#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت_امام_سجاد_علیه_السلام
#ولادت_حضرت_عباس_علیه_السلام
#مثنوی
امشب به من فدا شدن آموخت فاطمه(س)
پیراهنِ سفید مرا دوخت فاطمه(س)
خورشیدِ دوّمش متولّد شده بیا...
حال تمام خَلق؛ مساعد شده بیا...
مادر شد و محبّتِ بر عالَمِیْن کرد
ذکر مدام ِ قلب مرا "یاحسین(ع)" کرد
از آفتاب؛ پُر شده پیمانهٔ علی(ع)
پُر رفت و آمد است عجب خانهٔ علی(ع)
از شیعیان گرفت نشانِ دقیق را
آنکس که در رکوع گرفته عقیق را
آمد میانِ خیلِ گدا بی معطّلی
تا که بگیرد عیدیِ جانانه از علی(ع)
وقت تبسّم است و شده صاحبِ پسر
اصلا پسر نگو و بگو سیّد البَشر
در آسمان به پاست هیاهو و وِلوله
پیچیده لحنِ شادی و آوایِ هلهله
تا که سریع کور شود چشم ِ هر بخیل
دورِ سرِ حسین(ع) دعا خوانده جبرئیل
ای پر شکستگان بشتابید..."پَر" رسید
فطرس شفا گرفت! نباشید ناامید
آدم رسید و توبه کنان گفت: بالحسین(ع)
بخشیده شد! گرفت امان! گفت: بالحسین(ع)
من هم گناهکارم و شرمنده آمدم
با قصدِ توبه، بوسه به قنداقه اش زدم
گفتم "حسین(ع)جان" و دلم بیهوا گرفت
اشکم چکید فوراً و چشمش مرا گرفت
یکباره؛ هفت پشتِ مرا داد آبرو
با یک نگاه قلبِ مرا کرد زیر و رو
حالا که راه داده مرا سرورِ زهیر
باید که نوکرانه شوم عاقبت بخیر
باشم در این مسیر الهی که مستدام
باشم خدا کنَد به أباالفضل(ع) با امام
مُحرم شدند آنکه شهیدان به دُورِ او
چرخیده ماه؛ هر شبِ شعبان به دُورِ او
آنکه همیشه با ادبِ ناب میرسد
یکروز بعدِ حضرت ارباب میرسد
آنکه قمر نشسته دو زانو مقابلش
جان میدهد برایِ دو ابرویِ مایِلش
اَبرویِ مایِلی که تبِ ذوالفقار داشت
هنگام رزم؛ یک غضبِ آشکار داشت
مثل پدر مسلّطِ بر دشمن و دلیر
شد "نافِذَ البَصیره" که دلها شود اسیر
ذُخرُالحسین(ع) خواندمش و نورِ منجلی
مسئولیت پذیر، قسم خوردهٔ ولي
طاقت نداشت! وای که می مُرد بی حسین(ع)
وابسته بود و آب نمیخورْد بی حسین(ع)
اثبات کرد حرفِ مرا شاهِ علقمه
لب تر نکرد و دید بلا بی مقدّمه
از چشم خود گذشت که غیرت عیان شود
تا که شهیدِ کرب و بلا جاودان شود
از دست هم گذشت که حاجت؛ روا کنَد
باب الحوائجی که نظر بر گدا کنَد
عیدِ ولادتش شده و ای دلِ فقیر
امشب برات؛ از یلِ أم البنین(س) بگیر
وقتِ سُرور آمد و دیدم امام را
یابن الحسین(ع) گفتم و دادم سلام را
مانند تاج؛ بر سرِ شعرم نشاندَمَش
نامش علی(ع)و حضرتِ سجاد(ع)خواندمش
عشقی به جز عبادت* و دعوت نداشت که!
عِلمش عمیق بود! نهایت نداشت که!
کارش طبابت و کلماتش خودِ شفا
پیچید نسخه را همه-در قالب دعا
نشرِ هر آنچه داشت برایش وظیفه شد
یک قطره از علوم ِ زلالش صحیفه شد
مشغولِ بنده-پروری و فکر محشر است
شوقِ نماز دارد و سجّاده محور است
شاگرد اوست!...معرفتِ بی ریا ببین
از برکتش دعایِ "أبوحمزه" را ببین
آنقدر اهلِ یاریِ هر مستمند بود
بر شانه؛ جایِ کیسهٔ اطعام شد کبود
درمان نداشت داغ دل و زخم ِ کاری اش
جانم فدایِ خلوتِ شب زنده داری اش
در سجده یادِ کرب و بلا سیلِ اشک داشت
بر چهره جای چشم؛ دو دریایِ مَشک داشت
سی سال گریه کرد هرآنجا که آب دید
سی سال...هر کجا که به دستی طناب دید
سی سال میلِ خوردنِ به آب و نان نداشت
هر جا خرابه دید نشست و توان نداشت...
سی سال پا به پایِ تمام ِ ستاره ها
با گریه خیره شد به لبِ شیرخواره ها
یادِ رقیه(س) کرد و گلِ غم به سینه کاشت
هر جا "سه ساله" دید که مویِ بلند داشت
در روضه گفت وای از آن کهنه پیرهن
شد آفتابِ داغ؛ برای پدر کفن!
* أبی نوح انصاری نقل میکند، روزی در خانه ای بودیم که علی بن الحسین(ع) هم در آنجا حضور داشت و در حال عبادت کردن بود و به سجده رفته بود، ناگهان خانه دچار حریق شد، دوبار به آن حضرت گفتند: «یابن رسول الله! النار; ای پسر رسول خدا! آتش!» ولی امام علیه السلام سر از سجده برنداشت تا آن که آتش خاموش شد، آنگاه به ایشان گفته شد: «ما الذی الهاک عنها؛ چه چیزی تو را از آتش غافل ساخت؟» آن حضرت فرمودند: «الهتنی عنها النار الاخری. آتش آخرت مرا از آن غافل ساخت»
📚 تهذیب الکمال،ص۳۸۹ بحار الانوار مجلسی،ص۸۰ مناقب ابن شهر آشوب،ص۱۶۳
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ولادت_حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
ازل نوشت خدا تا ابد علی باشد
و در تلاطمِ دل ، جذر و مد علی باشد
میان هولِ قیامت قیامتی باشی
اگر به روی لبانت مدد علی باشد
به ذوالفقار تراشیدهاند با زرِ سرخ
خداست یا صمد و یا اسد علی باشد
همه فرار که کردند در اُحد ، دیدند
که گِرد حضرت احمد اَحد علی باشد
هزار شُکر که آمد علیِ اُمبنیین
که تا نشان بدهد مستند علی باشد
نوشت بعد علی دستِ کبریا عباس
که السلام علیک الامیر یاعباس
دویده است زمین از چه از مدار خودش
زمان چه دیده که جا مانده از قطار خودش
زمان مگر به عقب رفته است ، گویا که
دوباره کعبه ترک خورده در حصار خودش
به پشت حجرهی اُمالبنین به شوق و شکوه
نشسته حضرت مولا در انتظار خودش
قدم گذاشته ماهی به دامن خورشید
قدم گذاشته ماهی به جلوهزار خودش
شدهاست چشم علی مست جلوههای علی
شدهاست چشم خدا محوِ شاهکار خودش
رسیده است علَم را بگیرد از حیدر
که ذوالفقار شود گرمِ کارزار خودش
جمال جمع بنیهاشم و جلال حسین
سلام حضرت دارالشفای آل حسین
به بام کعبه برو ای خطیب سرورها
که بعد از آن به تو در سجدهاند منبرها
منافق این طرف است و یهود آن طرفت
بگو علی علی و از حُنین و خیبرها
نفس بلند نمیگردد از کسی به دور حرم
که بشنوند صدای تو را مگر کرها
برآر بیرق خود را رشیدِ آل الله
درار با نفَس خود دمارِ کافرها
کفیل بیت حسین این چه خادمیست تو را
که خدمت تو کمر بستهاند قنبرها
زمان رزم و رجزها حسین مست تو است
چه کیف میکند آن تیغ که به دست تو است
سپاه از علمت بیاراده میپاشید
چه سخت آمده بود و چه ساده میباشید
مقابل تو سپاهی از آهن و پولاد
چنان زدی دلِ لشکر بُراده میپاشید
همین که تیغ تو چرخی به دور سر میزد
سواره سرزده میشد پیاده میپاشید
نگاه نافذ مولا تویی و میدیدند
که کوه پیش علی ایستاده میپاشید
چه مست میسره خود را به میمنه میزد
مگر که ساقی میخانه باده میپاشید
دو دَم زدی چقدر مست، یک دم اُفتاند
تِلوتِلو همه خوردند و با هم اُفتادند
دو چشم مست تو، خوش میکشند ناز از هم
نمیکنند دو بد مست، احتراز از هم
شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت
گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم
میان اَبرو و چشم تو، فرق نتوان داد
بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم
کس از زبان تو با ما سخن نمیگوید
چه نکتهایست که پوشند اهل راز از هم
تو در نماز جماعت مرو که میترسم
کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم*
قسم به پینهی پیشانیات عزیز خدا
نشستهایم به مهمانیات عزیز خدا
خَمی که اَبروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت *
منی که خم نشدم پیش کس چو نام تو رفت
دلم ربود و سرم را به آستان انداخت
مقرب تو که شد جبرئیل بالش سوخت
حرم فرشتهی ما را از آسمان انداخت
دعا نکره کنارت حوائجم دادند
حرم دعای مرا اوج آسمان انداخت
دعای مادرم و سفرهی ابالفضلش
گرفت روی لب من حسینجان انداخت
حدیث غیرتِ باب الحوائجیِ شما
طمع به جان کریمان این جهان انداخت
دلت هلاک حسین و دلت مریض حسن
جوابکرده زیاد است، ای عزیز حسن
کشید نقش تو نقاش و اشتباه کشید*
به جای آنکه کشد آفتاب ماه کشید
تو را کریم و بزرگ و تو را امید همه
مرا گدای شما و مرا نگاه کشید
به روی سینه دو دستت کشید، مردِ ادب
برای خاطر زینب دو تکیهگاه کشید
تو را عموی رشید و تو را خیال جمع
برای دختر معصوم بی پناه کشید
تو را کشید که بر مَشک خم شدی تشنه
برای گریهی نوزاد خیمهگاه کشید
قلم شکست همینکه قلم شدی عباس
رشید رفتی و حالا چه کم شدی عباس
بدون تو حرمم محترم نمیماند
نه، جان فاطمه اصلاً حرم نمیماند
فقط نه اینکه سرت روی شانه میاُفتد
چنان شکسته که بر نیزه هم نمیماند
کمر شکسته منم تا به خیمه با که روم
ببین برادر تو یک قدم نمیماند
به خیمهگاه برو پیش چشم نامحرم
حرم بدون عمو دست کم نمیماند
چه خوب شد به کنارت نبود اُمبنین
که پیش مشک و دو دست و علم نمینماند
غیورِ ما تن درهَم به تو نمیآید
مزارِ کوچک عزیزم به تو نمیآید
غزلی از زنده یاد شاطر عباس صبوحی*
*حضرت حافظ
*همان
#حسن_لطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ولادت_حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
من ردّ ربنا را از راه شب گرفتم
اذن توسلم را از دست رب گرفتم
جام شراب من شد باران گریه هایم
چشم پر اشک دادم بار عنب گرفتم
روز الست عشقت تا عرضه شد به خلقت
مهرت به دل نشست و عاشق لقب گرفتم
نان و نوای خود را کرببلای خود را
عمری دوای خود را از این مطب گرفتم
چون سائل مدینه دستی به روی سینه
تا محضرت رسیدم رزقی عجب گرفتم
خرماخور است شیعه از سفره ی کریمت
از برکت طعامت طعم رطب گرفتم
" اقای من حسین و مولای من حسین است "
پیوسته از کلامت درس ادب گرفتم
سر را که هدیه دادم نذر تو پس نگیرم
این نکته یادگار از اُمّ وَهَب گرفتم
دادم قسم علی را بر عصمت تو آقا
من کربلای خود را ماه رجب گرفتم
الحق وزیر شاه دربار کربلایی
اَ اَدخُلُ ابوالفضل؟ ؛ باب الحسین مایی
ای بی مثال عباس ای بی بدیل عباس
کوه وقار عباس مرد اصیل عباس
بی تو تمام دنیا مفتش گران ما بود
بر خلقت دو عالم هستی دلیل عباس
همواره هست محرز در رتبه برتری از
موسی ونوح و شیث و هود و خلیل عباس
جبرییل با ارادت هرشب به قصد قربت
پای تو را بشوید در سلسبیل عباس
هرگز نمی توان که قد تو را رصد کرد
باشد برای درکت راهی طویل عباس
اصلا به قول اعراب با گیسوی کمندت
پیشانی بلندت جدا" جمیل عباس
داروی هر چه دردی تو مرده زنده کردی
در چنته کم نداری از این قبیل عباس
زانو زده ست شهری در پای سفره ی تو
کوری چشم شور هر چه بخیل عباس
درهم نکردی ابرو من هم نرفتم از رو
هربار لطف کردی شکرا جزیل عباس
کاری نشد ندارد نزد تو یا ابوالفضل
روز جزا خیالم جمع ست با ابوالفضل
مضمون بی نظیر شعر تری علمدار
مدح تو را بخوانم از هر دری علمدار
ای سرور صحابه تنها به یک خطابه
بر بام کعبه کردی روشنگری علمدار
شمشیر تو برنده هر ضربه ات کشنده
یا حمزه ای به واقع یا حیدری علمدار
هم ذوالفقار مستت هم بیرقی به دستت
صفین تا به طف را سرلشگری علمدار
ای خضر نینوایی سقای کربلایی
الحق به تو می اید اب اوری علمدار
حتی حسین زهرا بر تو پناه برده
بین تمام سرها داری سری علمدار
هستت ز هست زهرا دستت به دست زهرا
از شافعان فردای محشری علمدار
فطرس گرفت از اقا بال و پر خودش را
من هم بگیرم از تو بال و پری علمدار
بی مایه ام کرم کن اصلا تو شاعرم کن
از من بساز دعبل یا حمیری علمدار
بازار گریه ی ما با هر دم تو گرم است
با هر اشاره ای "ناظم" پروری علمدار
از "منزوی" سلامت زیبا نشسته نامت
در بیت بیت اشعار آذری علمدار
" آز قالدی کی دعواده یتسون خطر عباسه
قان گوزلرینی دوتموش وئرمور خبر عباسه
قوللار قلم اولموشدی قان گوزلره دولموشدی
آغلاردی مدارینده شمس و قمر عباسه "
روی پر ملائک خنده کنان ابوالفضل
پا بر زمین نهادی از آسمان ابوالفضل
جشن تولدت را شمس و قمر گرفتند
بس که مرید داری در کهکشان ابوالفضل
جانی گرفته حیدر با دیدن جمالت
از یمن مقدم تو دل شد جوان ابوالفضل
مولود مرد خیبر! شیر خدا مکرر
بوسید بازوانت را بی امان ابوالفضل
ذکر جلی مایی ؛ دوم علی مایی
خالی ست جای نامت بین اذان ابوالفضل
فتح الفتوح کردی با دست های خالی
سردار بی نیاز از تیر و کمان ابوالفضل
در چنگ تیر و نیزه جز حق رجز نخواندی
