eitaa logo
شعر شیعه
7.6هزار دنبال‌کننده
608 عکس
214 ویدیو
23 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بس كه پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع بوى گل می آید از چاك گریبان بقیع مرغ شب در سوگ گلهایی كه بر این خاك ریخت از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع ناله هاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع گوش ده تا گریهی زار على را بشنوى نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع این حریم عشق دارد عقده ها پنهان به دل شعله ها سر می كشد از جان سوزان بقیع از دل هر ذرّه بینى جلوه گر صد آفتاب گر شكافى ذرّه ذرّه خاكِ رخشان بقیع هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار وه چه خوش رنگ است گلهاى گلستان بقیع بسته ام پیمان الفت با مزار عاشقان خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع اى ولىّ حق، تسلاّ بخشِ دلهاى حزین خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع سینه این خاكِ گلگون، هست مالامالِ درد كوش اى غمخوار رنجوران به درمان بقیع اى جهان آباد كن، برخیز و مهر و داد كن باز كن آباد از نو، كوى ویران بقیع چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع @shai_poem
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد مثل فتح مکه درتغییر این بارِ مدینه طرح را احمد بیارد٬ شهر را حیدر بسازد ازحسن دارالکَرَم٬ محراب رابا نام سجاد بین صحن باقر و صادق دوتا منبر بسازد احتمالا بین صحن فاطمه باگریه٬ حیدر جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد احتمالا از پر جبریل باشد سنگفرشش کفشداری حرم را هم فقط قنبر بسازد حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش بارگاهی هم برای حضرت مادر بسازد باید از خرمای نخلستان میثم«سازگاری»؛ هی تناول کرده واز مزّه اش دفتر بسازد چون حسینیه بناگردد دراینجا باید این خاک؛ بعد از این با روضه ی سخت علی اکبر بسازد چارتا گنبد، رواق وصحن ها، با این مضامین؛ یک نفر باید«مدینه شهر پیغمبر»بسازد روضه شداین شعر وقتی در ورودی نخستش؛ ازهمان کوچه علی با نام زهرا در بسازد کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد کاش حیدر میخ را با ضربه ای بی سر بسازد @shia_poem
کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش میدادیم با یک روضۀ ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز٬ آنهم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت دهها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلاهم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمیدانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع @shia_poem
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد مثل فتح مکه درتغییر این بارِ مدینه طرح را احمد بیارد٬ شهر را حیدر بسازد ازحسن دارالکَرَم٬ محراب رابا نام سجاد بین صحن باقر و صادق دوتا منبر بسازد احتمالا بین صحن فاطمه باگریه٬ حیدر جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد احتمالا از پر جبریل باشد سنگفرشش کفشداری حرم را هم فقط قنبر بسازد حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش بارگاهی هم برای حضرت مادر بسازد باید از خرمای نخلستان میثم«سازگاری»؛ هی تناول کرده واز مزّه اش دفتر بسازد چون حسینیه بناگردد دراینجا باید این خاک؛ بعد از این با روضه ی سخت علی اکبر بسازد چارتا گنبد، رواق وصحن ها، با این مضامین؛ یک نفر باید«مدینه شهر پیغمبر»بسازد روضه شداین شعر وقتی در ورودی نخستش؛ ازهمان کوچه علی با نام زهرا در بسازد کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد کاش حیدر میخ را با ضربه ای بی سر بسازد @shia_poem
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه حرم برای تو شه کرم می سازه آخر برات یه گند طلا می سازیم شبیه گنبد امام رضا می سازیم سر مزارت ضریح طلا می سازیم مثل ضریح شش گوشه بهش می نازیم سقا خونه بنا کنیم با شور واحساس سر قبر ام البنین مادر عباس دخیل می بندیم و می گیم بر تو اسیریم حسن حسن می گیم واز عشقت می میریم آقا می یاد و می گیره تقاص زهرا بقیع تو آباد می شه به جان مولا @shia_poem
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع... گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به‌ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه پاس حفظ این امانت را به‌جان دارد بقیع فاطمه بنت اسد، عباس عم، ام البنین این همه همسایهٔ عرش‌آستان دارد بقیع در پناه مجتبی، در ظل زین العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرن‌ها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز داغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع کس نمی‌داند چرا یا قرة عین الرسول منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توست غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع خفته بین منبر و محرابی اما باز هم از تو ای انسیة حورا، نشان دارد بقیع راز مخفی بودن قبر تو را با ما نگفت تا به کی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اش ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع کاش باشد قبضهٔ خاکم در آن وادی «شفق» چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع @shia_poem
