eitaa logo
صبح حسینی
472 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
قبل از ظهور جاودانش امتحان داد آن بانويى كه در نهانش امتحان داد . ام الائمه بود و ام الانبيا شد چون بهتر از پيغمبرانش امتحان داد . در شعله ابراهيم پس زد امتحان را... زهرا ولى با جسم و جانش امتحان داد . وقتى بلا تقسيم شد او مادرى كرد  مادر به جاى شيعيانش امتحان داد . آيا كسي چون او سه شب هنگام افطار با بخشش خرما و نانش امتحان داد؟ وقتى على را يك تنه آورد خانه شهر مدينه قهرمانش امتحان داد . زهرا سراپا ، پاى حيدر ايستادو  پاى علي قدكمانش امتحان داد . با گريه هاى او مدينه زير و رو شد ساكت نشد ، اشك روانش امتحان داد . وقف شلوغى نجف ، وقف على كرد  آرى ، مزار بى نشانش امتحانش داد . اما على در كوچه ها سخت امتحان شد ناموسش افتاد و توانش امتحان داد . در امتحان داد آه مسمار امتحان داد حتى مغيره تازيانه ش امتحان داد . ميخ در خانه شهادت ميدهد كه هم پهلويش ، هم استخوانش امتحان داد . مادر همانجا سينه اش آسيب ديد و  جاى همه سينه زنانش امتحان داد . اما حسينش گوشه گودال ، تشنه در پيش چشم خواهرانش امتحان داد محمد جواد پرچمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قصد داری بروی و بدنم می‌لرزد مادر آینه‌ها بی تو تنم می‌لرزد گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن به خدا بازوی خیبر شکنم می‌لرزد بلبل زخمی باغم تو بگو علت چیست؟ چه شده غنچه ناز چمنم می‌لرزد از همان روز که از کوچه غم برگشتی تا بدین ساعت غربت،حسنم می‌لرزد آن قدر لرزه به اندام علی افتاده گوئیا بر تن من پیرهنم می‌لرزد تا به امروز ندیدند بلرزد کوهی کوه بودم ولی امروز تنم می‌لرزد سیدمحمد جوادی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آیینه‌ام شکسته من از او شکسته‌تر او خسته زمانه و من نیز خسته‌تر بغضی نشسته در وسط سینه من و.. بغضی درون سینه زهرا شکسته‌تر این روزها نفس زدنش با شماره است اما نفس نفس زدن من گسسته‌تر دست علی که بسته شود بسته می‌شود دست زمین و پای زمان نیز بسته‌تر از این به بعد خانه من فاطمیه است پیدا نمی‌کنید مکانی خجسته‌تر از لطف فاطمه است اگر هیئتی شُدید در حلقه‌های سینه‌زنی دسته دسته‌تر محسن ناصحی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دود بود و دود بود و دود بود گل میان آتش نمرود بود شعله می‌پیچید بر گرد بهار خون دل می‌خورد تیغ ذوالفقار یک طرف گلبرگ اما بی سپر یک طرف دیوار بود و میخ در میخ یاد صحبت جبریل بود شاهد هر رخصت جبریل بود قلب آهن را محبت نرم کرد میخ از چشمان زینب شرم کرد شعله تا از داغ غربت سرخ شد میخ کم کم از خجالت سرخ شد گفت با در رحم کن سویش مرو غنچه دارد، سوی پهلویش مرو حمله طوفان سوی دود شمع کرد هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد روز، رنگ تیره شب را گرفت مجتبی چشمان زینب را گرفت پای لیلی چشم مجنون می‌گریست میخ بر سر می‌زد و خون می‌گریست جوی خون نه تا به مسجد رود بود دود بود ودود بود و دود بود حسن لطفی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند اینگونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضه ناموسی و این قصه کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هر چه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته ششماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومه دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت ازین غصه که بین همه تقسیم ارثیّه مادر شده سادات ببخشند ارثیه پهلوی لگد خورده مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهواره شش ماهه زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیه رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده، تکرار به نوعی  با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند مهدی مقیمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شش ماهه‌ بود و رنگ‌ جمالش‌ پریده‌ بود  از هوش‌ رفته‌ یا كه‌ به‌ ناز آرمیده‌ بود  چشمان‌ خود گشود و ز گهواره‌ زد برون‌  هل‌ من‌ معین‌ غربت‌ بابا شنیده‌ بود  او محسن‌ است‌ یا كه‌ از او در نیابت‌ است‌  خاكستری‌ كه‌ حاصل‌ عمر شهیده‌ بود  لب‌ تشنه‌ بود از عطش‌ غربت‌ پدر  آمد ولی‌ به‌ جان‌، غم‌ بابا خریده‌ بود  یك‌ لحظه‌ هم‌ درنگ‌ نكرد خصم‌ خیره‌ سر  انگار تا به‌ حال‌ سپیدی‌ ندیده‌ بود  تیر سه‌ شعبه‌ای‌ كه‌ زد از جنس‌ میخ‌ در  از گوش‌ تا به‌ گوش‌ علی‌ را دریده‌ بود  باور نداشتند، علی‌، دست‌ و پا زند  هجم‌ سه‌ شعبه‌ چون‌ نفسش‌ را بریده‌ بود  آیا شتاب‌ تیر كمك‌ كرد یا حسین‌  خود تیر را ز حنجره‌ بیرون‌ كشیده‌ بود  (احسان‌ محسنی‌فرد)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هَل من مُعین..." شنیدی و ابیات ناب را  دادی به شیوه ی خودت آخر جواب را  اذن شهادت است در اعماق گریه ات  تنها به این بهانه طلب کردی آب را  مردی شدی برای خودت روی دست من!  دشمن شناخت  زبده ترین  هم رکاب  را  گردن گرفته ای دگر ای نور چشم من!  ای کاش حرمله نزند آفتاب را!  چشم تو باز مانده شبیه لبت علی!  لالاییِ سه شعبه  گرفت از تو خواب را!  قنداقه دست و پای تو را سخت بسته است  زیر عبا ادامه بده پیچ و تاب را  هرجای خیمه گاه، نگاهِ رباب هست!  خواهر! بیا ببر تو ازینجا رباب را  (عـارفه دهــقانی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خیرت قبول مادر آیینه ها رباب  ای با حسین یکدله و یکصدا، رباب  ذبح عظیم توست همین شیرخواره ات  ای هاجر غیور نبینی بلا، رباب  رو کرده ای برای تمام جهانیان  تو معتبرترین سند کربلا، رباب  من بیمه ی  تبسم  طفلت شدم فقط  گر میکنم به مهر حسین اکتفا، رباب  شیعه اگر که شیعه باب الحوائج است    جزتو نمیکند به کسی اعتنا، رباب  شش بیت نذرحضرت شش ماهه کرده ام  مُهری بزن به آخر این شعر،یا رباب  (رضا دین پرور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است   از عطش دل ها کباب است و زبان خشکیده است   کربلا بستان عشق است و شهامت، ای دریغ   کز سموم تشنگی این بوستان خشکیده است   سوز بی آبی اثر کرده است بر اهل حرم   هر طرف بینی لب پیر و جوان خشکیده است   آه از مهمان نوازانی که در دشت بلا   میزبان سیراب و کام میهمان خشکیده است   دامن مادر چو دریا اصغرش چون ماهی است   کام ماهی بر لب آب روان خشکیده است   نازم این همّت که عباس آید از دریا ولی   آب بر دوش است و لب ها همچنان خشکیده است   گر ندارد اشک تا آبی به لب هایش زند   چشمه چشم رباب از سوز جان خشکیده است   (سیدفضل الله قدسی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
فکری به حال ماهی در التهاب کن   بابا برای تشنگی من شتاب کن  دردی عمیق در رگ من تیر می کشد   من را برای ذبح عظیم انتخاب کن   هل من معین توست که لبیک می دهم   اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن   من روی دست های تو قد می کشم، پدر   از این به بعد روی نبردم حساب کن   داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!   با خون من محاسن خود را خضاب کن   گهواره هم که تاب ندارد بدون من   فکری به حال خاطره های رباب کن   وقتش رسیده نیزه ی خود را علم کنند   هفتاد و دومین غزلت را کتاب کن  (وحیده گرجی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 می كِشم خویش را به رویِ زمین  گـاه بـر سیـنـه گاه بـر زانـو  ای عصـایِ شكستـه بعـد از تـو  كـمكـم كـرده بیـشتـر، زانـو  چنـدمـیـن بـار می شود یـادِ  شـبِ دامــادیِ تــو افـتـادم  فـرصتی بـود و بعدِ عـمری شرم  بـر جـمـالِ تـو بـوسه می دادم  حیـف دیـگر نـمـی شود بـوسید  از لبـانی كه چـاك خـورده پـسر  وای بـر مـن چـرا مـحـاسـنِ تو؟  ایـنقـدر روی خـاك خـورده پسر  گـفتـه بـودی زمـانِ پـیـریِ مـا  آب هـم در دلـم تـكـان نـخـورد  تـا تـو هستـی و تـا عمویـت هست  بـاد حتـی به دخـتـران نـخـورد  خـواستـم رویِ پـایِ خـود خیـزم  بـاز هـم بـا سـرم زمـیـن خوردم  كــمــرم را بــگـیـر مـانـنـدِ  چــادرِ مــادرم زمـیـن خـوردم  زِرِه و خـود و زیـن و تـیـغـت را  زیـرِ پـایِ سـپـاه مـی بـیـنـم  چقـدر چهره ات عـوض شده است  نـكـنـد اشـتـبـاه مـی بیـنم  هـمـه تقصیرِ تـوست سمتِ حـرم  كِـل كِشیدنـد، بـعد خنـدیدنـد  بـعـدِ پـنجـاه و چنـد سال اینجا  عـاقبـت قـدِّ عـمـه را دیـدنـد  زحـمـتِ مـجـتـبی و بـابـایت  رفـتـه بـر بـاد غصه ام كـم كـن  پـیـشِ ایـن چشمـهایِ نـا مَحـرم  مـعجـرِ عمه را تـو مـحكـم كـن  كاش مـی شد سَرت یكی مـی گفت  زیـرِ ایـن ضربه هـا كَـمَش نكنیـد  آه ای نـیـزه هـا مـیـانِ حــرم  خـواهـرش هست دَرهَـمش نكنیـد  (حسن لطفی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من  پای تنت به لرزه فتاده ست پای من  قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک  ذبح عظیم من شده ای در مِنای من  در خون جاری از تن خود دست و پا مزن  ای وسعت ضریح تنت کربلای من  از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت  شاید محل دهی تو به سوز صدای من  هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر  خون لخته مانع است بخوانی برای من  آئینه بودی آینه بندان شدی علی  زهرا و حیدر و نبی، مجتبای من  از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم  ای پیکر سوا شده و جابجای من  خون محاسنم همه بر گردنت پسر  از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من  (حسین قربانچه)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
درحنجره ی زخم زمین علقمه می سوخت  یک کرببلا خاک چه بی واهمه می سوخت  می ریخت نمک، زخم به داغ دل مردی  از مرثیه ی سرخ گلو زمزمه می سوخت  یک سو تن ساقی به روی دشت پر از تیر  مشک وعلم و آب به یک سو -همه می سوخت  دیوان بلا مهلکه را تبرئه می کرد  پرونده احساس در این محکمه می سوخت  وقتی که علمدار چو شمعی شده بود آب  انگار که یک باردگر فاطمه می سوخت  زنجیر نگاهی گره می خورد به خیمه  هر ضربه که می خورد به فرقی، قمه می سوخت  درخیمه غم دلهره می کشت زنی را  آنگاه که کردند پراز خون بدنی را  برچشم گلی، هاله ای از خار نشسته  یا خار تنی بین نمکزار نشسته  نه، اشک شفق نیست از این منظره شاید  خون دل زهراست که بربار نشسته  قدری کمکم کن که شوم راست ببینم  سقای حرم نیست، نه ...انگار نشسته  رخساره ی ماهم  چقدر خاک گرفته  تصویر به چشمم چقَدَر تار نشسته  ای کاش که می شد سر آن تیر درآید  تیری که به چشمان علمدار نشسته  سردار سلحشور سپاه حرم من  پای سر تو چند خریدار نشسته   حالا که شکستی زفراقت کمرم را  بی تو چه بگویم تو بگو اهل حرم را  (رضا دین پرور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دل داده ام به نغمه ی ادرک اخای تو  با من چه کرد شور برادر بیای تو  ای مسجد وفا بدنت، روی خاک ها  گلدسته است یا که دو تا دست های تو  دست تو روی دست من و جبرییل هم  آورده است بال پریدن برای تو  با تو چه کرد دیدن قد دوتای من  با من چه کرد دیدن فرق دوتای تو  هارون من چگونه شکافد در این دیار  دریای غصه های دلم بی عصای تو  دیگر بس است گفتن روحی لک الفدا  دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو  در پیش خیمه گفته ام" إرکب بنفسی انت"  یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو  یک چشمه آب اگر که میان خیام بود  صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو  از خنده ها بلند شده های های من  از گریه ام بلند شده های های تو     (عطیه سادات حجتی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست  اصلی ترین ستون خیام حرم شکست  فریاد های «انکسری» بی دلیل نیست  در اوج درد تکیه گه آخرم شکست  از ناله های «یا ولدی» در کنار تو  معلوم شد که باز دل مادرم شکست  درد مرا فقط پدرم درک می کند  دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست  ساق عمود در سر تو گیر کرده است  نعره زنم که وای سر حیدرم شکست  تو در میان علقمه از پا نشستی و  در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست  وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت:  دیدی غرور ساقی آب آورم شکست  آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند  گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست  وقتی شتاب سیلی و مرکب یکی شدند  هر جفت گوشواره، زیر معجرم شکست  (قاسم نعمتی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
مشک برداشت که سیراب کند دریا را  رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را  آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب  ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را  تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا  پس ننوشید که سیراب کند دریا را  کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید  ماه افتاد که محراب کند دریا را  تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب  زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را  ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس  تا در آغوش خودش خواب کند دریا را  آب مهریّه ی گل بود والّا خـورشید  در توان داشت که مرداب کند دریا را  روی دست تو ندیده است کسی دریا را  چون خدا خواست که نایاب کند دریا را  (سید حمید رضا برقعی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست  هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست  هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست  دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست  وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند  یعنی که برای دل زهرا ثمری هست  گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب  با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟  تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم  تا هست علمدار کنارش، کمری هست  یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید  عباس اگر هست، یقینا سپری هست     (حسین ایزدی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتی برای نام تو تصویر می کشم  باور نمی کنم که فقط شیر می کشم  تو شیر بیشه ای و برای جواب خلق  عباس را به صفحه ی تفسیر می کشم  دائم نگاه مهر تو با دوستان بوَد  چون دشمن است دست تو شمشیر می کشم  تنها به لطف چشم تو باید اگر شبی  یک یا حسین از ته دل سیر می کشم  از خاطرات کودکی ام عکس یک علم  با حلقه های کوچک زنجیر می کشم  سر تا سر وجود من اشک است، آفتاب  پای تو هرچه مانده به تبخیر می کشم  وقتی زبان اشک تو را درک می کنم  مشک و لبان تشنه و یک تیر می کشم  آن صحنه ای که از روی زین واژگون شدی  مثل غروب واقعه دلگیر می کشم  (محسن عرب خالقی)   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت  لبی به وسعت مهریه های زهرا داشت  کنار علقمه در سجده گاه چشمانش  نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت  اگر چه قطره آبی میان مشک نبود  ولی کرانه­ ی چشمش هزار دریا داشت  هدر نرفت ز پرتاب چله ها، تیری  امیر علقمه از بس که قدّ و بالا داشت  همین که در وسط گیر و دار افتاد  عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت  درست وقت نزولش؛ همه نگاه شدند  رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت  حسین بود و علی اصغر شهید شده  کنار علقمه اما هنوز سقا، داشت...  (علی اکبر لطیفیان)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872