فروشگاه صریر
🔺باغ حاج علی ✍ نوشتهی نوید نوروزی 📚 انتشارات مرز و بوم 💳 ۱۱۳ هزار تومان @shop_sarir
#مهدی_سلحشور در آغاز جنگ تحمیلی به سن قانونی نرسیده بود و نمیتوانست از طریق مسجد محل وارد جبهه شود. علاقه او به #جبهه باعث شد به #مسجد سیدالشهداء (علیهالسلام) برود و سن خود را بیشتر اعلام کند. او بالأخره در سال ۱۳۶۵ موفق شد از طریق پایگاه مقداد تهران به #کردستان برود.
بعد از غائله کردستان به تیپ ۱۱۰ خاتم الانبیاء(ص) پیوست و سپس به #لشکر۱۰سیدالشهداء (علیهالسلام) ملحق شد و تا پایان دفاع مقدس در این لشکر حضور داشت.
سلحشور پس از پذیرش #قطعنامه ۵۹۸ در حوادثی مانند جنگ خلیجفارس، مقابله با #ضد_انقلاب در کردستان و همینطور بحران #سوریه به عنوان نیروی داوطلب بسیجی حضور داشت.
کتاب «باغ حاج علی» روایت زندگی حاج مهدی سلحشور از حضور دردفاع مقدس است.
نام این کتاب یعنی«باغ حاج علی»، به یاد فرمانده قهرمان لشکر۱۰ سیدالشهداء(علیهالسلام)، #حاج_علی_فضلی ، انتخاب شده است.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ فاتح بازی دراز ✍ نوشتهی نوید(هادی) صالحی 📚 انتشارات سوره مهر 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirp
این کتاب نگاه کوتاهی به زندگی #سردار_شهید_محسن_وزوایی از #دانشجویان_پیرو_خط_امام دارد که با آغاز جنگ تحمیلی به #سپاه پیوست و با توجه به حساسیت منطقه #بازی_دراز در غرب کشور، موفق شد این ارتفاعات را از چنگ دشمن بعثی خارج کند.
شهید وزوایی بنیانگذار #لشکر۱۰ حضرت سیدالشهدا (ع) بود و سرانجام در در مرحله اول عملیات #الی_بیت_المقدس که منجر به آزادی #خرمشهر شد، بر روی جاده اهواز خرمشهر به شهادت رسید. شهید وزوایی_اولین نفری بود که در روز ۱۳ آبان وارد #لانه جاسوسی شد.
کتاب در شانزده فصل از «تولد» تا «دیدار در قطعه ۲۶» زندگی این شهید بزرگوار را برای مخاطب روایت میکند. مخاطبان اصلی کتاب #نوجوانان و #جوانان هستند.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️اینجا بالای تلّ ، تکفیری ها میرقصند ✍ نوشتهی شیرین زارع پور 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 h
#شهید_احسان_میرسیار ، فرزند اصغر میرسیار از #پاسداران_سپاه بود. او سال ۵۹ متولد شد و پس از ورود به #سپاه و دیدن آموزشهای مختلف نظامی، بهعنوان یکی از نیروهای #مدافع_حرم #لشکر۲۷ #محمد_رسول_الله (ص) به #سوریه اعزام شد و بهمنماه سال ۹۴ به #شهادت رسید. تا دو ماه تصور میشد این شهید به اسارت نیروهای #داعش درآمده؛ اما پس از این مدت مشخص شد شهید و #مفقودالاثر است. میرسیار هنگام شهادت همراه با چند رزمندهٔ دیگر ایرانی، سوری و افغانستانی بود و پیکرش پس از دو سال پیدا و به ایران منتقل شد.
کتاب #اینجا_بالای_تل_تکفیری_ها_می_رقصند دربرگیرندهٔ زندگینامهٔ #شهید_میرسیار با روایتهایی از دوستان و خانواده اوست که در قالب ۱۲ فصل گردآوری و تدوین شدهاند. پس از این فصلهای خواندنی و آموزنده، #وصیت_نامه شهید و عکسها و اسناد مربوط به او نیز درج شده است.
نامهای ۱۲ فصل اینکتاب بهترتیب عبارتاند از: «میانه اردیبهشت»، «قصه از اینجا شروع شد»، «مقدمات سفر بهشت»، «صبح شیرین دمید»، «حرفهای خودمانی»، «یک برگ از اخلاص»، «به نام عشق، به نام جنون»، «دلتنگی به پایان میرسد»، «از دوکوهه تا آسمان»، «پای عهد میمانم»، «چندقدم بیشتر نمانده»، «تا تلِّ هوبر».
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️پروانهای که نخل شد ✍ نوشتهی زهرا آقا زاده 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.i
کتاب #پروانه_ای_که_نخل_شد نوشتهی #زهرا_آقازاده، زندگینامه #شهید_عباس_شعف #فرمانده #گردان_میثم_تمار #لشکر۲۷ #محمد_رسول_الله(ص) در ۲۴۸ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی #انتشارات_۲۷بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب سی و دومین کتاب از مجموعه بیست و هفتیهاست که توسط این انتشارات منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
بچهها حرف از پریدن با چتر میزدند. گفته بودند گردان ۹ باید روز ۲۲ بهمن با چتر از هواپیما بپرد و بعد هم در میدان آزادی فرود بیاید. معاینات پزشکی شروع شد. عباس و سیدمهدی مشکلی نداشتند. بعد هم آموزش چتربازی دیدند. نزدیک ۲۲ بهمن شد که خبر دادند #بنی_صدر به بچههای سپاه اجازه پریدن نمیدهد. حسابی دمغ شدند. ولی بالاخره چند روز بعد اجازه صادر شد. از پادگان چتر گرفتند و برای سوارشدن به هواپیما به پادگان #قلعه_مرغی رفتند، هواپیما دو بار رفت و برگشت.
این اولینبار بود که عباس و سید و خیلی دیگر از بچهها سوار هواپیما میشدند. یک نفر با لباس خلبانی جلوی در #هواپیما ایستاد. باد، موهایش را به هم ریخته بود. با دست به بچهها اشاره کرد که یکییکی جلو بیایند. باید با کلمه «برو» میپریدند. اول سیدمهدی پرید. بعد نوبت عباس بود. دستگیرههای پشت در را محکم گرفته بود. فریاد «برو» را که شنید دستهایش را رها کرد و به بیرون پرید. شمارش معکوس را بلندبلند میخواند. تصاویر و صداها همه مبهم شدند. انگار در ابری بزرگ و سرد گیر کرده بود و ....
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️تنها زیر باران ✍ نوشتهی مهدی قربانی 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpu
کتاب #تنها_زیر_باران سرگذشت نامه و خاطرات نزدیکان #شهید_مهدی_زین_الدین است که به همت #مهدی_قربانی گردآوری شده است.
قربانی تنها زیر باران را اینگونه معرفی می کند: در این چند ساله که پای مصاحبه با بستگان و همرزمان آقامهدی، خاطراتش را جرعه جرعه می نوشیدم و مثل تمامی آنها که روزگاری را با او گذرانده بودند ذوق ، بند بند وجودم را پر می کرد، هیچ در باورم نمی گنجید روزی قلم به دست بگیرم و بانی روایت همان خاطرات باشم.
از ابتدای نگارش تصمیم گرفتم محتوای کتاب به گونه ای باشد که خط سیر زندگی #شهید_زین_الدین را از بدو تولد تا شهادت نشان دهد. انتخاب خاطرات پیش رو آنهم از میان انبوه روایت هایی که هرکدام تصویری هرچند کمرنگ از شهید در خود داشتند، کار ساده ای نبود. این مختصر، نتیجهی ساعتها مطالعه، تفکر و صرف وقت در انتخاب، و علاوه بر آن، نگارش و ترتیب دهی خاطرات است. تنها زیر باران، ادعایی در ارائهی تصویر کامل از فرماندهی #لشکر۱۷ علی بن ابی طالب(ع) ندارد. چه بسا خاطراتی شیرین و دلچسب که به دلایلی نوشتنشان را به فرصتی دیگر و شاید چاپهای بعدی موکول میکنم. اثر حاضر که آن را میتوان مصداق این بیت دانست:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️بی سیم چی تخس ✍ نوشتهی فائزه سعادتمند 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpu
این کتاب خاطرات شفاهی #ابوالقاسم_عموحسینی بی سیم چی #لشکر۱۷ علی بن ابی طالب (ع)می باشد ، #خاطرات نوجوانی پر شر و شور که با سختی فراوان خود را به جبهههای نبرد میرساند و در واحد #مخابرات مشغول میشود. او #بیسیم_چی فرماندهانی همچون #شهید_زین_الدین و #شهید_دل_آذر و … میشود و خاطراتی ناب از #دفاع_مقدس که تلفیقی از #اشک و #خنده میباشد را در این کتاب به تصویر کشیده است.
🔹️گزیده ای از کتاب :
نگاهم به چهره #اسرا افتاد. چشم از من بر نمی داشتند و با وحشت توی خودشان جمع شده بودند. فکر می کردند می خواهم بکشمشان.
عموحسینیِ درس نخوانِ زبان نابلد، عربی حرف زدنش گُل کرد.
– یا اخی! لا تخف و لا تحزن. انت مسلم و انا مسلم. لا تخف یا اخی!
خودم خنده ام گرفته بود. بچه های همراهم که دیگر هیچ! با دست، جلوی دهانشان را گرفته بودند و ریزریز می خندیدند.
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️صبح روز نهم ✍ نوشتهی گُلعلی بابایی 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/produc
کتاب #صبح_روز_نهم سرگذشتنامه #سردار_شهید_مهندس_علیرضا_نوری، قائم مقام فرماندهی #لشکر۲۷ محمدرسولالله (ص) را بیان می کند.
#شهید_علی_رضا_نوری از مدیران کارآمد نظام در سال های نخست انقلاب اسلامی و از جمله #فرماندهان برجسته میدانی سپاه در عرصه جنگهای نامتقارن و در صحنه نبردهای منظم دوران #دفاع_مقدس بود. مهندس نوری اصالتاً اهل شهرستان #ساری از استان #مازندران بود. این فرمانده که از مدیران رده بالای #راه_آهن جمهوری اسلامی ایران و همچنین از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه ۱۰ استان تهران محسوب میشد، مسئولیت فرماندهی بخشی از نیروهای اعزامی از #تهران به جبهههای جنگ را بر عهده گرفت.
🔸️برشی از کتاب صبح روز نهم
یک ماه بعد از رفتن علیرضا به تهران، او دوباره به اهواز آمد. با دیدنش خیلی خوشحال شدم. در خانه مجبور بودیم او یک طرف اتاق بنشیند و من هم در طرف دیگر اتاق. اصلاً نمیشد کنار هم بنشینیم. حتی زیاد با هم صحبت نمیکردیم و مراقب نگاههایمان هم بودیم. پدرم میگفت: «این کارها هیچ معنی ندارد! بیاید دست همسرش را بگیرد و بروند منزل خودشان.» ولی همین هم غنیمت بود. فردای روزی که آمد، من و علیرضا همراه با برادرم و زن داداشم، غروب، برای پیادهروی، از منزل خارج شدیم. بعد از مقداری راه رفتن آنها جلو رفتند و از ما دور شدند. همین باعث شد، من و علیرضا تنها بشویم. ابتدا صحبت از دلتنگیها شد و بعد صحبتهای معمولی. علیرضا بدون مقدّمه پرسید: «منیژه، چرا روسری سرت نمیکنی؟ حجاب خیلی خوب است و من دوست دارم شما با حجاب باشید.» گفتم: «یعنی چه؟! اصلاً حرفش را هم نزن! مگر قبل از عقد من را ندیده بودی؟! مگر وقتی که از من خواستگاری کردی، با حجاب بودم و روسری داشتم؟! امکان ندارد!
@shop_sarir