سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم
[وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا]
🔹مستند داستانی
🔥 #قبیله_عصیان 🔥
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_بیست_و_هفتم
هر چه اوضاع مدینه نسبتاً خوب پیش میرفت، اوضاع کوفه روز به روز بدتر میشد. مردم کوفه تقریباً انقلابیترین مردمی بودند که هم حدود پنج سال حکومت امام علی را تجربه کرده بودند و هم هجده ماه در رکاب ایشان در صفین شمشیر زده بودند و هم کلی افتخارات دیگر به نام خود ثبت کرده بودند.
هرچند در طول بیست سال حکومت معاویه، خیلی از یاران امیر مومنان و اهل بیت شهید و یا تبعید شده بودند اما باز هم ارادت آنان و آموزههایی که از علی و اهل بیت داشتند کم نبود.
یکی از اشتباهات برخی این است که فکر میکنند دعوت مردم کوفه و نوشتن هجده هزار نامه و جمع کردن صد هزار امضا علت نهضت امام است. این حرف ناشی از عدم دقت در تاریخ است. بلکه «نهضت امام حسین، علت دعوت مردم کوفه است.»
تا مردم کوفه از حرکت امام به سمت مکه آگاه شدند و مخالفت عملی ایشان علیه بنی امیه، حالت علنی و عمومی به خود گرفت، چون در کوفه زمینه نسبتاً آمادهتر از بقیه جاها بود، مردم کوفه گرد هم جمع شدند و امام را به کوفه دعوت کردند.
عجیب آنجاست که در بین کسانی که برای حضرت نامه نوشتند و خود را در صف انقلابیها جا داده بودند و حتی نفرات موافق با امام را تند تند شناسایی میکردند، چهار یهودی زاده بودند.
«محمد» و «قیس» سالها از جاسوسان بنی امیه و پسران «اشعث» یهودی بودند. آن دو برادر، از اولین کسانی بودند که نامهها را امضا کردند. آوردهاند که دو تا خواهر و تمام عمهها و پسر عمهها و پسرعموهای آنان یهودی بودند و تا آخر عمر اسلام اختیار نکردند.
محمد، دست راست شمر بود و زمینه قتل و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام را از نزدیک و در مدینه فراهم کرد و پس از پایان ماموریتش، به کوفه برگشت.
از مهمترین کارهای محمد بن اشعث این بود که زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد و پس از هفتاد و دو ساعت و با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه ورق برگشت، محمد با طرح نقشهای حساب شده و با دو واسطه از جاسوسانش و البته با کمک دستیار موزی عبیدالله بن زیاد، توانست محل اختفای مسلم در خانه جناب «هانی بن عروه» را پیدا کند و زمینه را برای دستگیری و قتل مسلم فراهم نماید.
برادر محمد، یعنی قیس، که مانند پدرش و مثل پدر مروان گاهی جامه و کلاهی یهود بر سر میگذاشت و از ابراز علنی یهودی بودنش باکی نداشت، پایین همه نامهها را امضا کرد. اما پس از مدتی خیانت و حتی امضای خود را انکار کرد و در نهایت پس از شهادت امام حسین، زبانم لال و نعوذ بالله؛ او بود که لباس از پیکر حضرت درآورد و به ساحت قدسی ایشان جسارت نمود.
محمد بن اشعث یک رفیق دیرین داشت که عموم رجال نویسان به یهودی بودن او گواهی دادهاند. نامش «شبث» بود و به خاطر رنگ عوض کردنها و نفاق فوق العاده و دوستی وافرش با «محمد بن کعب» که از یهودیان بنی قریظه بود، او را «شَبَح» نیز نامیدهاند.
او از شاگردان مبرّز اشعث یهودی بود که برای ایفای نقش در مراحل و موقعیتهای مختلف و حساس تربیت شده بود. او در مرگ عثمان نقش فعال داشت. در جمل کنار عایشه بود. اما در صفین کنار علی شمشیر میزد.
همچنین شبث، یکی از بانیان و به وجود آوردگان خوارج و حمایت از عبدالرحمان بن ملجم مرادی بود. اما با خوارج جنگید و جای خود را در صف لشکریان علی حفظ کرد
ادامه ... 👇
عجیبتر آن که شبث در لشکر امام حسن هم بود اما برای معاویه کار میکرد. در ماجرای کربلا جزو نیروهای بنی امیه بود و پس از آن به حزب عبدالله بن زبیر پیوست تا هم بتواند از تهدید مختار در امان باشد و هم ماندن در کنار بنی امیه را به نفع خودش نمیدید.
یکی از اشراف و بزرگان کوفه که پدرش مسیحی و خودش یهودی زاده بود و چهارمین عنصر قوی یهود در کوفه محسوب میشد فردی به نام «حجار بن ابجر» بود. او هم به امام نامه نوشت و نام امضای او جزو هفتاد نام اشراف کوفه به چشم میخورد. تا آن جا که بعضی مردم با دیدن نام او در صدر نامها به امضا کردن ترغیب میشدند.
نامه حجار بن ابجر خیلی نامه بلند بالا و مفصلی بود. تا جایی که حضرت او را در روز عاشورا صدا زد و فرمود: «مگر تو به من نامه ننوشتی؟!»
اما حجار بن ابجر انکار کرد و زیر بار نرفت.
به خاطر همین خصوصیت فردی و موقعیت اجتماعی خاص این یهودی زاده، عبیدالله بن زیاد او را با هزار نفر روانه کربلا کرد تا قال قضیه را بکنند و برگردند.
اما کافی نبود...
این چهار نفر موثر بودند اما برای تکمیل آلبوم جنایات مختلف و شنیع در کربلا و علیه امام حسین کافی نبودند. عبیدالله ترس این را داشت که مسلمانان تحت تاثیر سخنان و روشنگریهای امام حسین قرار بگیرند. به همین خاطر دست به دامن قبیلهای شد که دو صفت اصلی آنها زبان زد بود؛
یکی اینکه مسجد آنها در کوفه شکل صلیب داشت و عموماً از اهل کتاب علی الخصوص با ظاهری یهودی بودند.
ثانیاً حتی بدون هم پیمان شدن با قبایل دیگر، از پس خودشان بر میآمدند و امنیت خودشان را تامین میکردند.
اگر سیاههای از جنایات کربلا تهیه شود، حداقل هفتاد درصد آن جنایات کار همین «قبیله یهودی-نصرانی» است که بعداً و دانه دانه جنایات آنان را نقل خواهیم کرد. آنان «قبیله بنی دارِم» بودند...
و امان از صد نفری که از آن قبیله در کربلا حضور داشت...
ادامه دارد...
#قبیله_عصیان
#حدادپور_جهرمی
11.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️#شبهه
❌نقویان میگه: مردم جنگ نمیخوان صلح میخوان. پیامبر هم در صلح حدیبیه امتیاز داد و با دشمن صلح کرد!
📣 پاسخ حجت الاسلام قربانی مقدم
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت۱۳۲🎬: بعد از گذشت چند ساعت ، بالاخره کاروان دزد زده ، سرپا شد و به سمت نجف اشرف ک
روایت دلدادگی
قسمت۱۳۳🎬:
بعد از گذشت چند ساعت ، بالاخره کاروان دزد زده ، سرپا شد و به سمت نجف اشرف که با آن فاصله چندانی نداشتند حرکت نمود.
آنطور که سر کاروان می گفت ،احتمالا تا فردا صبح همین موقع در شهر نجف بودند.
نیمی از کاروان پول و اشیاء قیمتی خود را از دست داده بودند که عبدالله هم جزء همین افراد بود. درست است دلش از حضور در نجف و بارگاه مولاعلی علیه السلام به تپش افتاده بود ، اما فکرش مدام درگیر این موضوع بود که در دیاری غریب و بدون پول و سکه و با یک زن و دختر به دنبالش چه کند؟ از کجا خرج سفرشان به کربلا را در آورد؟ اصلا از کجا معلوم که بتوانند به ایران برگردند...با دست تهی چگونه شکمشان را سیر کنند؟ کجا ساکن شوند و...هزاران سؤال بی جواب بر ذهنش سایه افکنده بود که غم بزرگی بر دلش نهاده بود...
اما فرنگیس ،موضوعی ته ته ذهنش را قلقلک می داد ، ذهن او هم درگیر بود و نمی دانست چیست...فقط می دانست که به گذشته اش مربوط است.
