eitaa logo
سید سلمان علوی
324 دنبال‌کننده
388 عکس
247 ویدیو
11 فایل
ارتباط با من: @ss_alavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 ۲۴ تیر ۱۲۸۵، مهاجرت علما و مردم تهران به قم و آغاز در جريان نهضت 🗓 ۲۴ تیر ۱۲۸۹، ترور روحانی مجاهد، آيت‌اللَّه 🔻در مطلبی که سوم تیرماه نوشتم (ببینید)، اشاره مختصری به آغاز و انجام مشروطه داشتم. 🔹۲۴ تیرماه سالروز دو اتّفاق مهم و درس‌آموز در جریان مشروطه است. 🔸نخستین رویداد، مهاجرت کبری است که در سال ۱۲۸۵ با رهبری و مجاهدت و جان‌فشانی شهید آیت‌الله سید عبدالله بهبهانی در کنار آیات عظام سید محمد طباطبایی و شیخ فضل‌الله نوری رخ داد. 🔸و دیگری ترور و شهادت آیت‌الله بهبهانی در سال ۱۲۸۹ توسط روشنفکران تمامیت‌خواهی که پس از به بار نشستن مشروطه امور مجلس ملّی را به دست گرفتند و اینک آیت‌الله بهبهانی را سدّ راه اهداف ضدّ دینی خود می‌دیدند. شرح ماجرا را در دو فرستۀ بعد بخوانید. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۲۴ تیر، سالروز مهاجرت کبرای علما و مردم تهران به قم در جريان نهضت است (۱۲۸۵). گفتیم که مشروطه از سال ۱۲۸۴ در اعتراض به ستم‌های گماشتگان و استبداد حکومت شاهنشاهی با رهبری روحانیان به ویژه و و تحصّن ایشان در حرم حضرت عبدالعظیم تحت عنوان آغاز شد. نتیجۀ مهاجرت صغرای علما و مردم و تحصّن ایشان این بود که در بیستم دیماه ۱۲۸۴ مظفرالدین شاه تسلیم معترضین شد و ضمن پذیرش تأسیس عدالت‌خانه دستور صادر شد که متحصّنین را با تشریفات از حرم خارج کنند. لیکن پس از فروکش کردن التهابات، با دسیسۀ عین الدوله صدر اعظم، میان معترضین اختلاف به وجود آمد و برخی با تأسیس عدالت‌خانه مخالفت کردند. اینک زمینه برای ورود صدراعظم و سرکوب معترضین فراهم بود. عین الدوله از تأسیس عدالت‌خانه سر باز زد و بعضی از متحصنین نظیر احمد مجدالاسلام و شیخ محمّد واعظـ دستگیر شدند. طلاب تهران برای آزادی شیخ محمّد به طرف قراول‌خانه رفتند و او را از چنگ نظامیان درآوردند. با فرمان آتش از سوی احمد خان یاور ـ فرمانده سربازان قراولخانه ـ ادیب الذاکرین کرمانی مجروح شد. در این هنگام طلبه‌ای ۲۰ ساله به نام سید عبدالحمید وفسی جلوی فرماندۀ سربازان رفت و به او پرخاش نمود که چرا فرمان تیراندازی به روی جمعی مسلمان داده. احمد خان در پاسخ قلب آن جوان پر شور را هدف قرار داد و او را در حالی که روزه بود با لب تشنه شهید کرد. شیخ محمد واعظ که مظلومیت سید را مشاهده کرد خون وی را به صورت ومحاسن خود مالید و صدای ضجه و ناله از مردم بلند شد. ولوله‌ای به پا شده بود. مردم عزاداری می‌کردند. آیت الله طباطبایی و آیت الله بهبهانی بار دیگر به مسجد شاه رفتند. نیز به رغم اختلاف نظری که با ایشان داشت به مسجد رفت و این بار هزاران نفر با ایشان همراه شدند. معترضین پیراهن خونین طلبه مقتول را در شهر گرداندند و اعتراضات به اوج رسید. روز بعد بازار تعطیل شد و جمعیتی عظیم برای تشییع جنازه طلبه شهید به مسجد جامع رفتند. در مسجد میان مردم و نیروهای حکومت درگیری شد، مأموران به روی مردم آتش گشودند و بیش از صد نفر کشته و زخمی شدند. از سوی حکومت دستور تخلیه مسجد صادر شده بود. آیت‌الله بهبهانی خطاب به مردم فریاد برآورد: «اینها کاری به شما ندارند، اینها مرا می‌خواهند»، آنگاه سینه‌ی خود را باز کرد و فریاد زد «این سینۀ من است؛ کجا است آن‌که تیر خالی کند و مرا مانند اجدادم در راه دین خدا شهید نماید؟ شهادت ارث ما است». فریاد بهبهانی به مردم قوّت داد و هم‌چنان در مسجد ماندند و به مبارزه ادامه دادند و جنازۀ سیدعبدالحمید را به خاک سپردند. اجتماع مردم در مسجد همچنان ادامه داشت. مظفرالدین شاه پیغام فرستاد که مردم مسجد را ترک کنند و به غائله خاتمه بدهند. آقایان طباطبائی و بهبهانی در ابتدا مقاومت کردند، اما در نتیجۀ فشارها شهر را ترک کرده به حرم حضرت عبدالعظیم رفتند و پس از یک شب توقّف به سمت قم رهسپار شدند و مهاجرت کبرای علما اینگونه آغاز شد. این بار عالمان بزرگ دیگر همچون شیخ فضل الله نوری، ، حاج شیخ مرتضی آشتیانی و صدرالعلماء نیز به جمع متحصنین پیوستند. جمعیت مهاجرین را تا سه هزار نفر گزارش کرده‌اند. اهمیت این هجرت از آن جهت بود که در آن زمان زندگی مردم و کسب و کار تجار وابسته به علما بود. با خالی شدن شهر از علما اموری همچون قضاوت و حل اختلاف، انشای عقود و معاملات، ثبت اسناد و امور خیریه بلاتکلیف می‌ماند. با مهاجرت علما، عرصه بر مردم تنگ شد و گروه‌هایی از اقشار مختلف مردم و روحانیون و اصناف مختلف بازار که در تهران مانده بودند با پیشنهاد آیت‌الله بهبهانی و وساطت ایشان به منظور در امان ماندن از فشارهای حکومت راهی سفارت انگلستان شدند و در حیات و محوطه باز اطراف سفارت چادر زدند. جمعیت پناهندگان روز به روز بیشتر شد و به حدود ۲۰ هزار نفر افزایش یافت. در نهایت با فشار مردم و علما در سیزدهم مرداد ماه ۱۲۸۵ مظفرالدین شاه فرمان تاریخی مشروطیتِ حکومت یعنی حکم تشکیل مجلس را امضاء کرد و این پایان دوران استبداد کبیر و شاهنشاهی مطلقه بود. در طول این چند ماه که اعتراض و عدالت‌خواهی از سطح نشریات و شب‌نامه‌ها به مساجد و خیابان‌ها راه یافته بود و پیکر روحانیون و مردم مبارز با گلوله قاجار به زمین می‌افتاد، منوّرالفکران به پرده غیبت رفتند تا زمانی که مشروطه امضا شد و دیگر بار برای مصادره مشروطه و تدوین قانون به میدان آمدند! مجلس در ۱۴ مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد، اما پس از مظفرالدین‌شاه، با مشروطه مخالفت کرد و ــ چنانکه در وقایع سوم تیر گفته شد ــ مجلس را به توپ بست و آغاز شد. ✍️سید سلمان علوی داستان پایان استبداد صغیر را فردا (سالروز به دست مشروطه طلبان) خواهم نوشت؛ ان‌شاءالله. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش نخست 🔸پاسخ به و قطعی شدن جنگ 🔻مقدّمه روز پنجم محرّم، عمر سعد به دروغ برای عبیدالله نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، به راستی که خداوند آتش را فرونشاند و کلمه را جمع و امر امّت را اصلاح گردانید. اینک حسین مرا مختار کرده که یا بازگردد به آنجا که بوده، یا او را گسیل کنم به هرکدام از مرزها که خواستیم، تا همچون دیگر مسلمانان زندگی کند، یا نزد أمیرالمؤمنین برود و دست در دستش بگذارد، تا رأی یزید چه باشد. رضای شما و صلاح امّت در همین است». چون نامه برای عبیدالله خوانده شد. این شعر را زمزمه نمود: الآن اذ علقت مخالبنا به یُرجُو النجاةَ ولات حین مَناص ترجمه: اکنون که پنجه‌های ما به او بند شده است، امید رهایی دارد؛ اما دیگر وقت تکان خوردن نیز نیست» سپس برای عمر بن سعد چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ نامه تو به دستم رسید و مضمومن آن را دانستم؛ اینک بیعت با یزید بن معاویه را بر حسین و همراهانش عرضه بدار؛ اگر پذیرفت و چنین کرد، آنگاه در باره کار او‌ اندیشه خواهیم کرد. والستلام». آنگاه را مأمور بردن نامه کرد و به او گفت: «اگر عمر از جنگ با ایشان سر باز زد، تو امیر سپاهی، پس گردن عمر را بزن و سرش را برای من بفرست». هنگامی که شمر لعنةالله‌علیه مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه‌اش‌ ، بود، به ابن زیاد گفت: «اصلح الله الأمیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین هستند، اگر صلاح می‌دانی امانی برای آنان بنویسی». ابن زیاد با خوش‌رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. 🔻رسیدن نامۀ عبیدالله به عمر سعد علیهمااللعنة أبدالآبدین شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را به او داد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت: «وای برتو، خدا آواره‌ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کرده‌ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین هرگز تسلیم نمی‌شود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد». شمر گفت: «بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا می‌کنی و با دشمنش می جنگی؟ یا کناره می‌گیری و لشکر را به من وا می‌گذاری؟» عمر گفت: «نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده می‌گیرم و تو فرمانده پیادگان باش». عمر نامۀ ابن زیاد را برای امام حسین علیه‌السّلام فرستاد. امام علیه‌السّلام به فرستادۀ او فرمود: «هرگز تقاضای ابن زیاد را نخواهم پذیرفت. مگر چیزی جز مرگ هست؟ خوشا مرگ!». سعد بن عبیده می‌گوید: با عمر بن سعد پاها را در آب گذاشته بودیم، که شخصی پیش وی آمد و آهسته او را آگاه کرد که اگر با حسین علیه‌السلام نجنگد، به دست شمر کشته خواهد شد. پس عمر فریاد برآورد: «یا خیل الله ارکبی و أبشری؛ ای لشکریان خدا، سوار شوید که شما را بشارت باد» آنان پس از نماز عصر، به سوی خیمه‌های حسینی حرکت کردند. ✍️سید سلمان علوی ادامه 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش دوم 🔸مهلت خواستن امام حسین علیه‌السلام برای عبادت امام حسین علیه‌السّلام تنها جلوی خیمه خود نشسته بود و در حالی که به شمشیر خود تکیه زده و سر را به زانو گذاشته بود، به خواب سبکی فرو رفته بود. حضرت زینب علیهاالسّلام چون سر و صدای دشمن را شنید، نزد برادر شتافت و عرض کرد: «برادر جان، آیا سر و صدا را نمی‌شنوی که نزدیک شده است؟» امام حسین علیه‌السّلام سر برداشت و فرمود: «هم اکنون رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پدرم علی (علیه‌السّلام) و مادرم زهرا (علیهاالسّلام) و برادرم حسن (علیه‌السّلام) را در خواب دیدم که به من گفتند: به زودی نزد ما خواهی آمد.به خدا سوگند این امر نزدیک است و در آن شکی نیست». هنگام، دختر علی علیهماالسّلام بی قرار شد و به صورت خود زد و ناله سر داد... امام فرمود: «خواهرم صبر کن و آرام و خاموش باش و فریاد نزن که دشمن ما را شماتت نکند» عباس علیه‌السّلام پیش آمد و عرض کرد: «برادر جان، لشکر دشمن به سوی تو می‌آیند!» امام حسین علیه‌السّلام از جای خویش برخاست، فرمود: «برادرم، جانم به فدایت، سوار شو و از ایشان بپرس چه پیش آمده و چه می‌خواهند؟» عباس علیه‌السّلام با بیست سوار از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نزد لشکر ابن سعد آمد و به آنان گفت: «چه می‌خواهید؟» گفتند: «از امیر دستور رسیده که به شما پیشنهاد کنیم به حکم او تن دهید، و الا با شما جنگ کنیم». عباس علیه‌السّلام فرمود: «شتاب مکنید تا نزد اباعبدالله (علیه‌السّلام) روَم و سخن شما را به ایشان برسانم» آنگاه به نزد امام حسین علیه‌السّلام رفت و سخن آن لشکر را به عرض آن حضرت رساند. امام علیه‌السّلام فرمود: «اگر می‌توانی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و آنان را از ما بازگردان، تا امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم و دعا کنیم و از استغفار نماییم؛ خدا خودش می‌داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای بسیار و استغفار را دوست دارم» پس عباس علیه‌السّلام نزد لشکر کوفه بازگشت و چنین گفت: «اباعبدالله (علیه‌السّلام) از شما می‌خواهد که امشب را باز گردید تا در این مسئله بیندیشد؛ زیرا دربارۀ این موضوع باهم گفت و گویی نکرده‌ایم. چون صبح شود، همدیگر را ملاقات خواهیم کرد؛ یا آنچه را که شما می‌خواهید می‌پذیریم، یا آن را رد می‌کنیم» عمربن سعد به شمر گفت: «نظر تو چیست؟» شمر گفت: «فرمانده تویی و اختیار با توست» عمر سعد گفت: «کاش نمیبودم! ...» سپس رو به لشکر خود کرد و گفت: «نظر شما چیست؟» عمرو بن حجاج زبیدی گفت: «سبحان الله، به خدا قسم، حتی اگر آنان ترک و دیلمی بودند و این درخواست را می‌کردند، سزاوار بود آنان را اجابت کنی [چه رسد که از خاندان پیامبراند] قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنان را بپذیر، به جانم سوگند، صبحگاه فردا با تو خواهند جنگید!» عمر سعد گفت: «اگر می‌دانستم چنین می‌کنند، امشب را مهلتشان نمیدادم...» ✍️سید سلمان علوی ادامه 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۹ محرّم؛ وقایع روز ؛ 🔹بخش سوم و پایانی 🔸 گفتیم که شمر لعنةالله‌علیه چون مامور رفتن به کربلا شد و نامه را از ابن زیاد گرفت، عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه‌اش‌ ، بود، به ابن زیاد گفت: «اصلح الله الأمیر، فرزندان خواهر ما همراه حسین هستند، اگر صلاح می‌دانی امانی برای آنان بنویسی». ابن زیاد با خوش‌رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. شب هنگام، کزمان ــ غلام عبدالله بن ابی مخل ــ فرزندان‌ علیهم‌السلام را فراخواند و گفت: «این امان نامه‌ای است که دایی شما (عبدالله بن أبی مخل) فرستاده است». آنان گفتند: «به عبدالله بگو ما را به امان شما نیاز نیست؛ امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است» پس از آن، شمر برابر لشکر امام آمد و چون هم او و هم حضرت ام‌البنین از قبیله کلاب بودند فریاد زد: «خواهرزاده‌های ما کجایند؟» عباس و جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب، به سوی او رفتند و گفتند: «برای چه کار آمده‌ای و چه می‌خواهی؟» شمر گفت: «شما‌ ای خواهرزادگان من، در امانید!» یکی از آنها به او گفت: «لعنت خدا بر تو و امان‌نامه‌ات، اگر واقعاً تو دایی ما بودی، آیا حاضر می‌شدی که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟!» 🏴ألَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 🏴وسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون ✍️سید سلمان علوی 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۲۵ تیر، سالروز تصرّف تهران توسط مشروطه خواهان و آغاز پادشاهی قاجار (۱۲۸۸) در مطلبی که در تاریخ ۳ تیرماه منتشر کردم، داستان را خیلی خلاصه تا ابتدای نوشتم. چنانکه گفته شد، ــ بر خلاف پدرش ــ با مشروطه موافق نبود. مخالفت برخی از علمای تهران همچون مرحوم آیت الله شهید با قوانین مجلس و همچنین ترور ناموفق محمدعلی شاه هم بهانه شد که حکومت مجلس را به توپ ببندد و و مجاهدان و مشروطه خواهان را سركوب کند. این آغاز بود. در نتیجۀ این رفتار حکومت، علمای بزرگ نجف مانند شاه را غاصب دانستند و دادن مالیات به دولت غاصب را حرام اعلام کرده، مخالفت با مشروطیت را در حکم محاربه با امام زمان دانستند. اعتراضات دوباره پا گرفت، این بار شدیدتر و گسترده‌تر از سال‌های قبل. با حکم علمای نجف در تبریز قیام کرد و مردم در آذربایجان، خراسان، فارس، اصفهان، گرگان و گیلان به پا خاستند. در پاییز و زمستان ۱۲۸۷ قیام‌ها شدّت گرفت و شهرهای بوشهر، بندرعباس، کرمانشاه و مشهد هم از کنترل نیروهای دولتی خارج شد. منابع مالی دولت برای مقابله با این قیام‌ها کفاف نمی‌داد. سفارت‌های انگلستان و روسیه شاه را تحت فشار گذاشتند و سفیر آلمان نیز با استقراض او موافقت نکرد. ستارخان که توانسته بود آذربایجان را از تصرّف دولتیان درآورد، به خاطر فتنه روس‌ها از ادامه حرکت به سمت تهران بازماند، لیکن مردم اصفهان و کهکیولیه و ایل بختیاری به رهبری و گیلانی‌ها به رهبری در بهار ۱۲۸۸ به سمت تهران حرکت کردند تا محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کنند. پیش از ورود رسمی نیروهای مشروطه‌خواه و با پیش‌بینی درگیری‌های احتمالی، سردار مریم بختیاری و تعدادی از نیروهای بختیاری مخفیانه وارد تهران شدند تا زمینه را برای سنگربندی در اطراف مجلس مهیّا کنند. بختیاری‌ها و گیلانی‌ها در نزدیکی تهران به هم پیوستند و در روز ۲۲ تیر ۱۲۸۸ وارد تهران شدند. محمدعلی شاه با سه هزار سرباز و تجهیزات جنگی سه روز در مقابل ایشان مقاومت کرد و سر انجام در ۲۵ تیرماه به سفارت روسیه پناهنده شد و تهران توسط سردار اسعد بختیاری و سپهبد اعظم تنکابنی به تصرّف کامل مشروطه خواهان درآمد. بعد از ظهر همین روز مجلس عالی به منظور رتق و فتق امور و تشکیل دوّمین مجلس شورای ملّی تأسیس شد. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و فرزندش احمد میرزای دوازده ساله را به جای او منصوب کرد. ✍️سید سلمان علوی 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۱۱ محرّم؛ 🏴🏴🏴 کاروان رفت سرها رفت بدن‌ها ماند 🏴🏴🏴 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۴ مرداد؛ سالمرگ رضا شاه (۱۳۲۳) 🗓۵ مرداد؛ سالمرگ محمّدرضا شاه پهلوی (۱۳۵۹) 🔹از عجایب تاریخ آنکه این پدر و پسر به رغم تفاوت‌های بسیاری که در خلق و خو و شیوۀ حکومت‌داری داشتند، هردو در عاقبت زندگی سرنوشتی کاملا شبیه با هم پیدا کردند: ➖ هردو به دستور اربابان خارجی و دولت‌هایی که عمری در راستای منافع آنان خدمت کرده بودند، مجبور به ترک وطن شدند. ➖ هردو هنگام خروج از کشور با جشن و پایکوبی و خوشحالی مردم مواجه شدند. ➖ هردو علی رغم داشتن پول و امکانات فراوان در خارج از کشور، نتوانستند در محل مورد علاقۀ خود اسکان یابند. ➖ هردو ایام آخر عمر را در آفریقا گذراندند. ➖ با یک روز فاصله (۴ و ۵ مرداد) مردند. ➖ هردو در مسجد الرفاعی قاهره دفن شدند. 🔸نکتۀ قابل توجّه اینکه پس از مظفرالدین‌شاه قاجار، تمامی شاهان ایران در غربت جان دادند و محمّدرضاشاه آخرینشان بود. 🔹نکتۀ دیگر اینکه چه در زمان پهلوی و چه بعد از آن، تقریباً تمامی خاندان پهلوی در غربت جان دادند (بخوانید). 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۵ مرداد؛ سالروز عملیات مرصاد 🔷 ، پاتک نیروهای نظامی جمهوری اسلامی در پاسخ به عملیات بود. این عملیات در پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷، با رمز «یا علی» و در منطقه اسلام‌آباد غرب و کرند غرب در استان کرمانشاه، با فرماندهی شهید علی آغاز شد. 🔻زمینه در تیر ماه ۶۷ طی یک سخنرانی تلویزیونی اعلام کرد: «... بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین‌طور پیوستن مردم ایران به صفوف آن‌ها را خواهید دید». در ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۷ ــ دو روز پس از صدور قطعنامۀ ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل ــ ارتش عراق با زیر پا گذاشتن قطعنامه، دوباره به خوزستان حمله کردند. با پیام رحمةالله‌علیه نیروهای دفاعی ایران در جبهه‌های جنوبی مستقر شدند. با دلاوری و مقاومت رزمندگان اسلام، دولت عراق ۲۴ ساعت بعد از شروع عملیاتشان رسماً خبر عقب‌نشینی ارتش عراق از جنوب را اعلام کرد. اما هم‌زمان چندین روستای ایران در غرب استان کرمانشاه را با بمب‌های گاز خردل و گاز اعصاب بمباران کرده، صدها غیرنظامی را شهید و چندین هزار نفر را مجروح و مسموم کردند. 🔻عملیات فروغ جاوید دو روز بعد (دوشنبه ۳ مرداد) مقاومت رزمندگان ایران در غرب کشور نیز نتیجه داد و ارتش عراق از این نقطه نیز اعلام عقب‌نشینی کرد، ولی هنوز آخرین تانک‌های ارتش عراق از غرب کشور بیرون نرفته بود که توپخانه عراق گلوله‌باران سنگینی را در محور سرپل‌ذهاب شروع کرد (ساعت ۱۴:۳۰). یک ساعت بعد سازمان به‌صورت ستونی به‌سمت شهر کرندغرب حرکت کردند. به این ترتیب با حمایت کامل ارتش عراق عملیات فروغ جاویدان در ساعت ۱۵:۳۰ روز ۳ مرداد ماه سال ۶۷ توسط مجاهدین خلق آغاز شد. شعار آنها «امروز مهران، فردا تهران» بود. در شب آغاز عملیات گفته بود: «بر اساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید…»! از آنجا که بخش عمده‌ای از توان نظامی ایران در جبهه‌های جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند، ارتش آزادیبخش فاصلهٔ مرز قصر شیرین تا منطقهٔ تنگه چهارزبر در ۳۴ کیلومتری غرب کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کرد و سپس با سرکوب مقاومت ساکنان کرد منطقه تا عمق ۱۴۵ کیلومتری خاک ایران پیش رفت. منافقین با ۷۵۰۰ نفر متشکل از نیروهای مجاهدین خلق و عراقی و ۱۳۰۰ دستگاه تانک و خودرو نفربر وارد اسلام‌آباد شدند. آنها گمان می‌کردند با اشغال منطقه، مردم به ایشان ملحق می‌شوند، ولی برخلاف انتظار، کردهای منطقه به مقاومت پرداختند و همین مقاومت محدود محلی سرعت پیشرفت مجاهدین را محدود نمود، اما سرانجام توانستند شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند غرب و اسلام‌آباد غرب را اشغال و تخریب کنند. منافقین پس از تصرّف اسلام‌آباد غرب، مجروحان و کارکنان مستقر در بیمارستان شهر را قتل‌عام کرده، اجساد آنان را در محوطه بیمارستان به آتش کشیدند و به سرعت از طریق جاده به سمت کرمانشاه پیش‌روی کردند. 🔻عملیات مرصاد در تنگۀ چهارزبر ــ در ۳۵ کیلومتری کرمانشاه ــ گردان قمربنی هاشم از تیپ ۱۲ قائم سمنان، به‌طور اتفاقی حضور داشت که پس از اطلاع از ماجرا در نیمه‌شب با احداث تعدادی خاکریز بر روی جاده، راه را سد کردند و با مقاومت ایشان ستون مجاهدین متوقف شده زمین‌گیر شد. با طلوع خورشید عملیات مرصاد آغاز شد. در این روز بالگردهای پایگاه کرمانشاه هوانیروز ارتش اقدام به انهدام مؤثر خودروهای ستون مجاهدین کرده و برای مدافعان خاکریز در تنگه، نیروهای کمکی فرستاده شد. ستونی به طول چهار کیلومتر که مجهز به ادوات نظامی و لجستیکی بود جاده دشت حسن‌آباد را کاملاً تحت پوشش قرار داد. همچنین نیروهای جمهوری اسلامی پشت سر ستون در بین کرند و سرپل ذهاب هلی‌برن شدند. در روز دوم مجاهدین توسّط نیروهای بسیج و سپاه و با پشتیبانی نیروی هوایی ارتش، در دشت بین تنگه چهارزبر تا گردنه حسن‌آباد محاصره شده و مورد حملۀ غیرتمندانۀ نیروهای جمهوری اسلامی قرار گرفتند. در روز سوم ستون و یگان‌های باقیمانده مجاهدین خلق به کلی منهدم شدند و فراری‌ها و باقیمانده مجاهدین در شهرهای پشت سر ستون مانند اسلام‌آباد غرب، کرند، سرپل ذهاب و روستاها نیز به‌طور کامل پاکسازی شدند. در عملیات مرصاد بیش از ۴۳۸ دستگاه نفربر و تانک و خودرو و بیش از ۱۲۰۰ قبضه تجهیزات نظامی از جبهه مجاهدین خلق از بین رفت و ۵۳۱ دستگاه تانک، نفربر و خودرو و مقادیر زیادی تجهیزات و سلاح‌های انفرادی به غنیمت نیروهای جمهوری اسلامی درآمد. همچنین بیش از ۲۵۰۶ نفر از اعضای مجاهدین خلق کشته و ۵۳۱ تن به اسارت درآمدند. فرماندهی این عملیات بر عهده علی صیاد شیرازی بود که در سال ۱۳۷۸ توسط سازمان مجاهدین خلق ایران ترور شد. 🥀رضوانُ الله علَیه وَ حشرَهُ معَ أولیائِه سیّما سیّدالشّهداء علیه‌السلام 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۱۹ محرم‌الحرام، سالروز حرکت اسرا، از کوفه به سمت شام. 🗓 ۲۰ محرم‌الحرام، سالروز شهادت حضرت فاطمهٔ شریفه دختر امام حسن مجتبی علیهماالسلام بنت الحسن ــ فرزند بلافصل سلام‌الله‌علیهما ــ از امامزادگان مشهور و واجب‌التعظیم نزد شیعه و حتی اهل خلاف می‌باشد. ایشان در سال ۵۰ قمری، یک ماه پیش از شهادت پدر بزرگوارش، به دنیا آمد، و پس از شهادت امام حسن علیه‌السلام، تحت کفالت عمویش امام حسین علیه‌السلام قرار گرفت. بنابر اقوال، هنگام ولادت او را فاطمه و یا رقیه نامیدند، اما به سبب کثرت اسماء فاطمه و علی در اهل‌بیت علیهم‌السلام، کنیه‌اش را شریفه نهادند. ایشان به همراه عموی گرامی‌اش امام حسین علیه‌السلام از مدینه خارج شد و پس از واقعه عاشوراء با کاروان اسراء همراه گردید، اما در اثر سختی‌ها و ستمها در مدتی کوتاه دچار ضعف و بیماری شده، ده روز پس از عاشورا در یازده سالگی از دنیا رفت و در حله به دست امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها به خاک سپرده شد. رفته‌رفته مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند باب‌الحوائج، ام‌محمد، ام‌هادی، طبیبه و مسیح یاد کردند. آمده است که زنده شدن چند مُرده در توسل به حضرتش، باعث شد تا ایشان مشهور به مسیح اهل‌بیت علیهم‌السلام گردد. همچنین شفا دادن بیماران متعدد باعث شد که به طبیبه آل‌محمد صلی‌الله‌علیهم مشهور شوند. 📚 أنساب‌العترة الطاهرة، ص۶۶. و حقیقت سیده شريفة بنت الحسن عليهاالسلام، ص۸۴. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۱ صفر؛ سالروز ورود اسیران کربلا به شام 🔹قال الراوي: ...فلما قربوا من دمشق، دَنَت أمُ كلثوم مِن شمر و كان مِن جملتهِم، فقالت له: «لي إليكَ حاجةٌ»! فقال (لعنه‌الله): «ما حاجتك؟» قالت: «إذا دخلتَ بنا البلد، فاحمِلنا في دربٍ قليلِ النظارة، و تقدّم إليهم أن يُخرِجوا هذه الرؤوس مِن بين المحامل، و ينحونا عنها، فقد خزينا من كثرة النظر إلينا و نحن في هذه الحال!» فأمر في جواب سؤالها أن يُجعل الرؤوس على الرماح في أوساط المحامل ــ بغيا منه وكفراً ــ و سلك بهم بين النظارة على تلك الصفة، حتى أتى بهم باب دمشق، فوقفوا على درج باب المسجد الجامع حيث يُقام السبي.(۱) 🔸چون کاروان اسرا نزدیک شام شد، امّ کلثوم شمر را خواست و فرمود: مطلبی با تو دارم. گفت: چیست؟ فرمود: «ما را از دروازه­ای وارد کنید که مردمان کمتری در رفت و آمد باشند و کمتر به تماشای ما برخیزند و سرهای بریدۀ شهیدان ما را جلوتر از ما حرکت بدهید که مردم با تماشای آن سرهای نورانی به تماشای ما نپردازند؛ این همه نگاه مردم به ما خوارمان کرد!» ولی شمر برخلاف خواستۀ دختر امیرالمؤمنین علیهماالسلام، فرمان داد سرهای بریده را به نیزه کنند و لابه ­لای کجاوه‌ها نگاه دارند و با همین حال به باب دمشق (دروازه ساعات که بیشترین جمعیت را همیشه در کنار خودش داشت) رسیدند. سپس ایشان را بر در مسجد جامع نگاه داشتند، در مکانی که اسیران کفار را نگاه می‌داشتند! 🔹...أن سهل بن سعد قال: «خرجتُ إلى بيت المقدس حتى توسّطت الشام. فإذا أنا بمدينة مطردة الأنهار كثيرة الأشجار قد علقوا الستور والحجب والديباج و هم فرحون مستبشرون و عندهم نساء يلعبن بالدفوف والطبول؛ فقلتُ في نفسي: لا نرى لأهل الشام عيداً لا نعرفه نحن! فرأيت قوماً يتحدثون، فقلت: يا قوم! لكم بالشّام عيدٌ لا نعرفه نحن؟! قالوا: يا شيخ! نراك أعرابيا! فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيتُ محمّداً صلى‌الله‌عليه‌واله؛ قالوا: يا سهل ما أعجبك السّماء لا تمطر دما والأرض لا تنخسف بأهلها؟! قلت: وَ لِمَ ذاك؟! قالوا: هذا رأس الحسين عليه‌السلام عترة محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله، يهدى من أرض العراق! فقلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و الناس يفرحون؟! قلت مِن أيّ باب يدخل؟ فأشاروا إلى بابٍ يقال له باب ساعات. ...فبينا أنا كذلك حتّى رأيت الرّايات يتلو بعضها بعضا؛ فإذا نحن بفارسٍ بيده لواءٌ منزوع السّنان، عليه رأسُ مَن أشبه الناس وجهاً برسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله؛ فإذا أنا مِن ورائهِ رأيتُ نسوةٌ على جمالٌپٍ بغير وطاءٍ، فدَنوتُ مِن أولاهُم فقلتُ: يا جارية من أنتِ؟ فقالت: أنا سكينة بنت الحسين! فقلتُ لها: ألك حاجةٌ إليّ؟ فأنا سهلُ بن سعد، ممّن رأى جدّك و سمعتُ حديثَه. قالت: «يا سعد! قل لِصاحبِ هذا الرأس أن يقدّم الرأس أمامنا حتّى يشتغِل الناس بالنّظر إليه و لا ينظروا إلى حرم رسول الله صلى‌الله‌عليه‌واله». قال سهل: فدنوتُ من صاحب الرأس، فقلت له: هل لك أن تقضي حاجتي و تأخذ منّي أربعمائة دينار؟ قال: ما هي؟ قلت: تقدّم الرأس أمام الحرم ففعل ذلك، فدفعتُ إليه ما وعدته. (۲) 🔸سهل ساعدی می­گوید: من به خاطر کاری به بیت المقدس سفر کردم، از آنجا به شام آمدم، دیدم شهر را آذین بسته‌­اند، به در و دیوار پارچه­‌های رنگی آویخته‌­اند، زنان خواننده به خوانندگی و نوازندگی دف و طبل مشغولند، خیلی تعجب کردم، این شادی و خوشحالی برای چیست؟ از جماعتی که مشغول گفتگو بودند پرسیدم: امروز روز عید است که من از چنین روزی خبر ندارم؟ گفتند: مگر بادیه نشین هستی [که بی خبری]؟ گفتم: من سهل ساعدی از صحابی پیامبرم. گفتند: ای سهل! تعجب نمی­کنی که آسمان خون نمی­بارد و زمین اهلش را فرو نمی­برد؟ گفتم: برای چه؟ گفتند: این سر بریدۀ حسین است که آن را از عراق آورده‌اند! گفتم: شگفتا! سر بریدۀ ابی عبدالله را آورده‌اند و مردم شادی می­کنند؟! پرسیدم: از کدام دروازه اشاره کردند به دروازه‌ای که به آن ساعات می‌گفتند. آمدم کنار دروازۀ ساعات، پرچم‌هایی دیدم که پی در پی می‌آمدند! هنگام، سواری را دیدم که علم پرچمی را در دست داشت و بر آن سری بود که شبیه‌ترینِ مردم به پیامبر بود. از پس آن سوار بانوانی را بر شتران بی­ جهاز دیدم! جلو رفتم و به آنکه پیش‌تر بود گفتم: دختر کیستی؟ فرمود: من سکینه‌ام، دختر حسین! گفتم: من سهل ساعدی‌ام، از صحابۀ جدّتان، اگر فرمانی دارید بفرمایید. فرمود: «ای سهل! بگو این سر بریده را دورتر از ما حمل کنند تا مردم به تماشای آن بپردازند و به حرم رسول خدا چشم ندوزند!» رفتم به کسی که سر نزد او بود گفتم: این چهل دینار زر سرخ را از من بگیر و این سر بریده را از اهل بیت فاصله بده. او نیز پذیرفت. 📚منابع: ۱ـ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۲۷. ۲ـ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۶۸. 🏴ألَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ 🏴وسَيَعلَمُ الَّذينَ ظَلَموا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبون 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۲ صفر؛ سالروز شهادت جناب علیه‌السلام 🔻شخصیت زید ــ فرزند امام سجاد علیه‌السلام ــ به دلیل شدّت انس با قرآن، ملقّب به «حلیف القرآن» بود و به عنوان یک محدّث روایاتی را از پدرش امام سجاد، برادرش امام باقر و برادرزاده‌اش امام صادق علیهم‌السلام روایت کرده است. علاوه بر برخی از محدّثین شیعه و تعدادی از بزرگان اهل‌سنّت مانند ترمذی، نسائی، ابو داوود، ابن ماجه و احمد بن حنبل، امام صادق علیه‌السلام نیز از ایشان نقل روایت کرده است. 🔻قیام و شهادت زید پیش از قیام، ده ماه مخفیانه مردم را به قیام دعوت کرد و در این مدت پنجاه هزار نفر از کوفیان با او بیعت کردند. فرماندار کوفه که از قیام زید باخبر شده بود مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و با بستن درها، عملا آنان را زندانی کرد تا نتوانند به سپاه زید بپیوندند. از این رو فقط حدود ۳۰۰ نفر اطراف او را گرفته بودند. پس از دو روز درگیری میان سپاه اندک زید و سپاه اموی، تیری به پیشانی زید اصابت کرد و در اثر آن به شهادت رسید. یارانش برای مصون ماندن جنازه زید از تعرض دشمن، آن را شبانه و مخفیانه دفن کردند، اما دشمن از آن آگاه شد، جنازه را بیرون کشیده، سر ایشان را از بدن جدا کرده، به شام نزد هشام بن عبدالملک فرستادند و بدنش را به دار آویختند. بدن زید تا زمان مرگ هشام بر‌ دار ماند و پس از آن به امر ولید بن یزید، جنازه را از‌ دار پایین آوردند و سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند. 🔻دیدگاه‌ها درباره شخصیت و قیام زید بن علی علیه‌السلام روایات مختلفی هست: 👈 برخی از روایات زید بن علی را شخصیتی ارجمند، و قیام او را در راستای اهداف و رضایت اهل‌بیت علیهم‌السلام معرّفی کرده و شهادت او و یارانش را فوزی بزرگ به شمار می‌آورد. در برخی از نقل‌ها ایشان علاوه بر امامان گذشته، به وجود هفت امام پس از حضرت باقر علیه‌السلام معتقد بود. 👈روایاتی که بظاهر موهم قدح است، ولی پس از تأمل و دقت نمی‌توان آن را به صورت قطعی، بیانگر مذمت دانست.از این گونه روایات وجود نوعی اختلاف نظر میان زید با امام باقر و امام صادق علیهماالسلام استفاده می‌شود. 👈روایاتی که آشکارا زید را به ادعای امامت برای خود متهم می‌کند و چنین می‌نماید که قیام او به اجازه ائمه علیهم‌السلام نبوده، بلکه علیرغم نهی آنان و با نفی امامت ایشان صورت گرفته است! لیکن بیشتر صاحب‌نظران بر این باورند که روایات قدح از باب تقیّه بوده است؛ بنابر این نظر نهی امام باقر و امام صادق علیهماالسلام از قیام زید، به جهت دلسوزی و شفقت و ارشادی بوده است. 🔻دو روایت ۱ـ طبق روایتی از ابوحمزه ثمالی، امام سجاد علیه‌السلام ــ زمانی که زید هنوز کودک بود ــ کشته شدن و جزییاتش را پیشگویی کرده و گریسته است. ۲ـ برادر امام رضا ــ زید بن موسی بن جعفر علیهم‌السلام ــ در عصر خلافت مأمون در بصره خروج کرد و خانه‌های بنی العباس را آتش زد، او را دستگیر کردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت: «او را به حرمت برادری‌اش با علی بن موسی (علیه‌السلام) می‌بخشم» و سپس به امام رضا علیه‌السلام گفت: «اگر برادر شما خروج کرد و چنین و چنان کرد، قبل از او زید بن علی نیز قیام نمود و کشته شد و اگر به خاطر شما نبود او را می‌کشتم، زیرا عملی که مرتکب شده است، کوچک نیست». حضرت رضا علیه‌السلام در پاسخ مأمون فرمود: «برادر مرا با زید بن علی قیاس مکن! زیرا زید بن علی از دانشمندان خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، برای خدا غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا در راه خدا کشته شد. پدرم از پدر خویش جعفر بن محمد (علیهماالسلام) نقل کرد که می‌فرمود: خداوند عمویم زید را مورد رحمت قرار دهد، زیرا او در طلب خشنودی و رضای آل محمد (صلوات‌الله‌علیهم) بود و اگر در قیام خود پیروز می‌شد به آن چه دعوت کرده بود وفا می کرد...» مأمون پرسید: «مگر زید بن علی از جمله کسانی نیست که بدون حق ادعای امامت کرده است؟» حضرت رضا علیه‌السلام فرمود: «خیر! زید ادعای امامت نداشت و به چیزی دعوت نمی‌کرد که صلاحیت آن را دارا نباشد، او دارای تقوا بود و می‌گفت: من شما را به آن چه مورد رضای خاندان رسالت است فرا می‌خوانم». 🔻زیدیه پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام برخی از علویان، اندیشۀ قیام مسلحانه را به عنوان یکی از شروط امامت قلمداد کردند. با شکل‌گیری این تفکر سیاسی در دوره امام سجاد علیه‌السلام، سنگ بنای زیدیه نهاده شد. زیدیان با اعتقاد به اندیشۀ قیام به سیف، پس از امام علی علیه‌السلام، حسنین علیهمالسلام و حسن مثنّی، زید بن علی را امام پنجم خود می‎‌دانند. 📚برای دیدن منابع این متن به ویکی‌شیعه و مقالۀ امام باقر (ع) و قیام زید بن علی (ع) مراجعه کنید. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۸ آگوست؛ سالروز خودکشی نرون؛ امپراطور سفاک روم 🔹كلاديوس سزار ــ معروف به نرون ــ در ۳۱ ژانويه و یا ۱۵ دسامبر سال ۳۷ میلادی به‌دنيا آمد. 🔸مادر نرون ــ «آگریپینای کوچک» ــ زنی زیبا، زیرک، جاه طلب و البته بی رحم بود. آگریپینا بعد از مرگ همسرش، به عموی خود ــ امپراتور «کلودیوس» ــ نزدیک شد و با اغواگری کلودیوس را به قتل همسرش ــ «مسالینا» ــ واداشت و خود با او ازدواج کرده، به عنوان امپراتریس (ملکه روم) تاج‌گذاری کرد. آگریپینا با نفوذ بر کلودیوس و افسران و ارتش روم، پسر کوچکش نرون را به عقد دختر کلودیوس یعنی «اکتاویا» درآورد و با اینکه کلودیوس خود دارای پسر بود، اما نرون را به عنوان ولیعهد معرّفی کرد. آگریبینا دستور داد به نام نرون سکّه بزنند. پس از مدّتی همسرش کلودیوس را با قارچی سمّی مسموم کرد و به این ترتیب نرون ۱۶ساله جانشین پدرخواندۀ قدرتمند خود شد و امپراتوری خود را آغاز کرد. 🔹در ۳ سال نخست، آگریپینا قدرت اصلی روم بود و نرون نقشی در ادارۀ امور نداشت. ملکۀ مادر با کمک سیاستمداران عاقلی چون «سِنِکا» و «بوروس» کشور را اداره می‌کرد. مورخان معتقدند این ۳ سال یکی از باشکوه‌ترین دوران‌های حکومت روم بوده است. در این مدت، مجازات اعدام لغو شد، مالیات‌‌ها کاهش یافت، به برده‌ها توجه شد، به امور قضایی و اقتصادی رسیدگی شد، تجارت رونق یافت، ارتش سامان یافت، هنر رونق یافت، مسابقات ارابه‌رانی و کشتی برگزار شد و نبرد گلادیاتورها لغو گردید. این اتفاقات باعث شد، نرون به شهرتی فراگیر برسد. 🔸نرون که شدبداً زیر سلطه و محدودیت مادر بود، در ۲۰سالگی با زنی به نام «پوپایا سابینا» آشنا شد. زنی زیبا که به اندازه آگریپینا زیرک بود. با خدعۀ سابینا، نرون تلاش کرد آگریپینا را از دور خارج کند. آگریپینا ۳ بار مسموم شد، اما هر بار جان سالم به در برد. یک بار هم سعی کردند او را در دریاچه غرق کنند اما او شناکنان خود را به ساحل رساند. نرون که این تلاش‌ها را بی نتیجه دید علناً دستور قتل مادرش را صادر کرد و سربازانش با شمشیر آگریپینا را به قتل رساندند. به این ترتیب، نرون به قدرت اول روم تبدیل شد. سپس از همسرش اکتاویا جدا شد و با سابینا ازدواج کرد. 🔹نرون که بعد از قتل آگریپینا دچار جنون شده بود و ترس و عذاب وجدان او را رها نمی‌کرد، به شراب و موسیقی پناه برد تا نجات یابد، اما همزمان ترس شدیدی از مرگ، شورش سربازان و مردم داشت. به همین دلیل، شروع به کشتن اطرافیانش کرد. او می‌کشت و می‌کشت تا کشته نشود. سر همسر سابقش را برید، و شروع به قتل و قلع و قمع سناتورها، افسران ارتش و گارد ویژۀ امپراتوری کرد. حتی استاد دانشمندش بوروس را کشت و سنکا را نیز تبعید کرد. 🔸نرون که علاقۀ زیادی به هنر داشت. روزی در یکی از تئاترهای رم شخصا نمایشی را اجرا و بازی کرد. مردم به خشم آمدند که نرون جایگاه امپراتوری را خوار و خفیف کرده است. اعتراض مردم و آشوب در تئاتر باعث شد نرون از مردم رم نیز متنفر شود و دامنۀ خشونت و قتلعام را گسترش دهد. در این زمان بود که شهر رم آتش گرفت و دو سوم آن سوخت (سيزدهم ژوئيه ۶۴م). در شهر شایعه شد که نرون شخصا شهر را سوزانده و در وصف شهر سوخته ترانه‌ای خوانده و سازی زده است. برخی نیز بر این باور بودند که خدایان علیه امپراتور به خشم آمده و شهر را به عذاب دچار کرده‌اند. امّا نرون تقصیر را به گردن مسیحیان انداخت و دستور داد يك‏صد هزار مسيحی را در آتش بسوزانند یا به صلیب بکشند. با گسترش اعتراض‌ها و قیام‌های مردمی، دامنۀ قتلعام‌های بی‌رحمانۀ نرون هم افزایش یافت. 🔹این اتفاقات سناتورها و افسران را به فکر کودتا انداخت، کودتاهایی که همه شکست خوردند. نرون شروع به کشتار نزدیکان خود کرد، مجلس سنا را لغو کرد، سناتورها را به قتل رساند و حتی معلم قدیمی خود یعنی سنکای فیلسوف را در زندان به قتل رساند. همچنین دستور داد که لوکانوس ــ بزرگترین شاعر روم در آن زمان ــ که از بستگان سنکا بود کشته شود و او نیز از طریق بریدن ورید خودکشی کرد. آخرين شورش بزرگ عليه نرون توسط ارتش روم صورت پذيرفت. «گالبا» ــ فرماندار هیسپانیا و از بزرگترین فرماندهان جنگی روم ــ علیه امپراتور جوان دست به شورش زد. این قیام که به نام «شورش ویندکس» مشهور است شکست خورد، اما گالبا بیرون رم اردو زد. همزمان، افسران رده بالای ارتش و سناتورها در داخل رم علیه نرون قیام کرده و گالبا را به عنوان امپراتور خود برگزیدند. 🔸نرون که فاصله خود را با مرگ کم می‌دید، در لباسی مبدل از کاخ خود گریخت و در یونان از ترس شكنجه شدن توسط مخالفان، در ۸ اوت (و به نقلی در تاریخ ۹ یا ۱۱ ژوئن) سال ۶۸ میلادی، درحالی‌كه ۳۱ سال بيش‌تر نداشت، با بریدن گلویش به زندگی خود پایان داد. او قبل از مرگش گفته بود: «افسوس که با مرگ من جهان هنرمند بزرگی را از دست می‌دهد.»! 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۱۹ مرداد؛ سالروز درگذشت شاعر معاصر، هوشنگ ابتهاج متخلص به «سایه» است. 🔻متن تسلیتی که آن روز در خبرگزاری حوزه منتشر کردم: إنّا للّه و إنّا الیه راجعون ابتهاج رفت؛ رفت و فقط نه ما را داغ‌دار کرد، بل امروز تاریخ و زبان و شعر در سوگ مردی نشست که ادبیاتش کهن بود و کهنه نبود؛ آبشار تغزّل بود از قله‌های پرشکوه بالادست تا نهرهای جاری امروزی. در سال‌های تزاحم نفسگیر سنّت و مدرنیته، غزل را با کرامت از دستان حافظ گرفت و در قبایی نو به ما سپرد. مردی که در سرای عاشقانه‌هایش سایه‌ی هفتادسال تلخ و شیرین وطن بود، بی آنکه شعر را از پیرهن لطافت به درآرد و رخت سیاست بپوشاند. شاعرِ توشه‌دارِ هفتاد سال تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی ایران، هر آنچه که دید، نه از وطن قهر نکرد و نه از مردمش، و هرگز سر به ستیز با این دو برنداشت ـ نه به قلم، نه به قدم ـ که ایرانی بود و امیدوار بود و انسان بود. منتقدان سرگرم اینکه غزلش بهتر بود یا نیمایی‌اش، بی‌خبران درگیر آنکه شعرش عاشقانه بود یا عارفانه، حاشیه‌نگاران در پی اینکه توده‌ای بود یا مرثیه‌سرای حسین بن علی علیه السلام؛ آن‌سان که پس از حافظ و مولانا ـ به ویژه در دوران معاصر ـ کمتر مسلک و مذهب کسی چون سایه مجال جدل‌هاست. هر کس از سایه، سایه‌ای می‌دید، بسا که هنوز ـ همچون گذشته ـ ندانستند و نمی‌دانند، ابتهاج، لبخند لطیف دردمند و امیدواری بود بر هر آنچه که بر «انسان» گذشته است؛ از گالیا تا ارغوان، از کربلا تا لبنان، از هرچه نوشت، زخم بود و امید بود و انسان بود. راه ادبش پر رهرو باد! ✍️سید سلمان علوی ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۱۱ شهریور؛ سالروز اعلام بی‏‌طرفی ایران در . خلاصۀ کوتاهی از ماجرای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم را در فرستۀ بعد بخوانید. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۱۷ شهریور؛ سالروز کشتار مردم تهران در میدان ژاله (جمعۀ سیاه) 🔷قیام ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ نقطه‌ی عطف تظاهرات سراسری مردم ایران علیه حکومت پهلوی بود که منجر به شهادت شمار زیادی از مردم شد. 🔸آمار شهدای این واقعه را در فرستۀ بعد بخوانید. 🆔 @ss_alavi_ir
🗓۴ ربیع‌الثانی؛ سالروز میلاد عالم و محدّث شیعی، حضرت عبدالعظیم حسنی است. 🔹ایشان مشهور به و ، از سادات حسنی است که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌رسد. 🔸امام هادی علیه‌السلام در زمان حیات حضرت عبدالعظیم به ایشان فرمود: «مرحبا به تو ای اباالقاسم! تو به حق ولی ما هستی... تو همان دینی را که پسندیده خداست، انتخاب کرده‌ای... خداوند تو را با گفتار ثابت در دنیا و آخرت تثبیت کند».[۱] و پس از وفات ایشان به شخصی که از ری آمده بود فرمود: «اگر قبر عبدالعظیم حسنی در شهر خودتان را زیارت کنى، همانند فردی هستی که حسین بن على[علیهماالسلام] را زیارت کرده است».[۲] 📚منابع: ۱ـ توحید صدوق، ص۸۱-۸۲. ۲ـ كامل الزيارات، ص۳۲۴. 🆔 @ss_alavi_ir
هدایت شده از سید سلمان علوی
🗓 ۶ آبان‌ماه، سالروز تولد شهید حاج حسن طهرانی مقدم پدر علم موشکی کشورمان است. 🥀 رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع موالیه سیما سیّده سیّدالشهداء علیه‌الصلوة‌والسّلام 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۶ آبان‌ماه، سالروز شهادت طلبه ۲۱ ساله به دست اغتشاش‌گران است. شهید آرمان علی‌وردی شامگاه ۴ آبان ۱۴۰۱ مورد تهاجم وحشیانۀ مدّعیان قرار گرفت و پس از دو روز بر اثر شدّت جراحات به شهادت رسید. 🥀 رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع موالیه سیما سیّده سیّدالشهداء علیه‌الصلوة‌والسّلام 🆔 @ss_alavi_ir
هدایت شده از سید سلمان علوی
🗓 ۸ آبان‌ماه، سالروز شهید حسین فهمیده است. 🥀 رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع موالیه سیما سیّده سیّدالشهداء علیه‌الصلوة‌والسّلام 🆔 @ss_alavi_ir
هدایت شده از سید سلمان علوی
🗓 ۸ آبان‌ماه، سالروز درگذشت شاعر ارزشمند معاصر ـ مرحوم قیصر امین‌پور است. 📚از قیصر آثاری در زمینه شعر بزرگسال، شعر کودک، نثر ادبی و پژوهش منتشر شده‌است: 🔻مجموعه شعر بزرگسال تنفسِ صبح درکوچه آفتاب مجموعهٔ شعر آینه‌های ناگهان مجموعهٔ شعر گل‌ها همه آفتابگردانند مجموعهٔ شعر دستور زبان عشق مجموعه کامل اشعار قیصر امین پور گزینه اشعار 🔻شعر نوجوان منظومهٔ ظهر روز دهم مثلِ چشمه، مثلِ رود به قولِ پرستو 🔻نثر ادبی طوفان در پرانتز بی‌بال پریدن گفت‌وگوهای بی‌گفت‌و‌گو و چند یادداشت دیگر 🔻درباره شعر شعر و کودکی سنت و نوآوری در شعر معاصر 🥀 یادش بخیر 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۱۲ آبان‌ماه، سالروز شهادت بسیجی مظلوم؛ سید روح‌الله عجمیان است. 🔹سیّد روح الله عجمیان ــ بسیجی ۲۷ ساله ــ در آبان ماه سال ۱۴۰۱ در اتوبان کرج با ضربات متعدد چاقو و سنگ و لگد توسط ۱۶ نفر از اغتشاشگران و آشوبگران به شهادت رسید. 🔗 روایت هولناک شهادت شهید عجمیان را اینجا بخوانید 🥀 رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع موالیه سیما سیّده سیّدالشهداء علیه‌الصلوة‌والسّلام 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۱ جمادی‌الاولی، سالروز صدور حکم توسط است. 🔻ایرانِ پس از فتوای میرزای شیرازی، به لحاظ دینی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تحوّلاتی را در خود دید که پایانی بود بر رویه‌های هزاران ساله و آغازی بود برای ورود به عصر تمدّن ایران اسلامی: ▪️گامی عملی در تبیین نسبت دین و سیاست و ظهور امکان بلکه ضرورت دخالت علمای اسلام در امور سیاسی کشور ▪️احیای روحیه و اعتماد به نفس ایرانیان در برابر غرب مدرن، به ویژه پس از سرخوردگی در مواجهه با پیشرفت‌های غرب و مقایسه آن با انحطاط ایرانِ عصر قاجار ▪️باور به امکان محدود شدن اختیارات دستگاه سلطنت و استبداد که بعدها به نهضت مشروطه و بعدتر به انقلاب اسلامی ختم شد. ▪️نقش زنان در جامعه و سیاست ▪️نقش تجّار و اصناف در جامعه و سیاست 🔹در اهمیت فتوای میرزا همین بس که سیّاس خائن و ضدّ اسلامی همچون را در روزامه قانون به تمجید و تملّق وا داشت! 🔸به نظر می‌رسد جای یک اثر پژوهشی جامع دربارۀ نقش و آثار فتوای میرزا خالی است. 🌹رضوانُ الله علَیه وَ حشرَهُ معَ أجدادِه وَ أولیائِه🤲 🆔 @ss_alavi_ir
هدایت شده از سید سلمان علوی
🗓 ۲۳ آبان، سالروز درگذشت است. 🔹سعید نفیسی ـ از بنیانگذاران مکتب نثر دانشگاهی ـ زبانشناس، پژوهشگر ادبیات فارسی، تاریخ‌نگار، نویسنده، مترجم و شاعر ایرانی و جزو نسل اول استادان دانشکده حقوق و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود. او را معمار نثر جدید معاصر ایران نامیده‌اند. 🔻افتخارات و جوایز: نمایندگی ایران در «نمایشگاه هنر و معماری باستان شناسی هفت هزار ساله ایران» در پاریس عضویت هیئت رئیسه «بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان» در مسکو نمایندگی ایران در مراسم «هزاره فردوسی» در اتحاد جماهیر شوروی عضویت «شورای فرهنگی سلطنتی» عضویت «هیئت امنای کتابخانه پهلوی» نشان درجه اول علمی نشان سپاس درجه اول جایزه سلطنتی دربار ایران ۱۳۳۸ جایزه بهترین کتاب سال نشان لژیون دونور فرانسه عضویت آکادمی علوم فرانسه و نشان Palmes Acdemiques نشان مخصوص واتیکان نشان علمی افغانستان 📚از سعید نفیسی بالغ بر ۱۲۰ جلد کتاب در زمینه‌های تاریخ، ادبیات اروپایی، ادبیات فارسی، تحقیق و تصحیح متون، کتابشناسی، لغت، ترجمه و مقالات گوناگون به جای مانده. اینجا ببینید 🔻سرقت از کتابخانه مجلس ایرج افشار درباره او می‌گوید: سعید نفیسی در جمع‌آوری کتاب حریص بود، هر نوع کتاب و نوشته و مجله، مربوط یا نامربوط به رشته‌های تخصصی خود جمع می‌کرد. به دلیل وجاهت و شخصیت علمی سعید نفیسی، به او اجازه داده شده بود که برای تحقیقات خود از مخزن کتابخانه مجلس شورای ملی استفاده کند. پس از مدّتی کارکنان متوجّه شدند که برخی از کتب نفیس و منحصر به‌‍فرد مفقود شده است. با سوءظن به سعید نفیسی، مأمورین به خانه او می‌روند و حدود ۷۸ کتاب را که ایشان مخفیانه از کتابخانه خارج کرده بود، می‌یابند و به کتابخانه عودت می‌دهند. روش سرقت اینگونه بوده که نفیسی کتاب را به خانه برده، جلد آن را عوض می‌کرد و درون آن کتاب دیگری را تعبیه می‌کرد و دوباره آن را به جای اولش بازمی‌گرداند. 🔻وابستگی به کانون‌های صهیونیستی «مئیر عزری» نخستین سفیر رژیم صهیونیستی در ایران، نفیسی را از پایدارترین دوستان اسرائیل محسوب دانسته و در جای جای کتاب «شیوه‌های پیوند رسانه‌های گروهی در ایران و اسرائیل» همکاری نفیسی با رژیم صهیونیستی را ستوده است. اینجا ببینید به گفته عزری، نفیسی از هم‌اندیشان پروفسور «اوریئل» در دانشگاه عبری اورشلیم بود. او در سفری که به فلسطین اشغالی داشت، از مراکز مهم آنجا دیدن کرد و همچنین با رئیس‌جمهور اسرائیل و رایزن وزیر خارجه «عزرا دانین» نیز دیدار نمود. نفیسی چنان از پذیرایی و میهمان‎نوازی میزبانان اسرائیلی به وجد می‎آید که در همان زمان، در هتل محل اقامت خود، قطعه شعری با عنوان «گل امید» که بیشتر به یک ترانه صهیونیستی شباهت دارد، می‌سراید و آن را تقدیم میهمان‌داران خود می‌کند: در این­­­­­­جا نوبهاران با هزاران جلوه رنگ زندگی دارد درآن­جا بـاد سـرسخت زمستان دانه‌ی اندوه می­کارد در این­جا با همه نا آشنایی­ها صفا دارند در آن­جا دوستان بیگانه از خویشند، بدعهد و خطا کارند 🆔 @ss_alavi_ir
🗓 ۳ آذر، سالروز وفات عارف و فقیه مجاهد شیعه، استاد اخلاقِ امام خمینی؛ مرحوم آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی است. 🥀 رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع موالیه علیهم‌الصلوة‌والسّلام 🆔 @ss_alavi_ir