هدایت شده از استیکر&متنگرافی&بنر
❇️دعای روز #بیست_و_چهارم ماه مبارک رمضان
#التماسدعا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
از پریشانی اش پشیمان نیست
دل شیدای ما از آن دل هاست !
#شاعرانه🌤
#ازاندلهاست:)
#داداش_محمودرضا''
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
آقازاده بود.
پسرِ #سردارداودقربانی😎
نه جایی میگفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش میخواست که برای ورود به #سپاه کمکش کند.
۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد.
روحیهاش در مقایسه با بعضی از #آقازاده های امروز عجیب و خاص بود.
بله هنوز هم هستند کسانی که #تقوایالهی پیشه میکنند و میشوند محبوب خدا ...
مانند #شهید مدافع حرم
#شهید #روح_الله_قربانی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
❤️شهید مدافع حرم رسول خلیلی❤️
💠وابستگی نداشت💠
رسول خیلی دست و دل باز بود
حتی با ارزش ترین وسیله زندگیش رو به راحتی میداد به رفیقش ، یعنی اصلا وابسته به چیزی نبود...
یادمه یه بار یه ماساژور خریده بود که تقریبا گرون بود
یه ماه بعدش که سراغش رو ازش گرفتم گفت یکی از دوستاش ازش خوشش اومده و رسول هم خیلی شیک داده بهش!😬
وقتی به چیزی دلبسته نبود خب از چیزی هم دریغ نمیکرد
البته بماند که من آآآآآآآآآی حرررررص خورررردم 😅
🔺نقل از برادر شهید
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_مدافع_حرم #رسول_خلیلی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 امانتی مردم
▫️وقتی حاج قاسم به وسط محاصره داعش رفت!
🔹مجموعه کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج #قاسم_سلیمانی هست
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🔸از خرمشهر تا سامرا با حاج قاسم
سردار شریعتی:
🔹در عملیات آزادسازی خرمشهر، تیپ عاشورا با مسولیت حقیر و تیپ ۴۱ ثارالله به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی، در کنار هم، علیه ارتش بعثی عراق برای آزادسازی خرمشهر میجنگیدیم.
🔹روزی در عراق خدمت حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی مهندس بودم. در بین صحبتها، حاج قاسم یک مرتبه گفت: امین، تو واقعا روزی فکر می کردی که با این همه مشکلاتی که در جنگ داشتیم و با ارتش عراق در دوره صدام در جنگ بودیم، یک روزی اینگونه با هم در عراق باشیم؟ اصلا فکر می کردی با همان ارتش عراق که می جنگیدیم، امروز در کنار هم مثل یک برادر باشیم؟ اصلا فکر می کردی روزی اینگونه در سامراء حضور پیدا کنی و با همان ارتش، برادرانه، در کنار بچههای حشدالشعبی قرار بگیری و برای امنیت و آسایش و رفاه زائرین اینگونه با هم برنامه ریزی و کار کنید؟فکر می کردی یک روز حماسه اربعین اینگونه رقم بخورد؟هرگز تصور می کردی که حضور میلیونی زائران در سامرا، با استقبال گرم و صمیمانه شیوخ و اهالی این منطقه مواجه شود؟
🔹حاج قاسم در نهایت دست مرا گرفت و گفت: اینها همه الطاف الهی است که از سوی امام و شهدا به ما هدیه شده است.