ای سرور تمام آزادگان ابوالفضل
بی انتهایی آقا رزّاق مایی آقا
ای ناتمام ابوالفضل ای بی کران ابوالفضل
عمری زیاد خواندم با اعتقاد خواندم
در محفلت می آید صاحب زمان ابوالفضل
حتی شب تولد من حال گریه دارم
مانده ست بر دل من داغی گران ابوالفضل
شام خوشی سر آمد اشک همه در آمد
وقتی ز خیمه رفتی دامن کشان ابوالفضل
باید به گریه گوید دل حرف آخرش را
یارب کسی نبیند داغ برادرش را
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ولادت_حضرت_عباس_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
آواز عشق از لبِ گیتی شنیده شد
دریا به سمت پهنه ی ساحل کشیده شد
خورشید در کرانهی پُر نور دیده شد
ماهِ قبیله در دل شب..،آفریده شد
ای روشنای چشمِ پیاله! خوش آمدی
ای بهترین عمویِ سهساله! خوش آمدی
چشمان نافذت دل آئینه را رُبود
آورده جبرئیل به پیش تو، سر فُرود
گهواره ی تو جز پر و بال مَلَک نبود
شیخِ اَجَل به مَدح تو اینگونه لب گشود:
"صبحِ مبارک است،نظر بر جمالِ دوست
بَر خوردن از درختِ امیدِ وصال دوست"
نور بهشت،ظلمت شب را تباه کرد
دستِ خدا خمیرهی غم را سیاه کرد
ما را اسیر جذبه ی لبخندِ ماه کرد
شاه نجف به ساقیِ عالم نگاه کرد
انگار شهریار به این یار بوسه زد
وقتی علی به دست علمدار بوسه زد
حاجت،به شکل راهِ حَلَش،می کِشَد تو را
مضمون عشق،با غزلش می کِشَد تو را
حُسنِ خیال، در مَثَلش می کِشَد تو را
دارد حسین در بغلش می کِشَد تو را
تصویر وصلِ عاشق و معشوق دیدنی است
عبّاس با حسین!..،چه عکسی..،کشیدنی است
پلکَت به جلد مصحف یزدان شبیه شد
چشمَت به آیهآیه ی قرآن شبیه شد
اشکت به قطرهقطره ی باران شد
خیلی کرامتت به حسنجان شبیه شد
غیر از کَرَم، گدای درِ تو ندیده است
تو سفره داری ات به برادر کشیده است
در سِنِّ کم..،میانهی میدان چکار کرد!
دشمن که دید تیغ کجش را، فرار کرد
کاری که کرد، روز اُحُد ذوالفقار کرد
شیرِ خدا به شیرِ خودش افتخار کرد
دررفتنِ سپاهِ پُر از رَذل را ببین
ذکر علی علیِ اباالفضل را ببین!
ریشه اگر به وقت خودش جِدّیَّت کند
هر شاخه ای که میوه دهد..،تقویت کند
سَروَش به باغ های جهان سلطنت کند
اُمُّ البَنین اگر پسری تربیت کند
عباس می شود..،که ادب را تمام کرد
دنیا به احترام مقامش قیام کرد
غم را که آمده دمِ خانه..،جواب کن
آبِ میان کوزه ی ما را شراب کن
حال گدای پشت درت را خراب کن
ما را عَلَمکِشان مُحَرَّم حساب کن
آنکس که داغ خورده ز هجر حرم..،منم
لالِ شفاگرفته ی زیرِ علم..،منم
عطرت نسیم صبحِ بهار قبیله شد
نام تو رمزِ قول و قرار قبیله شد
با کوشش سکینه شُعار قبیله شد
زانوی تو رکابِ وقار قبیله شد
با بودن تو ابر به کوکب نمی رسد
چشمِ کسی به سایه ی زینب نمی رسد
با تو رقیّه قَهقَهه ای بی حساب داشت
هرگاه تشنه بود علی..،ظرف آب داشت
گهواره بود..،اصغر ششماهه خواب داشت
این خیمه،لایلایِ قشنگ رباب داشت...
امّا پس از تو بود،خوشیها تمام شد
با حرمله، عروس علی همکلام شد
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem