847.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی زنت نسخه بهتری از خودت میسازه😂
سیمای شهر کرکوند
روایت دلدادگی قسمت۱۳۳🎬: بعد از گذشت چند ساعت ، بالاخره کاروان دزد زده ، سرپا شد و به سمت نجف اشرف ک
روایت دلدادگی
قسمت ۱۳۴🎬:
روزها بود که سهراب معتکف مسجد سهله شده بود ، حالا خوب می دانست آن دلدار دلارای فرشته صفت ،کسی جز مهدی زهرا سلام الله علیها ،جز صاحب و پدر شیعیان نبوده است.
سهراب مجنون تر از همیشه ، در حالت خود غرق بود و مدام با آقایش گفتگو می کرد : امام زمانم، به امید پیدا کردن ردی از پدر و مادر و اصل و نسبم ، پشت به دیاری که در آن قد کشیده بودم کردم.
می خواستم قرانی را که از آنِ من بود بیابم، دست به دامان امام رضا علیه السلام زدم ، قرآن را یافتم اما نشناختم ، ملتفت نشدم ، آخر در دام عشق پری روی دیگری افتادم.
به عشق رسیدن به آن پری رو ، از اعمال زشت و دزدیهایی که کرده بودم توبه نمودم و به دنبال کاری آبرومند ، بودم.
دست تقدیر مرا به سوی گنجینه ای گرانبها کشاند.
از همان نگاه اول ،فکر تصاحب گنجینه در ذهنم افتاد ، هر چه کردم به آن پشت پا بزنم ،نتوانستم . آخر برای رسیدن به آن دخترک پری رو ، این گنج را لازم داشتم.
سپس مرا به بیابانی سوزان کشاندین تا واقعیت های پنهان این دنیا را نشانم دهید ، آری من در بیابان تو را دیدم و با دیدنت ،دل و دینم از دست رفت...
حال نه آن قرآن و نه اصالتم را می خواهم، نه آن دخترک زیبا و نه آن گنجینه گرانبها را ، من الان فقط و فقط تو را طلب دارم...من از جان و دل تو را می خواهم...
کجایی آقای من؟! توخود وعدهٔ دیدار در این مکان را دادی...الان چندین روز و هفته است ، لحظات را میشمارم تا یک لحظه روی مبارکتان را ببینم....
کجایی مولای من ؟! بزرگان که خلف وعده نمی کنند....مرا به خود خواندید...اینک آمده ام...اجابتم کنید ای یاری رسانِ یاریی جویان ، کجایی ای پناه بی پناهان...کجایی ای کمک دهندهٔ در راه ماندگان؟ کجایی ای مولای من ،ای مولای عالم...ای مهدی صاحب الزمان ؟!
سهراب می گفت و اشک می ریخت و همراهش جمع داخل مسجد که بیشتر از همیشه بودند هم گریه می کردند...
امشب شب چهارشنبه بود ...جمعیتی زیاد به مسجد آمده بود آخر به گوش همه رسیده بود ، بیش از یک ماه است ،انسانی خیّر کل معتکفین این مسجد را غذا می دهد...
و سهراب نمی دانست این سفرهٔ گسترده به خاطر وجود اوست و از جانب حاکم کوفه به طور ناشناس است...
ادامه دارد...
📝 به قلم :ط_حسینی
🌨💦🌨💦🌨💦🌨
14.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻#سؤال_مهم:
⁉️غیبت امام زمان دقیقا به چه معناست؟
آیا امام زمان نامرئی هستند؟
🎙 استاد محمد شهبازیان پاسخ می دهند ...
│لینکمرتبط
│پاسخ105شبههدربارهامامزمان
│فهرستاصلی
│2500شبههدر60موضوع
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه راه حل تربیت و رفتار با بچه لجباز
خیلی عالیه این کلیپ حتماً ببینید و برای اونایی که بچه دارن بفرستین خیلی به دردشون میخوره
#دکتر_سعید_عزیزی
سیمای شهر کرکوند
بسم الله الرحمن الرحیم [وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأ
بسم الله الرحمن الرحیم
[وَقَضَيْنَا إِلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا]
🔹مستند داستانی
🔥 #قبیله_عصیان 🔥
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_بیست_و_نهم
با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه، سه اتفاق مهم رخ داد؛
اول اینکه در اولین اقدام، با همکاری محمد بن اشعث، یکی از زبدهترین دستیارانش را به بهانه بیعت با مسلم به او نزدیک کرد تا ضمن پرداخت وجوهات و صدقات، از محل اختفای مسلم آگاه شود.
دستیارش اینقدر خوب نقشش را بازی کرد که ظرف کمتر از چند ساعت از مکان اصلی مسلم آگاه شد. او کاری را که یک هفته شهربانی کوفه نتوانسته بود انجام بدهد انجام داد. نتیجه آنکه کوفه در روز نهم ذیالحجه سال شصت، شاهد سقوط و شهادت مسلم بود.
در جریان دستگیری مسلم و صدور حکم اعدام او، دو نفر از یهودیان و بزرگان کوفه نیز نقش داشتند که قبلاً گذشت. به نامهای «شبث بن ربیع» و «حجار بن ابجر».
در آن روز که در روز عرفه بود، کوفه کاملاً تسلیم عبیدالله شد. به نشان پیروزی و اتحاد و انسجام کوفیان، سر مسلم بن عقیل را از تنش جدا کرده و جشن گرفتند.
اباعبدالله الحسین وقتی از شهادت مسلم آگاه شد، در همان روز عرفه، دعای باعظمت و طولانی در دامنه کوه خواندند و به حالت ایستاده اشک ریختند که به آن دعای عرفه میگویند.
امام در همان شب و پس از دعای عرفه به طرف عراق حرکت کردند. هرچه «عبدالله بن عمر» و «محمد حنفیه» و «ابن عباس» و سایرین گفتند و ایشان را از رفتن به طرف عراق منع کردند فایده نداشت.
یکی از کسانی که با امام حسین احساس رقابت میکرد «عبدالله بن زبیر» بود. او تا متوجه خروج امام از مدینه شد فوراً از مدینه خارج و مثلاً پناهنده به کعبه شد. او چنان خانه اشرافی و گران قیمتی خرید و مجاور کعبه شد که هر کسی نمیدانست فکر میکرد از اول عمرش آنجا زندگی میکرده!
نفر آخری که با امام حرف زد تا گفته باشد، نه اینکه واقعاً دلش به حال امام میسوخت، عبدالله بن زبیر بود: «پسر رسول خدا! اگر من هم مثل تو یارانی در عراق داشتم سفر به عراق را به هر جایی ترجیح میدادم. اما اگر در مکه بمانی همه ما با تو بیعت میکنیم و در طرفداری از تو کوتاهی نمیکنیم.»
امام دو جمله به او فرمود که بسیار عجیب و نقطه زن بود و باید هر دو را با آب طلا نوشت. فرمود: «به سبب وجود قوچی در مکه، احترام آن شهر شکسته میشود و من نمیخواهم آن قوچ من باشم.»
دو سال بعد، عبدالله بن زبیر همان قوچی بود که در مکه ماند و به خاطر او یزید، مکه را آتش باران کرد.
عبدالله بن زبیر در آن واقعه میگفت: «آتش را خاموش نکنید تا همه به کفر یزید ایمان بیاورند!»
امام ادامه داد: «اگر یک وجب دورتر از مکه شوم بهتر از آن است که در مکه به قتل برسم و اگر دو قدم دورتر بشوم از اینکه در یک وجبی آن به قتل برسم بهتر است.»
سپس جمله تاریخی و مهم فرمود که دلالت بر نقش یهود در قتل و مخالفت با ایشان و حاکی و پرده برداری از عوامل پشت پرده و دست مخفی یهود در این جنایت تاریخی دارد.
حضرت فرمود: «به خدا سوگند! همان گونه که قوم یهود، احترام شنبه (سمبل وحدت و روز خداوند) را در هم شکستند، این ها احترام مرا درهم خواهند شکست. اگر حتی در خانه مرغی باشم مرا در خواهند آورد تا با کشتن من به هدف خود برسند.»
پس از حرکت امام از مکه به طرف عراق، عبیدالله بن زیاد دومین کار خود را کرد و از دو کانال، ترددها رو به شدیدترین روش مسدود و کنترل کرد.
اول این که هرگونه تردد از حجاز (مکه) به طرف عراق را مسدود کرد.
و دیگری این که در کوفه اعلام حکومت نظامی و منع آمد و شد اعلام کرد و از هرگونه خروج و ورود به کوفه جلوگیری به عمل آمد. کاری که پدرش پس از ورود به هر سرزمین و ماموریتی انجام میداد تا همه چیز را در کمترین زمان ممکن به کنترل خود درآورد.
سومین کاری که عبیدالله کرد این بود که بیکار ننشست و در تدارک لشکری عظیم علیه امام حسین درآمد. نقشه او صرفاً یک جنگ و حمله نظامی نبود. بلکه با ترکیبی که او مدّنظر داشت، اتفاقی ماورای از یک حمله و زد و خورد نظامی رخ میداد.
او در اولین اقدام، همه سران قبایل بزرگ و مطرح کوفه و شهر و دهات اطراف کوفه را دور هم جمع کرد و از فتنه گری امام حسین سخن گفت و در ادامه، به صورت علنی انتظاراتش را بیان کرد. سپس اسامی و افراد هر قبیله را نوشت و فی المجلس، مشکلات مالی همه را بیش از آنچه که فکرش میکردند برطرف کرد و حتی ب آنان قول بیشتر و بالاتر از نرخ آن روز را پس از پایان کار داد.
در نهایت، وقتی ولوله در شهر راه افتاد و متوجه شد که عدهای همچنان علی دوست هستند و نرخ و رقم و درهم و دینا در آنها اثر نداشته، زنانشان را به جان آنها انداخت و به بهانه یک زندگی آرام و بهتر، شعار «شمشیرت را بده و طلا بگیر» در کوفه راه انداخت.
ادامه... 👇
به شهادت تاریخ، نقشه اخیر او از آن دو نقشه قبلی کارسازتر بود و زنان کاری کردند که هر کس سودای حمایت از امام حسین در سر داشت، آن را فراموش کند و به بهانه «زن... زندگی... صلح و آرامش» از رفتن به استقبال امام حسین و پیوستن به لشکر ایشان جلوگیری کند.
تاریخ بارها ثابت کرده که اگر سه چیز را از تفکر یهود بگیرید دیگر چیزی برای عرضه و خودنمایی ندارد. سه چیزی که سواستفاده از آن به عنوان سه ضلع مهم تفکر بنیادین یهود از آن نام بردهاند؛ یکی «پول» و استفاده رَبَوی از پول جهت کنترل دیگران. دوم «ترس و ترور و حذف» طرف مقابل و راضی نشدن به چیزی به جز حذف رقیب و دشمن. سوم «سواستفاده از زن» و راه انداختن لشکر زنان.
به گونهای که در مواد متعدد تاریخ یهود، هر جنگ شهری را که علاقهای به درگیری مستقیم با آنها نداشتند، توسط زنان فریبکار و زنان فریب خورده مدیریت کردهاند.
هر سه عامل در کوفه و توسط عبیدالله بن زیاد و مشاورانش انجام شد. در کمتر از یک هفته، کوفه از شهری انقلابی و منتظر امام زمان به شهری علیه امام تبدیل شد. تا جایی که آوردهاند که بازارهای آهنگری و ساخت تیغ و شمشیر، بیست و چهار ساعته کار میکرد تا به قول خودشان دفع فتنه کنند و با حذف امام حسین، همه چیز به حالت عادی و به کام حکومت اُموی برگردد.
ادامه دارد...
#قبیله_عصیان
#حدادپور_جهرمی
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهران دوقلو یی که رتبه ی برتر کنکور شدند.