#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
بعد مدتها پدر دیدار دختر آمدی
خواب دیدم خواهی آمد شد مقدّر آمدی
من به شوق دیدنت بابا ز پا افتادهام
تو به شوق دیدنم با پا نه با سر آمدی
من در این ویرانه مهمانی گرفتم نیمهشب
در شب تاریکم ای ماه منوّر آمدی
دعوتم را رد نکردی آمدی اما چرا
ای پدر بی قاسمِ داماد و اکبر آمدی؟
کو عمویم تا گذارد روی دوش خود مرا؟
از چه بابا بی اباالفضل دلاور آمدی؟
بی قراری میکند بیش از همه اینجا رباب
پس چرا بابا تو بی ششماهه اصغر آمدی؟
حسرت آغوش پر مهرت به دل دارم ولی
خواهی از من گیرمت با مهر در بر، آمدی
دارد از زهرا نشان این پهلوی بشکستهام
تا کنی با دیدنم یادی ز مادر آمدی
با سرِ خونین به دامان منِ ویران نشین
تا بگیرم بوسه از رگهای حنجر آمدی
#عبدالحسین_یعقوبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#چارپاره
عمه جون سینم خسته ی درده
قصه ی کربلام آه! چه سرده
بگم از صحنه ی تلخِ اسیری
عدو تو راهِ شام باهام چه کرده؟
عمه جونم ببین دلم کبابه
قصه ی این سفر برام سرابه
سرا پا وجودم تو اضطرابه
حال و روزم ببین چقد خرابه
وقتی خنجرش رو عدو میگیره
رقیت ترسِ او میخواد بمیره
با دو دساش داره گیسوم میگیره
با دو پاش پهلومو نشونه میره
بس ز داغِ پدر آزرده بودم
ناقه می رفت و من افتاده بودم
اون شب از قافله جا مونده بودم
اینو تو گوشت آروم خونده بودم
امشب این جاده ها چه بی گریزه
تیغِ این کوره راه ببین چه تیزه
عمه جون کفِ پام داره میسوزه
ببین از تاولاش چه خون میریزه
هر چه خاره امشب جلوی پامه
هر چه آهه امشب توی نگامه
هر چه بغضه امشب توی صدامه
هر چه اشکه امشب توی چشامه
بغضِ این سینه که آروم نمیشه
عمه جون راش چرا تموم نمیشه؟
بگو عمه منو سرِ بابام کو؟
چرا از روی نی معلوم نمیشه؟
تیغِ این جاده ها ز خیزرونه
پای کوچک من که ناتوونه
چقد این ساربون نا مهربونه
بگید این ناقه رو آروم برونه
#هستی_محرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#غزل
كم آمده است مرغ دلم آب و دانه اش
خال لبت كجاست كه گيرم نشانه اش
دستت نرفت در كمرم آنقدر كه شمر
پيچيد دور گردن من تازيانه اش
آتش بگيرد اي پدر اي كاش سر به سر
بازار شام و روسري بچه گانه اش
سنگ عقيق تو به دكانِ كوفه بود
بر سنگ بسته باد دكان و دهانه اش
نيمي به شعله سوخت و نيمي به باد رفت
زلفي كه بود دست ابالفضل شانه اش
دختر پدر پرست بُوَد منع من نكن
دختر دلش خوش است به بوس شبانه اش
يادم نرفته است درختي كه بين راه
رخساره ي تو بود چراغ شبانه اش
يادم نرفته است كه راهب مسيح شد
زآن كُنج لب به كُنج كليسا و خانه اش
از راهب و درخت چه كم داشت دخترت
آويز اين دلي و بهاي بهانه اش
روز جزا كه هر كه بيارد عبادتي
معني دلش خوش است به شعر و ترانه اش
#محمد_سهرابی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_حر_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم_الحرام
#غزل
بادست خالی آمدم آقا ببخشی
حُر نگون بخت پشیمان را ببخشی
تاریکمو ظلمتکده محتاج نورم
بر پای عفوم میشود امضا ببخشی
حالا که من برگشته ام با روسیاهی
ای کاش میشد که مرا درجا ببخشی
اصلا تو حق داری تو صاحب اختیاری
من را از آقایی نبخشی یا ببخشی
اما تو را جان رقیه نه نیاور
هرچه بگویی روی چشمم تا ببخشی
روی نگه کردن به چشمت را ندارم
ای کاش جان حضرت زهرا ببخشی
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_حر_علیه_السلام
#شب_چهارم_محرم
#غزل
خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم
بـرون آورد دست رحمتت از دام دنیایم
من آن آوارهای بودم که کوی یار را جستم
و یا گمگشتهای بودم که مولا کرد پیدایم
اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم
گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم
بـرای مـن شد از امـروز نـام حرّ برازنده
همانـا افتخارم بس کـه دیگر حرّ زهرایم
سراپا غـرق اشک خجلتم یـارب نمیدانم
که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم
اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش
وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم
به خود گفتم که شاید از کرم بخشد گناهم را
نـدانستم کـه در نـزد حبیبش میدهد جایم
ز چشمم اشک خجلت گشت جاری، بخت را نازم
که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم...
چه بیرحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم
ترک خورده است از هرم عطش لبهای آقایم
صـدای آب آب کودکان تشنه، آبـم کرد
لـب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم
بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم
من آن پروانهای هستم کزآتش نیست پروایم
گلچین دو غزل #استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#مربع_ترکیب
كار را يكسره كرد و پا شد
دور شد از همگان، تنها شد
مقتل انگار پر از غوغا شد
سر پيراهن او دعوا شد
روح از حنجر او زد بيرون
شمر از قتلگه آمد بيرون
تا جدا شد سر شاه از بدنش
شمر ماند و دل غرق محنش
يادش آمد بدن بى كفنش
لرزه افتاد بر اعضاى تنش
بيشتر شد غم و دردش، هردم
با خودش گفت چه كارى كردم
سنگ با پيكر مولا ضد بود
نيزه در كار خودش وارد بود
سر او دست دو تا فاسد بود
خواهرش هم روى تل شاهد بود
كفن مادرى اش را بردند
آه، انگشترى اش را بردند
شمر هرچند كه نادم شده بود
تازه آغاز مراسم شده بود
خيمه خالى ز محارم شده بود
وقت تقسيم غنائم شده بود
حرمله سهم خودش را برداشت
خیمه هم بوی علی اصغر داشت
بين شان چهرۀ نامى بسيار
عالم فقه و كلامى بسيار
زن يكى بود و حرامى بسيار
پيش رو مردم شامى بسيار
كمر واژه از اين غم خم شد
صحبت از زينب و نامحرم شد
#پیمان_طالبی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
رفته صبر از کَفَم این حال نمیفهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمیفهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خونآلود
من که نقاشی و تمثال نمیفهمم چیست
درکَم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم
باقی روضه يِ گودال نمیفهمم چیست
کشتن تشنهیِ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمیفهمم چیست!
سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمیفهمم چیست
نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمیفهمم چیست
زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمیفهمم چیست!!!
بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمیفهمم چیست
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#مربع_ترکیب
کشمکش بهر پیروهن نکنید
سر غارت بزن بزن نکنید
نیزه را داخل دهن نکنید
جسم او را اگر کفن نکنید
آه و نفرین میکنم همه را
میکشانم علی و فاطمه را
نیزه را از روی پرش بردار
چکمه ات را ز پیکرش بردار
خنجرت را ز حنجرش بردار
لعنتی دست از سرش بردار
تشنه هست و رمق ندارد او
سر او را عقب نکش از مو
شمر بس کن تو قتلگاه نرو
بی وضو سمت و سوی شاه نرو
دخترش میکند نگاه نرو
روی این جسم پاره راه نرو
این که افتاده نور عین من است
خواهرش هستم و حسین من است
#رضا_قربانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
از آه خود شرر به دل ماسوا مزن
آتش به قلب مادر غم مبتلا مزن
لبهای تو کبود شده مثل بازویم
با این لب کبود مرا هی صدا مزن
حالا که آمدم ز تو این است خواهشم
تا من میان قتلگهم، دست و پا مزن
هرکس رسید ضربه زد، اما یکی نگفت
با سنگ میزنی، تو دگر با عصا مزن
با قرب حق به جانب گودال میزنی
رحمی کن و برای رضای خدا مزن
برسینه اش نشستی و بر او لگد زدی
پنجه براین محاسن از خون حنا مزن
هرضربه میزنی بزن ای بی حیا ولی
بر استخوان گردن او، بی هوا مزن
#محمود_اسدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک
لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک !
مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر
مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک
عِندَما کُلُ یَرَونَ المَوتَ اَحلی مِن عَسَل
خاک گلگون را نمی شویند جز با خون پاک
کلُّ مَن فِی الموکبِ قالَ خُذینی یا سُیوف
تشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک؟
یَلمَعُ النُّور الذی سَمّاهُ مصباحَ الهُدی
تا قیامت می درخشد این چراغ تابناک
داوری عادل تر از تاریخ در تاریخ نیست
نور هرگز در شب ظلمت نمی گردد هلاک
#فاضل_نظری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین
مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود
با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین
مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع
رفته تن بدون سرت تا کجا حسین
مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند
حتما شبیه مادرتان بی هوا حسین
مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند
چون از جلو بریده نشد از قفا حسین
مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند
یک عده گرگ های بی حیا حسین
مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد
با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین
مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود
پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین
هر ضربه را برای رضای خدا زدند
شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتی عصا حسین
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#گودال_قتلگاه
#عاشورا
#غزل
رفته صبر از کَفَم این حال نمیفهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمیفهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خونآلود
من که نقاشی و تمثال نمیفهمم چیست
درکَم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم
باقی روضه يِ گودال نمیفهمم چیست
کشتن تشنهیِ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمیفهمم چیست!
سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمیفهمم چیست
نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمیفهمم چیست
زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمیفهمم چیست!!!
بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمیفهمم چیست
#محمد_رسولی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem