🔺️اینجا بالای تلّ ، تکفیری ها میرقصند
✍ نوشتهی شیرین زارع پور
📚 نشر ۲۷ بعثت
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/اینجا-بالای-تل-تکفیری-ها-می-رقصند
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️اینجا بالای تلّ ، تکفیری ها میرقصند ✍ نوشتهی شیرین زارع پور 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 h
#شهید_احسان_میرسیار ، فرزند اصغر میرسیار از #پاسداران_سپاه بود. او سال ۵۹ متولد شد و پس از ورود به #سپاه و دیدن آموزشهای مختلف نظامی، بهعنوان یکی از نیروهای #مدافع_حرم #لشکر۲۷ #محمد_رسول_الله (ص) به #سوریه اعزام شد و بهمنماه سال ۹۴ به #شهادت رسید. تا دو ماه تصور میشد این شهید به اسارت نیروهای #داعش درآمده؛ اما پس از این مدت مشخص شد شهید و #مفقودالاثر است. میرسیار هنگام شهادت همراه با چند رزمندهٔ دیگر ایرانی، سوری و افغانستانی بود و پیکرش پس از دو سال پیدا و به ایران منتقل شد.
کتاب #اینجا_بالای_تل_تکفیری_ها_می_رقصند دربرگیرندهٔ زندگینامهٔ #شهید_میرسیار با روایتهایی از دوستان و خانواده اوست که در قالب ۱۲ فصل گردآوری و تدوین شدهاند. پس از این فصلهای خواندنی و آموزنده، #وصیت_نامه شهید و عکسها و اسناد مربوط به او نیز درج شده است.
نامهای ۱۲ فصل اینکتاب بهترتیب عبارتاند از: «میانه اردیبهشت»، «قصه از اینجا شروع شد»، «مقدمات سفر بهشت»، «صبح شیرین دمید»، «حرفهای خودمانی»، «یک برگ از اخلاص»، «به نام عشق، به نام جنون»، «دلتنگی به پایان میرسد»، «از دوکوهه تا آسمان»، «پای عهد میمانم»، «چندقدم بیشتر نمانده»، «تا تلِّ هوبر».
@shop_sarir
🔺️پروانهای که نخل شد
✍ نوشتهی زهرا آقا زاده
📚 نشر ۲۷ بعثت
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/پروانه-ای-که-نخل-شد
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️پروانهای که نخل شد ✍ نوشتهی زهرا آقا زاده 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.i
کتاب #پروانه_ای_که_نخل_شد نوشتهی #زهرا_آقازاده، زندگینامه #شهید_عباس_شعف #فرمانده #گردان_میثم_تمار #لشکر۲۷ #محمد_رسول_الله(ص) در ۲۴۸ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه از سوی #انتشارات_۲۷بعثت چاپ و روانه بازار نشر شد. این کتاب سی و دومین کتاب از مجموعه بیست و هفتیهاست که توسط این انتشارات منتشر شده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
بچهها حرف از پریدن با چتر میزدند. گفته بودند گردان ۹ باید روز ۲۲ بهمن با چتر از هواپیما بپرد و بعد هم در میدان آزادی فرود بیاید. معاینات پزشکی شروع شد. عباس و سیدمهدی مشکلی نداشتند. بعد هم آموزش چتربازی دیدند. نزدیک ۲۲ بهمن شد که خبر دادند #بنی_صدر به بچههای سپاه اجازه پریدن نمیدهد. حسابی دمغ شدند. ولی بالاخره چند روز بعد اجازه صادر شد. از پادگان چتر گرفتند و برای سوارشدن به هواپیما به پادگان #قلعه_مرغی رفتند، هواپیما دو بار رفت و برگشت.
این اولینبار بود که عباس و سید و خیلی دیگر از بچهها سوار هواپیما میشدند. یک نفر با لباس خلبانی جلوی در #هواپیما ایستاد. باد، موهایش را به هم ریخته بود. با دست به بچهها اشاره کرد که یکییکی جلو بیایند. باید با کلمه «برو» میپریدند. اول سیدمهدی پرید. بعد نوبت عباس بود. دستگیرههای پشت در را محکم گرفته بود. فریاد «برو» را که شنید دستهایش را رها کرد و به بیرون پرید. شمارش معکوس را بلندبلند میخواند. تصاویر و صداها همه مبهم شدند. انگار در ابری بزرگ و سرد گیر کرده بود و ....
@shop_sarir
🔺️دمِ عشق ، دمشق
✍ نوشتهی عالمه طهماسبی
📚 انتشارات حماسه یاران
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/دم-عشق-دمشق
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️دمِ عشق ، دمشق ✍ نوشتهی عالمه طهماسبی 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirp
#دم_عشق_دمشق راوی زندگی ۱۵ شهید سرافراز مدافع حریم اهلبیت علیهم السلام اعم از ایرانی ، افغانستانی و پاکستانی است. این هم جواری مقدس که ابتدا در سنگرهای نبردمیدانی به وقوع پیوسته , بی تردید نشان از لطف خداوندی در تشکیل جبهه یک پارچه #مقاومت در مقابل #تکفیر و #استکبار دارد و بیانگر آن است که جهاد در راه خداوند و دفاع از حریم #اسلام و #مقدسات حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد.در این کتاب سعی شده است با نقل خاطراتی ساده و روان ، روایت گر منش و سیره شهیدانی باشیم که با وجود روزمرگی و غفلت های زندگی مادی امروزی مسیر تکامل و قرب الی الله را طی کردند.
شهدای ذکر شده در این کتاب
جواد اکبری - سعید سامانلو - عبدالصالح زارع - سید احمد حسینی - سید سجاد روشنایی - سید روح الله ( پیمان ) موسوی - محمد امیر سالاری - محمد حسین سراجی - مهدی صابری - مهدی حسینی - مهدی علیدوست -سیدخوشبو علی ( عدیل ) حسینی - ابراهیم رضایی - سید مجتبی حسینی - سید مصطفی موسوی
بخشی از کتاب دم عشق، دمشق
عشق به #امام_رضا علیه السلام من را کشاند ایران. با اینکه دست و بالم خالی بود، اما به مدد خودش راهی شدم. نگاهم که به #گنبد_طلا افتاد، گفتم: آقا من کرایه ماشین ندارم، کمکم کن می خوام ده روز بمونم. سر میدان، میان کارگرها ایستادم. یکی داد زد: بپر بالا. چند روزی برای شان کار کردم. خوش شان آمد. گفتند: بمون همین جا نگهبان ساختمون باش، ماهی هزار و پونصد هم بهت می دیم. گفتم: من برای زیارت اومدم، الآن هم باید برم حرم حضرت معصومه. کارِ خود آقا بود، شک ندارم به عنایت شان. قبلِ رفتن به آقا گفتم: اگه قراره برم راهی ام کن، اگه می خوای بمونم موندگارم کن. برای گرفتن بلیط که رفتم ترمینال، گفت: برو ساعت نُه بیا. چند قدم رفتم و گفتم انگار آقا می خواد من بمونم و نرم قم. حرفم تمام نشده، یکی داد زد: آقا بیا بالا! یه جا داریم.
رو کردم به گنبدی که از دور می دیدم. گفتم: هرچی خودت صلاح می دونی، همون رو برام جور کن. صاحب کارم به خاطر رضایتی که از کارم داشت، کرایه راهم را داد و آمدم قم. بعد از زیارت و چند روز ماندن، دوباره خوردم به بی پولی. رفتم سر میدان. یکی آمد و خواست بروم برای چوپانی. از ترس دیر شدن نماز اول وقت قبول نکردم. #حضرت_معصومه سلام الله علیها کارم را جور کرد؛ رفتم کارخانه. مزد کارگر روزی پنجاه تومان بود، اما به من صد تومان می دادند. پول که آمد دستم، رفتم افغانستان مادر و برادرهایم را هم آوردم. سال ۵۹ دخترخاله ام را برایم نشان کردند. دختر خوبی بود. سال ۷۴با تولد مصطفی، جمع مان باصفاتر شد. بچه ی دهمم بود؛ سربه زیر، آرام و دوست داشتنی.
صبحانه اش را می خورد و کیفش را برمی داشت و بی صدا می رفت مدرسه. بی آنکه نگاهی به من بکند یا منتظر باشد پولی بهش بدهم. پول که دستم می آمد، بهش می دادم. همان را هم خرج نمی کرد، یک قلّک داشت و همه را می انداخت توی همان. بیشتر وقت ها می رفتم #افغانستان. توی این سال ها هم کار می کردم، هم درس #طلبگی می خواندم. می رفتم آنجا برای تبلیغ. تربیت بچه ها با مادرشان بود. خوب هم بارشان آورده بود. مصطفی، صبح جمعه می رفت #دعای_ندبه، سه شنبه ها هم جمکرانش ترک نمی شد. هیئتی بود پسرم. این قدر بهش اعتماد داشتم، دیروقت هم که می آمد می دانستم راه کج نمی رود. بهش گفتم: چرا نمی ری سر کار؟ سرش را انداخت پایین و گفت: چشم. بنایی برایش جور می شد می رفت، نبود کارخانه کار می کرد و ...
@shop_sarir
🔺️حبیب تولدی دیگر
✍ نوشتهی گُل علی بابایی
📚 نشر ۲۷ بعثت
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/حبیب-تولدی-دیگر
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️حبیب تولدی دیگر ✍ نوشتهی گُل علی بابایی 📚 نشر ۲۷ بعثت 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/pr
بابایی در کتاب #حبییب_تولدی_دیگر به کارنامه عملیاتی #گردان_حبیب_بن_مظاهر از بهار ۱۳۶۲ تا بهار ۱۳۶۵ می پردازد، این کتاب ناگفته هایی از عملیات های #والفجر۴، عملیات آبی- خاکی #خیبر، عملیات #والفجر۸ و عملیات لغو شده #والفجر۵ که قرار بود در ارتفاعات #بمو انجام شود، را روایت کرده است، کتاب در ۱۱ فصل تنظیم شده که در پایان هر ۳ فصل، مجموعه ای از اسناد و تصاویر به نمایش درآمده است.
ماجرای #گردان_نهم درباره گردان حبیب بن مظاهر است که از بدو تشکیل آن، یعنی از اسفند ۱۳۶۰ تا پایان عملیات #والفجر۱ در فروردین ۱۳۶۲در جلد نخست روایت شده است، هم چنین در جلد دوم مخاطب با گردان نهم از بهار ۶۲ تا بهار ۶۵همراه می شود. نحوه تشکیل تیپ ها و گردان های رزمی سپاه، نحوه هجوم دشمن به خاک ایران در شهریور سال ۵۹، محورهای هجوم و هسته های مقاومتی که در مناطق مخالف جبهه تشکیل و اندک اندک شکل منسجمی گرفت ، ورود #بسیج به عنوان بازوی سپاه، سازماندهی بسیج توسط سپاه از محورهای مورد اشاره در این کتاب است.
نوع شکل گیری گردان «حبیب ابن مظاهر» مسئولان آن در مقاطع مختلف، عملیات ها، محورهای عملیاتی و... نیز از دیگر موضوعاتی است که در این کتاب به آن ها اشاره شده است. در واقع این اثر مستندی پژوهشی است که در قالب داستان بازگو شده است.هم چنین نحوه شهادت #شهید_همت نیز در این کتاب ذکر شده است.
#رهبر_معظم_انقلاب درباره جلد نخست این #رمان فرموده اند: «ماجرایی که آقای #گلعلی_بابایی در کتاب #همپای_صاعقه از برخورد #شهید_وزوایی و آقای #متوسلیان را نقل می کند، این ماجرا خودش دست مایه یک فیلم است، از این قضیه یک فیلم زیبای هنری درست می شود. کتاب های بسیار خوبی در رابطه با دفاع مقدس نوشته شده است. این کتاب ها منبع ده ها فیلم و ده ها رمان می تواند بشود. اگر نویسندگان ما و هنرمندان تلاش وسیعی آغاز کنند، عرصه #دفاع_مقدس شایستگی ده ها رمان را دارد. این کتاب ها همچنین شایستگی ترجمه به زبان های زنده دنیا را دارند. هم کتاب های خاطرات شفاهی و هم خاطرات مربوط به اسرای #عراقی.
