eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
219 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
9 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 از کمیته تفحص مفقودین با منزل تماس گرفتند خانمی گوشی را برداشت مثل همه موارد قبلی با اشتیاق گفتند بعد از بیست و چند سال انتظار پیکر پیدا شده و تا آخر هفته تحویلشان می دهند برخلاف تمام موارد قبلی ، آن طرف خط ، خانم فقط یک جمله گفت : حالا نه. می شود پیکر را هفته آینده بیاورید ؟ آقا جا خورد ، اما به روی خودش نیاورد ، قبول کرد گذشت .... روز موعود رسید به سر کوچه که رسیدند دیدند همه جا چراغانی شده وارد کوچه شدند دیدند انگار خانه مراسم جشنی برپاست در زدند کسی منتظر آنها نبود چون گویی هیچ کس نمی دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد مقدمه چینی کردند صدای ناله همه جا را گرفت مجلس جشن که حالا معلوم شد مجلس دختر است به مجلس عزا تبدیل شد تنها کسی که منتظر آن تابوت بود همان مجلس بود خودش خواسته بود که پدرش در عروسی اش حاضر شود به عمد آمدنش را به تأخیر انداخت گفت را به داخل اتاق بیاورید خواست که اتاق را خالی کنند فقط و داماد بمانند و همرزم پدرش همه رفتند گفت در را باز کنید باز کردند گفت : استخوان پدرم را به من نشان بده نشانش دادند استخوان را در دست گرفت و روی گذاشت و رو به با حالت گفت : ببین ! ببین این که می بینی من است نگاه نکن که الان کش است ، روزی بوده برای خودش ببین این دستِ است که روی است نکند روزی با خودت بگویی که همسرم ندارد من دارم این مرد من است نکند بخواهی به خاطر با من ناسازگار باشی و تندی کنی ... این مرد من است من بی کس و کار نیستم ... ببین ... شادی روح و سلامتی یادگاران 🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 @shohadasafadasht
🍃چندبار دیگر تقویم را چک می‌کنم، درست بود! انگار ذهنم درست می‌گفت او فرزند بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ آغاز می‌شود. 🍃سال‌ها با عجله جلو می‌روند و را با خود می‌برند. بزرگ می‌شود، مرد می‌شود و خودش را وقف کار می‌کند. از تکریم خانواده تا شب‌های که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بی‌هیچ گله و شکایتی، فقط برای ! و خدا چه زیبا آنها که از مال‌ها و جان‌ها و می‌گذرند را مژده داده است... 🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پرونده‌اش تکمیل شد که هوای در سرش افتاد. نمی‌شد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا می‌گفت، را می‌خواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه می‌دانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی که این قاعده و قانون‌ها سرش نمی‌شد... 🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمی‌بینند بلکه پیکری خوابیده در را با نام می‌بینند. و قصه در سوریه همین‌گونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت بود. باز هم ! 🍃رزق‌هایی که از این شب‌ها به دستش می‌رسید تمامی نداشت! حالا رزق در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه می‌گذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمی‌دانم. ولی خوب می‌دانم شب جمعه بود که جام را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز سالی است که از پروازش می‌گذرد. ♡ ♡ ✍نویسنده: 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۵ اسفند ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت: ۱۳ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید: شهرستان تنگستان 🕊محل شهادت: سوریه کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht