#امام_حسین_علیه_السلام
#اول_مجلسی
#اشعار_محرم
#غزل
باز هم محشری از گریه به پا کرد حسین
دل ما را ز غم و درد جدا کرد حسین
من کجا روضه کجا؟! معرفت آقا بود
من حواسم به خودم بود، صدا کرد حسین
به بهشتی که خدا داد نیانداخت نگاه
رفت با گریه کن خویش صفا کرد حسین
من شکستم دل اورا،دل من را نشکست
اینهمه سال مراعات مرا کرد حسین
گریه ام نور به قبر همه امواتم شد
دِین بر گردن ما بود.. ادا کرد حسین
متحیر شده بودیم کجا سجده کنیم
پرچم آورد وسط قبله نما کرد حسین
نام ما را ته مقتل به زبان آورده
خون آن حنجره را ضامن ما کرد حسین
من حسینی شده دست امام حسنم
نام ما را حسن آورد، دعا کرد حسین
چهاردیواری این روضه خود شش گوشه ست
کربلا را وسط روضه بنا کرد حسین
اربعین کاش بگویم به همه در صحنش..
حاجتم کرببلا بود روا کرد حسین
خواهرش رفت اسیری و خودش بر سر نی
هرچه را داشت دراین راه فدا کرد حسین
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#اول_مجلسی
#غزل
از این سیاهی ها به عشاقت نوید است..
بخت تمام گریه کنهایت سپید است
هرقدر میخوانیم تکراری ندارد
این روضه ها مانند قرآن مجید است
هر گریه ام با قبل خیلی فرق دارد
هیات به هیات عهد ما باتو جدید است
مثل جوان مرده به تو باید بگریم
فرمایش آقاست دستور اکید است
من با توام مال توام کلب تو هستم
تا کور گردد هرکسی که با یزید است
اینجا برایت کشته مرده بی شمار است
پس روضه ات یکجور گلزار شهید است
ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم
این جامه ی مشکی خودش برگ رسید است
خون دلم از خنده ام پربارتر بود
خیر غمت بالاتر از صدجور عید است
آنقدر آقایی که در روز قیامت
وقت شفاعت شمر در قلبش امید است
یک کربلا میخواهم و میدانم این را..
رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است..
..
زینب چگونه زخمهایت را ببندد؟!
ای زخمی گودال خونریزی شدید است
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#مناجات
#اول_مجلسی
#غزل
از ابتدا بزرگتر ما حسین بود
یک سایه بود روی سر ما، حسین بود
گفتی بهشت چیست؟ نوشتیم کربلا!
اصلا بهشت در نظر ما حسین بود
هرکس دراین جهان اثری از خودش گذاشت
گفتیم یا حسین، اثر ما حسین بود
اسمش عزیز بود.. خدا داد برکتش..
در جمع اسم بیشتر ما حسین بود!
هرچند والدین عزیزند نزد ما..
از والدین عزیز تر ما حسین بود
دنیا بدون روضه چه دارد به غیر درد؟
در تلخی جهان شکر ما حسین بود
تسبیح صبح تا شب ما یا حسن شد و..
تسبیح شام تا سحر ما حسین بود
افتاد زیر پا و گدایش عزیز شد
شرمنده ایم ما سپر ما حسین بود
امسال هم برات حرم میدهد به ما
هرسال بانی سفر ما حسین بود
چشمش به خیمه گاه و تنش زیر اسم اسب
شاه شهید خون جگر ما حسین بود
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_حسین_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#غزل
#اول_مجلسی
سلام ای عزیز دل ما حسین
حبیبی تصدّق علینا حسین
کس و کار ما آبرو دار ما
همه ثروت ما ز دنیا حسین
کسی حال مارا نپرسیده بود
یکی یاد ما کرد..تنها حسین
از آن دم که واشد زبانم به حرف..
به من گفت مادر..بگو یا حسین!
زمین خورده بودم..به افتادنم..
همه خنده کردند..الا حسین
بنا بود رسوای عالم شوم..
خرید آبروی گدا را حسین
همه بنده هستند و مولا حسن
همه عبد هستند و آقا حسین
ضرر کردم از با همه بودنم..
رفاقت فقط با یکی!با حسین!
