#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
وسط حجره كسي تشنه ي آب است هنوز
دل هر ذره از اين داغ كباب است هنوز
دادن آب به آن تشنه ثواب است هنوز
حال ما از غم اين روضه خراب است هنوز
جگرش آب شد و آب ندادند به او
اصلأ انگار نه انگار نياورد به رو
با غم بي كسي خود دم آخر سر كرد
وسط روضه ي خود ياد علي اكبر كرد
ياد افتادن بابا وسط لشگر كرد
ديدن داغ و كف و هلهله را باور كرد
دست و پا ميزد و از هم جگرش مي پاشيد
اشك او خون شد و از چشم ترش مي پاشيد
كار ملعونه به اينجا نشد انگار تمام
عاقبت آنچه نبايد شود او داد انجام
چقدر هلهله كردند در اطراف امام
پيكر پاك امام من و تو برد به بام
باز هم شكر خدا بر بدنش سر دارد
سايه روي بدن از بال كبوتر دارد
روضه سخت است ولي شكر خدا هر چه كه هست
قاتل اينجا به روي سينه ي آقا ننشست
سينه اش زير سم مركب لشگر نشكست
محض انگشتر او دست نخورده است به دست
شد شهيد عاقبت اما بدنش سالم بود
هر چه شد لااقل او پيرهنش سالم بود
#محسن_صرامی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد
یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد
از روی خاک حجره سر خاکی تو را
بر دارد و به گوشه دامن مکان دهد
می خواهی آب آب بگویی نمی شود
گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟
چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد
می خواست دست و پا زدنت را نشان دهد
تا بام می شود سر سالم تری رسید
با شرط این که این لبه در امان دهد
بالا نشسته ای و جهان زیر پای توست
وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد
#علي_اكبر_لطيفيان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
ای چشمه سار بخشش و ایثار و جود ها
ای ابتدای رشته ی بود و نبود ها
خلق جهان ، به امر خدا شد به خاطرت
سر منشأ کرامت و بذلی و جودها
معیار قرب و دوری حق از ولای توست
معنی گرفته با تو فراز و فرود ها
سمت نگاه تو که مسیری است تا خدا
رمز تقربِ همه اهل سجودها
نامت که در میانه ی هر بیتی آمده
شد افتخار جمله ی شعر و سرود ها
سر رشته ی تمامیِ دل ها به دست توست
با مهر تو تنیده همه تار و پود ها
قدر تو را ولی همگان ناشناختند
تا جرعه های کینه نصیب تو ساختند
در پیچ و تاب حادثه ها مبتلا شدی
تا لحظه ای که کشته ی زهر جفا شدی
در عمر کوته ات که نه چندان بهار دید
با هر خزان و رنج و جفا آشنا شدی
در بی کسی و غربت تو این سخن بس است
حتی میان خانه اسیر بلا شدی
با همسری که همدم و یارت نبوده است
هر لحظه با غمِ دل خود همنوا شدی
تا شعله های زهر غمش بر جگر نشست
درد آشنای سوز دلِ مجتبی شدی
جان با لبان تشنه بدادی به بی کسی
تا زاین جهت چو کشته ی کرببلا شدی
از داغ تو شراره به قلب فلک فتاد
جانم فدای غربتت ای حضرت جواد
معنا گرفته قرب خدا با نگاه تو
باشد تمام اهل جهان در پناه تو
آن خالقی که خلق دو عالم نموده است
فرموده آفرینشِ خود با گواه تو
ماندی غریب از چه به شهر و به خانه ات
با آن که بوده خیل ملک از سپاه تو
وقتی که خون جگر شدی از زهر همسرت
سر زد تمام غربت و غم در نگاه تو
در لابلای هلهله های کنیزکان
آید صدای ناله ی پر سوز و آه تو
مانده سه روز پیکر تو زیر آفتاب
بر گو چه بوده اِی گل زهرا گناه تو ؟
بر بی گناهیِ تو شهادت دهد خدا
بر هر دلی ز داغ تو محنت دهد خدا
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
ملعون دهر، داد به معصوم عصر، زهر
بس اُمّفَضل داشت به اِبنالرّضا عِناد
این جسم سبز بوی گل سرخ میدهد
دست که داد دستهگل فاطمی به باد؟
شد کوچههای شهر پر از عطر و بوی گل
گویی فتاده باغ گلی روی دوش باد
گه نام باب برد و گهی آب آب کرد
لبتشنه داد جان و جوابش کسی نداد
آن کس که اَنفُس از نَفس او نَفس گرفت
زد همچنان نفس نفس و از نفس فتاد
#استاد_علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
لطف تو بیواسطه دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان
صورت و سیرت نه اصلاً عمرت از مضمون پر است
ماه گندمگون! غریب خانه! مولای جوان!
