eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
573 عکس
207 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺷﯿﺮﺵ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﺎﮎ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﻧﺶ ﺣﻼﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﻣﺒﺘﻼﺵ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﺮﻣﺶ ﮐﻢ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﭘﺎﯾﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ ﺩﺳﺘﻢ ﺗﻮﺳﻠﯽ ﺑﻪ ﺿﺮﯾﺢ ﻋﺒﺎﺵ ﮐﺮد ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﺧﻀﺮ ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﻭ ﻋﯿﺴﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺸﮑﻼﺕ، ﻧﺒﯽ ﻫﻢ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻋﮑﺲ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﯿﻤﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺪﺍﺵ ﺁﯾﻨۀ ﺍﻧﺒﯿﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﮐﻌﺒﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻣﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﻃﻮﺍﻑ ﭘﺲ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺪﻭﻣﺶ ﺑﻨﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻩ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﺮﺩ ﭘﻨﺠۀ ﻣﺸﮑﻞ ﮔﺸﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺵ ﻧﯿﺰ ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺩ ﺟﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﭘﺲ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﮔﺮ ﻻﻓﺘﯽ ﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﺦ ﻋﻤﺎﻣۀ ﺳﺮﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻠﻖ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﻠﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺩُﻟﺪُﻝ ﻋﻠﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﻨﮓ ﺯﯾﺮ ﺳﻢ ﺍﻭ، ﻃﻼﺵ ﮐﺮﺩ *** ﺑﺎ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺗﺴﺒﻴﺢ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﻋﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﮏ ﮔﻴﺮ ﺯﻳﻨﺐ ﺍﺳﺖ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﺠﺎﻯ ﺷﻴﺮ ﻧﻤﮏ ﺭﺍ ﻏﺬﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻳﺎﺩ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﭘﺎﻯ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻣﻘﺎﺑﻠﺶ ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻴﻮﻩ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﺯ ﺑﺲ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﺵ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺩﺍﺷﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﻗﺎﺗﻠﺶ ﺍﻣﺎ ﺻﺪﺍﺵ ﮐﺮد ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﺳﺠﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﺮﻕ ﺳﺮ ﻋﻠﻰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺫﻭﺍﻟﻔﻘﺎﺭ ﺩﻭﺩﻡ ﺷﺪ ... ﺩﻭﺗﺎﺵ ﮐﺮد ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭ ﺍﺑﺮﻭﻯ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻃﻮﺭﻯ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ ﺟﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ ﺯﺩﻧﺶ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺳﺮﺵ ﺟﺎﺑﺠﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺍﻯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ! ﺁﺧﺮ ﻋﻠﻰ ﺭﺍ ﺯﻣﻴﻦ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﺯﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺟﮕﺮ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﺵ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺖ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻮﺩ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻀﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻭﻗﺖ ﺧﻀﺎﺏ ﺧﻮﻥ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺣﻨﺎﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﻴﻦ ﺣﺼﻴﺮ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﭘﺴﺮﺵ ﺑﻮﺭﻳﺎﺵ ﮐﺮﺩ @shia_poem
آمدی خانه ام دلم خوش شد آفتاب یگانۀ زینب چقدر خوب شد سری زده ای دم افطار خانۀ زینب باز امشب دوباره مثل قدیم با هم از هر دری سخنی گفتیم دخترانه تو را بغل کردم پدری دختری سخن گفتیم گفتی امشب دگر به شمع سحر پر پروانۀ تو نزدیک است از برای وصال فاطمه ام دخترم خانۀ تو نزدیک است حرف رفتن زدی دلم خون شد طاقتم را محک بزن ، باشد شیر را پس بزن نمک بردار روی زخمم نمک بزن باشد.. گریه ات بی قرار زهرا کرد.. آسمان و ستاره هایش را شب آخر چقدر می بویی تکه ی گوشواره هایش را خاطرات مدینه تازه شدند میخ در که گرفت به شالت یاد آن کوچۀ شلوغی که مادرم می دوید دنبالت .... مادرم می دوید، می افتاد دور او را سر و صدا برداشت از تو دستش جدا نمی شد که قنفذ اما قلاف را برداشت رفتی و آمدی چه آمدنی حق بده غم مرا عذاب کند چه کسی اینچنین دلش آمد صورتت را به خون خضاب کند پیش من بی رمق به خاک نَیُفت ای پدر خاک بر سرم پاشو گوشۀ خانه دق کنم خوب است؟ اسداللهِ مادرم پاشو زخم فرق تو هم نمی آید مجتبی هر قدر که می بندد تا می آیم بلند گریه کنم ابن ملجم بلند میخندد صبرم از دست می رود بی تو پس برای دلم نیایش کن واجب الاحترامیِ من را تو به این کوفیان سفارش کن این طرف نزد خود حسن دارم آن طرف هم حسین پیش من است گریۀ من برای بی کسی قتلگاه و شهید بی کفن است قاتل آنقدر بددهن شده بود حرفهای زننده ای می زد شمر از پشت سر به گردن او ضربه های کشنده ای می زد @shia_poem
یا لافتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار دستانِ قدرَت پُر شده از رحمتِ پروردگار پیچیده در گوشِ جهان فزت وَ ربٌ الکعبه ات از ضربتِ شمشیرِ کین اینگونه گشتی رستگار ای لیلهً القدرِ خدا مولا امیرالمومنین شانِ نزولِ سوره ی والفجرِ قرآن مبین ای رشته ی حبل المتین، ای رکنِ پا بر جا علی (ع) از تارُک منشقٌِ تو لرزیده چرخِ هفتمین! @shia_poem
گریه کن لؤلؤ و مرجان که هوا دم کرده چاه کوفه هوس چشمه ی زمزم کرده ذوالفقاریست که سر خم نکند پیش کسی پشت ابروی تو را خون جگر خم کرده شانه ای محرم غم نیست که این ابر حزین رو به چاه آورده  پشت به عالم کرده: - آه! ای چاه! به این "قوم وفادار" بگو که علی خوبی در حق شما کم کرده؟ - صبر کن صبر علی(ع)!  کرب و بلا نزدیکست مزد خوبی تو را کوفه فراهم کرده مصحف این بار به شمشیر ورق خوردو علی(ع) ختم قرآنش را نذر محرم کرده @shia_poem
ای فیض بی کرانه ی بی انتها حسین مشق شب ملائکه از ابتدا حسین در دانه ی خدایی و ریحان مصطفا نور علی و زاده ی خیر النسا حسین تو آشنای هر چه غریبی ، ولی نبود آقا غریب تر ز تو ای آشنا حسین باید که پا نهد به مسیر گداییت آنکس که طالب است رود تا خدا حسین جان بی تب تو سمت مداوا نمی رود ای بر تمام درد دو عالم دوا حسین در کربلا نوای لبم ذکر یا رضاست ذکر لبم میانه ی صحن رضا حسین گردیده زائر حرم عرش کبریا آنکس که زائر حرمت گشت یا حسین ای تو کریم و ابن کریم و اخ الکریم بر دوش پاک تو علم مجتبا حسین مثل حسن تو هم به دلت داغ مادر است ای چون حسن غمین غم کوچه ها حسین ای زخمی دوشنبه ، به گودال رفته ای ای کشته ی مدینه و کرببلا حسین از ما و از خدای تو بر پیکرت سلام صد ها سلام بر سر از تن جدا حسین از روی ذوالجناح تو افتاده ای زمین سر نیزه خورده ای تو ز بس بی هوا حسین @shia_poem
خورشیدهای خاک‌نشین، یادشان به خیر پل‌های آسمان به زمین، یادشان به خیر آن روزهای روشن و آن قلب‌های صاف، شب‌های شور و رزم و کمین، یادشان به خیر مردان عاشقی که سبک‌بار رد شدند از خاک‌ریز شکّ و یقین، یادشان به خیر دستانِ رو به علقمه‌ی مانده روی خاک، پاهای بوسه داده به مین، یادشان به خیر شب‌های حمله، شور و مناجات عاشقان آن یاحسین‌های حزین، یادشان به خیر آنان که از تلاوت‌شان در میان شب می‌ریخت اشک روح الامین، یادشان به خیر این‌جا هنوز رو به خدا، ردّ پای‌شان پیداست روی خاک، ببین! ... یادشان به خیر @shia_poem
می رسد بوی وصال از آسمان می رسد بوی غروری جاودان می رسد گلبانگ تکبیر خدا از شکوه عزتی بی انتها عزتی که نور یک امداد بود آری آری سوم خرداد بود حمله ای که رمز آن شد بی عدد یاعلی بن ابیطالب مدد ذکریاحیدر به لبهاجاگرفت خاک جبهه عطری از زهرا گرفت تا که خون جاری میان شهرشد تا ابد این شهر خرمشهرشد یک سفر بادل روم تا کویشان تاکنم عرض ادب بر عاشقان زنده این ایام نامت میکنم ای جهان آرا سلامت میکنم بادلی تنگ و به این اشک روان گشته ام امشب زیارت نامه خوان ای شهیدان خدایی السلام عاشقان کربلایی السلام السلام ای لاله های سوخته السلام ای سینه ی افروخته السلام ای تکسواران بهشت ای کفن پوشان سرخ سرنوشت السلام ای قدسیان سینه چاک آسمانی های مهمان روی خاک السلام ای رهروان راه عشق ای بصیرت پیشگان راه عشق السلام ای شیر مردان خدا ای سحرخیزان شب های دعا ای مناجاتی دلان شب نورد ای ابرمردان پیکار و نبرد ای سبک باران افلاکی سرشت می رسد از خاکتان بوی بهشت روسپیدان دیار معرفت لاله های نوبهار معرفت ای علمداران صاحب اقتدار سینه چاکان همیشه بیقرار قبله ی سیار دل های غیور بر دل غمدیدگان سنگ صبور دارد این دل اشتیاق گفتگو سینه ها پر درد و بغضی در گلو درد ها در سینه و لب ها خموش وای از این روزگار دین فروش جایتان خالی چه دنیایی شده رسم دینداری تماشایی شده جامعه بوی تغافل می دهد معصیت راه تکامل می دهد! شهرمان با آسمان بیگانه شد خانه ها تبدیل بر بتخانه شد خانه ها از نور قرآن دور شد مصحف توحیدیان مهجور شد هر کسی دنبال مسئولیت است میزها خالی ز نورانیت است خدمت مردم اصول راه نیست آن که دلسوزی کند بر خلق کیست کو عدالت کو عدالت محوری کو توجه بر کلام رهبری کو ترحم بر یتیمان غریب کو تبسم بر رخ هر غم نصیب کو تکلم با دل درد آشنا دستگیری از زمین افتاده ها هر که مقروض است با حجب و حیا سوق یابد جانب وام ربا فقر در خانه ای مأوا کند صاحبان خانه را رسوا کند کیست از همسایه اش گیرد خبر کرده با سیلی رخش را سرخ تر کیست بنشیند ز سوز و سازها پای درد غربت جانبازها مومنین هیهات دینداری چه شد؟ از حقیقت ها طرف داری چه شد؟ ای شهیدان سینه ها سنگین شده دین فروشی شغل هر بی دین شده عاشقان آواره و سرگشته اند خوب ها... از راهتان برگشته اند با اجانب هم کلامی می کنند بر شما بی احترامی می کنند از جگرها کینه بیرون می کنند قلب آقای زمان خون می کنند کس به فکر خدمت آیا هست نیست جز به فکر مال دنیا هست نیست بهر خدمت هر که نازی می کند یا که دارد حزب بازی می کند کس نمی گوید ز نسل مؤمنون بر منافق ها فأین تذهبون خاک قبرستان صداتان می کند بر عذابش مبتلاتان می کند ریشه یابی گر کنی این درد را در روایات و کلام اولیا ریشه اش یک نکته باشد والسلام وای مردم وای از مال حرام لحظه ای یک لقمه نان شبهه ناک می نماید عرشیان را اهل خاک لیک جبران می شود آن نقص ها بعد رد دین و رد قرض ها با نم اشکی به دور از واهمه بر غریبی های پور فاطمه اشک ها جاری شود با شور و شین تا زِ دل آرام می گویی حسین کیست این آقا همان آب حیات ذبح لب تشنه لب شط فرات کیست او دار و ندار زینب است دلبر نیزه سوار زینب است سر به نی جسمش به زیر دست و پا کربلا یا کربلا یا کربلا @shia_poem
به سوگ نخل‌های بی‌سرت گیسو پریشانم شبیه خانه‌های خسته‌ات در خویش ویرانم شب طوفان نباشد، صبح ساحل از صدف خالی‌ست که من این روزهای سخت را از عشق می‌دانم تو رفتی ای قنوتت تشنه با یکریز باران‌ها و من چون مشک خالی در کنار رود می‌مانم به هرجا ذکر خیر توست با اروند با کارون به هر موجی روایت‌هاست از تو ماه تابانم کدامین صفحۀ قرآن جیبیِ تو ترکش خورد که عطر یاس و یاسین می‌دهد امروز قرآنم من ایمان دارم ای خورشید، بعد از این شب یلدا به نورت فتح خواهی کرد خونین‌شهر چشمانم و خرمشهرها دیده‌ست با چشمان خود ایران و خرمشهرها در پیش دارد باز ایرانم @shia_poem
او بر امور عالم ناسوت ناظم است هرکس که غرق یاد علی نیست نادم است ما سجده سمت ساقی میخانه می کنیم زیرا شراب آتش عشقش مداوم است روح الامین به شوق نجف گریه می کند جبریل در حوالی آن بقعه خادم است در ماورای عرش علی سیر می کند بر راه های عالَم ما نیز عالِم است وقتی که خال او حجرالاسود دل است هر مَحرمی که شهر نجف رفته مُحرم است فرمود ضربه ای زده و ضربه ای زنید در حیرت از عدالت او ابن ملجم است جایی که ذوالفقار علی در غلاف نیست عریان شدن مقابل این تیغ لازم است تنها به تیغ ابروی او جان نداده ایم در این قتال وعده ی دیدار مجرم است زینت گرفت مجلس ما با علی علی نامش همیشه مایه ی فخر مراسم است @shia_poem
شبِ قدر است و دلم کرببلا می خواهد کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد چه کنم من که ندارم بجز این قلبِ سیه دلِ من از تو حسین قدری جلا می خواهد روضه آب و عطش گر چه ملول است ولی دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد شبِ قدر و به سرم شورِ حرم افتاد است وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا جانِ من جرعه ای از آبِ شفا می خواهد عاشقم در سرِ خود شوقِ زیارت دارم زیرِ پرونده ام امضای شما می خواهد باز پروانه ی دل طالبِ شمعِ رخ توست این تبِ عشق مگر چون و چرا می خواهد؟ کی شود قسمت من در حرمِ کرببلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد! @shia_poem
با گریه ایستاد، دوباره نگاش کرد تسبیح را بدست گرفت و دعاش کرد معلوم می شود که نمک گیر زینب است وقتى بجاى شیر نمک را غذاش کرد افتاد یاد کوچه و پاى برهنه اش وقتى مقابلش پدرش گیوه پاش کرد از بس به وصل فاطمه اش اشتیاق داشت در خواب بود قاتلش اما صداش کرد بین دو سجده بود که فرق سر على مانند ذوالفقار دودم شد...دوتاش کرد شمشیر تا میان دو ابروى صورتش طورى نشسته بود نمی شد جداش کرد می خواست دست و پا زدنش بیشتر شود شمشیر را میان سرش جابجاش کرد اى روزگار! آخر على را زمین زدند باید ازین به بعد جگر را فداش کرد وقت وصال بود، دوباره خضاب کرد وقت خضاب خون سرش را حناش کرد بین حصیر پاره پدر را حسین برد تا اینکه از قضا پسرش بوریاش کرد @shia_poem
آسوده شده ز طعنه و زخم زبان این تیغ جفا گره ز کارش وا کرد این تیغ جفا ز بعد عمری،او را آماده برای دیدن زهرا کرد در گوشه ی محراب علی با خود گفت راحت شود از غصه و غمها،دیده غم نیست اگر رمق به چشمانم نیست این چشم کتک خوردن زهرا دیده جز کوچه که زهرای تو را از تو گرفت جز کوچه ی تنگ،کَس تو را پیر نکرد خوردی تو به صورت به زمین،اما شکر یک نیزه به پهلوی شما گیر نکرد شد بهر تو مجتبی عصا تا خانه اما به خدا عصا به جسم تو نخورد از خون سرت،خضاب شد صورت تو امّا به محاسنت کسی دست نبرد یک ضربتِ شمشیر به سر خورد ولی از سنگ و سنان بر بدنت ضربه نخورد چون فاطمه بی هوا تو را زد امّا صد شکر دگر به گردنت ضربه نخورد @shia_poem