نشستم به پایین مجلس ولی..
مرا برد بالای بالا حسین
مرا میبری کربلا بازهم؟؟
مرا پر بده باز آنجا حسین
زمین خوردی و مادرت ناله زد
نزن دست و پا پیش زهرا حسین
#سید_پوریا_هاشمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#میثم_تمار_علیه_السلام
#شهادت
#قصیده
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
آن شیردل بیشه سر سبز ولایت
آن عاشق و دل باخته مکتب ایثار
در چرخ کمال علوی، اختر دانش
بر باب علوم نبوی، صاحب اسرار
پرسید از آن شیفته آل محمد
فخر دو جهان، شیر خدا حیدر کرار
کای دوست! چه حالی است تو را گر ز ره کین
در راه ولایت ببَرندت به سرِ دار؟
هم دست تو، هم پای تو از تیغ شود قطع
آرند زبان از دهنت فرقه اشرار
گفتا که اگر دادن جانم به ره توست
جانم به فدای تو! به هر لحظه دو صد بار
گویند که در کوفه حبیببنمظاهر
برخورد به او خندهزنان بر سر بازار
فرمود که ای یار علی! در همه احوال
بینم که در این راه کشی محنت بسیار
در پاسخ او میثم تمار چنین گفت:
ای پور مظاهر! زهی از دولت بیدار!
بینم که ز خون سر تو چهره شود سرخ
در راه حسینبنعلی، رهبر احرار
مردم سخن هر دو شنیدند ولی حیف
لبخند تمسخر زده با حالت انکار
چندی نگذشت از سخن آن دو که دیدند
صدق سخن هر دو نفر گشت پدیدار
میثم ز سر دار بلا سر به در آورد
چون ماه فروزنده ز آغوش شب تار
دو پا و دو دستش ز بدن، قطع و زبانش
گویا به ثنای علی و عترت اطهار
فریاد زد: ای مردم! دانید علی کیست؟
احمد چو علی هست و علی، احمد مختار
دانید علی کیست؟ همان کس که به فرداست
مهرش ثمر جنت و بغضش شرر نار
دانید علی کیست؟ علی، جان رسول است
قرآن محمد به فصاحت کند اقرار
دانید علی کیست؟ علی محور توحید
دانید علی کیست؟ علی نقطه پرگار
بالله! که با طاعت کونین نباشد
بر خصم علی جز شرر نار، سزاوار
از منطق او کاخ ستم شد متزلزل
گفتی که مگر خطبه مولا شده تکرار
میرفت که در کوفه فتد شور قیامت
وز تخت شود زاده مرجانه نگونسار
با خشم رسیدند و بریدند زبانش
کز پیش از این ظلم، علی بود خبردار
بعد از سه شب و روز از این وقعه جانسوز
زد نیزه به پهلوش عبیداللَّـه غدار
در راه علی کشته شدن آرزویش بود
جان داد شجاعانه در این ره به سرِ دار
نگذشت مگر اندکی از کشتن میثم
تا واقعه کرب و بلا گشت پدیدار
شد نوبت جانبازی فرزند مظاهر
ماه اسدی، آن اسد بیشه پیکار
از یوسف زهرا بگرفت اذن شهادت
چون صاعقه زد بر جگر لشکر کفار
پوشید ز جان دیده و کوشید به صد جهد
تا نقش زمین گشت به خاک قدم یار
گردید ز خون سر او سرخ، محاسن
آن سان که به او گفته بُدی میثم تمار
افسوس! که شد پیکر آن حافظ قرآن
آزرده چو برگ گلی از نیش دو صد خار
قاتل سر نورانی او برد به کوفه
گرداند چو خورشید به هر کوچه و بازار
میرفت به هر رهگذر و کوی و بیابان
طفلی پی آن قاتل و آن سر به دل زار
قاتل به تحیر شد و پرسید از آن طفل
آیی ز چه همراه من؟ ای طفل دلافکار!
آن کودک دل سوخته در پاسخ او گفت:
این است سر باب من، ای جانی خونخوار!
این حافظ قرآن و حمایتگر دین است
کُشتی ز چه او را به هوای دو سه دینار
فرزند حبیب! ای گل گلزار مظاهر!
فریاد مزن؛ سوز دل خویش نگه دار
دیدی تو سر پاک پدر لیک ندیدی
طشت زر و چوب ستم و لعل گهربار
کن گریه بر آن سر که شکستند به چوبش
نفرین به یزید و به چنین شیوه و رفتار
کن گریه بر آن سر که به چشمان پر از اشک
در بین عدو عترت خود دید گرفتار
«میثم»! جگر شیعه در این آتش غم سوخت
هر مصرع اشعار تو شد یک شرر نار
#استاد_غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#غزل
محمد(ص) آمد و نورٌ علی نور است همراهش
علی(ع) یک سمت و آن سو حضرتِ زهرای دلخواهش
حسن(ع) محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش(ع) را
قدم برداشت و رویید گل ها بر سرِ راهش
خدا دلدادۂ این پنج تن بود و سفارش کرد
که بی وقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش
مسیحیانِ نجران آمدند اما عقب رفتند
پیمبر(ص) بود و خانوادۂ از غیب آگاهش
هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس
ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش
علی(ع) بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست
که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش
خدا داده به زهرا(س) آنچنان اعجاز که والله
به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش
پسرهای علی(ع) هم که اگر نفرین کنند ای وای...
زمین می مانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش
مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود
امان از ذوالفقارِ مرتضی(ع) و خشم گهگاهش!
#مرضیه_عاطفی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#مثنوی
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن چند نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
#سید_حمیدرضا_برقعی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#روز_مباهله
عالم تمامْ پیکره،این پنج تن سَرَند
برهفت چرخ وششجهت این پنج،محورند
این پنج،هریکی به جهانی برابرند
گفتم برابرند؟غلط بود،برترند!
#علی_انسانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#روز_مباهله
فضائل علی از حد بود فزون چه زیان
که بر مباهله منکر شوند یا به غدیر
#غلامرضا_سازگار
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#غزل
نظر به گفته ی "جرداق"، هم نظیرش نیست
دل کدام مسیحی مگر اسیرش نیست ؟
علی مسیح زمانه ست ، آن مسیحی که
چهارمین فلو اندازه ی حصیرش نیست
دوجا به دست نبی دست او گره خوردست
علی مباهله اش کمتر از غدیرش نیست
فدای انفسنایی که در کلام خدا
به جز علی ، احدی مرجع ضمیرش نیست
هوای حضرت عیسی دمیست سلمان را
نمیرد آنکه کسی جز علی امیرش نیست
#مسعود_یوسف_پور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#غزل
محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را
حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را
زنی از راه میآید، که دارد آرزو مریم،
به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را
رسید از راه، روحالله و سرّالله و سیفالله
شنید از آسمان، عیسیابنمریم هم، نهیبش را
نگاهی میکند یعسوب و میترسند ترسایان
چه کس، اینگونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟
بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید:
چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را
«پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُالقدس» با ماست
بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را
#قاسم_صرافان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#روز_مباهله
#غزل
شکوفا میکند انفاس تو "شنزار قحطان" را
که حاصلخیز کردی با نگاهی هر بیابان را
همین که آمدی با پنجتن از اهلبیت خویش
مسلمانی مسلّم شد مسیحیهای نجران را
نمیبینند نقشتازهای جز نام تو بر آن
چو بردارند مُهر کهنهی هر لوح پنهان را
به حقانیّتت شک داشتند و با خود آوردند
به همراه "شُرَحْبیل"و"جَهیر"و"کَرزْ"، شیطان را
میآوردند اگر موسیوعیسی را؛ علی را بود
اگر انجیلوتوراتوصحف؛ داری تو قرآن را
به لبخند و لباس ساده بودی فاتح دلها
گرفتم این که آوردند صد ملک سلیمان را
به حکم "قُل تَعالوا نَدعُ"،"ثُمَّ نَبتَهِل" دیدند
که تو از بین خواهی برد با یکآیه ایشان را
به اعجازی که پیدا شد فقط روحالقدس باید
ببندد دیدهی آیینههای مانده حیران را
علی اینبار بیشمشیر ختم ماجرا را خواند
مشخص کرد تا دست خدا پیروز میدان را
#مجتبی_خرسندی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem