eitaa logo
سیمای شهر کرکوند
399 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3هزار ویدیو
7 فایل
برای دلبستن ، به خدا باید دلت را بهش گره بزنی یکی زیر،یکی رو ! مادر بزرگم میگفت : (قالی دستبافت مرگ ندارد) 🔊اخبار شهر کرکوند و شهرستان مبارکه با ما به روز باشید لینک کانال : @simaye_shahreh_karkevand
مشاهده در ایتا
دانلود
سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا] 🔹مستند داستانی 🔥 🔥 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی جنگ صفین شاهد جوانی بیست و چند ساله بود که در رکاب امیر مومنان می جنگید و دلاوری ها از خود نشان داد. تا آنجا که از دو ناحیه زخمی شد و با زحمت فراوان او را به عقب کشاندند و جان سالم از معرکه به در برد. آن جوان فرزند راعیه، محبوب قلب همان پیرمرد یهودی و «شمر» نام داشت. از آن پس، نام شمر در زمره مجاهدان و جانبازان در رکاب امیر مومنان ثبت و ضبط شد. البته مواضع داغ و سخنان آتشین او که لرزه بر اندام هر شنونده ای می انداخت، در تثبیت جایگاه اجتماعی و سیاسی او بسیار اثر داشت. به علاوه آنکه دستی مخفی در پستوی خانه «اشعث» (پدر جعده‌ی همسر امام حسن) دست «شمر» و «اشعث» و «محمد بن اشعث» را در دست هم گذاشت و آنها را روز به روز در بیت امام مجتبی به هم نزدیک تر کرد. همان دست مخفی، پس از صفین، یعنی اواخر سال سی و هفت قمری، یک نفر را در هیئت بلندپایه سرداران از یمن به طرف امیر مومنان فرستاد تا آن نفوذی، چندین مرتبه سخنرانی های آتشین انجام بدهد و صفات مبارک امیر مومنان را مرتب به زبان آورد و در بین مردم رخنه کند. او به مدت چهل شب در خانه اشعث ماند و همان دست مخفی به اشعث امر کرد که از او به نحو شایسته پذیرایی کند. آن نفوذی که خود را یک سوپر انقلابی دو آتیشه‌ی قاری قرآن و از سخنوران مطرح کرده بود، چنان باد کرد که اولین نقش خود را در یک سال بعد، یعنی سال سی و هشت قمری به طور کامل بازی کرد و با تحریک بزرگان و پیرمردان عابد و زاهد لشکر امام علی توسط او، بعلاوه خالی کردن لشکر امام از جوانان جنگاور توسط اشعث، جبهه جدیدی که علیه امام از سال سی و هفت تشکیل شده بود را تقویت کرده و گسترش دادند. جبهه ای که ظاهرا و اصطلاحا «بدنه سخت طرفداران حکومت علوی» بودند اما در باطن، علی را مقصر و عامل همه بدبختی ها معرفی کردند. تا این که راه بر مسلمانان بستند و تهدید خود علیه امنیت مردم را عملی کردند و حضرت مجبور به مبارزه علیه آنان شد. اینقدر مبارزه علی علیه السلام با آنان جدی و قاطع بود که از لشکر علی کمتر از ده نفر شهید شد و از لشکر «خوارج» نهروان کمتر از ده نفر زنده ماندند. از قضا یکی از آن کمتر از ده نفر، همان سردار نفوذی بود که در خانه اشعث، مراودات با یهود و مخالفان حضرت را انجام داده بود و مثل بمبِ خطرناکِ متحرک، آماده بود تا هر لحظه که وقتش شد، زهر اصلی را به پیکر اسلام وارد کند. آن سردار که «عبدالرحمن بن ملجم مرادی» نام داشت، چندین ماه در صحرا ها آواره بود تا اینکه بالاخره اشعث و همان دست مخفی در سال چهل قمری به او چراغ سبز نشان دادند که به کوفه وارد شود و مستقیم به منزل اشعث برود. دست مخفی، وقتی او را کم انگیزه و خسته دید و احتمال داشت که در لحظه نودِ عملیات، گام و زانویش بلرزد، برای تقویت روحیه او دختری از یهود را به بسترش در خانه اشعث آوردند و پس از کام گیری از آن دختر، به او قول ازدواج با آن فتانه یهودی را دادند. عبدالرحمن هفت سکه داد و شمشیرش را تیز و دولب کرد. سپس هفتاد سکه داد و آن فاحشه یهودی، نوعی زهر بسیار قوی برای آغشته کردن آن شمشیر خرید و به عبدالرحمن داد. سلاح، آماده... تروریست، آماده... اما هنوز حکمی از طرف دست مخفی نیامده بود و اشعث خوف آن را داشت که حضور آن زن و مرد در خانه اش طول بکشد و منجر به لو رفتن عملیات بشود. تا اینکه برای گم کردن رد و اینکه آن جنایت بزرگ به گردن معاویه و اهل شام نیفتد، بلکه یک تصفیه و یا زد و خورد درون سازمانی و سیاسی تلقی شود، برنامه ای چیدند که در یک شب، سه نفر ترور شوند و خبرش فورا در همه جا بپیچد. ادامه ... 👇
دلیل این تصمیم آن بود که اذهان عمومی، مرعوب روایت ساختگی یهود بشود و گردی دامن معاویه و اهل شام ننشیند. تا اینکه بالاخره در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهل قمری، عبدالرحمن موفق شد که امیر مومنان را در محراب مسجد کوفه ترور کند و چنان زخم کاری به پیکر مطهر ایشان وارد کند که کمتر از چهل و هشت ساعت بعد، جهان اسلام و بشریت از وجود مبارک امیرمومنان محروم و یتیم شود. نکته ی فوق العاده مهم اینجاست که؛ وقتی عبدالرحمن امیر مومنان را ترور کرد و حضرت در محراب افتادند و کل محراب از خون مطهرشان قرمز شد، جمله تاریخی فرمودند که متاسفانه فقط بخش اول آن را همه نقل می کنند و آن همان جمله معروف «فزت و ربّ الکعبه» است. یعنی به خدای کعبه قسم که رستگار شدم. اما این جمله، یک دنباله مهمتر دارد که امیر مومنان در همان حالت، با صدای بلند و رسا فرمودند. و آن جمله این بود «خُذِ ابنَ المرئه الیهودیه» یعنی «بگیرید پسر زن یهودی را»! این جمله به طور آشکار و واضح، دال بر یهودی بودن ضارب و نقش دست مخفی یهود در این جنایت نابخشودنی دارد. علمای بزرگ و منابع معتبر زیادی در تفسیر آیه چهار سوره مبارکه اسرا که فرموده [وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا] و خبر از دو فساد بزرگ و جنایت نابخشودنی یهود دارد، فرمودند که «فساد اول یهود؛ قتل امیر مومنان علی علیه السلام است» که با نقشه ای حساب شده و با بازیگری عواملی رخ داد که مادرانشان از قوم یهود بودند و فرزندانشان را با آموزه های یهود و برای چنین ماموریت هایی تربیت کرده بودند. ادامه دارد...
3.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣سه روش در زندگی داریم: 1⃣توافق و تفاهم 2⃣تحمل 3⃣طلاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با قلبت بگو👇إلهی شکرت که هستی😍🌸 کلید بسیاری از قفلهای زندگی سه چیز است: صبر ،،، آرامش ،،، توکل به خُدا... ✨ پاسخ می‌دهد خدا صبر تو را ؛ به جبرانی شیرین..🌱🤍 "صبر" اوج احترام  به حکمت خداست..🌹
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌میگن پیامبر (نعوذبالله) هوسباز و شهوتران بوده اند؟ 👌کامل ترین پاسخ موجود در فضای مجازی در خصوص شبهه تعدد همسران پیامبر ❓آیا ارزش نداره یه ربع از وقتمون رو اختصاص بدیم و یه بار برای همیشه پاسخش رو یاد بگیریم؟ 💥انتشار این کلیپ واجبه🙏
سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا] 🔹مستند داستانی 🔥 🔥 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی با شهادت امیر مومنان علیه السلام، مطابق وصیت ایشان مردم با امام مجتبی علیه السلام بیعت کردند و ایشان را به عنوان خلیفه پس از پدرشان انتخاب کردند. دست مخفی یهود که دید به فاصله چهل و هشت ساعت پس از شهادت و دفن امیر مومنان، عبدالرحمن توسط امام مجتبی و فقط با یک ضربه قصاص و به درک واصل شد، نفر موثرتر خود را وارد بازی کرد و به اشعث دستور داد که خودش و پسرش تمام وقف و تمام قد در خدمت «شمر» باشند. شمر برای دو ماموریت مهم انتخاب شده بود که یکی مقدمه و دومی ماموریت اصلی به حساب می آمد. با مقدمه چینی که اشعث و محمد در بیت امام مجتبی کرده بودند، حوادثی در کمتر از هفت ماه اتفاق افتاد که هنوزم که هنوز است، تاریخ دانان و تاریخ نویسان از درک اوج سیاست و مهره چینی داخل و خارج از مدینه توسط آل اُمیه و دستان مخفی یهود عاجزند و انگشت به دندان اند. دو بار، در کمتر از شش ماه امام مجتبی ترور شد. اما هم زمان که برای حذف فیزیکی شان اقدام می شد، دستان مخفی، زیرک ترین همسر معاویه که معشوقش و از یهودیان دو نژاده بود و «میسون» نام داشت و مادر یزید شد، ابتدا به بهانه درمان ناباروری «جعده»ی دختر اشعث و همسر امام مجتبی، و سپس به بهانه نجات امت اسلام از فتنه، و در نهایت با وعده خواستگاری از او برای پسرش یزید، روز به روز به جعده نزدیک تر شد. همگی در مدینه بودند. جده از ابتدا با زینب کبری و ام البنین و سایر مخدرات و محترمات حرم سر نامهربانی و ناسازگاری داشت. مخصوصا وقتی می دید که آنان به واسطه آوردن پسران رشید و جنگاور و تواضع و تقوای مثال زدنی، بیشتر در معرض توجه بقیه هستند. تا اینکه با هماهنگی که شمر و اشعث و محمد بن اشعث با دستگاه معاویه کردند، ابتدا فرماندهان بزرگ امام مجتبی ترور شدند و سپس رئیس ستاد کل نیروهای نظامی که به نوعی همه کاره‌ی امور نظامی و سیاسی امام مجتبی بود و «عبید الله بن عباس» نام داشت، توسط عُمال معاویه تطمیع و خریداری و سپس به یکی از مناطق خوش آب و هوای اطراف اورشلیم پناهنده شد. وقتی ستاد سقوط کرد و صف مردمی از هم پاشید و شیرازه حکومت امام مجتبی به لرزه درآمد، معاویه پیشنهاد مذاکره مستقیم داد و به محض اینکه امام مجتبی با اکراه و بعد از بارها اصرار از سوی معاویه، امام حسن پذیرفت و اصطلاحا صلح نامه شکل گرفت. دستان مخفی به کمک شمر و اشعث و محمد بن اشعث وارد فاز جدیدی شد و اینقدر علیه امام حسن علیه السلام ضد تبلیغ کردند که در مدت ده سال، یعنی از سال چهل تا پنجاه قمری، ایشان کاملا از چشم و افکار عمومی افتاد و به عنوان یک فرمانده یا زمامدار سازشکار و گمراه کننده مومنین معرفی شدند. تا اینکه نهایتا امام مجتبی در سال پنجاه قمری، وقتی با تلاش های شمر و اشعث و محمد ابتدا از حاکمیت خلع شدند و دستان مخفی یهود موفق شد که حکومت امامان معصوم را در همان سال چهل و یک هجری از دست با کفایت اهل بیت خارج کرده و به معاویه و سران بنی امیه بسپارد، ده سال بعد، با تحریک جعده توسط میسون (مادر یهودی یزید) در خانه خود ترور شدند و به شهادت رسیدند. پس از شهادت ایشان، میسون روی حرفش نماند. هرچند تا قبل از رسیدن زینب کبری و ام البنین و بقیه جعده را از محل جنایتش دور کردند اما او به وصل یزید نرسید و نهایتا مجبور به ازدواج با یک شخص دیگر شد. جالب است که یک سال پس از ازدواج جعده با آن شخص، جعده باردار شد و دو سه تا فرزند به دنیا آورد! اما به هر حال، اراده الهی بر این بود که فرزنددار شدن از امام مجتبی در دلش بماند. چرا که خداوند در قرآن فرموده: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» خداوند از همه بهتر می داند که رسالت خود را در کجا قرار بدهد. ادامه ... 👇
یکی از نکات مهم که در سال چهل و پنج قمری یعنی اواسط امامت امام حسن علیه السلام اتفاق افتاد این بود که بانو ام البنین با مشورت با حضرت زینب و اجازه از امام حسن و امام حسین تصمیم گرفت که برای شیر پسرش ابوالفضل العباس، همسری انتخاب کند. پس از مشورت با زینب کبری و سایر بزرگان بنی هاشم، از آنان اجازه گرفت که به دوست دوران کودکی اش یعنی «بانو حکیمه» سر بزند. بانو حکیمه در آن دوران ساکن مدینه نبود و در نقطه ای از عراق با قبیله و عشیره همسرش زندگی می کردند. ام البنین به آنجا سفر کرد و مهمان حکیمه شد. اینقدر صفا و صمیمیت بین آن ها احیا و خاطرات کودکی و نوجوانی آنها زنده شد که حد و حصر نداشت. - حکیمه جان! پسرم از بزرگان و دلاوران عرب و بنی هاشم شده. صورتش مثل ماه می درخشد و به فرزند علی بودن افتخار می کند. گفتم تو هم عاقلی و هم همیشه دلم می خواست که از تو برای پسرم دختر بگیرم. چون می دونم که دختری که زیر دست تو بزرگ بشود او هم حکیمه و عاقله می شود. - وصف پسرت را شنیدم. اگه بگم منتظر چنین لحظه ای نبودم، دروغ گفتم. من دختری دارم که از من عاقله تر و ادیب تر است. بسیار با حیا و وزین. کسی هم کُفو او ندیدم. به نظرم دخترم را ببینی بد نیست. ام البنین خوشحال شد و وقتی پذیرفت، حکیمه دخترش را صدا زد. وقتی دخترش وارد شد، اینقدر مهر آن دختر در دل ام البنین نشست که آغوش باز کرد و او را در بغل گرفت. سپس آن دختر آداب‌دان خم شد و دستان ام البنین را بوسید. ام البنین پرسید: مرحبا دختر! مرحبا دختر حکیمه! اسمت چیه؟ آن بانوی جوان پاسخ داد: «لُبابه» (لبابه به معنای عقل خالص و برگزیده و دانشمند) ام البنین لذت برد از این همه تربیت درستی که حکیمه کرده و دخترش رو باب دل ام البنین و شیر پسرش بار آورده بود. ادامه دارد...