eitaa logo
صبح حسینی
476 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده چه قدَر گریه؟ دگر چشم ترم زخم شده زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟ وجه تشبیه من و تو چه قدر بسیار است هر کجای بدنم می نگرم زخم شده قصّه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست به زمین خوردم و دیدی کمرم زخم شده جان زهرا به موی سوخته ام دقّت کن جای این چند موی مختصرم زخم شده موی کم پشت مرا دختر شام از جا کند حقّ من نیست که این گونه سرم زخم شده جز تو با هیچ کسی حرف خصوصی نزدم سینه ای که شده هر جا سپرم زخم شده زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد زیر شلّاق و لگد بال و پرم زخم شده محمدفردوسی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا شبیه مادر در پشت در زدند مرا خبر نداشتم اینها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر، وقت غذا تازیانه می آمد نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ که افتاده اند دشمن¬ها که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یکبار ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا محسن عرب خالقی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند دست در دست پدر دختر همسایه رسید ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند دخترک زیر پر چادر عمه می رفت آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند سنگی از بین دو نی رد شد و بر رویش خورد پس از آن ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند پنجه ی پیر زنی گیسوی او را وا کرد شاخه ی سوخته ای نخل پرش را سوزاند دست در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید هیزم شعله ور افتاد و سرش را سوزاند این چه شهری است که لبخند مسلمانانش جگر دخترک رهگذرش را سوزاند این چه شهری است که بازار یهودی یانش گیسوی بافته ی تا کمرش را سوزاند زجر وقتی که سر حلقه ی زنجیر کشید بند آمد نفسش باز تنش تیر کشید گل سرخی به روی پیرهنش چسبیده خار صحرا به تمام بدنش چسبیده زخم رگ های پدر بند نیامد حالا چندتا لکه روی پیرهنش چسبیده تشنگی زخم لبش را چقدر وا کرده بس که خشک است زبان بر دهنش چسبیده شانه هم بر گره ی موی سرش می گرید که به هم گیسویش از سوختنش چسبیده دید انگشتر باباش که با قاتل بود لخته خونی به عقیق یمنش چسبیده زجر آرام بکش حلقه ی زنجیرت را جرم زنجیر تو بر زخم تنش چسبیده عمه اش با زن غساله به گریه می گفت تار موی پدرش بر کفنش چسبیده حسن لطفی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پرورش یافته‌ی راه اویس قرنم گرچه بی تاب و اسیر همه ى پنج تنم همه دم ذکر من این است و همه شب سخنم من غلامى ز. غلامان امام حسنم روزیم مى رسد از سفره ى احسان کریم نام ما را بنویسید گدایان کریم رکن ایمان شده در بند تولاى حسن شک ندارم به کرم کردن فرداى حسن کربلایى شده ماندیم همه پاى حسن دل سپردیم به الطاف پسر‌های حسن عقل وا مانده ز توصیف مقام و جاهش عشق حیران شده در محضر عبداللهش لطف مولای کرم بنده نواز است هنوز دست عالم سر این سفره دراز است هنوز خانه اش کعبه ى. حاجات و نیاز است هنوز این در خانه‌ی عشق است که باز است هنوز نقش باید بشود در همه جا، چون دل من هر دری بسته شود جز در پر فیض حسن جان به قربان مقامش، چه غریب است این مرد بى سپاه است قیامش، چه غریب است این مرد غصه دار است کلامش چه غریب است این مرد بی جواب است سلامش، چه غریب است این مرد خاکساران درش بر در دیگر نروند گریه کن هاى حسن کور به محشر نروند سفره دارى که سر سفره ى. او نعمتهاست دل او مصحف پر صفحه‌ای از غربتهاست سرخى کنج لبش، شرح همه محنتهاست پاره هاى جگرش مرثیه‌ی تهمتهاست چه شده زهر چه کرده بدنش سبز شده تن او هم شبیه پیرهنش سبز شده با دو چشم‌تر و یک قد کمان از کوچه روز و شب روضه گرفته است: “امان از کوچه” تب و لرز بدنش داشت نشان از کوچه گفت: در روضه‌ی من، باز بخوان از کوچه روضه خوان از غم ناموس و دل چاک بگو از تکان دادن یک چادر پر خاک بگو ناگهان کینه ى. یک شهر برافروخته شد بدن و چوبه ى تابوت به هم دوخته شد خواهر پاره جگر هم جگرش سوخته شد غصه‌ها در دل بی طاقتش اندوخته شد پسرش پشت سرش زد به سرش آه کشید قاسم بن الحسن آتش به دل ماه کشید ‌ می‌کشد آه از این روضه ى. درد آور، طشت چقدر داغ گذارد به دل خواهر، طشت زینبش آمده، اى واى! ببیند در طشت صحنه ى بزم شراب و اسرا و سر، طشت اشک خون، باز هم از دیده ى. خواهر می‌ریخت از ته جام شرابش به روى سر می‌ریخت علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات چه زود این همه تغییر کرد آب فرات چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات رُباب را چقدر در حرم خجالت داد همان دو لحظه که تاخیر کرد آب فرات سفید شد همه گیسویش یکی یکی عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات همان که آبرویت را ز گریه اش داری سه شعبه در گلویش گیر کرد… آب فرات دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات دوباره آب رسید و دوباره شیر آمد ولی چه سود، کمی دیر کرد آب فرات تمام اهل حرم تشنه… اسب ها سیراب سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
این طفل که لب تشنه ی یک قطره آب است یک قطره از اشکش چو فیض صد شراب است کرب و بلا حالا دو تا خورشید دارد بر روی دست آفتابی ، آفتاب است این که جلوی خیمه ها زانو زده کیست؟ شاید زبانم لال بیچاره رباب است اصلاً بیا و فرض کن کن که آب خورده اصلاً بیا و فرض کن یک گوشه خواب است اینکه نمیخوابد علی تقصیر تو نیست به جای لالا بر لب تو آب آب است گیسو نکش اینقدر تو تازه عروسی ای کاش میشد زودتر دست تو را بست حالا دلت که سوخته ما را دعا کن خانم دعای تو یقیناً مستجاب است علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
لالا برای آنکه خواب ندارد چه فایده ماندن برای آنکه تاب ندارد چه فایده گیرم تو را حسین بگیرد ، بغل کند وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده احساس مادری به همین شیر دادن است آری ولی رباب ندارد چه فایده انداختن حِرز ، اگر چه به گردنت تا صورتت نقاب ندارد چه فایده پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود وقتی کسی جواب ندارد چه فایده با چه سر تو را به نی بند میکنند زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خیلی برایت ای برادر گریه کردم با هر حسینم وایِ مادر، گریه کردم خیلی صبوری کردم اشکم در نیاید از تو که پنهان نیست، آخر گریه کردم می خواستم اشک مرا هرگز نبینی در خلوتم بر عون و جعفر گریه کردم هر جا که خوردم تازیانه گریه کردی هر جا که خوردی سنگ، خواهر، گریه کردم در بینِ صحرا باد از هر سو می آمد از نیزه که افتاد اصغر، گریه کردم در کوفه خیلی ناسزا گفتند بر ما هر جا که آمد نامِ حیدر گریه کردم پیرِزنی که چنگ بر موی تو می زد هر وقت آمد سمت معجر گریه کردم تو روی نی بودی و من بالای نیزه با زخم های مانده بر سر گریه کردم هر دفعه که از نیزه افتادی، برایت با خنده های شمر کافر گریه کردم دروازه ی ساعات، آهم شعله ور شد بر غیرتِ ساقیِ لشگر گریه کردم یادت می آید با تو یک لحظه نباشم؟ خولی تو را که برد، مضطر گریه کردم یادم نرفته لحظه ای که شمر آمد با بوسه ی خنجر به حنجر، گریه کردم رضا باقریان http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اگر بریده بریده به لب سخن دارم هزار لطمه ی ناگفته در دهن دارم قسم به موی سپیدم سیاه شد روزم چقدر حرف در این واژه “نزن” دارم چهار ناخن سالم، سه تار موی بلند دو تکه معجر و یک پاره پیرهن دارم به روی نیزه رگ غیرت تو میجوشید که مثل مادر تو ردپا به تن دارم سرت به دامن طشت و سرم به دامن خاک تو در دل من و من در دلت وطن دارم محاسن تو و مویم به هم چه می آید چه شرح حال عجیبی ست این که من دارم محمد امین خاکسار سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
زبری صورت من و دستان عمّه ام تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت در چشم ها، عجیب نگاهِ حرام بود پایی که زخم تاول آن هم نیامده وقتی به دادِ آن نرسی سرخ می شود از ضربِ دستها چه به روزش رسیده است آن چهره ای که با نفسی سرخ می شود آنقدر پیر کرده مرا نیزه دارِ تو هر کس که دید طفلِ تو را اشتباه کرد عمه به معجرم دوگره زد ولی ببین روی مرا کشیدنِ معجر سیاه کرد ** حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند این سنگها عزیز تو را سیر کرده است ته مانده ها ی گیسوی نازم تمام شد در بینِ مُشتِ پیرزنی گیرکرده است حسن لطفی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خشکِ خشک است لبش ؛ زهر عیان شد اثرش کاسه ای آب بیارید نسوزد جگرش سعی اش این است زمین گیر نباشد امّا گاه بر روی تن و گه روی خاک است سَرَش چند سرباز تنش را به کناری بردند قبل از آنیکه بیاید به کنارش پسرش مثل یک مرغ در آتش به خودش می پیچد هیچ کس نیست بگیرد به بغل ، بال و پرش خواهری نیست بیاید دلش آرام شود دختری نیست که سینه بزند دور و برش وسط حجره ی در بسته و تاریک افتاد یاد آن حجره که قاتل شده دیوار و درش یادِ آن میوه که از شاخه ی طوبی افتاد یاد آن کوچه و زهرا و دل شعله ورش عوض آب فقط کاسه به دندان می زد تا که اشک آمد و نوشید ز چشمان ترش تشنه جان داد ولی با نوک پا ضربه نخورد هیچ کس سنگ نزد بر بدن محتضرش بی کس افتاد ولی شال و کمربند و عبا مثل غارت زده ها باز نشد از کمرش پادگان بود ؛ سنان بود ؛ کمان بود ولی کس نکوبید به فرق سر او با سپرش مهدی فاطمه تنها شده امروز به بعد شب نشین شب زهرا شده امروز به بعد علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای سالها کنار من و آشنای من هستم برای تو ،تو هستی برای من این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده هم کربلای توست وَ هم کربلای من مهریه ی عروسی من دیدن تو بود ای آشنای من همه در لحظه های من نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم حالا رسیده است زمان دو تای من بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟ این رسم ها نبود به جای وفای من تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند دیدی اگر ظهور نکردند به پای من بگذار آخر عمری نذر من ادا شود باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
رسید عصر و غزل های آب ماند و رباب و سینه ای که شد از غم کباب ماند و رباب چه شد که تیر سه شعبه؟ چرا علی؟ باران؟! سؤال های بدون جواب ماند و رباب امید مادر دریا که گشت نقش بر آب کنار علقمه تنها سراب ماند و رباب ندید آخر کار التیام را این زخم که در فراق پسر التهاب ماند و رباب گذشت حرمله هر بار با لبی خندان از این تقابل و خنده عذاب ماند و رباب به ترس هر قدم از رقص نیزه ي دشمن در ارتفاع سرش اضطراب ماند و رباب وداع لحظه ي آخر که سِرّ اعظم بود به قلب سوخته آفتاب ماند و رباب چه خواب های قشنگی ندید گهواره که از تمامی گهواره تاب ماند و رباب از آن سفر که تمامش جلال بود و شکوه در انتهای مسیرش طناب ماند و رباب علی که بود همیشه رباب بود و علی علی که رفت همیشه رباب ماند و رباب احمد حیدری قرا علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872