eitaa logo
صبح حسینی
462 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صبح حسینی
🌴🌴🌴 اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد نمک عشق ِ اباالفضل چشیدن دارد   تیغ کافیست، ترنج از سرراهم بردار مات یوسف شدن انگشت بریدن دارد   راضی ام! زلف بیفشان و زمین گیرم کن صید تو ظرفیت درد کشیدن دارد    هروله سعی وصفا، یاد تو انداخت مرا  صحن بین الحرمین ست دویدن دارد   حق بده، دست به سوی کمرش بُرد حسین داغ تو داغ بزرگی ست،خمیدن دارد   اضطراب حرم ازتشنگی مشک تو نیست بی علمدارشدن، رنگ پریدن دارد   سربازار نباید به تو می خندیدند جگر ِ گریه گریبان دریدن دارد   اشکهایت سرنی حرفِ دلِ زینب بود مگراین چادر ِ پُر وصله خریدن دارد؟! علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
🌴🌴🌴 اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
🌴🌴🌴 اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
روزی که بسته در غل و زنجیر می شدی زخمی ترین تراوش تقدیر می شدی هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا انگار از وجود خودت سیر می شدی دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی در چشم خیس قافله تکثیر می شدی حالا سوار ناقه ی عریان، قدم، قدم با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی مسعود یوسف پور علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
🌴🌴🌴 اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گرچه از دور از آن فاصله‌ها زد، بد زد آتش انگار که بر کرببلا زد، بد زد چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد، بد زد اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید به سه‌شعبه همه‌یِ حَنجره را زد، بد زد دست و پا داشت که می‌زد پدر انداخت عبا آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد، بد زد اولین بار که چشمش به ربابش اُفتاد اندکی حرف نزد بعد صدا زد، بد زد بُرد در بینِ عبا تا که نبیند چه شده مادرش گفت بگو تیر کجا زد، بد زد؟ گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد، بد زد پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد نیزه برداشت و مانندِ عصا زد،  بد زد طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد، بد زد نیزه دارَش زِ سر نیزه سرش را انداخت سَر که اُفتاد زمین ضربه‌یِ پا زد، بد زد رهگذرهای دَمِ کوچه به هم می‌گفتند حرمله تیر به این بچه چرا زد، بد زد سالها بود همین جمله فقط کارِ رباب نانجیب آنهمه لبخند به ما زد....بد زد حسن لطفی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
🌴🌴🌴 اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خواستی پر بکشی تا که کبوتر بشوی از پدر دور شوی عرصۀ محشر بشوی خواستی که نفر اول میدان باشی زودتر سر بدهی تا که کمی سر بشوی یک قدم پیش پدر راه برو بعد برو تا که یک بار دگر حضرت مادر بشوی بی سبب نیست پدر پشت سرت خورد زمین سال ها سوخت به پایت علی اکبر بشوی وسط معرکه حالا تویی و این لشگر تیغ در دست برو یک تنه لشگر بشوی این جماعت همه تمثال نبی را دیدند رجزی سر بده تا حضرت حیدر بشوی یک پر از خوود تو را باد به خیمه می برد یعنی آن قدر نمانده است که پرپر بشوی ناله ات رفت که بالا پدر افتاد زمین بی تعادل شد و از پشت سر افتاد زمین علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
🌴🌴🌴 اول صبح بگویید حسین جان رخصت تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آمدم آب به خیمه برسانم که نشد چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!  تیرِ نامرد اگر یاور مشکم می‌شد...  می‌شد این آب شود چشمهٔ زمزم که نشد حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد گفتم این لحظهٔ آخر که در آغوش تو‌ام لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد بگو از من به رقیه که حلالم بکند آمدم آب به خیمه برسانم که نشد داوود رحیمی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872