فکر میکردم
#قهرمانها، چهار شانه و ورزشکارند...
اما پیرمردی را دیدم که نه چهارشانه بود و نه ورزشکار ...
او فقط #مرد بود...
@shohadasafadasht
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀
#دخترانه
#دختران_شهدا
از کمیته تفحص مفقودین با منزل #شهید تماس گرفتند
خانمی گوشی را برداشت
مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند بعد از بیست و چند سال انتظار پیکر #شهید پیدا شده و تا آخر هفته تحویلشان می دهند
برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت :
حالا نه. می شود پیکر #شهید را هفته آینده بیاورید ؟
آقا جا خورد ، اما به روی خودش نیاورد ، قبول کرد
گذشت ....
روز موعود رسید
به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده
وارد کوچه شدند
دیدند انگار خانه #شهید مراسم جشنی برپاست
در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد
مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس #عروسی دختر #شهید است به مجلس عزا تبدیل شد
تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان #عروس مجلس بود
خودش خواسته بود که پدرش در #مجلس عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت
#عروس گفت #تابوت را به داخل اتاق بیاورید
خواست که اتاق را خالی کنند
فقط #مادر و داماد بمانند و همرزم پدرش
همه رفتند
گفت در #تابوت را باز کنید
باز کردند
گفت :
استخوان #دست پدرم را به من نشان بده
نشانش دادند
استخوان را در دست گرفت و روی #سرش گذاشت و رو به #داماد با حالت #ضجه گفت :
ببین ! ببین این #مرد که می بینی #پدر من است
نگاه نکن که الان #دراز کش است ، روزی #یلی بوده برای خودش
ببین این دستِ #پدرمن است که روی #سرم است
نکند روزی با خودت بگویی که همسرم #پدر ندارد
من #پدر دارم
این مرد #پدر من است
نکند بخواهی به خاطر #یتیمی_ام با من ناسازگار باشی و تندی کنی ...
این مرد #پدر من است
من بی کس و کار نیستم ...
ببین ...
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
سلامتی یادگاران #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀
@shohadasafadasht
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
*#مرد استثنائی دفاع مقدس
مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد.
صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علیشیری است. او در سال ۴۱ در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گردید. هر چند بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود. عبدالرزاق، معلولیت رو محدودیت نمیدید و با تلاش فراوان قهرمان رشته ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.
عبدالرزاق سال ۶۰ در حالی که ۲۰ بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا توی جبهه اونهایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و… به کار رفته میشدند. اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست میگرفت و به مصاف دشمن رفت.
سال ۶۱ و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده لشگر۲۷ محمد رسول الله بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دستش چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت. همه میگفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمیگرده اما ۱۵ روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه با یک شمشیر بر کمر روئیت شد!!
او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکند. کسی باورش نمیشد که عبدالرزاق هنوز میتونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود.
این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که ۳ ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.
اما دوباره عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر۴ عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.
باز این رزمنده شمشیر به کمر در عملیات والفجر۴ در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او میگفت اینقدر جبهه میرم تا در راه وطنم شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب چی لشگر۲۷ حضرت رسول شد و باز عملیات…
دیماه ۶۴ ازدواج کرد و بهمن ماه باز به جبهه برگشت. و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد.
هدف ضربه زدن به دشمن بعثی در جزیره ام الرصاص و آن سوی اروندرود بود. کار طاقت فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن میرفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید. حمله به جزیره ام الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگانها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر۸ رقم بخورد.
جزیره ام الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه نمک بود.
*باز عبدالرزاق “شمشیر بند” میدان دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت.*
*عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد. کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که عبدالرزاق علیشیری تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد.*
*روز اول اسفند ۶۴ روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از ۱۳ سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.*
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
*#مرد استثنائی دفاع مقدس
مردی که باشمشیر تیربارچی عراقی را قیمه قیمه کرد.
صاحب این عکس شهید عبدالرزاق علیشیری است. او در سال ۴۱ در کرج متولد شد و در طفولیت به علت تب شدید از ناحیه پای چپ فلج گردید. هر چند بهبودی پیدا کرد اما لنگیدن پای چپ همیشه با او بود. عبدالرزاق، معلولیت رو محدودیت نمیدید و با تلاش فراوان قهرمان رشته ورزشی جودوی محل زادگاهش شد.
عبدالرزاق سال ۶۰ در حالی که ۲۰ بهار از عمرش گذشته بود پا به جبهه گذاشت. معمولا توی جبهه اونهایی که ناتوان بودند در واحدهای پشتیبانی مثل تدارکات، آشپزخانه، دژبانی و… به کار رفته میشدند. اما او از اول وارد واحدهای رزمی شد و به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست میگرفت و به مصاف دشمن رفت.