و اما ننه صغری که هنوز شیرینی ، قهرمانی دخترش و نگاه های تحسین برانگیز کاروانیان به آنها ، برجانش افتاده بود ، بی خبر از آنچه که در سر شوهرش و دل دخترش می گذشت ، در انتظار به سر رسیدن امروز و دیدن آفتاب فردا و قدم گذاشتن در حرم مولایش بود...
کاروان بی امان حرکت می کرد ،به سمت جایی که انگار عرش خداوند بود که در زمین فرود آمده بود...
کاروان حرکت می کرد به سمت آستانی که صاحبش مشکل گشای دو عالم نام گرفته بود...
کاروان حرکت می کرد تا سر بر آستان ارادات مولای عرشیان و فرشیان ، امیر مؤمنان بساید...
ادامه دارد
📝به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨💦
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺تتو! پروتز!🔻
🎙 صحبتهای دکتر سعید عزیزی
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاج زیبــــای ولایـــت به شــما مینازد
علی آن شاه هدایت به شما مینازد🩵
مـهدیفاطمهایمنتقم خون حسین
تو امامـی و امامــت به شـما مینازد🩷
🌺آغاز امامت امام زمان «عجلاللهتعالی فرجهالشریف» بر تمــامی شیعــیان منتظر مبارک باد...
#امام_زمان
#منتظران_ظهور
#آغاز_امامت_امام_زمان
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر خدا بخواهد میدهد… 💫
دنبال غیر او نرو، که بینیازِ مطلق است.
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»
📖 همانا خداوند روزیدهندهی نیرومند و استوار است.
سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم
[وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا]
🔹مستند داستانی
🔥 #قبیله_عصیان 🔥
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_بیست_و_هشتم
برادر ناتنی امام حسین به نام «محمد حنفیه» در مدینه به روایتی و یا در مکه، برای دومین بار به روایتی دیگر با امام حسین مفصل گفتگو کردند.
- برادر! تو عزیزترین مردم هستی. من وظیفه دارم که خیر و صلاحی که تشخیص میدم را به شما بگم. من میگم فعلاً تا جایی که امکان داره در شهر معینی اقامت نکن. برو یه نقطه دوردست تا فرصت داشته باشی یارانی را به شهرهای مختلف بفرستی و تعداد بیشتری لشکر جمع کنی و قویتر بشی.
-که چی بشه؟
-خب اینطوری آسیب کمتری میبینی و خانوادهات حفظ می شن. تو وارد هر شهری که بشی، مثل مدینه میشه. مردم دو دسته می شن؛ یه عده می شن طرفدار یزید و یه عده هم میشن طرفدار تو! خب اینطوری اختلاف زیاد می شه و کار به کشتار و قتل عام می کشه. چرا تو بشی تیر بلا؟! چرا خون تو و بهترین فرزندان امت بریزه؟
- به نظرت به کدام منطقه برم بهتره؟
- به نظرم مکه. اگر دیدی امن نیست، اطرافش بیابون هست و می تونی از بیابون به اطرافش فرار کنی.
امام نفس عمیقی کشید و نگاهی به چهره خیرخواه برادرش کرد و فرمود: برادر! اگر در این دنیای وسیع هیچ پناه و پناهگاهی نداشته باشم، بازم با یزید بیعت نمیکنم. حالا چه آواره این شهر و اون شهر بشم و چه نشم/
محمد حنفیه با شنیدن این جمله، زد زیر گریه و کم کم گریه تبدیل به زاری و هق هق شد.
امام ادامه داد: خدا خیرت بده! تو وظیفه خیرخواهی رو انجام دادی. اما من تصمیمم رو گرفتم. من با اقوام و دوستانی که با من هم نظر و همفکر هستند، حرکت کردم و به راهم ادامه می دم. اما یه وظیفه هم برای تو در نظر دارم.
محمد همین طور که اشکانش میریخت پرسید: چه کنم؟
امام فرمود: اگه نمیایی، تو مدینه بمون و در غیاب من رفت و آمد و حرکت جاسوسان و یاران بنی امیه را زیر نظر داشته باش و به من اطلاع بده.
امام وقتی دید محمد حنفیه آدم خوبی است اما با او هم نظر نیست، مجبورش نکرد. وظیفهای را به عهدهاش سپرد و از او خداحافظی کرد و رفت.
امام حسین در مکه مستقر شد و شروع به برقراری ارتباط با دیگر مسلمانان و بزرگان بلاد اسلامی کرد. همان کاری که سالها انجام میداد و از ظرفیت حج و اجتماع بزرگ مسلمین، بهترین استفاده را میبرد و با علما و بزرگان و مردم سایر بلاد که برای زیارت خانه خدا آمده بودند، گفت وگو میکرد و مصایب جامعه اسلامی را به آنان متذکر میشدند.
دو سال قبل از مرگ معاویه، حضرت در ایام حج و در صحرای مِنا، همه بزرگان بلاد اسلامی را جمع کرد و در همایشی عظیم سخنرانی غرّا و مهمی انجام دادند که از آن سال به آن «خطبه مِنا» گفتند. از آب سال به بعد، و سخنرانی منای امام حسین با آن مضامین بلند و انقلابی، علما هر سال دور اباعبدالله جمع میشدند و حضرت هم آخرین اخبار و تحلیلها را علیه بنی امیه به گوش مردم میرساندند.
شاید مهمترین اتفاق و حرکت نرم افزاری امام حسین در دوران امامت حدوداً یازده سالشان، البته تا قبل از کربلا، استفاده از همین کنگره حج و روشنگری جهانی علیه بنی امیه بود.
اینقدر این ماجرا برای بنی امیه دردآور بود که معاویه تا زنده بود شرکت در آن مراسم را تحریم کرد. اما یزید و تیم یهودی اش فقط به تحریم بسنده نکردند و آنها طی یک برنامه ریزی حساب شده و دقیق، حدود چهل نفر تروریست را تامین و تجهیز کردند تا حضرت را قبل از سخنرانی در همایش معروفش در حال طواف خانه خدا به قتل برسانند و ترور کنند.
روز موعود، وقتی امام حسین در حال طواف بودند و جوانان بنی هاشم و یارانشان به سرپرستی ابوالفضل العباس از جان ایشان محافظت میکردند، ابوالفضل با همان تیزبینی و دقتی که داشت برق دو سه تا از خنجرها و شمشیرها را زیر جامه تروریستهایی که طواف میکردند و قدم قدم به امام حسین نزدیک نزدیک میشدند را دید و فوراً حلقه حفاظت را وسیعتر کرد و به یارانش هشدار لازم را داد.
از درخشانترین اما گمنامترین ورقهای تاریخ زندگانی پرافتخار اباالفضل عباس همین ساعت است چرا که وقتی از سلامت و حفاظت جان امام زمانش مطمئن شد بر بام کعبه رفت و یک سخنرانی انقلابی و روشنگرانه و جذاب ارائه دادند و چشم و هوش و حواس همه حاجیان را به حقایق ناب سیراب کردهاند به نام خداوند بخشنده مهربان سپاس خدایی را که بیت الله الحرام را با قدم پدرش منظور امام حسین است مشرف کرد کسی که دیروز بیت امروز قبله گردید هیچ توضیحی لازم نیست این خطبه خود گویای فصاحت و بلاغت و بصیرت و امام شناسی و دشمن شناسی و دهها معارف دیگر است که فقط از فرزند ارشد ام البنین میتواند به زبان جاری شود:
ادامه... 👇
[بنام خداوند بخشنده مهربان؛ سپاس خدای را که بیت الله الحرام را با قدوم پدرش (منظور امام حسین (علیه السلام) است) مشرف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود، [امروز] قبله گردید.
ای ناسپاسان گناهکار! آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [ امام حسین (علیه السلام)] پرواز می کرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [امام حسین (علیه السلام)] را استلام می کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.
آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالی که الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات [هستند]. هیهات بنگرید سزاوار است از چه کسی پیروی کنید؟ به کسی که شراب می نوشد؟ یا کسی که صاحب حوض و کوثر است و در خانه وحی و قرآن است؟ کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است یا کسی که در خانه اش نزول آیات و تطهیر است؟
شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(صلی الله علیه و آله) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(علیه السلام) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) تا وقتی که من زنده ام؟ بیایید تا به راهش آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان باد.]
ادامه دارد...
#قبیله_عصیان
#حدادپور_جهرمی
847.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی زنت نسخه بهتری از خودت میسازه😂