چاههای خشک با دست تو جوشان میشدند
ای نگاهت مثل چشمه! ای دلت آتشفشان!
روز حسرت هیچکس حسرت نخواهد خورد تا
بخشش ابن الرضایی تو باشد در میان
داستان عمر تو کوتاه بود اما نبود
لحظهای تاریخِ نور از ردپایت بینشان
یوسفی اما عزیز خانهات هم نیستی
یا سلیمانی که شأنش را نمیفهمد زمان
دوستانت بیوفایی دشمنانت خون دل
آشنای طعنهای از کودکی از این و آن
نامتان را شیعیان گاهی به قصد... بگذریم
ما چنین گفتیم تا وا شد دهان دیگران
از قضا من هم جواد بن الرضایم گر چه باز
بین ما فرق است مولا از زمین تا آسمان
#محمد_جواد_الهی_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_جمعه
#مناجات
#غزل
وقتی در این طریق دویدن به من رسید
بینِ همه تو را طلبیدن به من رسید
از راه هر زمان که رسیدی به من برس
حالا که قرعه ی نرسیدن به من رسید
این اشک هایِ ریخته ارزان تمام نشد
پروانه سوخت تا که چکیدن به من رسید
در عشق سرزنش به زلیخا مقام داشت
خیلی از این کنایه شنیدن به من رسید
تسبیحِ تو اگر چه به خوبان رسیده است
شب تا به صبح زوزه کشیدن به من رسید
وقتی بنا نداشتم از خویش بگذرم
این جانماز آب کشیدن به من رسید
من بی کلاف بر سرِ بازارت آمدم
لطفت زیاد بود و خریدن به من رسید
تو از ازل بگیر بیا تا زمانِ ما
عشقت قدیمی است جدیداً به من رسید
می بینی ام هنوز ، نمی بینمت هنوز
دیدن به تو رسید و ندیدن به من رسید
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست
خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست
گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی
جسم تو دیگر خدارا شکر در گودال نیست
حیف ام الفضل داری، بی ابالفضلی،ولی؛
موقع تشییع دیگر خواهرت بدحال نیست
بر تنت آرامش بال کبوترهاست و
زیر نعل هیچ اسبی پیکرت پامال نیست
زیر نعل هیچ اسبی نیستی، بااین حساب؛
موقع تقطیع جسمت لشکری خوشحال نیست
سٙم به تو داده ولیکن بی خیال جسم توست
روی سینه قاتل تو این قٙدٙر فعال نیست
خانه ات اما خداراشکر در آرامش است
پیش نامردان به پای دخترت خلخال نیست
زینبی دیگر نداری و نمی بیند دگر
هی سرت در تشت و بر نیزه زبانم لال نیست
وزن نعل اسب از بال کبوتر بیش بود
ذوالجناحت هم کنار خیمه خونین بال نیست
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#چارپاره
تشنه ی آب و عاطفه هستی
از نگاهت فرات می ریزد
از صدایِ گرفته ات پیداست
عطش از ناله هات می ریزد
نفست بند آمده؛ ای وای
عاقبت زهر کار خود را کرد
عاقبت زهر، زهر خود را ریخت
جامه های عزا تنِ ما کرد
تشنگی سویِ چشمتان را بُرد
سینه ی پُر شراره ای داری
کاش طشت مدینه اینجا بود
جگر پاره پاره ای داری
چقدر چهره ات شکسته شده!
تا بهاری، چرا خزان باشی!؟
به تو اصلاً نمی خورد آقا
که امامِ جوان مان باشی!
گیسوانت چرا سپید شده؟
سن و سالی نداری آقاجان!
دردِ پهلو گرفته ای نکند !؟
که چنین بی قراری آقاجان؟
شهر با تو سرِ لج افتاده
مرد تنهایِ کوچه ها هستی
همسرت هم شکست قلبت را
دومین مجتبی شما هستی
تک و تنها چه کار خواهی کرد؟
همسرت کاش بی قرارت بود!؟
چقدر خوب می شد آقاجان
لااقل زینبی کنارت بود
باز هم غیرت کبوترها!
سایه بانت شدند ای مظلوم
بال در بالِ هم، سه روز تمام
روضه خوانت شدند ای مظلوم
کاظمینِ تو هر چه باشد، باز
آفتابش به کربلا نرسد
آخر روضه ات کفن داری!
کارت آقا به بوریا نرسد
جای شکرش همیشه می ماند
حرفی از خیزران و سلسله نیست
شکر، در شهر کاظمین شما
خیره چشمی به نام حرمله نیست...
#وحید_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ناله وا جگر نزن اینقدر
جگرت را شرر نزن اینقدر
با صدای نفس نفس زدنت
پشت در بال و پر نزن اینقدر
بیشتر می زنند بر روی طشت
نالۀ بیشتر نزن اینقدر
پشت در هیچ کس به فکر تو نیست
پس سرت را به در نزن اینقدر
صورتت را مکش به روی زمین
خاک را بر قمر نزن اینقدر
سن و سالت نمی خورد بروی
آه! حرف سفر نزن اینقدر
وسط کوچه ات می اندازند
به لب بام سر نزن اینقدر
عمه ات را صدا بزن اما
نالۀ یا پدر نزن اینقدر
***
ناله بر شاه کاظمین کجا؟
ولدی گفتن حسین کجا؟
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
"تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد"
شنیده ام که گدا موج می زند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
تو خود مراد منی، پس چه حاجت است به باب
به جز به سوی تو این ناله ها بلند مباد
به آفتاب، مبادا که پیکرت افتد
جمال شمس تو در دست نیشخند مباد
بساط گریه، فراهم برای مرد غمین
اگر به گریه ی او خنده می کنند مباد
لب کبود تو ای وارث حسین عزیز
ز چوب دستی کفار، بند بند مباد...
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
هم آسمان قصیدهای از بی کرانیاش
هم بی کرانهها غزلِ آسمانیاش
ای کالها کمالِ سرِ کوچه باغ اوست
باید رسید تا به خدا با نشانیاش
او در مدینه جای پدر را چه پُر نمود
در غیبت پدر ، پسر و میزبانیاش
باغِ معارف است حدیثش ، پیمبران
حَظ میبرند موقعِ شیرین زبانیاش
از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست
نوشیده است از لبِ جام دهانیاش
بابُ الجواد حاجت ما را چه زود داد
مشهد پُر است از نفسِ مهربانیاش
ششگوشه شد ضریحَش اگر بی دلیل نیست
از شش جهت گداست در این میهمانیاش
یارب مگیر فیضِ شبِ کاظمین را
هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانیاش
وقت زیارت است و عباراتش از رضاست
قربان کودکیش فدای جوانیاش
حالا کبوتران همه از مشهد آمدند
تا آسمان بام ؛ پِیِ سایبانیاش
-
آقایِ طوس از جگرش آه میکشد
در کنجِ حجره تا پسرش آه میکشد
اُفتاده است رویِ زمین و برابرش
لبخند می زند به تقلاش همسرش
اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او
اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش
جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او
از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش
قسمت نبود آب بنوشد بجای آن
خاکی شده است حیف لبانِ مطهرش
بابالحوائج است ولی میتوان شنید
از بینِ حُجره نالهیِ موسی بن جعفرش
این دفعه میزدند به دَف تا که جان دهد
کَف میزدند وقتِ نفسهای آخرش
از پا گرفته و بدنش میکشند...وای
تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش
خون گریه میکند لبهیِ تخته سنگها
از بَس که خورد بر لبهیِ پلهها سرش
این پشت بام گودی گودال نیست شُکر
با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش
***
سخت است فکر این غم و سخت است باورش
مردی که قاتلش بشود زهرِ همسرش
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#مثنوی
بر شعله ی جگر، نم باران می آورند
باران نبود، دیده ی گریان می آورند
با هلهله کنار حرم دف نمی زنند
در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند
فکری برای غربت یوسف نمی کنند
این جا به تشنه آب تعارف نمی کنند
دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است
مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است
تا این که چنگ بر جگر خاک می کشی
رخت سیاه بر سر افلاک می کشی
حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن
نفرین به دومی کن و مُشتی زمین بزن
خاکی شده تمام عبایت بلند شو
هر طور هست روی دو پایت بلند شو
در آسمان چشم یتیمان قمر بمان
ابن الرضا... بیا و کمی بیشتر بمان
رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد
از سرفه کردنت دل عالم کباب شد
خون جگر به دامن زهرایی ات نریز
ساعات آخر است کمی صبر کن عزیز
این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش
حالا که می پری، پر خود را زمین نکش
خنده بس است در وسط خانه بس کنید
افتاده بین حجره غریبانه بس کنید
ای حامل امام به قدش نظاره کن
پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن
تا بام، قبلِ هر قدمی احتیاط کن
در بین راه پله کمی احتیاط کن
دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام
او را رها کن و برو از روی پشت بام
این پشت بام از ته گودال بهتر است
در زیر سایه بانِ هزاران کبوتر است
از روی پشت بام کسی رد نمی شود
یا این که لااقل فرسی رد نمی شود
رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد
با ضربه ی دوازدهم آشنا نشد
این جا کسی برای اسیری نمی رود
جسم امام بین حصیری نمی رود
این جا کسی به خاطر غارت گذر نکرد
نیت برای بردن شال کمر نکرد
یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد
داغی شبیه غارت خون خدا نشد
#محمد_جواد_شیرازی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem