عالم برسان. باز دلم شور زد آخر به کجا می‌روی ای دل که چنین مست و رها می‌روی ای دل مگر امشب به تماشای خدا می‌روی ای دل نکند باز به آن وادی... مشغول همین فکر و خیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خدایی‌ست. چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا عرش خدا، کرب‌وبلا مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم منِ سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یکسره مبهوت به لاهوت رسیدم چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم به خدا رفت قرارم نه به توصیف چنین منظره‌ای واژه ندارم سپس آهسته نشستم، و نوشتم: فقط ای اشک امانم بده تا سجدۀ شکری بگذارم که به ناگاه نسیم سحری از سر گلدستۀ باران و اذان آمد و یک گوشه از آن پردۀ در شور عراقی و حجازی به هم آمیخته را پس زد و چشم دلم افتاد به اعجاز خداوند به شش‌گوشۀ معشوق خدایا! تو بگو این منم آیا که سراپا شده‌ام محو تمنا و تماشا فقط این را بنویسید رسیده‌ست لب تشنه به دریا دلم آزاد شد از همهمه دور از همه مدهوش غم و غصه فراموش در آغوشِ ضریح پسر فاطمه آرام سرانجام گرفتم. @shia_poem
زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما به سوز شاعری محتشم حلالم کن همه امید من این چشم های دریایی است میان گریه شبی باز هم حلالم کن تو از سلاله ی زهرای مهربان هستی به حق فاطمه ی بی حرم حلالم کن مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش تو را به حق دو دست قلم حلالم کن @shia_poem
وقتی نفس گرفته، دلم در هوایتان یعنی منم که زنده ام از اشک هایتان داوود من! دوباره بخوان تا که عالمی ایمان بیاورد به طنینِ صدایتان از این همه سحر که گذشته است می شود یک شب نصیب این دل من هم دعایتان این اشتراک چشم من و چشم خیستان من گریه ام به کشته ی کرببلایتان آقا اجازه می دهید هر وقت آمدید نقاشی ام کنند مرا زیر پایتان؟ یک روز عاشقانه تو از راه می رسی آن روز واجب است بمیرم برایتان... @shia_poem
به تمنای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه به تماشای تو، ای نور دل هستی! هست آسمان کاه کشان، کاه کشان چشم به راه رخ زیبای تو را یاسمن آیینه به دست قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه دیدمش فرشی از ابریشم خون می گسترد در سراپرده ی چشمان خود آن چشم به راه نازنینا نفسی اسب تجلی زین کن! که زمین گوش به زنگ است و زمان چشم به راه آفتابا دمی از ابر برون آ... که بوَد بی تو منظومه ی امکان، نگران، چشم به راه @shia_poem