eitaa logo
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
227 دنبال‌کننده
160 عکس
32 ویدیو
1 فایل
طاهررحیمی هستم، دکترای فلسفه اسلامی مدرس دانشگاه دغدغه ام فرهنگ، دین، خانواده ؛ هنر و سیاست است و به یاری حق در این کانال آنها را با شما به اشتراک خواهم گذاشت. آیدی: @yaser6424 صفحه اینستاگرام: s.y.taherrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: مدیریت کوثری در کشور ما کمبودها و نابسامانی های زیادی وجود دارد و این درحالی است که منابع و ثروت های بی شمار انسانی و طبیعی در اختیار ماست. مشکل کجاست؟ در عدم مدیریت صحیح منابع. 🔺مدیریت صحیح منابع یعنی استفاده بهینه از سرمایه ها برای رسیدن به اهداف. چرا با وجود گوهرهای عظیم معرفتی و معنوی و الگوهای کاملی چون اهل بیت ع این مقدار معضلات اخلاقی و اجتماعی و خانوادگی در جامعه و حتی دربین مذهبی هایمان داریم؟ یکی از عوامل مهمش همین است که ما از سرمایه های دینمان هم مشابه سرمایه های مادی مان بهره برداری میکنیم. یعنی از آنها به شکلی نامتقارن؛ کاریکاتوری؛ ناهماهنگ؛ بدون لحاظ اولویت ها و بدون بهره گیری از یک طرح جامع و هدفمند استفاده می کنیم این می‌شود که با این همه سرمایه و ثروت نه از دنیایمان بهره درستی می بریم و نه از دینمان 🔺از مهمترین ابعاد رفتاری اهل بیت ع که برای امروز ما به شدت مورد نیاز و درعین حال به شدت مغفول مانده است توجه به طرح کلی و منطق عملی ثابت (سیره) و نیز شیوه مدیریت منابع و سرمایه های مادی و معنوی است. ما معمولا دین را به صورت جزئی می فهمیم یا ابعاد مختلف را تا حدودی می بینیم اما نسبت ها و تناسب ها و اولویت ها را محاسبه نمی کنیم. امتیاز یک آشپزِ کاربلد در نوع ترکیب و تناسبی است که به کار می‌گیرد. با مدیریت عالمانه انرژی یک شمع؛ می توان گرمابه ای را گرم کرد؛ با سخنان هوشمندانه می شود با دست خالی ملّتی را به انقلاب رساند 🔺مدیریت اگر کوثری باشد از حداقل ها؛حداکثرهای ممکن با نسبت های متقارن و منتظم می آفریند و اگر تکاثری باشد توده های سرطانی خلق می کند چه در اقتصاد چه در فرهنگ و تربیت؛ چه در دین داری چه در دنیامداری 🔺مدیریت حضرت زهرا س مدیریت کوثری است لذا در حیات زناشویی نُه ساله خود با حداقل های اقتصادی، صاحب پنج فرزند می شود؛ در نقش مادری و تربیت چنان عمل می‌کند که بیت محقّر او مبدا سلسله امامت می شود؛ در نقش همسری چنان است که علی ع با آن همه درد و مسئولیت به حمایت عاطفی و روحی او تکیه می کند؛ در نقش فرزندی؛ امّ ابیهاست و در قامت یک مجاهد سیاسی سخن و سکوتش؛ مِهر و قهرش و حیات و مماتش را چنان تدبیر می کند که تا قیامت هرکس بخواهد بفهمد ماجرای خلافت و ولایت چه بود و چه شد بتواند حق را بیابد و این همه را در قامت یک زن و براساس الگویی زنانه و عفیفانه و در اوج عبودیت و اخلاص به منصه ظهور می‌رساند این ترکیب متوازن با نسبت ها و اولویت ها و وظیفه شناسی های درست و منطق کلی حاکم بر آن است که از او «کوثر» می سازد نه بخشی از این ترکیب. بقای اسلام و تشیّع مدیون مدیریت کوثری فاطمه س است. س https://eitaa.com/taherrahimi
السّلام علیک ایّتُها الصّدیقة الشّهیده
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند مسلمان ایرانی؛ شعارها و الگوها یکی از امتیازات بسیار مهم دین جهان شمولی مثل اسلام این است که با کلیت هیچ فرهنگ اصیلی درگیر نمی شود این اشتباه بزرگیست که فکر کنیم مسلمان شدن یعنی پذیرفتن آداب و رسوم زندگی اعراب؛ خود اسلام هم مطلقا چنین انتظاری ندارد. یکی از نشانه های زیرکی تاریخی ایرانیها هم درک همین مسئله بود؛ وقتی اسلام وارد ایران شد ایرانی ها مسلمان شدند اما ایرانی مانند و زبان ؛ آداب و رسوم؛ سنت و هویت ایرانی خود را نیز حفظ کردند. اساسا خداوند تفاوت فرهنگ ها و وجود قبایل و ملیت های مختلف را از آیات خود و مقدمه شناخت بهتر ابنای بشر از یکدیگر و زمینه ساز رشد آنها معرفی می کند پس روشن است که به دنبال از بین بردن این تنوع زیبا و یکدست کردن آن نیست اما اینجا نکته مهم دیگری نیز وجود دارد: اسلام، دارای مجموعه ای اصول فکری و فرهنگی است که درعین حال که منافاتی با کلیات هیچ فرهنگی ندارد رنگ و بوی خاصی در زندگی انسان ایجاد می کند یکی از مهمترین راههای ایجاد این رنگ و بو و این سبک زندگی تعیین نمادها و شعارهایی است که به ظاهر زندگی آدمی مربوط می شود؛ مثلا شعار شروع کار در اسلام، گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است، شعار مواجهه دو مسلمان، سلام علیکم است [نه درود بر شما]، شعار مواجه با مرگ انا لله و انا الیه راجعون است[ نه دو دقیقه سکوت!] ، اذان خود یکی از بزرگترین و مهمترین شعار هاست. مهمترین کارکرد این شعائر این است که برای انسان یک هویت مستقل فکری و دینی تعریف می کنند و مرزهای عقیدتی زندگی یک مسلمان را با یک غیرمسلمان روشن می کند. لذا شعائر درجای خود مهم اند و به منزله تابلوهایی هستند که مسیر کلی را یادآوری می کنند. وقتی نمادها و شعارهای اصیل از بین رفت و مرزها و تمایزها تخریب و کمرنگ شد همین تغییرات ظاهری، به تدریج زمینه ای می شود برای از بین رفتن روح دینی زندگی و در نهایت هضم شدن در نظام فکری مقابل. تاکید رسانه های غربی برای تغییر عادات و سبک زندگی بومی از طریق نمادسازی ها و خلق الگوهای مختلف، دقیقا به همین دلیل است. اینکه به لحاظ شرعی تشبّه به کفار در پوشش و غیره حرام شده و یک مسلمان از اختلاط با کفار به شکلی که در زندگی دو مسلمان وجود دارد منع شده به این دلیل است که در عین وجود تعاملات انسانی، مرزهای هویتی محفوظ بماند روز زن را ارج ننهیم ولنتاین رایج می شود، ولادت رسول اکرم ص را کمرنگ کنیم؛ کریسمس باب می شود، سلمان فارسی را برجسته نکنیم پادشاهان اسطوره ای بزرگ می شوند؛ نوروز و یلدا را جشن نگیریم پارتی و ... تکثیر می شود https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند افتخار به جنسیت «احساس ارزشمندی» از مهمترین و فطری ترین نیازهای بشر است از سوی دیگر هویت مرد و زن کاملا با جنسیت آنها مرتبط است؛ اگر شرافت یکی از این دو هویت جنسیتی تحقیر شده یا فرودست انگاشته شود زمینه آشفتگی هویتی ایجاد می‌شود. زن اگر نسبت به جنسیت خود و اقتضائات و نقش های ذاتی برآمده از آن؛ احساس افتخار و نفاست نداشته باشد به طور طبیعی یا جنسی می شود یا به سمت جنسیتی که مایه افتخار دانسته می شود(مرد)حرکت می کند یعنی یا از مزّیت‌های جنسی اش برای تامین حس ارزشمندی بهره‌برداری می کند؛ یا به سمت مردوارگی حرکت می کند تا با تأیید بیرونی گرفتن از دیگران ، از درون احساس عزت و قدرت کند. اما این دو راه چون برآمده از نوعی حقارت پنهان است زن را عمیقا راضی نمی‌کند؛ او در ناخودآگاهش همواره خود را یا ابزار التذاذ می بیند یا نسخه دوم مرد! درنهایت یا به حس عدم رضایت از جنسیت و یا ضدّیت با مرد می رسد یا اصلا می زند زیر کاسه بدیهیات عقلی و از اساس منکر وجود جنسیت شده و آن را برساخت و حتی امری سیّال و ذهنی می نامد! یعنی یا افسرده می شود یا طغیانگر پس زنِ جنسی شده یا فمینیست شده، ویترین نوعی استیصال است که ریشه آن یا فردی است یا اجتماعی. به لحاظ فردی اگر زنی قدر و قیمت هویت جنسیتی خود را در نظام خلقت بفهمد حتی اگر جامعه به این هویت ارزشمند بی اعتنایی کند او منفعل و واداده نمی شود اگرچه کار برایش دشوار می شود؛ همچنین جامعه ای(اعم از زنان یا مردان یا هردو) که جنسیت زن را ذیل جنسیت مرد تعریف می کند به این بن بست خودساخته دامن می زند البته جنسیت مرد و زن در ذات خود با اقتضائاتی متفاوت ایجاد شده است و همین تفاوت هاست که خصلت متکامل کننده بودن را به جنسیّت می بخشد پس بدیهی است که برخی قابلیت ها درهر یک از دو جنسیت یا وجود نداشته باشد یا «مزیّت نسبی» آن جنسیت به شمار نیاید چنانچه در جسم نیز چنین است فضّل الله بعضهم علی بعض. اما این امر نباید نقص و فرودستی تلقی شود. دیدن مزیت های جنسیت در خود فرد باعث نوعی عزت نفس می شود و شناخت مزیت های جنسیت مقابل و اثر تکمیل کننده آن نسبت به جنسیت فرد، موجب نوعی رغبت، نیاز و پیوند می شود. پس زن و مرد نسبت به جنسیت خود (که از حس مهمتر است) و نسبت به جنسیت دیگر احساس کامل کنندگی و کامل شوندگی ( حس پیوند) می کنند دقیقا برعکس احساسی که در اصالت بخشی به یک جنسیت ایجاد می شود نتیجه ترکیب این دو حس اصیل تشکیل نهادِ اخلاق پایه ی خانواده است که در آن حتی مزیتهای جنسی نیز به خدمت مزیتهای جنسیتی در می آید. https://eitaa.com/taherrahimi
أَيْنَ جَامِعُ الْكَلِمَةِ عَلَى التَّقْوَى... کجاست گردآورنده وحدت بر پایه تقوا
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند: مادر باش!  این یک حقیقت محض است که اگر بخواهیم سطح اخلاق در یک جامعه تنزل یابد و به مرز بحران برسد و اگر بخواهیم گرمادهی و آرامش بخشی از نهاد خانواده رخت بربندد و اگر بخواهیم یکی از گوهری ترین بخش های هویت یک زن از او گرفته شود و او را درگیر بازی های فمینیستی کند فقط کافی است یک کار انجام دهیم: اهمیت، قداست و اولویت مادری را در یک فرهنگ کمرنگ کنیم؛ بقیه ویرانی ها خود به خود به وقوع خواهند پیوست و تا نابودی کامل یک تمدن به پیش خواهد رفت. در این میان چندان فرقی نمی کند که قالب مادری را بگیریم یا محتوای آن را؛ چه کاری کنیم که کسی مادر نشود چه کاری کنیم که مادری نکند! و این کار چه به تحمیل و جبر جامعه باشد و چه با تغییر فرهنگ و جابجایی اولویت ها به بهانه متمدن شدن! اگرچه دختران رحمت اند و زنان، برکت اما بهشت زیر پای دختران نیست زیر پای زنان هم نیست؛ بهشت زیر پای مادران است و مادر کسی است که مادری می کند نه کسی که صرفاً فرزندی را به دنیا می آورد. به گواهی علم و تجربه نقش مادری و به تبع آن خانواده، در هر تمدن بشری که از بین برود بی تردید آن تمدن، دیر یا زود محکوم به فروپاشی است اگرچه مردمانش آسمان هفتم علم را درنوردیده باشند و یا  هسته ریزترین اتم ها را نیز شکافته باشند. فاطمه «س» قبل از آنکه فرزندی به دنیا بیاورد، امّ ابیهاست و پس از آن، مادر یازده خورشید و اسوه ایشان؛ و خیری کثیر [کوثر] برای همه کائنات الی الابد اینگونه است که الگوی فاطمه س به عنوان کامل ترین و بی نقص ترین مظهر و تجلی مادری؛ خودبه تنهایی مانند ستونی است که حیات معنوی بشر و بقای تمدن انسانی وامدار تکیه بر قامت فکری و معنوی اوست.  آری فاطمه مادر بشریت است https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند قهرمان هویت ملی انسان ها ذاتا قهرمان خواه اند ویژگی های فطری را نه می توان در کسی ایجاد کرد و نه می توان از کسی گرفت. نیاز به قهرمان این چنین است. قهرمان کسی است که آدمی، خودِ متعالی اش را در او می یابد، به وجودش و به هویتش تکیه می کند، با او همذات پنداری می کند، به او وحماسه اش دل می بندد و زمانی که به او می اندیشد شوق و امیدی در ضمیرش می جهد قهرمانان، مخزن های هویتی و باتری های تحرک آفرین جوامع اند برای کودکان؛ والدین به ویژه پدر ، نقش قهرمان را دارند پدری که خود را خوار می کند یا مادری که اقتدار پدر را نابود می کند به لحاظ تربیتی آسیب بزرگی به فرزندش میزند؛ نتیجه این می شود که کودک، قهرمان خود را گم می کند و چون ذاتا نیاز به قهرمان دارد؛ محبوب خود را در قهرمان های دیگری جستجو می کند که ممکن است بسیار آسیب زا باشد حکایت جامعه نیز همین است. جوامع انسانی به شدت نیاز به قهرمانانی دارند که بتوانند هویت آرمانی شان را در آن بازتولید کنند. جامعه نیز اگر قهرمانش را گم کند دچار بحران هویتی و شخصیتی می شود. قهرمان خواهی را نمی توان از فرد یا جامعه گرفت فقط می توان قهرمان ها را عوض کرد لذا با «مدیریت قهرمان» های فرد یا جامعه می توان آنها را رشد داد یا به تباهی کشاند این همه تقلای غرب برای قهرمان سازی های کاذب دقیقا به همین دلیل است. کسی که بتواند قهرمان انسان یا جامعه ای را تغییر دهد از او همانی خواهد ساخت که می خواهد. حاج قاسم مصداق یک قهرمان حقیقی در فرهنگ معاصر ایرانی است. ظرفیت هویت بخشی او بسیار پررنگ تر از کار کارستان او در حیطه نظامی و امنیتی است. او میوه بارز اندیشه و سلوکی است که یک ملت را قانع کرد که برای تحققش انقلاب کند. او ثمره بالفعل یک آرمان اجتماعی است اگر از افکار عمومی مردمی که چهل سال پیش انقلاب کردند می پرسیدیم انسان مطلوب شما از این انقلاب چگونه است احتمالا می شنیدیم: یک مومن عاشق، آگاه، گذشته از خود، مجاهد، عدالتخواه و ظلم ستیز با افق ها و آرمان هایی جهانی. حاج قاسم یکی از همان ها بود راز محبوبیت او را بعد از اخلاص و ایمان عمیقش باید در این نکته دید که او سمبل یک ایده آل جمعی و بخشی از هویت آرمانی ما ایرانی ها بود و چقدر جامعه در حال رشد اما سردر گم ما به الگوگیری از این پدر های هویت ساز محتاج است که حماسه بیافرینند و ما را در حسرت این اوج بنشانند و اینگونه سیلی محکمی به این روزمرگی های کشنده و رقت بار ما بکوبند و ما را از هرزه زیستن و حقارت و انفعال برهانند و یادمان بیاورند که قرار بود به کجا و تا کجا پرواز کنیم روحمان با یادش شاد https://eitaa.com/taherrahimi
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. آجَرَکَ اللهُ یَا صَاحِبَ الزَّمَان
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند خدا، انسان، عشق و دیگر هیچ ۱- گفت: حکمت خلقت این عالم با این همه شرّ و ظلم و... چه بود گفتم از چند پله عقب تر شروع می‌کنم: ۲- قبل از آفرینش انسان، خلقت خدا چیزی کم داشت؛ آن هم موجودی بود که این ظرفیت را داشته باشد که بتوان همه صفات خدا را درونش دید ۳- چنین موجودی باید سه ویژگی مهم می داشت تا این ظرفیت را پیدا کند: عقل «تا خدا را بیش از همه بشناسد» اختیار « تا مسیر خدا را آگاهانه برگزیند و این انتخاب به او امکان رشد بدهد» قلب «تا با کمک عقل و انتخاب در دایره جاذبه الهی وارد شده و عاشق شود» در خلقت خدا نقص راه نداشت؛ پس انسان را آفرید و به او عقل، قلب و انتخاب داد. ۴- عقل و عشق و اختیار زمانی واقعاً معنا پیدا می کرد و به فعلیت می‌رسید که شرایط و ابزار به فعلیت رسیدن آنها نیز برای انسان فراهم می شد ۵- اگر همه چیزهایی که انسان در معرض انتخاب آنها قرار می گرفت «خوب» بودند آدمها لاجرم فقط خوبی ها را انتخاب می کردند پس برای این که اختیار معنا پیدا کند باید پلیدی هم در این عالم وجود می‌داشت تا انسان بین آنها و خوبی ها انتخاب کرده و همین انتخاب باعث رشد او می شد ۶- اگر همه خوبی ها مثل قند، شیرین بود و همه بدی ها مثل زهر تلخ، باز انتخاب واقعی انسان محک نمی خورد پس باید بدی ها حداقل در ظاهر حدی از جذابیت و لذت و.... هم می داشت. ۷- همچنین غرایزی که خدا در انسان گذاشته بود مجموعه ای از نیازها و گرایشات بود که لزوما انسان را به سمت پلیدی ها هل نمی داد بلکه تنها ارضا خود را مطالبه می کردند؛ از هر راهی چه خوب چه بد! ۸- اینجا بود که خدا شیطان را آفرید و اجازه داد او زشتی هایی که باطنشان تلخ و سیاه بود را در نظر انسان زینت داده و شیرین جلوه دهد تا انسان، زهر پلیدی ها را ندیده و فریب بخورد ۹- در مقابل، خدا برای انسان فطرت، عقل، قلب، پیامبر و پاداش قرار داد تا انسان را نسبت به نقشه شیطان آگاه کند. حالا اختیار معنا پیدا می کرد ۱۰- خدا کریمانه برای انسان هایی که با تبعیت از عقل و فطرت و پیامبر، راه حقی که به نفعشان بود را انتخاب کرده بودند در کنار پاداش های مختلف دیگر یک پاداش بزرگ قرار داد: عشق ۱۱- هر کس اندکی به خدا نزدیک می شد خدا ده قدم او را به سمت خود می‌کشید و از صفات خودش در او می ریخت؛ همه کمال انسان و تمام هدف خلقت او در همین اتصال وجودی به لایتناهی بود همین که انسان با اختیارش در دایره مغناطیسی کشش خدا قرار گرفته؛ عاشق شده؛ و تا خود خدا بالا رود؛ [بهشت یک تشویق بود نه نهایی ترین مقصد] ۱۲- نام تجلی عملی و ظهور خارجی این عشق شد عبودیت و خدا فرمود: و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون؛ نمادش شد، طواف ۱۳- عبودیت، مظهر و مسیر عشق بود، و هدف نهایی، خود خدا بود که انا الیه راجعون https://eitaa.com/taherrahimi
أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ ... کجاست عزيزکننده‌ی دوستان خدا و خوارکننده‌ی دشمنان او https://eitaa.com/taherrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ التَّضْلِیلِ وَ الْإِلْحَادِ ... کجاست کسی که ریشه اهل دشمنی و گمراهی و الحاد را نابود می کند؟
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند پدرانگی... نظام هستی بر مدار «حق» خلق شده و تمام حقایق آن، جلوه ای از صفات باری تعالی است هر پدیده ای که بیشتر از دیگر پدیده ها ظرفیت و بستر ظهور صفات حق تعالی را داشته باشد و به شکل کامل تری آن صفات جلال و جمال را نمایندگی کرده و آن را بروز دهد تر است این است که حرمت «» از کعبه بیشتر است. حقیقت مادری و پدری نیز دو جلوه بی نظیر و مقدس از جریان و سریان همین صفات جلالی و جمالی در نظام خلقت و مظاهری از صفات الهی اند و اما پدر: پدر است و قهرمان، الگوست اگر خواستید فرهنگ فرد یا اجتماعی را عوض کنید قهرمان هایش را تغییر دهید ‏ پدر است پدر نقطه اتکا است، حمایتگر است، مشوّق است و البته پشتوانه بودن غیر از نازپرورده پروراندن و عابربانک بودن است! پشتوانه بودن زمینه است و نازپروردگی، فرصت رشد را از بین می‌برد پدر است پدر مظهر جلال است مقتدر است و این قاطعیت پدرانه در جریان تربیت در کنار لطافت مادرانه بی نهایت لازم، موثر و سودمند است. بدیهی است که اقتدار غیر از خشونت است و بلکه ضد آن است یعنی خشونت، را از بین می برد اگرچه در مواقع نادری برخی مظاهر رقیق قهر و غضب در کار لازم است پدر است پدر، امنیت آفرین است، حریم امن است. پناهگاه معنوی است؛ هر فرد از خانواده که با چالشی مواجهه شده باید حس کند یک امن و محکم برای رجوع به آن هست و آن پدر است پدر است و مدیر باید مصلحت های کلان را درک کند و اولویت ها را بسنجد، کند و هم افزایی ایجاد کند این ها همه از ارکان مدیریت است مدیریت یک فرایند است صرفا تصمیم گیری نیست، خودرأیی و دیکتاتوری، ضد مدیریت است. اصلا مدیر زیرک خیلی از تصمیمات را نمی گیرد واگذار می کند تا آنجا که کلیدی تر است حرفش بیشتر شنیده شود. پدر است پدر سرپرست است، در موارد اختلافی و آنجا که نهایتا باید یک تصمیم اجرایی شود ، مدیر بعد از مشورت می‌گیرد اما به همین دلیل، مسئولیت عواقب تصمیمات هم با اوست و باید جوابگو باشد. مسئولیت پذیری از ارکان پدری و همسری است پدر است لازمه مسئولیت و تکلیف، رصد و مراقبه است مراقبتی همه جانبه؛ از همه قلب هایی که باید مراقبشان باشد تا فکرها و جسم ها. و این مراقبت همان معنای غیرت است. پدر است چنانچه خداوند غیور است که الخلق عیال الله پدر راهبر است راهبری، است و هدایت، بالفعل کردن بالقوه هاست پس کلیت آن تحمیلی نیست اگرچه ممکن است در مسیر هدایت خط قرمزها و تشویق و هایی معین شود«تفصیلش بماند برای بعد» پدر است و عاشق اهل تقدم خواسته های اهلش بر خود است ؛ عاشق آماده فداکاری است از شادی و آرامش خانواده اش بیشتر از خودشان شاد و آرام می شود .عشق جلوه های مختلفی دارد آن را به اشکال ظاهری و امروزی آن! تقلیل ندهیم نهایت اینکه: پدر، دختری است! و این چیزی است که خیلی قابل شرح و تبیین نیست! و امام، مظهر تام اُبوّت در نظام خلقت هستند و چه شیرین است چنین نسبتی بین ما و ایشان انا و علی ابوا هذه الامه ... بر مدار حق حرکت کنیم و پدری این جلوه مقدس و الهی را کمرنگ نکنیم... یاعلی https://eitaa.com/taherrahimi
أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَهِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاق کجاست نابودگر سازه های شرک و دورویی
یه حبه قند: محبوب مقتدر (۲۰ نکته درباره مردانگی و اقتدار) ۱. مزیّت های جنسی و جنسیتی زن و مرد نسبت به هم، مقوّم نظام زوجیت و پدید آورنده روابط متکامل میان آنهاست. به رسمیت نشناختن یا نپذیرفتن مزیت های جنسیتی طرف مقابل، چه در مرد و چه در زن، خود نشانه ای از تکبّر است چه اقتدار در مرد چه انس و عطوفت و مهر در زن. ۲. ستون فقرات روانی مرد که ساختار جسمی و تکوینی او هم آن را پشتیبانی می کند و در غیاب آن، کارکردها و مزیت های جنسیتی مرد یا غایب هستند یا ناقص، «اقتدار» است. ۳. خدایی که تکبر ها و قلدری ها را می‌شکند اقتدار ها را به رسمیت شناخته و تایید می کند یکی از استنادهای قرآنی آن هم حرف جر «علی» در «الرجال قوامون علی النسا» است که بیانگر نوعی فوقیت در امور اجرایی خانواده است اگرچه برخی مایلند این آیه را قوامون للنّسا یا حتی قوامون بالنّسا ترجمه کنند! بگذریم ۴. پایه و مایه اقتدار، هم در جسم و هم در روان مرد وجود دارد اما مانند اغلب صفات جنسیتی (چه در زن و چه در مرد) نیاز به تأیید، پرورش، تربیت و تقوا دارد که در این صورت، اقتدار مانند اسکلتی خواهد بود که صفات مهمی چون قدرت؛ غیرت؛ رشادت؛ تدبیر؛ حمایت؛ مراقبت؛ سرپرستی و هدایت گری را پشتیبانی خواهد کرد. می توان مدعی شد که غایت اقتدار، پشتیبانی از نقش «تکیه گاه بودن» و «قدرت تامین کنندگی» است که شکوه مرد وابسته به آن است. تامین کنندگی اقتصادی ، جنسی، عاطفی و... ۵. اقتدار معمولا با خشونت نسبت تضاد دارد نه فقط تباین؛ یعنی خشونت بیجا، کاهنده اقتدار و نابودگر آن است اما با محبت و صمیمیت و مهر کاملاً قابل جمع است اساسا از نشانه های اقتدار آرامش بخشی و امنیت دهی است. همچنین اقتدار به معنای «سلطه» نیست اگرچه با سرپرستی، هدایت گری(فراهم کردن الزامات و زمینه های رشد)، مدیریت (بالفعل کردن بالقوه ها)، اتخاذ تصمیمات نهایی بعد از مشورت، اعمال مصلحت اندیشی و قاطعیت، قابل جمع و بلکه لازمه آن است. اقتدار بیش از آنکه در چهره عبوس یا صدای بلند وجود داشته باشد در کیفیت روابطی که میان افراد حکمفرما می شود استقرار می یابد. ۶. احساس اقتدار برای مرد مانند دریافت محبت برای زن؛ حیاتی است و همانطور که کمبود محبت در زن اختلال روحی ایجاد می کند شکستن یا به رسمیت نشناختن حس اقتدار در «جنس مذکر» یا او را بی انگیزه و بی مسئولیت می کند و یا او را به فردی آزار دهنده تبدیل می کند. ۷. زن، اقتدارِ تکیه گاه خود را دوست دارد حتی اگر بر علیه خودش اعمال شود این مسئله در او ایجاد عقده نمی کند البته اگر اقتدار، واقعی و با پس زمینه محبت باشد. ۸. مرد، عموما زنی که اقتدارش را به رسمیت نمی شناسند یا مهارت محافظت از آن را ندارد عمیقاً دوست نمی دارد و از او فاصله می گیرد. ۹. در خانه ای که پدر، اقتدار ندارد و یا زن در مقابل مرد تواضع نمی کند و آن «اقتدار» و این «تواضع» توسط اهل خانه دیده نمی شود فرزندان، تربیت صحیح و متعادلی پیدا نخواهند کرد. ۱۰. اقتدار مردان معمولا توسط «خود مردان» ، «تربیت غلط والدین» ، « زنان » و «توسعه فرهنگ مدرنیته و فمینیسم» مخدوش می شود. همان طور که مشکلات زنان نیز به فرهنگ مدرن؛ خودشان و مردان مربوط می شود. در هر دو مورد نقش فرهنگ غربی و تغییر سبک زندگی بسیار پر رنگ تر از چیزی است که به نظر می رسد. ۱۱. بی هدفی و بلاتکلیفی مرد، ضد اقتدار اوست و طبیعی است که دختران چنین مردانی را به عنوان تکیه گاه خود نخواهند و نپذیرند. ۱۲. فشار اقتصادی زیاد و عدم امکان تشکیل خانواده حتی برای کسی که تلاش مضاعفی دارد؛ قدرت تامین کنندگی را از مردان می گیرد و اقتدار آنها را می شکند. ۱۳. والدینی که «میدان جرات و جسارت» را برای پسران فراهم نمی کنند یا با تصمیم گیری های متعدد خود به جای فرزندان فرصت استقلال شخصیتی را از او می گیرند و هیچ گاه فرزند را «رها» نمی کنند، تخم ترس از مواجهه با مسئولیت های زندگی را در جان فرزند می کارند ریشه بسیاری از فرار ها از تشکیل خانواده و ترجیح دوستی های فانتزی بر آن به ویژه در پسران؛ همین امر است. آسیبِ «فراهم نکردن میدان های جسارت ورزی» امری است که معمولا پدارن در معرض آن هستند و آسیب «رها نکردن» معمولا از ناحیه مادران رخ می دهد. ۱۴. مجادله زن با مرد (به معنای جنگیدن برای حاکم کردن نظر خود)؛ پرخاش مستمر زن با مرد ؛ به رخ کشیدن خطاهای مرد؛ قهر یا گریه زن به نحوی که پیام بی ارزشی و یکسان بودن بود و نبود به مرد بدهد؛ ناسپاسی زن نسبت به داشته ها و امکانات زندگی؛ طرح انتظاراتی که در توان مرد نیست؛ دخالت های خانواده زن در زندگی و... از مواردی است که موجب شکستن اقتدار مرد می شود. ۱۵. فمینیسم در همه گرایش ها و شاخه‌هایش از جمله مدعیان مذهبی اش، ضد خانواده است چون مرد را از مدار اقتدار طبیعی و اِعمال مدیریتش در خانواده خارج می کند. از مردی که «غیور» «قدرتمند» «جسور» و «تکیه گاه» نباشد یا نشود یا اینها در او تحسین و تایید نشود، نباید انتظار داشت که «مراقب» ، «حامی» و «پذیرنده مسئولیت های جنسیتی» باشد غیرت و ناموس دو روی یک سکه اند. ۱۶. مسئولیت مضاعف، منطقا مستلزم بهره مندی از حقوق مضاعف است مردی که از حقوق مضاعف برخوردار نباشد طبیعتاً زیر بار مسئولیت مضاعف هم نخواهد رفت. و للرّجال علیهن درجه ۱۷. یکی از دلایل حساسیت برخی از مردان نسبت به اشتغال و استقلال مالی زن از شوهر و حتی ارتقاء مدرک تحصیلی او این است که آن را تهدیدی برای اقتدار و جایگاه تامین گری خود می دانند. زن باید این هنر را داشته باشد که کسب درآمدش را در راستای تحکیمِ «خانواده ای که مدیریت کلان آن با مرد است» به کار بگیرد و فعالیت او پیامِ «گرفتن مدیریت از مرد» و یا حتی ایجاد «مدیریت موازی» به مرد ندهد در غیر این صورت این امر، بالقوه زمینه اختلاف در زندگی زناشویی و کم توجهی مرد را ایجاد می‌کند ۱۸. الگویی که به لحاظ تربیتی و فرهنگی باید احیاء شود الگوی مردِ مقتدرِ مهرورز (پدرانگی) است با همه الزاماتش؛ نه مردی که خروجی تساوی فمنیستی است. نتیجه قطعی توسعه الگوهای فمینیستی در جوامع، نه فقط مردواره کردن زنان و نفی مزیّت های زنانه از ایشان است بلکه یکی از اصلی‌ترین عوامل پیدایش ضعف در مولفه های جنسیتی مردانه نیز هست که ضررش باز به زنان می رسد این مسئله مانند پیدایش اختلال در قوه جنسی مرد است که ضررش متوجه زن نیز خواهد شد ۱۹. اقتضای «مکملیت» ، «تعادل» و «زوجیت» ، اقتدار مرد و پذیرش مدیریت او توسط زن است همانطور که اقتضای «مکملیت» و «رشد» در مرد، توسعه قابلیت تامین کنندگی است. ۲۰. هیچ یک از مزیّت های جنسیتی چه در مرد و چه در زن فی نفسه معیار ارزشمندی و کرامت فرد نیستند همه آنها ابزارها و فرصت ها و زمینه هایی هستند برای رشد که بسته به شیوه استفاده از آن می توانند فرد، خانواده و جامعه را سعادتمند یا هلاک کند. https://eitaa.com/taherrahimi
أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى... کجاست صدرنشین مخلوقات صاحب نیکی و تقوا