فروشگاه صریر
🔺بچه های لب خط بر اساس زندگی سردار شهید سید محمدرضا دستواره ✍ نوشتهی اصغر فکور 📚 انتشارات سوره مه
کتاب #بچه های_لب_خط چند داستان کوتاه برگرفته از زندگی #شهید_محمدرضا_دستواره است. او فرزند یک خانواده #کارگری بود که با سختی و #مشکلات_اقتصادی فراوان بزرگ گشت اما صفات اخلاقی بسیار نیکوی او سبب شد تا از همان کودکی به بزرگمردی از او یاد شود و اطرافیان همچون فردی بزرگ به احترام و عزت با او برخورد کنند. او در دوران جوانی و در هیاهوی انقلاب توسط #ساواک دستگیر و شکنجه شد. پس از پیروزی انقلاب و با آغاز درگیری های #کردستان به عنوان نیروی نظامی خود را به منطقه رساند و یکی از نیروهای فعال #حاج_احمد_متوسلیان بود. او در طول دفاع مقدس ۱۱ بار مجروح گردید که در یکی از اولین مجروحیت ها از ناحیه لگن ، ترکش باعث شد تا پایش تا پایان عمر دچار آسیب جدی گردد. پس از #شهادت #شهید_کریمی ایشان به عنوان سرپرست #لشکر_محمد_رسول_الله (ص) انتخاب شد و سرانجام در عملیات #کربلای۱ به مقام شهادت رسید. #اصغر_فکور به عنوان یک #نویسنده باتجربه به خوبی توانسته به شکلی ادبی و خلاقانه برش های قشنگی از زندگی این شهید را انتخاب نماید و با قلمی روان و پخته این تصویرها را برای #نوجوان امروزی به کلمه تبدیل نماید.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ خاک های نرم کوشک ✍ نوشتهی سعید عاکف 📚 انتشارات ملک اعظم 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.i
کتاب خاک های نرم کوشک، خاطرات اوستا #عبدالحسین_برونسی به نقل از خانواده و همرزمان شهید است. این کتاب نوشته #سعید_عاکف است و در انتشارات #ملک_اعظم منتشر شده است.
خاک های نرم کوشک شرح حال انسانی وارسته است که قبل از انقلاب در روستای #گلبوی_کدکن از توابع #تربت_حیدریه به کار سخت و طاقت فرسای #بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس #حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه های وحشیانه #ساواک قرار گرفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه های لازم برای رشد او مهیا شد چنان لیاقتی از خود نشان داد که زبانزد همگان شد و نامش حتی در محافل خبری استکبار جهانی نیز راه یافت. رمز رستگاری #شهید_برونسی عبودیت و بندگی بی قید و شرط او در مقابل حق و حقیقت بوده است.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️لیلی ۱۰۰۳ ✍ نوشتهی زینب امامی نیا 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir
این اثر تلاش دارد #تاریخ #انقلاب_اسلامی را از زبان شاهدان عینی روایت کند؛ شاهدانی که در دل ماجراهای گوناگون بودهاند و قرار گرفتن آنها در این مسیر تلخی و شیرینی بسیاری را به همراه داشته است. کتاب #لیلی_1003 به کوشش #زینب_امامی_نیا نوشته شده است. کتاب روایتی است از روزگار زنی که در #رژیم_پهلوی زخمهای التیام نایافتنی بر تن زندگیاش نشانده؛ روایتی از روزهای تلخ و دردناک فروردین و خرداد سال ۱۳۴۲. در این داستان از زنانی روایت شده است که دست در دست هم جان دهها نفر از مردان و زنانی را که قرار است در دام #ساواک گرفتار شوند، نجات میدهند و به آغوش خانواده برمیگردانند.
🔹️بخشی از متن کتاب لیلی ۱۰۰۳
همون روزا هم خیلی معروف بود. مردم بهخصوص #زندانیای_سیاسی از احمدی هم میترسیدن. رو دست تمام شکنجهگرای #اسرائیلی زده بود. منیره از شدت هیجان بیآنکه متوجه باشد نخهای فرش را یکییکی میکَند و روی زمین میانداخت.
- از #اسرائیل برگرده، گفته میرم سراغ لیلی.
- لیلی؟
رنگ از روی زینبسادات پرید. با چشم غرهی مادر، منیره حرفش را عوض کرد.
- اینا رو توی یه پرونده خوندم که همیشه و همه جا ازش حرف میزد و بیشتر وقتا با خودش اینور و اونور میبرد. منم فضولیم گل کرد و یه شب که خواب بود، رفتم سراغش. روش نوشته بود لیلی ۱۰۰۳.
- ۱۰۰۳؟!
- ۱۰۰۳، اسم خودشه. با این کد تو ساواک میشناختنش. اصلا به اسم و فامیلش کار نداشتن. تلفن رو که برمیداشت میگفت ۱۰۰۳. بعد شروع میکرد به یه زبون دیگه حرف زدن. سر در نمیآوردم.
زینبســـادات شوکه شده بود. ســـرد، مثـــل تکهای یـــخ. بیروح، بیجان، چیزی برای گفتن نداشت. قلبش سنگین شده بود. نفسش بالا نمیآمد. منیره شانههایش را مالید. زینب چند نفس کوتاه کشید و بعد نفس بلندی کشید. حیاط، حوض، منیره و مادرش دور سرش میچرخیدند. دوباره نفس عمیقی کشید و برای چند ثانیه چشمانش را بست. بیآنکه دهان باز کند، زیر لب چیزی خواند. احساس میکرد پشتش خالیتر شده است. با اینکه از گرمی هوا خیس عرق شده بود، میلرزید و دندانهایش به هم میخورد. برای اینکه منیره و مادرش متوجه حالش نشوند، دندانهایش را محکم به هم فشار داده و انگشتانش را مشت کرده بود. لبخند کمرنگی زد و ....
@shop_sarir