eitaa logo
شعر شیعه
7.5هزار دنبال‌کننده
569 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
قصد سفر کردم که باشد مقصدم مشهد عمری کبوتروار جلد مشهدم مشهد امیدوارانه همیشه پر زدم مشهد هربار بعد از کاظمینش آمدم مشهد باب الحوائج خیرخواهانه دعایم کرد موسی بن جعفر استان بوس رضایم کرد دل های مشتاقان همیشه ارزومندش در محشر فردا همه محتاج لبخندش او نیست در بند کسی ؛ دنیاست در بندش اولاد من قربان این بابا و فرزندش عمری بدهکارم بدهکار رضاجانش شد بهترین سلطان عالم طفل دامانش سلطان هوای رعیت اش را بیشتر دارد ارباب از حال دل نوکر خبر دارد هرقدر که مهر و محبت این پسر دارد این رافت اش را یادگاری از پدر دارد شمسی که خود می پرورد شمس الشموس این است در چشم خاص و عام " زین المجتهدین "  است موسای اهل بیت بود از هرکسی سر بود گنجینه ی جمع کمالات پیمبر بود او پنجمین ذریه ی زهرای اطهر بود جانم به معصومی که خود معصومه پرور بود مانند او اولاد او با ابرو هستند سادات ایران بیشتر از نسل او هستند از نسل زهرا از تبار " هاشم" اش خواندند گاهی " وفیّ"  گفتند و گاهی " قائم " اش خواندند اهل ادب اهل تدبر عالمش خواندند میدانی اصلا از چه بابت کاظمش خواندند ؟ عمری به روی غیظ کردن بست چشم اش را حتی ندیده دشمن او نیز خشم اش را دارد نسیم مهرورزی عطر خوشبویش تنها تبسم می چکد از روی دلجویش سنی و شیعه گوید از اخلاق نیکویش هدیه فرستاده برای شخص بدگویش در هر قنوت خویش مردم را دعا می کرد با جمع بدگویان خود اینگونه تا می کرد او با زبان حق در این عالم تکلم کرد حتی به روی دشمن خود هم تبسم کرد عمری به هر درمانده ای مولا ترحم کرد در پیشگاهش بشر حافی دست و پا گم کرد این دستگیری ها به یمن التفاتش بود احیای دل ها هم یکی از معجزاتش بود همراه علم و منطق و برهان امامت کرد بی مزد و منت بارها قصد هدایت کرد جای پدر از منظر اسلام صحبت کرد از پاسخ او بوحنیفه نیز حیرت کرد در کودکی تندیس درک و فهم کامل بود از خردسالی نیز حلال مسائل بود من خرج مدحش میکنم ابیات موزون را وقف وجودش میکنم طبع دگرگون را کی چشم پوشی میکنم اینگونه مضمون را؟ باید که یاداور شوم اقرار هارون را جز او کسی آیینه ی موسی بن عمران نیست میراث دار دانش جمع رسولان نیست همچون پدر بر روی منبر درس دین می گفت با لحن زیبای امیرالمومنین می گفت تفسیری از فحوای آیات مبین می گفت شیخ الائمه مدح او را این چنین می گفت : قطعا رحیم است و علیم است و حکیم است او مانند اجدادش کریم بن کریم است او افسوس اسیر دست جمعی بی مروت شد عمری از این زندان به آن زندان...اذیت شد سهمش از این دنیا فقط درد و مشقت شد در هر سیه چالی مکرر هتک حرمت شد شلاق زندان بان او خیلی به او بد کرد لعنت به سندی ؛ سندی بن شاهک نامرد هردفعه که راهی زندان بلا می شد از دخترش معصومه با حسرت جدا می شد در دخمه ای با درد غربت آشنا می شد ‌ از بی کسی هر روز دلتنگ رضا می شد آزرده از تنهایی و رنج مصائب بود شب تا سحر هم صحبتش تنها مسیب بود یک عده با نامهربانی خسته اش کردند با ضربه های ناگهانی خسته اش کردند با چوب های خیزرانی خسته اش کردند با ناسزا و بددهانی خسته اش کردند هرصبح و شب وقتی به سمت قبله رو می کرد بین قنوتش مرگ خود را آرزو می کرد مانند زهرا مادر خود درد پهلو داشت عمری نشان از تازیانه روی بازو داشت در صورت نیلی خود زخمی به ابرو داشت مرثیه در لفافه میگویم؛ دو زانو داشت ساق شکسته در غل و زنجیر تا می‌خورد سیلی شبیه مادر خود بی هوا می خورد با اینکه رد سلسله بر پیکرش دارد شکر خدا یک جای سالم در سرش دارد حالا که جمعی بی حیا دور و برش دارد الحمدلله جای امنی دخترش دارد معصومه اش با چشم تر راهی زندان نیست در هر دو پای دخترش خار مغیلان نیست @shia_poem
Shahadat_Emam-Kazem_Karami_1403.mp3
17.18M
🏴 السلام علیک یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر السَّلامُ عَلَی الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجُونِ 🔉تو موسایی اگر حتی نیاندازی عصا را هم به زندان رفتی و گردن گرفتی جرم ما را هم تو که دست جوان مست را در کوچه می‌گیری توقع می‌رود آقا بگیری دست ما را هم ◾️ روضه حضرت 🎤 حاج علی
قیام کرد ولی ساق پا به هم پیچید کشید ناله و عرش خدا به هم پیچید دوید درد به جانش میان سلولش صدای آه رضا جان رضا، به هم پیچید دوباره ناله‌ی معصومه از مدینه شنید نوای یا ابتا یا ابا به هم پیچید کسی مچاله شده در سیاه چاله‌ی خود که بارها به زیر دست و پا به هم پیچید نشد قنوت بگیرد بجای یا ربَّش صدای ناله‌ی زنجیرها به هم پیچید دوباره گریه‌ی بدکاره‌ای به گوش آمد دوباره ضجه‌ی یا ربنا به هم پیچید سکوتِ گوشه‌ی او را صدای خنده شکست رسید قاتل و این ماجرا به هم پیچید تنی نحیف تنی خُرد پیکری مجروح به زیر ضربه‌ی شلاق تا به هم پیچید چه کرد سندی شاهک، چه گفت آنجا که..‌ امامِ صبر هم از ناسزا به هم پیچید به زیر چکمه‌ی او سینه‌ای ترک برداشت به دور چکمه‌ی او یک عبا به هم پیچید *** کفن به پشت کفن گل به روی گل آمد همینکه هفت کفن را رضا بهم پیچید به گریه کرببلا رفت و دید بی کفنی به زیر غارت سر نیزه ها به هم پیچید به دور مشت، کسی موی او به هم پیچاند و کار زینب و آن بی حیا به هم پیچید هوا زِ باد مخالف چو قیرگون گردید میان قتلگهش کربلا به هم پیچید @shia_poem
از درد نبود اگر که از پا افتاد هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد با این‌همه زنجیر، زمین‌گیر نشد زنجیر به دست و پای مولا افتاد
دوبیتی۱ دم مغرب مرا آزار می‌داد به من دشنام او بسیار می‌داد الهی صورتش آتش بگیرد که با سیلی به من افطار می‌داد دوبیتی۲ به آیات خدا زنجیر بستند به دستان دعا زنجیر بستند چرا تابوت او سنگین نباشد؟! پر پروانه را زنجیر بستند دوبیتی۳ دل او از سقیفه شعله‌ور بود دو دست بسته‌اش ارث از پدر بود تنش بر تخته در روضه می‌خواند که او هم کشته دیوار و در بود دوبیتی۴ اگر چه بسته در زنجیر دستم به یاد مادرم در خود شکستم در و دیوار زندانم گواه است... که گریان در و دیوار هستم @shia_poem