سال ۶۱ و در عملیات مسلم در حالی که رزمنده لشگر۲۷ محمد رسول الله بود در بمباران هوایی مقر گردانها در سومار در اثر اصابت ترکش دستش چپش از کتف جدا شد و به پشت جبهه برگشت. همه میگفتند عبدالرزاق حالا حالاها به جبهه برنمیگرده اما ۱۵ روز بعد با آستین خالی توی دوکوهه با یک شمشیر بر کمر روئیت شد!!
او ول کن نبود و کسی هم جرات این رو نداشت که توی عملیات از او استفاده نکند. کسی باورش نمیشد که عبدالرزاق هنوز میتونه سینه به سینه دوشکا بره و با نارنجک خاموشش کنه. او رزمنده گردان حنظله بود.
این دلاوری و جیگرداری در عملیات والفجر یک کار دستش داد. در حالی که ۳ ماه بیشتر از قطع دست چپش نمیگذشت تیر دشمن به گردنش اصابت کرد و باز مجروح شد.
اما دوباره عبدالرزاق اومد و این بار توی مقر قلاجه همه رو حیرت زده کرد.در مراسم صبحگاه اردوگاه قلاجه قبل از عملیات والفجر۴ عبدالرزاق با آستین خالی و قداره به کمر، در حالی که پرچم سرخی به دست داشت ظاهر میشد و خودش کمپوت روحیه بود.
باز این رزمنده شمشیر به کمر در عملیات والفجر۴ در اثر اصابت ترکش به شدت مجروح شد. او میگفت اینقدر جبهه میرم تا در راه وطنم شهید بشم. و باز به جبهه بازگشت و تخریب چی لشگر۲۷ حضرت رسول شد و باز عملیات…
دیماه ۶۴ ازدواج کرد و بهمن ماه باز به جبهه برگشت. و باز اسلحه به دست و شمشیر به کمر و این بار با گردان علی اصغر به فرماندهی شهید حسین اسکندرلو خط شکن شد.
هدف ضربه زدن به دشمن بعثی در جزیره ام الرصاص و آن سوی اروندرود بود. کار طاقت فرسایی بود و احتمال درگیری تن به تن با دشمن میرفت. امکان داشت که این بار شمشیر او به کار آید. حمله به جزیره ام الرصاص در روبروی خرمشهر برای فریب دشمن بود تا سایر یگانها بتوانند وارد فاو شوند و حماسه والفجر۸ رقم بخورد.
جزیره ام الرصاص بعد از سه روز تخلیه شد و ماموریت جدید گردان علی اصغر حمله به دشمن و دفع پاتک در فاو و اطراف کارخانه نمک بود.
*باز عبدالرزاق “شمشیر بند” میدان دار معرکه شد. تیربار چهارلول دشمن امان همه را بریده بود. وقتی روی خاکریز قفل میشد مثل موریانه خاکریز رو کوتاه میکرد و تلفات میگرفت.*
*عبدالرزاق دست به کار شد. برای رسیدن به تیربار دشمن باید از باتلاقی که بین ما و دشمن بود میگذشت و رد شدن از این همه گل و لای به این راحتی نبود و دشمن کاملا روی مواضع ما دید تیر داشت اما عبدالرزاق ول کن نبود. نارنجک به کمر و شمشیر به دست حرکت کرد و دقایقی بعد تیربار دشمن خاموش شد و عبدالرزاق هم افتاد. کسی نفهمید چه شد اما همه میگفتند این بار شمشیر به کار آمد و بر سر زبانها افتاد که عبدالرزاق علیشیری تیربارچی بعثی را با شمشیر قیمه قیمه کرد.*
*روز اول اسفند ۶۴ روحش پر کشید و پیکرش در فاو ماند و بعد از ۱۳ سال به وطن باز گشت و در گلزارشهدای امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.*
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
eitaa.com/shohadasafadasht
میخواستی یک قهرمان ملی باشی!
طوریکه همهی #ایران به خوبی یادت کنند. نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانهات در همان #سیزده_سالگی، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش #خدا هم به تو میبالد.
میبالیم به تویی که بی #ادعا بودی. کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید. تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل #عراقیها، بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت می گردی و چه کسی فکرش را میکرد یک بچهی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای #شناسایی!
چه سر نترسی داشتی #بهنام.
چه #مرد بودی تو!
چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را کم دارد.
که توی وصیتنامه سه خطیشان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی #شهادت دارم.
✍️نویسنده: #فاطمهزهرا_نقوی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید #بهنام_محمدیراد
📅تاریخ تولد: ۱۲ بهمن ۱۳۴۵
📅تاریخ شهادت: ۲۸ مهر ۱۳۵۹
🥀مزار شهید: قطعه شهدای کلگه، شهرستان مسجد سلیمان
کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
https://eitaa.com/shohadasafadasht