🕊💐🌺🌸🌺💐🕊
#امام_خمینی_ره
#و_آزادگان
#پاسخ_پدری_به_فرزند
#فرزندان میهن به #عشق دیدار #پیر_جماران ، روزهای سخت #هجران را به امید #وصال سپری می کردند و هردم به این #امید، روزها را #لحظه شماری می کردند.
آنان در گوشه #زندان_های_تاریک و #وحشتناک دشمن، با #پدر_پیرخود #درد_و_دل می کردند و آن #پیر_فرزانه با عشق #پدری به آنان پاسخ می داد:
#فرزند_بسیار_عزیزم ! از #نامه دل سوزانه شما بسیار #متأثر گردیدم.
من ناراحتی شما #عزیزان_دربند را احساس می کنم، شما هم ناراحتی #پدرتان را که #فرزندان_عزیزش دور از وطن هستند #احساس کنید.
#عزیزان_من ! سیّد و مولای همه ما #حضرت_موسی_بن_جعفر_ع بیش از همه #شماها و #ماها در #رنج و گوشه #زندان به سر بردند.
برای #اسلام عزیزش صبر کنید.
#خداوند #فرج را ان شاءاللّه نزدیک می نماید و #پدر_پیر شما را با #دیدن شما #شاد می فرماید.
به همه عزیزان #دربند اسلام سلام مرا برسانید.
من از #دعای_خیر فراموشتان نمی کنم.
#خدا حافظ شما باشد .
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊💐🌺🌸🌺🌸🌺💐🕊
@shohadasafadasht
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#محسن_حججی
شب #اعزام، زود رفت خوابید . می ترسید #صبح خواب بماند . به مامانم سپرده بود #زنگ بزند ، #ساعت کوک کرد ، گوشیاش را #تنظیم کرد و به من هم #سفارش کرد بیدارش کنم .
طاقتم طاق شد و زدم به #سیم آخر . کوک #ساعت را برداشتم . #موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم ، #باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم . می خواستم #جا بماند . حدود ساعت سه #خوابم برد . به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد .
موقع #نماز_صبح ، از خواب #پرید . نقشههایم ، نقشه بر آب شد . او #خوشحال بود و من #ناراحت . لباس هایش را اتو زدم . پوشید و رفتیم خانهی #مامانم .
#مامانم ناراحت بود ، #پدرم توی خودش بود . همه #دمغ بودیم ؛ ولی #محسن بر عکس همه ، #شاد و #شنگول . توی این حال شلم شوربای ما #جوک می گفت . میخواستم لهش کنم . زود ازش #خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم .
من ماندم و عکسهای #محسن . مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم . فقط به #عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم . تا صفحه #خاموش می شد دوباره #روشن می کردم . روزهای #سختی بود...
راوی :
#همسر_شهید
🥀🕊🌹🏴🌹🏴🌹🕊🥀
@shohadasafadasht