قسمت این بود تا که در کوفه تو علمدار پرچمش باشی اصلا آنجا تو را فرستاده تا سفیر محرمش باشی کوفه دارد دروغ می گوید مردم کوفه اهل نیرنگند اولش دست می دهند و سپس همه ی شهر با تو می جنگند عهد و پیمان کوفیان ، مسلم! مثل قوم یهود می شکند دل نبندی به مردم این شهر بیعت کوفه زود می شکند جمعیت آمده است و مسجد پر به جماعت نماز بر پا کن مطمئن نیستم به این مردم نیتت را بیا فرادا کن همه ی شهر را بگردی نیست یک نفر مردِ مرد در کوفه جز خودت که غریب ماندی ، نیست هیچ کس کوچه گرد در کوفه مثل هانی یکی دو تا شاید دیگران برق سکه را دیدند به بهای سرت طمع کردند آمدند و تمام جنگیدند اولین روضه خوان خودت هستی داری از بوی سیب می خوانی روی دارالاماره هم بروی از امام غریب می خوانی @shia_poem
به یمن مِهر تو شد از سراب، آب درست بدون مِهر تو از آب شد سراب درست نگاه کردن تو خلقت است تکویناً نگاه کردی و شد ماه... آفتاب... درست خدا به طرح تو پرداخت، شد امام درست خدا به شرح تو پرداخت، شد کتاب درست اگر قبول کنی من تراب نعلینم مرا برای تو کرده ابوتراب درست یکی برای حسین و یکی برای حسن از این دو قطره فقط می‌شود شراب درست بتول در عوض پیرهن برای حسین برای صورت تو می‌کند نقاب درست بقیع مظهر آبادی است پس عرش است بهشت نیز شده از همین خراب، درست «عتاب یار پری چهره» را کشیدم من اگر چه هم نشود کار با عتاب درست @shia_poem
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست باد مویم را پریشان میکند مانند آن_ _پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست اشکهایم راه سقاخانه را گم کرده اند حاجتی دارم ولیکن پنجره فولاد نیست چند گنبد در کنار چند تا ایوان طلا مطمئناً تا نباشد قلب زهرا شاد نیست مادری در لابه لای خاک گندم ریخته پس کبوتر هست گرچه صحن گوهرشاد نیست غیر پرواز کبوترهای غمگین در حرم سایه بانی بر مزار حضرت سجاد نیست حک شده بر سینه ی ما "نَحْنُ اَبْناء الْحَسَن" بین ما جز عاشق و مجنون مادرزاد نیست می نویسم آرزویم را به روی خاکها خانه ات آباد، ای که خانه ات آباد نیست‌... @shia_poem
سالیانیست ز عاشق شدنم.. به لب خلق سخن افتاده بارها گفته ام‌ و میگویم دل من دست حسن افتاده وسط قاب دوچشمان ترم عکس یک منظره پیداست..بقیع نیمه شبها به نیابت ز حسین دل من زائر یکجاست.‌.بقیع السلام ای حرم بی زائر! السلام ای که غریب وطنی! آی اقا چقدر میچسبد... وسط صحن شما سینه زنی! دسته ها راهی صحنت باشند.. نوحه خوانها همگی دم بدهند یکطرف ذکر حسن یا حسن و.. یکطرف پاسخ جانم بدهند.. همگی خیره به گنبد باشیم چشمهامان بشود پیمانه یکنفر پرچم یا ام بنین.. بزند برروی سقاخانه حیف اینها همه خواب است و خیال ظلمت از نور خدا میترسد دور قبر تو پر از سرباز است دشمن از اسم شما میترسد یک نفر خون جگر میخورد و‌.. یک نفر گریه و‌ نجوا دارد جامه خاکی زایرهایت.. ارث از چادر زهرا دارد.. چادری که شرف عصمت بود در کشاکش ز سر ماه افتاد فاطمه در وسط آتش و دود پشت در بود که ناگاه افتاد.. دست مولا به طناب افتاد و.. دست بی بی ز قلاف افتاده.. میخ نامرد!چه کردی آخر.. بین‌پهلوش شکاف افتاده.. @shia_poem
قرار سوته دلان است کربلای حسین فضای کوچه دل پر شد از هوای حسین حسین منی طاها به روشنی فهماند رضای حضرت حق هست در رضای حسین خدا به غیر خدایی هر انچه که دارد تمام را هبه کرده فقط برای حسین زمانه با همه پیچ و تاب نتواند بگیرد از سر ما شور نینوای حسین چه غم ز درد غریبی بود کسی را که به اشک معرفتش گشته اشنای حسین به روز حشر ندارند حسرت انها که... گذاشتند جوانی خود به پای حسین قرار نیست کسی تا ابد درون دلم بیاید و بنشیند دمی به جای حسین منی که نامه سیاهم چه میشود روزی سپید مو بشوم پای روضه های حسین خدا گواست که این قلب تنگ و نا ارام همیشه میشود ارام با نوای حسین @shia_poem
تا می نشینم زیر پرچم کنجِ هیئت در سینه ام داغ تو میگیرد حرارت شکر خدا هستم غلام خانه زادت از کودکی در روضه ها دارم اقامت از تو، به من خیرِ فراوانی رسیده از من به تو تنها فقط عرض ِ ارادت در حیرتم از لطف و از آقاییِ تو از بخشش دستان ِ تو وقت شهادت پیراهن و انگشترت را دادی آقا حاجاتِ قلب دشمنت هم شد اجابت بر پیکرت یک جای بوسیدن نمیدید سرنیزه ها انداخت زینب(س) را به زحمت دیدم برای کشتنت ای عشقِ مظلوم شمشیرها کردند با نیزه رقابت در قتلگاهِ تو «بُنیّ» گفت مادر من را به هم میریزد عمری این عبارت! @shia_poem