eitaa logo
فروشگاه صریر
90 دنبال‌کننده
157 عکس
1 ویدیو
0 فایل
عرضه کننده انواع کتب دفاع مقدس آدرس : تهران - خیابان انقلاب - بین دوازده فروردین و فخر رازی پلاک ۱۲۶۶ تلفن : ۶۶۹۵۴۱۰۸ ارتباط با ما‌ @defaae_moghaddas 🌐خرید اینترنتی sarirpub.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فروشگاه صریر
🔺باغ حاج علی ✍ نوشته‌ی نوید نوروزی 📚 انتشارات مرز و بوم 💳 ۱۱۳ هزار تومان @shop_sarir
در آغاز جنگ تحمیلی به سن قانونی نرسیده بود و نمی‌توانست از طریق مسجد محل وارد جبهه شود. علاقه او به باعث شد به سیدالشهداء (علیه‌السلام) برود و سن خود را بیشتر اعلام کند. او بالأخره در سال ۱۳۶۵ موفق شد از طریق پایگاه مقداد تهران به برود. بعد از غائله کردستان به تیپ ۱۱۰ خاتم الانبیاء(ص) پیوست و سپس به (علیه‌السلام) ملحق شد و تا پایان دفاع مقدس در این لشکر حضور داشت. سلحشور پس از پذیرش ۵۹۸ در حوادثی مانند جنگ خلیج‌فارس، مقابله با در کردستان و همین‌طور بحران به عنوان نیروی داوطلب بسیجی حضور داشت. کتاب «باغ حاج علی» روایت زندگی حاج مهدی سلحشور از حضور دردفاع مقدس است. نام این کتاب یعنی«باغ حاج علی»، به یاد فرمانده قهرمان لشکر۱۰ سیدالشهداء(علیه‌السلام)‌، ، انتخاب شده است. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️ فاتح بازی دراز ✍ نوشته‌ی نوید(هادی) صالحی 📚 انتشارات سوره مهر 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirp
این کتاب نگاه کوتاهی به زندگی از دارد که با آغاز جنگ تحمیلی به پیوست و با توجه به حساسیت منطقه در غرب کشور، موفق شد این ارتفاعات را از چنگ دشمن بعثی خارج کند. شهید وزوایی بنیانگذار حضرت سیدالشهدا (ع) بود و سرانجام در در مرحله اول عملیات که منجر به آزادی شد، بر روی جاده اهواز خرمشهر به شهادت رسید. شهید وزوایی_اولین نفری بود که در روز ۱۳ آبان وارد جاسوسی شد. کتاب در شانزده فصل از «تولد» تا «دیدار در قطعه ۲۶» زندگی این شهید بزرگوار را برای مخاطب روایت می‌کند. مخاطبان اصلی کتاب و هستند. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️اینجا بالای تلّ ، تکفیری ها میرقصند ✍ نوشته‌ی شیرین زارع پور 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 h
، فرزند اصغر میرسیار از بود. او سال ۵۹ متولد شد و پس از ورود به و دیدن آموزش‌های مختلف نظامی، به‌عنوان یکی از نیروهای (ص) به اعزام شد و بهمن‌ماه سال ۹۴ به رسید. تا دو ماه تصور می‌شد این‌ شهید به اسارت نیروهای درآمده؛ اما پس از این ‌مدت مشخص شد شهید و است. میرسیار هنگام شهادت همراه با چند رزمندهٔ دیگر ایرانی، سوری و افغانستانی بود و پیکرش پس از دو سال پیدا و به ایران منتقل شد. کتاب دربرگیرندهٔ زندگی‌نامهٔ با روایت‌هایی از دوستان و خانواده اوست که در قالب ۱۲ فصل گردآوری و تدوین شده‌اند. پس از این‌ فصل‌های خواندنی و آموزنده، شهید و عکس‌ها و اسناد مربوط به او نیز درج شده است. نام‌های ۱۲ فصل این‌کتاب به‌ترتیب عبارت‌اند از: «میانه اردیبهشت»، «قصه از اینجا شروع شد»، «مقدمات سفر بهشت»، «صبح شیرین دمید»، «حرف‌های خودمانی»، «یک برگ از اخلاص»، «به نام عشق، به نام جنون»، «دلتنگی به پایان می‌رسد»،‌ «از دوکوهه تا آسمان»، «پای عهد می‌مانم»، «چندقدم بیشتر نمانده»، «تا تلِّ هوبر». @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️پروانه‌ای که نخل شد ✍ نوشته‌ی زهرا آقا زاده 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.i
کتاب نوشته‌ی ، زندگی‌نامه (ص) در ۲۴۸ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب سی و دومین کتاب از مجموعه بیست و هفتی‌هاست که توسط این انتشارات منتشر شده است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: بچه‏‌ها حرف از پریدن با چتر می‏‌زدند. گفته بودند گردان ۹ باید روز ۲۲ بهمن با چتر از هواپیما بپرد و بعد هم در میدان آزادی فرود بیاید. معاینات پزشکی شروع شد. عباس و سیدمهدی مشکلی نداشتند. بعد هم آموزش چتربازی دیدند. نزدیک ۲۲ بهمن شد که خبر دادند به بچه‏‌های سپاه اجازه پریدن نمی‏‌دهد. حسابی دمغ شدند. ولی بالاخره چند روز بعد اجازه صادر شد. از پادگان چتر گرفتند و برای سوارشدن به هواپیما به پادگان رفتند، هواپیما دو بار رفت و برگشت. این اولین‌بار بود که عباس و سید و خیلی دیگر از بچه‌‏ها سوار هواپیما می‏‌شدند. یک نفر با لباس خلبانی جلوی در ایستاد. باد، موهایش را به هم ریخته بود. با دست به بچه‌‏ها اشاره کرد که یکی‏‌یکی جلو بیایند. باید با کلمه «برو» می‏‌پریدند. اول سیدمهدی پرید. بعد نوبت عباس بود. دستگیره‏‌های پشت در را محکم گرفته بود. فریاد «برو» را که شنید دست‏‌هایش را رها کرد و به بیرون پرید. شمارش معکوس را بلندبلند می‏‌خواند. تصاویر و صداها همه مبهم شدند. انگار در ابری بزرگ و سرد گیر کرده بود و .... @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️تنها زیر باران ✍ نوشته‌ی مهدی قربانی 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpu
کتاب سرگذشت نامه و خاطرات نزدیکان است که به همت گردآوری شده است. قربانی تنها زیر باران را اینگونه معرفی می کند: در این چند ساله که پای مصاحبه با بستگان و همرزمان آقامهدی، خاطراتش را جرعه جرعه می نوشیدم و مثل تمامی آنها که روزگاری را با او گذرانده بودند ذوق ، بند بند وجودم را پر می کرد، هیچ در باورم نمی گنجید روزی قلم به دست بگیرم و بانی روایت همان خاطرات باشم. از ابتدای نگارش تصمیم گرفتم محتوای کتاب به گونه ای باشد که خط سیر زندگی را از بدو تولد تا شهادت نشان دهد. انتخاب خاطرات پیش رو آنهم از میان انبوه روایت هایی که هرکدام تصویری هرچند کمرنگ از شهید در خود داشتند، کار ساده ای نبود. این مختصر، نتیجه‌ی ساعتها مطالعه، تفکر و صرف وقت در انتخاب، و علاوه بر آن، نگارش و ترتیب دهی خاطرات است. تنها زیر باران، ادعایی در ارائه‌ی تصویر کامل از فرماندهی علی بن ابی طالب(ع) ندارد. چه بسا خاطراتی شیرین و دلچسب که به دلایلی نوشتنشان را به فرصتی دیگر و شاید چاپهای بعدی موکول می‌کنم. اثر حاضر که آن را می‌توان مصداق این بیت دانست: آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️بی سیم چی تخس ✍ نوشته‌ی فائزه سعادتمند 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpu
این کتاب خاطرات شفاهی بی سیم چی علی بن ابی طالب (ع)می باشد ، نوجوانی پر شر و شور که با سختی فراوان خود را به جبهه‌های نبرد می‌رساند و در واحد مشغول می‌شود. او فرماندهانی همچون و و … می‌شود و خاطراتی ناب از که تلفیقی از و می‌باشد را در این کتاب به تصویر کشیده است. 🔹️گزیده ای از کتاب : نگاهم به چهره افتاد. چشم از من بر نمی داشتند و با وحشت توی خودشان جمع شده بودند. فکر می کردند می خواهم بکشمشان. عموحسینیِ درس نخوانِ زبان نابلد، عربی حرف زدنش گُل کرد. – یا اخی! لا تخف و لا تحزن. انت مسلم و انا مسلم. لا تخف یا اخی! خودم خنده ام گرفته بود. بچه های همراهم که دیگر هیچ! با دست، جلوی دهانشان را گرفته بودند و ریزریز می خندیدند. @shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️صبح روز نهم ✍ نوشته‌ی گُل‌علی بابایی 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/produc
کتاب سرگذشت‌نامه ، قائم مقام فرماندهی محمدرسول‌الله (ص) را بیان می کند. از مدیران کارآمد نظام در سال های نخست انقلاب اسلامی و از جمله برجسته میدانی سپاه در عرصه جنگ‌های نامتقارن و در صحنه نبردهای منظم دوران بود. مهندس نوری اصالتاً اهل شهرستان از استان بود. این فرمانده که از مدیران رده بالای جمهوری اسلامی ایران و همچنین از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منطقه ۱۰ استان تهران محسوب می‌شد، مسئولیت فرماندهی بخشی از نیروهای اعزامی از به جبهه‌های جنگ را بر عهده گرفت. 🔸️برشی از کتاب صبح روز نهم یک‌ ماه بعد از رفتن علی‌رضا به تهران، او دوباره به اهواز آمد. با دیدنش خیلی خوشحال شدم. در خانه مجبور بودیم او یک طرف اتاق بنشیند و من هم در طرف دیگر اتاق. اصلاً نمی‌شد کنار هم بنشینیم. حتی زیاد با هم صحبت نمی‌کردیم و مراقب نگاه‌هایمان هم بودیم. پدرم می‌گفت: «این کارها هیچ معنی ندارد! بیاید دست همسرش را بگیرد و بروند منزل خودشان.» ولی همین هم غنیمت بود. فردای روزی که آمد، من و علیرضا همراه با برادرم و زن داداشم، غروب، برای پیاده‌روی، از منزل خارج شدیم. بعد از مقداری راه رفتن آنها جلو رفتند و از ما دور شدند. همین باعث شد، من و علی‌رضا تنها بشویم. ابتدا صحبت از دلتنگی‌ها شد و بعد صحبت‌های معمولی. علی‌رضا بدون مقدّمه پرسید: «منیژه، چرا روسری سرت نمی‌کنی؟ حجاب خیلی خوب است و من دوست دارم شما با حجاب باشید.» گفتم: «یعنی چه؟! اصلاً حرفش را هم نزن! مگر قبل از عقد من را ندیده بودی؟! مگر وقتی که از من خواستگاری کردی، با حجاب بودم و روسری داشتم؟! امکان ندارد! @shop_sarir