eitaa logo
تفسیر آموزشی و احادیث کافی- راسل
176 دنبال‌کننده
76 عکس
28 ویدیو
84 فایل
سلام بر شما از ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ تفسیر آموزشی جلد ۱ و درس حدیث(برگزیده فضل قرآن کافی) در حال تدریس است. این کانال پل ارتباطی ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
و تأثیرات آن در «قرائت»، «تجزیه و اعراب» و «تفسیر» قرآن http://tt-ej.ir/post/549 حتما ببینید برای تقویت قدم اول فهم ادبی آیات
ابن هشام در مغنی اللبیب، ج1، ص319 می نویسد: و فى كتاب المصاحف لابن الأنبارى أن بعضَ الزنادقة، تمسّك بقوله تعالى‏ (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً)(29 فتح) فى الطعنِ على بعض الصحابة و الحقُّ أن مِن فيها للتبيين لا للتبعيض، أى الذين آمنوا هم هؤلاء ... . ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ پاسخ به او: المیزان: «من» البيانيةَ لا تَدخُلُ على الضّمير مطلقًا في‏ كلامهم اما استدلال به نفع مرحوم علامه چنین می تواند باشد: 1️⃣ شرح رضی بر کافیه، 4، 218 در توضیح «مِن» بیانیه نکته مهمی دارد: «و الذی بعدَ «مِن» عطفُ بیانٍ له». پس روشن شد که ما بعد «من» بیانیه در حکم «عطف بیان» است و احکام عطف بیان را دارد. چراکه قرار است با وضوح بیشتری نسبت به «مُبَیَّنِ خود» قصد از آن را بیان کند. 2️⃣ تعریف عطف بیان در الفیه این بود: فذو البیانِ تابعٌ شبهُ الصفة حقیقة القصدِ به منکشفة بنابراین ذو البیان آن است که حقیقت قصد را به وضوح روشن کند؛ و عطف بیان در جوامد همان نعت است در مشتقات. 3️⃣ قاعده ضمیر: الضمیرُ(المضمر) لا یوصفُ و لا یوصف به. این قاعده را تصریح کرده اند: اشمونی، 4، 77(اخبار به الذی) ابن عقیل، 2، 401؛ اوضح المسالک(ابن هشام صاحب مغنی)، 4، 217؛ شرح رضی بر کافیه، 2، 301 هم قاعده را آورده هم علت آن را بیان کرده. و خود مغنی اللبیب، 2، 453 این قاعده را آورده. ضمن آنکه مغنی در ابتدای باب رابع، در تفاوت عطف بیان و بدل، اولین تفاوت را همین قرار داده که ضمیر نمی تواند عطف بیان یا متبوعش باشد به خلاف بدل. لذا ضمیر نمی تواند عطف بیان باشد خاصّه اگر ضمیر غائب باشد چراکه در خود ضمیر هم ضمیر متکلم اعرف از مخاطب اعرف از غائب است و عمده مشکل در فهم متون عربی این است که مرجع ضمایر یافت شود.
درس2 ج4 ص30 خط11 تبغونها عوجاً بغاه: طلَبهُ(الوسیط) ها: مفعول به/ عوجا: حال از مفعول به: سبیل خدا را می طلبید در حالی که اعوجاج داشته باشد(یعنی آن را کج و معوج نشان می دهید) قیل: عوجاً: مفعول به/ ها: منصوب به نزع «لام»: اعوجاج را طلب می کنید برای سبیل خدا. وجه ضعف این قول اخیر این است که منصوب به نزع خافض سماعی، مقصور به سماع است و در قرآن کریم یا نداریم یا خیلی کم؛ لذا به راحتی نمی توان ادعای منصوب بنزع خافض کرد(البته در «أنّ و أن» قیاسی است و فراوان داریم مثل آیه 127 نساء و 2 ق). التحریر و التنویر و معنى‏ تَبْغُونَها عِوَجاً: 1. يجوز أن يكون عوجا باقيا على معنى المصدرية، فيكون‏ عِوَجاً مفعول‏ تَبْغُونَها، و يكون ضمير النصب في تبغونها على نزع الخافض كما قالوا: شكرتك و بعتك كذا: أي شكرت لك و بعت لك، و التقدير: و تبغون لها عوجا، أي تتطلبون نسبة العوج إليها، و تصوّرونها باطلة زائغة. 2. و يجوز أن يكون عوجا، وصفا للسبيل على طريقة الوصف بالمصدر للمبالغة، أي تبغونها عوجاء شديدة العوج فيكون ضمير النصب في‏ تَبْغُونَها مفعول تبغون، و يكون عوجا حالا من ضمير النّصب أي ترومونها معوجّة أي تبغون سبيلا معوجّة و هي سبيل الشرك.
بررسی فعل «صَدَّ» در 4 آیه قرآن کریم با رویکرد لغوی، نحوی، بلاغی حتماً به ظرافت های لغوی، نحوی و بلاغی آن دقت ویژه شود
ترجمه صحیح «نَبیّ»: «پیامبر» ؟ یا «والامقام»؟ یا ✅ ریشه «نبو» در قرآن فقط 80 بار آمده که 17 بار آن در سوره احزاب(جنگ خندق) است. در سوره آل عمران(جنگ احد) 11 بار، در بقره(بعد از پیروزی برکفار مکه و تمکن در تشکیل حکومت اسلامی) 8 بار، در انفال(جنگ بدر) 4 بار، در توبه(جنگ تبوک) 4 بار، در تحریم(جنگ دو همسر پیامبر ص با ایشان) 4 بار. ✅ همانطور که تفسیر ذیل آیه 41 مریم می گوید در ریشه کلمه «نبیّ» اختلاف شده و برخی آن را از «نبأ» به معنای خبر مهم می دانند و برخی آن را از «نبو» به معنای رفعت مقام می دانند. ✅ از آنجا که حسب برخی روایات، خود نبی اکرم از اینکه ایشان را «یا نَبیءَ الله»(به همزه) صدا کنند نهی فرمودند، روشن می شود که ریشه این کلمه همان «نبو» است نه «نبأ» لذا از نظر لغوی «نبیّ» از «نبو» به معنای «رفعت مقام» است لذا «نبیّ» به معنای «والامقام» است نه «پیامبر»(از نبأ). ✅ لذاست که این واژه (نبیّ) در سوره هایی آمده که نام برده شد یعنی در مواضعی بود که می خواستند پیامبر ص را به خیال خود خوار و ذلیل کنند، این واژه به کار رفته تا نشان دهد که پیامبر ص والا مقام است و کسی نمی تواند ایشان را خوار کند. لذا در سوره تحریم فرمود: یومَ لا یُخزِی اللهُ النّبِیَّ و الذین آمنوا معه. یعنی «نبی»(والامقام) آن کسی است که نمی توان خوارش کرد، ای دو همسر ایشان! این را بدانید. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ به نظر می رسد اینکه برخی ایشان را «نبیءَ الله»(به همزه) صدا می کرده اند و ایشان نهی می فرمودند، توطئه ای از جانب آنان بوده است چراکه می خواستند عنوان ایشان را از «والامقام، رفیع الدرجة و ...» به «پیام آور» تنزّل دهند. یعنی می خواسته اند بگویند: ایشان هم شخصی مثل خود ماست(ما انتم الاّ بشرٌ مثلُنا) و این طور نیست که «مقام ولایی» داشته باشد بلکه او صرفاً یک پیام دریافت کرده که باید برساند و بعد هم برود دنبال کار خود! درست مثل «پستچی» که کارش فقط ارائه پیام است و بعد هم باید برود. حال آنکه قرآن کریم در آیه 44 نحل، شأن ایشان را علاوه بر ارائه پیام، تبیین و شرح آیات برای مردم می داند یعنی نبی اکرم ص، معلم قرآن است و پیوست دائمی قرآن است که از قرآن جدا نیست، ولی عده ای با «پیامبر» خواندن ایشان به دنبال تنزل درجه ایشان بوده اند و بعید نیست که طبق معمول، پای «» در میان بوده باشد.