اگر این کتاب ها به زبان #انگلیسی و #اسپانیولی و #عربی و زبان #اردو ترجمه و در جهان منتشر بشود، می دانید چه اتفاقی در دنیا می افتد؟ همین کتابی که درباره «گردان نهم» تهران اخیراً گلعلی بابایی نوشته و شهید وزوایی و دیگران را مفصلاً شرح داده است، انسان وقتی این کتاب را می خواند، به معجزه انقلاب پی می برد. آدم می بیند بچه های دانشجو بی اطلاع و بی خبر وارد جنگ شدند و در مدتی کوتاه به یک طراح و #استراتژیست جنگ مبدل شده اند، این ها #معجزات_انقلاب است».
@shop_sarir
🔺️آقا زادهها
✍ نوشتهی زهرا جابری
📚 انتشارات حماسه یاران
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/آقا-زاده-ها
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️آقا زادهها ✍ نوشتهی زهرا جابری 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpub.ir/
کتاب #آقازاده_ها نوشتهی #زهرا_جابری انتشارات #حماسه_یاران است. این کتاب تصویرگر زندگی آقازادههایی است که به جای تجارت دنیا و غوطهور شدن در آن، تن به پُرسودترین معامله دادند. جان خویش را نثار راه الله کردند و از سوی دیگر نیز خواننده را میهمان خاطرات حیات پدرانی خواهد کرد که بر عهد خود وفادار ماندند و چنانکه پیمان بسته بودند تا با برپایی حکومتی زیر پرچم الله، به دست #مستضعفان ، خادم همان مردم پابرهنه و #مستضعف باشند همان گونه باقی ماندند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
با همان سنوسال کم، #عارفی بود بزرگ. پدر هم نتوانسته بود او را بشناسد.
وصیتنامهاش را که گشود، اشک شوق در چشمانش دوید از آنهمه عظمت پسر.
پسر به چه چیزها اندیشیده بود.
نگران بود که حتی درس خواندنش هم، لطمهای به بیتالمال زده باشد.
با آنهمه مراقبت در کارها و درس خواندن، نوشته بود:
«آقاجان! موتور گازیام را بفروشید و هرچه پول دارم از بانک بگیرید،
تمامش را به بیتالمال تحویل دهید؛
چون شاید با این طرز درس خواندن،
حق من نبود که از بیتالمال مصرف کنم و من نمیتوانم جواب حقالناس را بگویم…»
@shop_sarir
🔺️تنها زیر باران
✍ نوشتهی مهدی قربانی
📚 انتشارات حماسه یاران
🌐خرید اینترنتی 👇
https://sarirpub.ir/product/تنها-زیر-باران
@shop_sarir
فروشگاه صریر
🔺️تنها زیر باران ✍ نوشتهی مهدی قربانی 📚 انتشارات حماسه یاران 🌐خرید اینترنتی 👇 https://sarirpu
کتاب #تنها_زیر_باران سرگذشت نامه و خاطرات نزدیکان #شهید_مهدی_زین_الدین است که به همت #مهدی_قربانی گردآوری شده است.
قربانی تنها زیر باران را اینگونه معرفی می کند: در این چند ساله که پای مصاحبه با بستگان و همرزمان آقامهدی، خاطراتش را جرعه جرعه می نوشیدم و مثل تمامی آنها که روزگاری را با او گذرانده بودند ذوق ، بند بند وجودم را پر می کرد، هیچ در باورم نمی گنجید روزی قلم به دست بگیرم و بانی روایت همان خاطرات باشم.
از ابتدای نگارش تصمیم گرفتم محتوای کتاب به گونه ای باشد که خط سیر زندگی #شهید_زین_الدین را از بدو تولد تا شهادت نشان دهد. انتخاب خاطرات پیش رو آنهم از میان انبوه روایت هایی که هرکدام تصویری هرچند کمرنگ از شهید در خود داشتند، کار ساده ای نبود. این مختصر، نتیجهی ساعتها مطالعه، تفکر و صرف وقت در انتخاب، و علاوه بر آن، نگارش و ترتیب دهی خاطرات است. تنها زیر باران، ادعایی در ارائهی تصویر کامل از فرماندهی #لشکر۱۷ علی بن ابی طالب(ع) ندارد. چه بسا خاطراتی شیرین و دلچسب که به دلایلی نوشتنشان را به فرصتی دیگر و شاید چاپهای بعدی موکول میکنم. اثر حاضر که آن را میتوان مصداق این بیت دانست:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.
@shop_sarir