ناگهان نوری به سویم آمد ، از شب رد شدم چشم دل را باز کردم ، وارد مشهد شدم ظرف خالی ام دویده در پِی احسان تو یا علی موسَی الرِّضا ! دست من و دامان تو قُلّه‌ی کوه وقارت معدن الماس هاست گنبد زرد تو خورشید دیار فارس‌ هاست بال و پرهای خیالم در هوایت رُشد کرد کودکی هایم کنار حوض‌هایت رُشد کرد قطره‌‌ای از اَبرِ مِهرت چشمه‌سار رحمت است آب سقّاخانه‌های تو شراب جنت است مِلک قلب عاشقان دربست ، تحتِ رَهن توست بابِ حاجات همه باب‌ُ الجَواد صحن توست دستمال اشک را با تربتت آمیختم گریه‌های مادرم را در ضریحت ریختم پنجره فولاد تو اعجاز را آغاز کرد نُطق طفل لالِ مادرزادِ ما را باز کرد می توانی جسمِ بی جان مرا احیا کنی در رواقت گُم شوم ، شاید مرا پیدا کنی! سَرخوشیِ تازه‌ای دادی سَرِ پیری مرا مثل کَفشِ کُهنه‌ای تحویل میگیری مرا کوله‌‌ی سنگینی از بار گناه آورده ام " بر امام مهربان خود پناه آورده ام " تار و پود فرش‌هایت را مَرمَّت می کنم این سه‌ شب اندازه‌ی سی سال خدمت می کنم عاقبت پرونده ی تفسیرها مختومه شد باطن هر یا رضا‌ ، یا حضرتِ معصومه شد مشهد و قم تا ابد بانیِ خوش‌نامی ماست این دو خطّه برکت ایران اسلامی ماست در دل ما عشق این خواهر_برادر را ببین حُکمرانی کردنِ موسی‌بن‌جعفر را ببین کاشکی بَرداری از راهِ من این بن‌بست را ضامن آهو! بیا گردن بگیر این پست را مورِ ناچیزم ، به دربار سلیمان آمدم دستبوسی ، محضرِ شاه خراسان آمدم آه ! درد لاعلاج تو مرا بیمار کرد روضه‌ی یَابْن‌َ الشَّبیبت چشم من را تار کرد ▪️ نیزه با دندان جَدِّ تشنه‌ات برخورد کرد استخوان سینه اش را چکمه‌پوشی ، خُرد کرد @shia_poem
ای باب علی!ز آفرینش به سری زیراکه تو را بُوَد بدینسان پسری برجمله‌ی ماسوا علی هست پدر حیران تو هستم که علی را پدری @shia_poem
کنار بسترت عالم حزین است که داغت داغِ ختم‌المرسین است دم آخر پیمبر گفت و گفتی فقط حیدر امیرالمومنین است #@shia_poem
کسی از شعر ، از توصیف از اندیشه آن سوتر کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر   کسی بشکوه ، همچو بوقبیس و صور و نور است او نفس گیر است وصف نام او صعب العبور است او   به جا مانده است در دوران هزاران رمز و راز از او سخن گفته است در لفافه تاریخ حجاز از او   به تکلیف ازل باید برون از وزن و از قالب تمام عمر بنویسم ابوطالب ابوطالب   ابوطالب که آرامش گرفت آرام از لحنش نمک گیر است دنیا تا ابد از سفره پهنش   برای زنگیان لبخندهایش حکم آزادی است کلید کعبه دور گردنش میراث اجدادی است   بخوان او را که طعم واژه هایش چون رطب باشد قلم در دست او چون رقص شمشیر عرب باشد   زمین نشناختش در آسمان پیچیده آوازش بخوان او را بخوان ابیات لامیه است اعجازش   دلش مانند آتش زیر خاکستر حرارت داشت که پنهان بر سر سجاده با توحید خلوت داشت   چه توحیدی که در اندیشه انسان نمی گنجد که ایمانش درون کفه میزان نمی گنجد   به قرآن از صمیم قلب بر این باورم مردم اگر ایمان او کفر است من هم کافرم مردم در آن دوران که دوران گرم انکار محمد (ص) بود ابوطالب به تنهایی هوادار محمد (ص) بود   به توصیف وجودش این سخن از مصطفی کافیست که در شعب ابوطالب ، ابوطالب مرا کافیست   زمینی نیست آغوشش پر از رمز و پر ازراز است چه دستی دارد او احمد نواز است و علی ساز است   خدایی که علی را با محمد آشنا کرده مساجد را در آغوش ابوطالب بنا کرده   به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله   قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت علی ، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت   هلا شاعر هر آنجایی که غم شد بر دلت غالب بگو آهسته با خود یا علی ابن ابیطالب   تو سلطان نجف هستی ، پر از دُر کن جهانم را در ایوان طلایت از طلا پر کن دهانم را   خودت تقدیر شعرم را پر از شور و شعف بنویس برایت از پدر گفتم ، برایم یک نجف بنویس   @shia_poem
به قرآن از صراط مستقیمش قبله بود آگاه به استقبال فرزندش ترک برداشت بیت الله   قدم از او صلابت را به هنگام خطر آموخت علی ، حیدر شدن را از تماشای پدر آموخت @shia_poem
ای عموی حضرت خورشید ، ای فرزند ماه ای برای آخرین پیغمبرِ حق ، تکیه گاه ... بهترین یار و ملازم ، بهترین پشت و پناه ذوب در دین خدا گردیدی از آغازِ راه عطر اَکملت لکم با تار و پودت شد عجین نوش جانت باد آغوشِ امیرالمؤمنین ... وارث کعبه تو هستی سید بطحا تویی ابن ساقی و ابا ساقی تویی ، سقا تویی ما سراپا تشنه ایم و حضرت دریا تویی صاحب نورِ علیِ عالیِ اعلا تویی ... ای که هردم می‌چکد از هردمت جوشن کبیر دستگیر عالمی پس دست ما را هم بگیر لحظه ای که بوی باران ابابیل آمده از فراز آسمان ها سیل سجیل آمده یا سپاه ابرهه با لشگر فیل آمده... یا زمانی که به کوهِ نور ، جبریل آمده شاهدِ اعجاز و اسرارِ نبوت بوده ای بر سرِ سجاده های وحی دعوت بوده ای لحظه ای که کعبه آغوش خودش را باز کرد یاعلی گفت و مسیری تازه را آغاز کرد... جعفر طیار با عشق علی پرواز کرد تا فلک این ذکر زیبا را طنین انداز کرد نسل در نسل تو با شور شهادت زنده است با رشادت های تو دین خدا پاینده است رسم تو دلدادگی بود اسم تو عبد مناف در شب موی محمد می نمودی اعتکاف یار غارش بودی و با دشمنانش در مصاف سال ها گِردِ رسول الله بودی در طواف کعبه ی حاجات تو چشم رسول الله بود دیده ی حق بین تو تفسیرِ لا اکراه بود... غرق بودی در شکوه قل هوالله احد مست بودی دائم از صهبای الله الصمد معنی نورٌ عَلی نورید با بنت اسد از ازل نور علی با توست تا شام ابد پس بخوان در هر سحر با حضرت پروردگار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار غربتِ شعبِ ابیطالب پریشانت نکرد تندبادِ حادثه درگیر طوفانت نکرد ای پدر ، این ناگواری ها پشیمانت نکرد تو مسلمان بوده ای احمد مسلمانت نکرد بی‌گمان مشمول لطف حضرت صاحب شده است هر که مجنون علی بن ابیطالب شده است ... #@shia_poem
مثل پسرت علی ، فضیلت داری در روز جزا ، حق  شفاعت داری تو یار محمدی و بابای علی حق پدری گردن  امّت داری @shia_poem