#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خیلی برایت ای برادر گریه کردم
با هر حسینم وایِ مادر، گریه کردم
خیلی صبوری کردم اشکم در نیاید
از تو که پنهان نیست، آخر گریه کردم
می خواستم اشک مرا هرگز نبینی
در خلوتم بر عون و جعفر گریه کردم
هر جا که خوردم تازیانه گریه کردی
هر جا که خوردی سنگ، خواهر، گریه کردم
در بینِ صحرا باد از هر سو می آمد
از نیزه که افتاد اصغر، گریه کردم
در کوفه خیلی ناسزا گفتند بر ما
هر جا که آمد نامِ حیدر گریه کردم
پیرِزنی که چنگ بر موی تو می زد
هر وقت آمد سمت معجر گریه کردم
تو روی نی بودی و من بالای نیزه
با زخم های مانده بر سر گریه کردم
هر دفعه که از نیزه افتادی، برایت
با خنده های شمر کافر گریه کردم
دروازه ی ساعات، آهم شعله ور شد
بر غیرتِ ساقیِ لشگر گریه کردم
یادت می آید با تو یک لحظه نباشم؟
خولی تو را که برد، مضطر گریه کردم
یادم نرفته لحظه ای که شمر آمد
با بوسه ی خنجر به حنجر، گریه کردم
رضا باقریان
#اربعین_حسینی
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
اگر بریده بریده به لب سخن دارم
هزار لطمه ی ناگفته در دهن دارم
قسم به موی سپیدم سیاه شد روزم
چقدر حرف در این واژه “نزن” دارم
چهار ناخن سالم، سه تار موی بلند
دو تکه معجر و یک پاره پیرهن دارم
به روی نیزه رگ غیرت تو میجوشید
که مثل مادر تو ردپا به تن دارم
سرت به دامن طشت و سرم به دامن خاک
تو در دل من و من در دلت وطن دارم
محاسن تو و مویم به هم چه می آید
چه شرح حال عجیبی ست این که من دارم
محمد امین خاکسار
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
زبری صورت من و دستان عمّه ام
تقصیرِ کوچه های یهودیِ شام بود
شکرِ خدا هوای مرا داشت خواهرت
در چشم ها، عجیب نگاهِ حرام بود
پایی که زخم تاول آن هم نیامده
وقتی به دادِ آن نرسی سرخ می شود
از ضربِ دستها چه به روزش رسیده است
آن چهره ای که با نفسی سرخ می شود
آنقدر پیر کرده مرا نیزه دارِ تو
هر کس که دید طفلِ تو را اشتباه کرد
عمه به معجرم دوگره زد ولی ببین
روی مرا کشیدنِ معجر سیاه کرد
**
حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند
این سنگها عزیز تو را سیر کرده است
ته مانده ها ی گیسوی نازم تمام شد
در بینِ مُشتِ پیرزنی گیرکرده است
حسن لطفی
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خشکِ خشک است لبش ؛ زهر عیان شد اثرش
کاسه ای آب بیارید نسوزد جگرش
سعی اش این است زمین گیر نباشد امّا
گاه بر روی تن و گه روی خاک است سَرَش
چند سرباز تنش را به کناری بردند
قبل از آنیکه بیاید به کنارش پسرش
مثل یک مرغ در آتش به خودش می پیچد
هیچ کس نیست بگیرد به بغل ، بال و پرش
خواهری نیست بیاید دلش آرام شود
دختری نیست که سینه بزند دور و برش
وسط حجره ی در بسته و تاریک افتاد
یاد آن حجره که قاتل شده دیوار و درش
یادِ آن میوه که از شاخه ی طوبی افتاد
یاد آن کوچه و زهرا و دل شعله ورش
عوض آب فقط کاسه به دندان می زد
تا که اشک آمد و نوشید ز چشمان ترش
تشنه جان داد ولی با نوک پا ضربه نخورد
هیچ کس سنگ نزد بر بدن محتضرش
بی کس افتاد ولی شال و کمربند و عبا
مثل غارت زده ها باز نشد از کمرش
پادگان بود ؛ سنان بود ؛ کمان بود ولی
کس نکوبید به فرق سر او با سپرش
مهدی فاطمه تنها شده امروز به بعد
شب نشین شب زهرا شده امروز به بعد
#مرثیه_امام_حسن_عسکری علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
ای سالها کنار من و آشنای من
هستم برای تو ،تو هستی برای من
این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده
هم کربلای توست وَ هم کربلای من
مهریه ی عروسی من دیدن تو بود
ای آشنای من همه در لحظه های من
نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم
حالا رسیده است زمان دو تای من
بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟
این رسم ها نبود به جای وفای من
تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند
بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من
دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند
دیدی اگر ظهور نکردند به پای من
بگذار آخر عمری نذر من ادا شود
باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود
#مرثیه_دوطفلان_زینب سلام الله علیها
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
رسید عصر و غزل های آب ماند و رباب
و سینه ای که شد از غم کباب ماند و رباب
چه شد که تیر سه شعبه؟ چرا علی؟ باران؟!
سؤال های بدون جواب ماند و رباب
امید مادر دریا که گشت نقش بر آب
کنار علقمه تنها سراب ماند و رباب
ندید آخر کار التیام را این زخم
که در فراق پسر التهاب ماند و رباب
گذشت حرمله هر بار با لبی خندان
از این تقابل و خنده عذاب ماند و رباب
به ترس هر قدم از رقص نیزه ي دشمن
در ارتفاع سرش اضطراب ماند و رباب
وداع لحظه ي آخر که سِرّ اعظم بود
به قلب سوخته آفتاب ماند و رباب
چه خواب های قشنگی ندید گهواره
که از تمامی گهواره تاب ماند و رباب
از آن سفر که تمامش جلال بود و شکوه
در انتهای مسیرش طناب ماند و رباب
علی که بود همیشه رباب بود و علی
علی که رفت همیشه رباب ماند و رباب
احمد حیدری قرا
#مرثیه_علی_اصغر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872