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
هدایت شده از 🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
⚘﷽⚘
♡ ســاعت به وقــت دلتنگـے ♡
ناگهان یاد تو افتاد دلم و باز" شِ کَ س ت "💔
دلتنگےلجبازترین حس دنیاست
هر چه برایش توضیح دهے بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد
گریه میکند
بهانه میگیرد
نق میزند
خسته میشود
و خوابش میبرد
امان از لحظه اے که بیدار شود
داغ دلش تازه تر میشود
بیچاره دلم . . .😔
ســــــــــــــــــــــردار
شرح دلتنگےمن باتو فقط یک جمله ست
تاجنون فاصله اے نیست از اینجا که منم
#سـردارشهیـدحاجقاسـمسلیمانـے
🦋شادیارواحطیبهشهداصلوات🦋
#شبتون_شهدایی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
هدایت شده از استیکر&متنگرافی&بنر
─═इई🌀⚜﷽⚜🌀ईइ═─
به بهترین کانالهای ایتا بپیوندید😍🌹
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
لینک کانال #تنگه_مرصاد
⬇️⬇️
http://eitaa.com/joinchat/1814757378Cdd495a640f
🆔 @tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
🌷کانال دایره المعارف شهدا
بفرمائید
↡↡ ↡↡ ↡↡ ↡↡
http://eitaa.com/joinchat/1646657554C355c924634
🆔 @shohada_tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
🌴🆔کانال مکتب تشیع علوی👇👇
@tashayoa_tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
♨️🆔کانال نمکسرای سیاسی👇👇
@Ncya30_tmersad313
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
🔴🔴🔴🔴
لینک کانال استیکر&متنگرافی&بنر
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2928082962C865fa1b872
✅حتما جوین بشید👌 🙏🌹
هدایت شده از استیکر&متنگرافی&بنر
❇️دعای روز #بیست_و_پنجم ماه مبارک رمضان
#التماسدعا
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحاج قاسم،أنا شخصيًّا، أنا كتبت أنا أغبطه ، أنا سعيد له، هو ارتاح؛ هو إنسان جاهد كثيرًا و تعب كثيرًا في حياته، من شبابه من اين عشرينات وهو في الجبهات وفي القتال، آن له أن يستريح❤️
"السّيّد حسن نصرالله"
حاج قاسم، من خودم مى نوشتم كه من براش غبطه مى خورم و سعادتمندم، او از زندگی راحت شد.او يک انسان بود که در زندگی خود خیلی جهاد كرد و زحمت كشيد، در دوران جوانی ، از روزای بیست سالگیاش ، ایشون همیشه در جبهه جنگیدن بود، الان وقتش رسید که راحت شود.♥️
" #سيد_حسن_نصرالله "
#حاج_قاسم
#شهيد_القدس
سردار دل ها حاج #قاسم_سلیمانی
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 تنها دلخوشی
🔹 کلیپ #روایت_سلیمانی برشهایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج #قاسم_سلیمانی هست
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
⚘﷽⚘
شش درس از شش شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی :🌷
شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم.
#شهید_رسول_خلیلی :🌷
به برادر برادر گفتن نیست، به شبیه شدنه.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن :🌷
ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم.
#شهید_روح_اله_قربانی :🌷
(شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند.
#شهید_مصطفی_صدرزاده :🌷
سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد.
#شهید_حسین_معز_غلامی :🌷
در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.
⚘یادشهدا_باصلوات⚘
اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#در_كورسوى_چراغ_دستيها....
🌷سال ١٣٦٣ بود كه با دو تن از دوستان به نامهاى خـالقى و اسـدى از بردسير اعزام شديم. كار ما جاده سازى بود و آقاى خالقى راننده كمپرسى بود. بنده خدا همان روزهاى اول در جزيره مجنون تـركش خـورد و بـه اهواز اعزام شد. اما من و اسدى مانديم و تا مدتها در جزيره مجنـون و ساير مناطق جنگى به جاده سازى ادامه داديم.
🌷روزها نمى توانستيم كار كنيم و ساعت كاريمان فقط شـبهـا بـود و مجبور بوديم بدون چراغ كار كنيم. به خـاطر تـاريكى هـوا چنـد اتفـاق ناگوار افتاده بود؛ به همين دليل يكـى از دوسـتان بـه نـام على ميرزايـى پيشنهاد كرد چراغ دستيها را داخل لوله هاى خمپاره بگذاريم و كار كنيم. چون شدت نور چراغ كمتر مى شد، در كورسوى نورى كه از لوله خمپاره روى جاده مى افتاد، بهتر مى توانستيم كار كنيم. ابتكار جالب و كم خطر، بود كه همه از آن استقبال كردند.
راوى: رزمنده دلاور غلامرضا خسروى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#روی_حرف_شهید_حرف_نزنیم....
🌷پسرم در وصیت نامه اش نوشته بود: وقتی پیکرم را برای طواف دور ضریح مقدس امام رضا علیه السلام آوردند، همان جا یک زیارت عاشورا برایم بخوانید. وقتی شهید را برای طواف کنار ضریح آوردیم و قصد خواندن زیارت عاشورا داشتیم، خدّام اجازه ندادند!
🌷در حالی که با خدام صحبت می کردیم که اجازه بگیریم، متوجه شدیم از تابوت شهید خون جاری شده. خدام که این صحنه را دیدند، رفتند تا وسايل شستشو را بیاورند تا خون را پاک کنند و دیگر با ما بحث نکردند. ما هم از خدا خواسته فرصت را غنیمت شمردیم و شروع کردیم زیارت عاشورا خواندن.
🌷....خواندیم و تمام شد تا خدام لوازم شستشو و غیره را آوردند، با کمال تعجب هر چه نگاه کردیم؛ اثری از خون ندیدیم. انگار که اصلاً وجود نداشته. آنجا بود که فهمیدم نباید بالای حرف شهید حرف بزنیم....
راوى: مادر شهید کبیری
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#دم_مسيحايى....
🌷کاظم بارها گفته بود: من بعثی و فدایی صدام هستم. یک روز آقای ابوترابی را به شدت شکنجه کرد؛ طوری که تمام بدنش سیاه شده بود. با این وجود، حاج آقا به کاظم احترام می گذاشت. رفتار حاجی او را به تدریج رام کرد تا جایی که یک شب پشت پنجره اتاق آمد و عذرخواهی کرد.
🌷حاج آقا خودش گفت: آمد و با شرمندگی از من عذر خواهی کرد و گفت؛ من تو را اذیت می کنم ولی تو به من احترام می گذاری، از این به بعد با تو کاری ندارم. گفتم فکر می کنی اگر به تو احترام می گذارم به خاطر این است که تو امیری و من اسیر؟ نه، اگر آزاد بشوم و بالاترین پُست را در ایران بگیرم و تو را دوباره ببینم بیشتر از این احترامت خواهم کرد.
🌷کاظم بعثی فدایی صدام، چنان تحت تأثیر حاجی قرار گرفت که بعد از آن دست از خشونت برداشت و با کسی کار نداشت. مدتی بعد هم نماز خوان شد و در غیر ماه رمضان هم روزه می گرفت. بعثی ها وقتی دیدند رفتارش عوض شده او را از اردوگاه بردند.
🌹خاطره اى به ياد سید آزادگان حاج آقا علی اکبر ابوترابی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#احترام_به_حضرت_آقا....
🌷کار همیشگی اش بود لباس نظامی اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به امام حسین (علیه السلام) می داد بعد هم رو به عکس حضرت آقا می ایستاد و احترام نظامی می گذاشت.
🌷بهش گفتم: مگه آقا شما را می بیند که همیشه احترام میذاری ؟! بهم گفت: وظیفه ی من احترام به حضرت آقاست حتی اگر به ظاهر ایشان من را نبینند.
🌹خاطره اى به ياد شهید مدافع حرم مسلم خیزاب
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
📸 مثل آوینی
رهبر معظم انقلاب:
🔹️ «کاش کسانی بتوانند مثل شهید آوینی این جهاد عظیم مقابله با کرونا را روایت کنند؛ همچنان که شهید آوینی توانست جزئیّات جبهه را برای ما روایت بکند و آن را ماندگار کند.» ۱۳۹۹/۰۲/۲۱
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت.
میدانستم از #شیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد.
💠 از پلههای ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نهتنها #پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟»
بیقراریهای یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل #همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم.
💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت.
دستان زن بینوا از #شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بیهیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد.
💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در #آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم.
دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با #گریهای که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!»
💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان #آسمانیاش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با #حاج_قاسم قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را #مشتاقانه به سمت معرکه میکشید.
در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه بیخبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفسهای بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد.
💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!»
او #دعا میکرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد.
💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :«#حاج_قاسم و جوونای شهر مثل شیر جلوی #داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت #سید_علی_خامنهای به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!»
سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان میکرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم #سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش #داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!»
💠 با خبرهایی که میشنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز میگفت بعد از اینکه فرماندههای شهر بازم #اماننامه رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمیذاره یه مرد زنده از #آمرلی بره بیرون!»
او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما #نارنجک آورده و از چشمان خسته و بیخوابش خون میبارید.
💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس #اسارت در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود.
اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت #ناموسش بیش از بلایی که عدنان به سرش میآورد، عذاب میکشید و اگر #شهید شده بود، دلش حتی در #بهشت از غصه حال و روز ما در آتش بود!
💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم #آتش گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد.
نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر میتوانست یوسف را #سیر کند. بهسرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمیدانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد.
💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به #شوق دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم.
همانطور که به سمت در میدویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی #رزمندهای آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لبهای او بیشتر به خشکی میزد که به سختی پرسید :«حاجی خونهاس؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313
❣کلام شهید به همرزمش❣
🌷🌿 اگر شهید شدی خوشبحالت ولی اگر نشدی تمام سعیت رو بکن که شهید زندگی کنی اون وقت که میخرنت و شهید میشی، باید شهید بود تا شهید شد.
🌟 شهید جواد الله کرم 🌟
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
🆔 @shohada_tmersad313