eitaa logo
سیمای شهر کرکوند
399 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
3هزار ویدیو
7 فایل
برای دلبستن ، به خدا باید دلت را بهش گره بزنی یکی زیر،یکی رو ! مادر بزرگم میگفت : (قالی دستبافت مرگ ندارد) 🔊اخبار شهر کرکوند و شهرستان مبارکه با ما به روز باشید لینک کانال : @simaye_shahreh_karkevand
مشاهده در ایتا
دانلود
33.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌زندگی برای دیگران 🔮برای خودت زندگی کن نه دیگران
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت۱۲۵🎬: فرهاد سرش را پایین آورد و با لحنی که سعی می کرد آرام باشد گفت : این چه خبر
روایت دلدادگی قسمت۱۲۶🎬: شاهزاده فرهاد که سخنان شاهدی را که با چشم خود، سرنگون شدن فرنگیس را در رودخانه دیده بود ،شنید و همانطور که از عصبانیت دندان بهم می سایید و زیر لب ، بد و بیراه نثار بهادر خان می کرد، دستور داد که وجب به وجب رودخانه و اطرافش را تا فرسنگ ها دورتر بگردند. بعد از چندین شبانه روز جستجو ، هیچ اثری از فرنگیس نیافتند ، گویی اصلا دختری به اسم فرنگیس نبوده ... و از طرفی هیچ خبری هم از بهادرخان نبود ، احتمالا این روباه مکار بعد از آن عمل وحشتناک ،فرار را بر قرار ترجیح داده و به جایی دیگر رفته تا از انظار مردم و دولتیان به دور باشد‌ فرهاد ، با دلی غمگین و روحی شکسته به خراسان برگشت و هر آنچه را که اتفاق افتاده بود بیان کرد و با مِن مِن واقعیت مطلب را گفت و تاکید کرد ، دیگر نباید منتظر بود که فرنگیس زنده باشد، چون اگر زنده بود آنها ردی از او بدست می آوردند ، او با خود می اندیشید ، براستی که فرنگیس طعمهٔ آب شده و در دم خفه شده و احتمالا بدنش هم جایی در روی این کره خاکی ، خوارک حیوانات کوه و کمر می شود‌. بعد از برگشتن فرهاد ، مراسم ختم بسیار باشکوهی برای فرنگیس برگزار شد و روح انگیز این مادر زجر کشیده ، مانند انسان های مجنون به حرم امام رضا علیه السلام رفت و خود را با زنجیری به ضریح متصل کرد و با امام خودش درددلها می کرد و عهد نمود تا خبر درستی ازفرنگیس نرسد حرم را ترک نخواهد کرد و به خانه باز نمی گردد... ادامه دارد.... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦 ❥‌‌‌❥‌‌‌❥‌‌‌ 🌺❥‌‌‌❥‌‌‌❥‌‌‌ ٠٠••●●❥❥❥❥🌸 ٠٠••●●❥❥❥❥🌺 ٠٠••●●❥❥❥❥🌼 ‎‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
21.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چون خودم بعضی وقتا ناشکری میکنم ولی وقتی به داشته هام فکر میکنم میبینم میشه قانع بود میشه خوب بود میشه لبخند زد میشه دوست داشت میشه آروم بود ها مشتی
سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا] 🔹مستند داستانی 🔥 🔥 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی برخلاف تمام معاهدات علی الخصوص صلح نامه امام حسن با معاویه، یزید وارث تاج و تخت معاویه شد. خلاصه وضعیت یزید بدین شرح است؛ مادری یهودی و بسیار سیّاس، پدری که از جوانی در شام توسط خلیفه دوم و سوم کاشته شد برای روز مبادا و تصاحب خلافت اسلامی و تاسیس حکومت بنی امیه، خودش هم از کودکی ضعیف و تحت تعالیم دو معلم و طبیب یهودی در دربار معاویه و البته دارای روحیه قوی شاعری و استعداد ویژه در شرب خمر و موانست با انواع حیوانات از جمله بوزینه و سگ! همه اینها از یزید، فردی لاابالی ساخته بود و اکثر اوقات مست و در حال بازی با حیوانات و الباقی عمرش را صرف معاشقه با کنیزان و معشوقانش می کرد. به همه اینها بدزبانی و وحشی گری را هم اضافه کنید. چرا که در وحشی گری از هیچ کاری شرم نداشت. این اوصاف، گویای پشت پرده پیچیده و مرموزی است که تنها از سیاست یهود و یهودی زاده برمی آید. چهار ماه از شام دور و در باغی سرگرم امور فوق گشته بود که حوالی عصر به او اطلاع دادند که پدرت از دنیا رفته و از این به بعد تو حاکم کل ممالک اسلامی از شرق تا غرب هستی! یزید اینقدر مست بود که ابتدا باور نکرد. سپس وقتی سه چهار نفر شهادت دادند و همه تایید کردند، باز هم همان شب به شام