فروشگاه صریر
🔺شنبه آرام ؟ ✍ نوشتهی محمد مهدی بهداروند 📚 انتشارات حماسه یاران 💳 ۷۹ هزار تومان @shop_sarir
کتاب #شنبه_آرام ، روایت زندگی #دانشمند #شهید_محسن_فخری_زاده از کلام همسر را روایت میکند. در این کتاب از مردی خواهید خواند که گمنام و بیادعا در مسیر #علم و اعتلای #دانش_هستهای تلاش کرد، مردی که خواب راحت را از چشمان #ترامپ و #نتانیاهو گرفت.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
گفتم: «محسن جان! دیر میای، بچه ها نگرانت هستن.» لبخندی زد و حرف از صمیم قلبش بیرون آمد؛ حرفی که زبانم را قفل زد. غیرتمند گفت: «هر چی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو و ترامپ کمتر خواب راحت به چشمشون میاد، پس اجازه بده بیشتر کار کنم.» معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ نتانیاهو توئیت زد و برای #یهودی ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در #اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری زاده.
آیا اسرائیل به «شنبه آرام» رسید…؟
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ ۱۰ غلط مشهور دربارهی اسرائیل ✍ ترجمهی وحید خضاب 📚 انتشارات کتابستان 🌐خرید اینترنتی 👇 https:
پرده برداشتن از #تحریفات #تاریخی و کشف حقایق، لذتی دست نیافتنی است که اهالی مطالعه هیچ وقت از درک آن بی نصیب نخواهند ماند؛ بر همین مبنا کتاب #۱۰_غلط_مشهور_درباره_اسرائیل توجه بسیاری از خوانندگان را به خود جلب کرده است.
این کتاب که توسط #ایلان_پاپه #نویسنده و مورخ #یهودی نوشته شده حاوی حقایقی خواندنی است که بسیاری از باورهای ما را نسبت به آنچه که فکر می کنیم در مورد #اسرائیل می دانیم تغییر داده و محتوای تازه ای را جایگزین آن می کند. نویسنده کتاب که دارای تابعیت اسرائیل و متولد #حیفا است از اساتید برجسته دانشگاه #اگزتر #بریتانیا و رئیس مرکز اروپایی مطالعات #فلسطین این دانشگاه به شمار می رود. او نگاه منصفانه ای نسبت به تاریخ فلسطین دارد و نویسنده کتاب #پاکسازی_قومی_فلسطین می باشد.
نویسنده کتاب با چالش کشیدن تفکرات و افسانه های رایج در مورد اسرائیل، مطالب انحرافی موجود را تبدیل به روایت غیرصحیح صهیونیستی می کند و با آوردن دو دسته مطالب واقعی و غیرواقعی به صورت موازی مقایسه زیبایی در مورد مطالب صحیح و نادرست شکل می دهد. با اینکه تعداد تحریفات تاریخی زیاد است اما نویسنده سعی دارد با دَه اشتباه بنیادین ذهن مخاطب و باورهای او را دگرگون کند. ذهن اکثر افراد جامعه معمولاً با این دَه غلط رایج آشنا بوده و خو گرفته است. همین مطلب می تواند یکی دیگر ازدلایل انتخاب دَه غلط مشهور باشد.
«10 غلط مشهور» افسانه های طرح شده را از نظر زمانی به سه دسته افسانه های گذشته، حاضر و آینده تقسیم می کند و در ذیل هرکدام مواردی را بیان می کند. مثلا در بخش نخست مطالبی چون خالی بودن سرزمین فلسطین از سکنه، تساوی صهیونیست با #یهودیت و عدم استعمارگری #صهیونیسم را به چالش می کشد و در بخش دوم یعنی زمان حاضر موضوعاتی مانند اسرائیل به عنوان تنها #دموکراسی منطقه، شایعات و افسانه های مربوط به سرزمین #غزه و توافقنامه ی #اسلو را مورد نقد قرار می دهد.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️لیلی ۱۰۰۳ ✍ نوشتهی زینب امامی نیا 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir
این اثر تلاش دارد #تاریخ #انقلاب_اسلامی را از زبان شاهدان عینی روایت کند؛ شاهدانی که در دل ماجراهای گوناگون بودهاند و قرار گرفتن آنها در این مسیر تلخی و شیرینی بسیاری را به همراه داشته است. کتاب #لیلی_1003 به کوشش #زینب_امامی_نیا نوشته شده است. کتاب روایتی است از روزگار زنی که در #رژیم_پهلوی زخمهای التیام نایافتنی بر تن زندگیاش نشانده؛ روایتی از روزهای تلخ و دردناک فروردین و خرداد سال ۱۳۴۲. در این داستان از زنانی روایت شده است که دست در دست هم جان دهها نفر از مردان و زنانی را که قرار است در دام #ساواک گرفتار شوند، نجات میدهند و به آغوش خانواده برمیگردانند.
🔹️بخشی از متن کتاب لیلی ۱۰۰۳
همون روزا هم خیلی معروف بود. مردم بهخصوص #زندانیای_سیاسی از احمدی هم میترسیدن. رو دست تمام شکنجهگرای #اسرائیلی زده بود. منیره از شدت هیجان بیآنکه متوجه باشد نخهای فرش را یکییکی میکَند و روی زمین میانداخت.
- از #اسرائیل برگرده، گفته میرم سراغ لیلی.
- لیلی؟
رنگ از روی زینبسادات پرید. با چشم غرهی مادر، منیره حرفش را عوض کرد.
- اینا رو توی یه پرونده خوندم که همیشه و همه جا ازش حرف میزد و بیشتر وقتا با خودش اینور و اونور میبرد. منم فضولیم گل کرد و یه شب که خواب بود، رفتم سراغش. روش نوشته بود لیلی ۱۰۰۳.
- ۱۰۰۳؟!
- ۱۰۰۳، اسم خودشه. با این کد تو ساواک میشناختنش. اصلا به اسم و فامیلش کار نداشتن. تلفن رو که برمیداشت میگفت ۱۰۰۳. بعد شروع میکرد به یه زبون دیگه حرف زدن. سر در نمیآوردم.
زینبســـادات شوکه شده بود. ســـرد، مثـــل تکهای یـــخ. بیروح، بیجان، چیزی برای گفتن نداشت. قلبش سنگین شده بود. نفسش بالا نمیآمد. منیره شانههایش را مالید. زینب چند نفس کوتاه کشید و بعد نفس بلندی کشید. حیاط، حوض، منیره و مادرش دور سرش میچرخیدند. دوباره نفس عمیقی کشید و برای چند ثانیه چشمانش را بست. بیآنکه دهان باز کند، زیر لب چیزی خواند. احساس میکرد پشتش خالیتر شده است. با اینکه از گرمی هوا خیس عرق شده بود، میلرزید و دندانهایش به هم میخورد. برای اینکه منیره و مادرش متوجه حالش نشوند، دندانهایش را محکم به هم فشار داده و انگشتانش را مشت کرده بود. لبخند کمرنگی زد و ....
@shop_sarir