برنگشت و یک شب دیگر، در جوار معشوقان، در آن بستان را از دست نداد. نکته جالب توجه آن است که یزید در آن ایام چهار ماهه و کلا سالی چند ماه در آن منطقه سپری می کرد. نام آن منطقه «حوارین» و یکی از روستاهای حلب است که بیشتر ساکنان آن منطقه، از تیره بنی عامر از قبیله کلب بودند. بنی کلب ابتدا نصرانی و یهودی بودند و حتی معاویه هم همان جا عاشق شد و یک سال بعد، یزید از آن زن و از آن قبیله نصرانی یهودی به دنیا آمد و نکته بالاتر آنکه مطابق اخبار و روایات، در آخرالزمان، سفیانی از همین منطقه و از همین تیره و قبیله خروج میکند. سفیانی، همان فرد شروری که بزرگترین دشمن امام عصر ارواحنا فداه است و با بیعت افراد زیادی از همین قبیله و تیره، علیه امام مهدی لشکرکشی کرده و با سیصد و شصت سوار به دمشق می آید و در ماه رمضان، بیست هزار نفر از آن قبیله با او بیعت می کنند. مطابق دیگر روایات، سفیانی از نسل یزید بن معاویه و اصالتا اهل همین منطقه و قبیله می باشد. خلاصه... یزید را به دمشق آوردند تا به تخت نشست. وصیت نامه معاویه را برایش آوردند که نوشته بود: «من تمامی گام ها را برداشتم و زحمتی را برای تو باقی نگذاشتم و همه شرایط را برای تو فراهم کردم. دشمنان را سرکوب و عرب را رام تو کردم و لشکری یکدست برایت فراهم نمودم. تنها هراس من از چهار نفر است؛ حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بکر. حسین بن علی بدون تردید به تحریک عراقی ها قیام خواهد کرد. اگر بر او چیره شدی از او درگذر. ولی عبدالله زبیر اگر قیام کرد، تکه تکه اش کن. ضمنا هر مشکلی پیش آمد از شامیان کمک بخواه و پس از آن که دشمنت را از سر راه برداشتند، آنها را به شام برگردان! چرا که آن ها اگر در سرزمین های دیگر بمانند، اخلاقشان تغییر خواهد کرد و دیگر مطیع تو نخواهند بود.» پس از انجام تشریفات، یزید اولین کسی را که به وزارت و مشورت خود منصوب کرد، امین معاویه، یعنی همان سرجوم رومی نصرانی-یهودی بود. مطابق پیش بینی ها امام حسین علیه السلام زیر بار بیعت با یزید نرفت. بنا به همه دلایلی که ذکر شد. حتی اخباری به یزید رسید که امام حسین در مجلس بیعتِ غیابی در مدینه، حضور نداشته و همین عدم حضور، سبب شده که در جهان اسلام ولوله به پا شود. که نهایتا منجر به سست شدن پایه های حکومت یزید خواهد شد. ادامه ... 👇
یزید جلسه اضطراری تشکیل داد و سه چهار نفر از نزدیکانش را به دعوت سرجون دور هم جمع کرد. یکی از حضار حرف مهمی زد و گفت: «تا حسین در مدینه باشد، از یک سو قابل کنترل است اما اگر همچنان بیعت نکند دهان کجی به یزید است. پس باید کاری کنیم که یا سکوتش را علنی تر بشکند تا کل مدینه را ناامن کنیم و قتل عام مدینه را گردن او بیندازیم و یا نهایتا باید کاری کرد که حسین خروج کند و رسما عَلَم مخالفت را بلند کند.» یکی دیگر از حضار گفت: «طبق پیش بینی معاویه، عراقی ها در حال مکاتبه و دعوت از حسین هستند و اگر بشود با یک تیر، دو نشان بزنیم، یعنی هم حسین را بزنیم و هم کسانی را که در عراق هستند را سلاخی کنیم، کار را در یک عملیات یکسره کرده ایم.» سرجون آخر همه حرف زد و گفت: «دو کار در دستور قرار می گیرد؛ یکی ناامن کردن مدینه برای حسین و دوم سرباز کردن دُمل عراق.» نفر اول پرسید: «اگر کار حسین در مدینه و یا خارج از مدینه تمام شد اما عراق به خونخواهی او درآمد چه کنیم؟» سرجون جواب داد: «کار را باید به کاردان سپرد. دو کاردان در این کارزار سراغ دارم که یکی مدینه را روبه راه کند و دیگری عراق را در مشت و قدرتش بگیرد.» یزید دهان باز کرد و پرسید: «پدرم از رویارویی با حسین منعم کرد اما برای کنترل عراقِ همیشه ناراضی، کسی را به من معرفی نکرد!» سرجون لبخندی زد و جواب داد: «اما پدرت هم به من توصیه خواباندن غائله حسین را کرد و هم کاندید حجله عراق رو معرفی کرد. یزید انگوری را که در دستش بود زمین گذاشت و پرسید: «کی؟» سرجون سرش را نزدیک تر آورد و گفت: «مدینه را به مروان می سپاریم و عراق عرب را هم به عبیدالله بن زیاد!» ادامه دارد...
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️چرا رهبری اخیراً از پزشکیان حمایت کرد؟!🤔 🔸این جمله رهبری نهایت لطف را در حق دولت ها نشان می‌دهد و این دولت ها هستند که باید در جهت خدمت تلاش کنند و مراقب باشند خودشان عامل نفاق نشوند. ما طبق فرمان رهبری سعی می‌کنیم از دولت حمایت کنیم اما همچنان زیر ذره‌بین مطالبه‌گری خود را داریم🔍🧐
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت۱۲۶🎬: شاهزاده فرهاد که سخنان شاهدی را که با چشم خود، سرنگون شدن فرنگیس را در رودخ
روایت دلدادگی قسمت ۱۲۷🎬: ابو مرتضی ، حاکم کوفه که مردی فهمیده و دنیا دیده بود و هیجان روحی این پسرک قاصد را که عجیب به دلش می نشست ،دید . دانست که او دلش در گرو مهر کسی افتاده که دل عالم امکان در گرو مهر اوست ، پس صلاح ندید که او را مجبور به ماندن کند و علی رغم ،خواهش همسرش مبنی بر نگه داشتن سهراب در قصر کوفه ، سهراب را به همراه چند سرباز راهی مسجد سهله کرد. اما چند تن دیگر را نیز مأمور کرد تا مخفیانه تمام حرکات سهراب را زیر نظر بگیرند و هر کجا که رفت با او باشند و درضمن وسایل رفاه و وعده های غذایی او را به طریقی که خودش نداند از کجا می رسد برای او فراهم نمایند. سهراب سرشار از حس خوب دیدار ،سوار بر رخش ، این اسب راهور و یار قدیمی به همراه دو نفر سرباز در تاریکی شب بعد از خواندن نماز و صرف شام در خدمت حاکم و همسرش که کاملا مشخص بود به او لطفی ملموس داشتند، به سمت مسجد سهله حرکت نمود. هوای شب که به صورتش می خورد ، او را سرحال تر می آورد ، او با چشم دوختن به ستارگان آسمان که گویی هر کدام در دل خویش رازی نهفته داشتند با خود می گفت: براستی که شب آفریده شده برای آرامش و یا به قول درویش رحیم، شب خلق شده برای عبادت ، برای در محضر خدا بودن و تلاش برای گلچین کردن روزها و نعماتی که قرار است در روز برای ما مقدر شود‌. راه تاریک بود اما دل مسافر این راه روشن روشن می نمود. بالاخره بعد از ساعتی سوارکاری که با سرعت و اشتیاق می گذشت ، به مسجد سهله رسیدند. سهراب از عجله ای که برای دیدار داشت ، مانند انسان های مجنون ، خود را از اسب به زیر انداخت ، همراهش افسار اسب را گرفت و سهراب اصلا نفهمید که رخش این اسب زیبا و دوست داشتنی اش را به کجا می برد... او فقط می خواست به آن فرشته نجاتش برسد....همین... اما نمی دانست که در مسیر عشق پای گذاردن کار هر کس نیست....و سختی ها پیش رو داری تا به آن دلدار دل آرا برسی... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 🌨💦🌨💦🌨💦🌨 ‎‌‌‌‌
3.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افراط در محبت به همسران هیچ اشکالی نداره.... دکتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا