یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند
قهرمان هویت ملی
انسان ها ذاتا قهرمان خواه اند ویژگی های فطری را نه می توان در کسی ایجاد کرد و نه می توان از کسی گرفت. نیاز به قهرمان این چنین است.
قهرمان کسی است که آدمی، خودِ متعالی اش را در او می یابد، به وجودش و به هویتش تکیه می کند، با او همذات پنداری می کند، به او وحماسه اش دل می بندد و زمانی که به او می اندیشد شوق و امیدی در ضمیرش می جهد قهرمانان، مخزن های هویتی و باتری های تحرک آفرین جوامع اند
برای کودکان؛ والدین به ویژه پدر ، نقش قهرمان را دارند پدری که خود را خوار می کند یا مادری که اقتدار پدر را نابود می کند به لحاظ تربیتی آسیب بزرگی به فرزندش میزند؛ نتیجه این می شود که کودک، قهرمان خود را گم می کند و چون ذاتا نیاز به قهرمان دارد؛ محبوب خود را در قهرمان های دیگری جستجو می کند که ممکن است بسیار آسیب زا باشد
حکایت جامعه نیز همین است. جوامع انسانی به شدت نیاز به قهرمانانی دارند که بتوانند هویت آرمانی شان را در آن بازتولید کنند. جامعه نیز اگر قهرمانش را گم کند دچار بحران هویتی و شخصیتی می شود. قهرمان خواهی را نمی توان از فرد یا جامعه گرفت فقط می توان قهرمان ها را عوض کرد لذا با «مدیریت قهرمان» های فرد یا جامعه می توان آنها را رشد داد یا به تباهی کشاند
این همه تقلای غرب برای قهرمان سازی های کاذب دقیقا به همین دلیل است. کسی که بتواند قهرمان انسان یا جامعه ای را تغییر دهد از او همانی خواهد ساخت که می خواهد.
حاج قاسم مصداق یک قهرمان حقیقی در فرهنگ معاصر ایرانی است. ظرفیت هویت بخشی او بسیار پررنگ تر از کار کارستان او در حیطه نظامی و امنیتی است. او میوه بارز اندیشه و سلوکی است که یک ملت را قانع کرد که برای تحققش انقلاب کند. او ثمره بالفعل یک آرمان اجتماعی است اگر از افکار عمومی مردمی که چهل سال پیش انقلاب کردند می پرسیدیم انسان مطلوب شما از این انقلاب چگونه است احتمالا می شنیدیم: یک مومن عاشق، آگاه، گذشته از خود، مجاهد، عدالتخواه و ظلم ستیز با افق ها و آرمان هایی جهانی. حاج قاسم یکی از همان ها بود
راز محبوبیت او را بعد از اخلاص و ایمان عمیقش باید در این نکته دید که او سمبل یک ایده آل جمعی و بخشی از هویت آرمانی ما ایرانی ها بود
و چقدر جامعه در حال رشد اما سردر گم ما به الگوگیری از این پدر های هویت ساز محتاج است که حماسه بیافرینند و ما را در حسرت این اوج بنشانند و اینگونه سیلی محکمی به این روزمرگی های کشنده و رقت بار ما بکوبند و ما را از هرزه زیستن و حقارت و انفعال برهانند و یادمان بیاورند که قرار بود به کجا و تا کجا پرواز کنیم
روحمان با یادش شاد
#حماسه #پرواز #حاج_قاسم #عدالتخواه #غرب #اقتدار #پدر #قهرمان
https://eitaa.com/taherrahimi
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
آجَرَکَ اللهُ یَا صَاحِبَ الزَّمَان
#کرمان_قهرمان
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند
خدا، انسان، عشق و دیگر هیچ
۱- گفت: حکمت خلقت این عالم با این همه شرّ و ظلم و... چه بود گفتم از چند پله عقب تر شروع میکنم:
۲- قبل از آفرینش انسان، خلقت خدا چیزی کم داشت؛ آن هم موجودی بود که این ظرفیت را داشته باشد که بتوان همه صفات خدا را درونش دید
۳- چنین موجودی باید سه ویژگی مهم می داشت تا این ظرفیت را پیدا کند:
عقل «تا خدا را بیش از همه بشناسد»
اختیار « تا مسیر خدا را آگاهانه برگزیند و این انتخاب به او امکان رشد بدهد»
قلب «تا با کمک عقل و انتخاب در دایره جاذبه الهی وارد شده و عاشق شود»
در خلقت خدا نقص راه نداشت؛ پس انسان را آفرید و به او عقل، قلب و انتخاب داد.
۴- عقل و عشق و اختیار زمانی واقعاً معنا پیدا می کرد و به فعلیت میرسید که شرایط و ابزار به فعلیت رسیدن آنها نیز برای انسان فراهم می شد
۵- اگر همه چیزهایی که انسان در معرض انتخاب آنها قرار می گرفت «خوب» بودند آدمها لاجرم فقط خوبی ها را انتخاب می کردند پس برای این که اختیار معنا پیدا کند باید پلیدی هم در این عالم وجود میداشت تا انسان بین آنها و خوبی ها انتخاب کرده و همین انتخاب باعث رشد او می شد
۶- اگر همه خوبی ها مثل قند، شیرین بود و همه بدی ها مثل زهر تلخ، باز انتخاب واقعی انسان محک نمی خورد پس باید بدی ها حداقل در ظاهر حدی از جذابیت و لذت و.... هم می داشت.
۷- همچنین غرایزی که خدا در انسان گذاشته بود مجموعه ای از نیازها و گرایشات بود که لزوما انسان را به سمت پلیدی ها هل نمی داد بلکه تنها ارضا خود را مطالبه می کردند؛ از هر راهی چه خوب چه بد!
۸- اینجا بود که خدا شیطان را آفرید و اجازه داد او زشتی هایی که باطنشان تلخ و سیاه بود را در نظر انسان زینت داده و شیرین جلوه دهد تا انسان، زهر پلیدی ها را ندیده و فریب بخورد
۹- در مقابل، خدا برای انسان فطرت، عقل، قلب، پیامبر و پاداش قرار داد تا انسان را نسبت به نقشه شیطان آگاه کند. حالا اختیار معنا پیدا می کرد
۱۰- خدا کریمانه برای انسان هایی که با تبعیت از عقل و فطرت و پیامبر، راه حقی که به نفعشان بود را انتخاب کرده بودند در کنار پاداش های مختلف دیگر یک پاداش بزرگ قرار داد: عشق
۱۱- هر کس اندکی به خدا نزدیک می شد خدا ده قدم او را به سمت خود میکشید و از صفات خودش در او می ریخت؛ همه کمال انسان و تمام هدف خلقت او در همین اتصال وجودی به لایتناهی بود همین که انسان با اختیارش در دایره مغناطیسی کشش خدا قرار گرفته؛ عاشق شده؛ و تا خود خدا بالا رود؛ [بهشت یک تشویق بود نه نهایی ترین مقصد]
۱۲- نام تجلی عملی و ظهور خارجی این عشق شد عبودیت و خدا فرمود: و ما خلقت الجن و الانس الاّ لیعبدون؛ نمادش شد، طواف
۱۳- عبودیت، مظهر و مسیر عشق بود، و هدف نهایی، خود خدا بود که انا الیه راجعون
#عبودیت #خدا #انسان #عشق #رشد #اختیار #شیطان
https://eitaa.com/taherrahimi
أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِياءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ ...
کجاست عزيزکنندهی دوستان خدا و خوارکنندهی دشمنان او
https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند / کوتاه نوشت های معرفتی
یه حبه قند
پدرانگی...
نظام هستی بر مدار «حق» خلق شده و تمام حقایق آن، جلوه ای از صفات باری تعالی است
هر پدیده ای که بیشتر از دیگر پدیده ها ظرفیت و بستر ظهور صفات حق تعالی را داشته باشد و به شکل کامل تری آن صفات جلال و جمال را نمایندگی کرده و آن را بروز دهد #مقدس تر است این است که حرمت «#مومن» از کعبه بیشتر است.
حقیقت مادری و پدری نیز دو جلوه بی نظیر و مقدس از جریان و سریان همین صفات جلالی و جمالی در نظام خلقت و مظاهری از صفات الهی اند
و اما پدر:
پدر #قهرمان است
و قهرمان، الگوست اگر خواستید فرهنگ فرد یا اجتماعی را عوض کنید قهرمان هایش را تغییر دهید
پدر #پشتوانه است
پدر نقطه اتکا است، حمایتگر است، مشوّق است و البته پشتوانه بودن غیر از نازپرورده پروراندن و عابربانک بودن است! پشتوانه بودن زمینه #رشد است و نازپروردگی، فرصت رشد را از بین میبرد
پدر #مقتدر است
پدر مظهر جلال است مقتدر است و این قاطعیت پدرانه در جریان تربیت در کنار لطافت مادرانه بی نهایت لازم، موثر و سودمند است. بدیهی است که اقتدار غیر از خشونت است و بلکه ضد آن است یعنی خشونت، #اقتدار را از بین می برد اگرچه در مواقع نادری برخی مظاهر رقیق قهر و غضب در کار #تربیت لازم است
پدر #پناهگاه است
پدر، امنیت آفرین است، حریم امن است. پناهگاه معنوی است؛ هر فرد از خانواده که با چالشی مواجهه شده باید حس کند یک #آغوش امن و محکم برای رجوع به آن هست و آن پدر است
پدر #مدیر است
و مدیر باید مصلحت های کلان را درک کند و اولویت ها را بسنجد، #مشورت کند و هم افزایی ایجاد کند این ها همه از ارکان مدیریت است مدیریت یک فرایند است صرفا تصمیم گیری نیست، خودرأیی و دیکتاتوری، ضد مدیریت است. اصلا مدیر زیرک خیلی از تصمیمات را نمی گیرد واگذار می کند تا آنجا که کلیدی تر است حرفش بیشتر شنیده شود.
پدر #مسئول است
پدر سرپرست است، در موارد اختلافی و آنجا که نهایتا باید یک تصمیم اجرایی شود ، مدیر بعد از مشورت #تصمیم میگیرد اما به همین دلیل، مسئولیت عواقب تصمیمات هم با اوست و باید جوابگو باشد. مسئولیت پذیری از ارکان پدری و همسری است
پدر #مراقب است
لازمه مسئولیت و تکلیف، رصد و مراقبه است مراقبتی همه جانبه؛ از همه قلب هایی که باید مراقبشان باشد تا فکرها و جسم ها. و این مراقبت همان معنای غیرت است. پدر #غیور است چنانچه خداوند غیور است که الخلق عیال الله
پدر راهبر است
راهبری، #هدایت است و هدایت، بالفعل کردن بالقوه هاست پس کلیت آن تحمیلی نیست اگرچه ممکن است در مسیر هدایت خط قرمزها و تشویق و #تنبیه هایی معین شود«تفصیلش بماند برای بعد»
پدر #عاشق است
و عاشق اهل تقدم خواسته های اهلش بر خود است ؛ عاشق آماده فداکاری است از شادی و آرامش خانواده اش بیشتر از خودشان شاد و آرام می شود .عشق جلوه های مختلفی دارد آن را به اشکال ظاهری و امروزی آن! تقلیل ندهیم
نهایت اینکه:
پدر، دختری است!
و این چیزی است که خیلی قابل شرح و تبیین نیست!
#رسول و امام، مظهر تام اُبوّت در نظام خلقت هستند و چه شیرین است چنین نسبتی بین ما و ایشان
انا و علی ابوا هذه الامه ...
بر مدار حق حرکت کنیم و پدری این جلوه مقدس و الهی را کمرنگ نکنیم...
یاعلی
https://eitaa.com/taherrahimi
یه حبه قند:
محبوب مقتدر (۲۰ نکته درباره مردانگی و اقتدار)
۱. مزیّت های جنسی و جنسیتی زن و مرد نسبت به هم، مقوّم نظام زوجیت و پدید آورنده روابط متکامل میان آنهاست. به رسمیت نشناختن یا نپذیرفتن مزیت های جنسیتی طرف مقابل، چه در مرد و چه در زن، خود نشانه ای از تکبّر است چه اقتدار در مرد چه انس و عطوفت و مهر در زن.
۲. ستون فقرات روانی مرد که ساختار جسمی و تکوینی او هم آن را پشتیبانی می کند و در غیاب آن، کارکردها و مزیت های جنسیتی مرد یا غایب هستند یا ناقص، «اقتدار» است.
۳. خدایی که تکبر ها و قلدری ها را میشکند اقتدار ها را به رسمیت شناخته و تایید می کند یکی از استنادهای قرآنی آن هم حرف جر «علی» در «الرجال قوامون علی النسا» است که بیانگر نوعی فوقیت در امور اجرایی خانواده است اگرچه برخی مایلند این آیه را قوامون للنّسا یا حتی قوامون بالنّسا ترجمه کنند! بگذریم
۴. پایه و مایه اقتدار، هم در جسم و هم در روان مرد وجود دارد اما مانند اغلب صفات جنسیتی (چه در زن و چه در مرد) نیاز به تأیید، پرورش، تربیت و تقوا دارد که در این صورت، اقتدار مانند اسکلتی خواهد بود که صفات مهمی چون قدرت؛ غیرت؛ رشادت؛ تدبیر؛ حمایت؛ مراقبت؛ سرپرستی و هدایت گری را پشتیبانی خواهد کرد. می توان مدعی شد که غایت اقتدار، پشتیبانی از نقش «تکیه گاه بودن» و «قدرت تامین کنندگی» است که شکوه مرد وابسته به آن است. تامین کنندگی اقتصادی ، جنسی، عاطفی و...
۵. اقتدار معمولا با خشونت نسبت تضاد دارد نه فقط تباین؛ یعنی خشونت بیجا، کاهنده اقتدار و نابودگر آن است اما با محبت و صمیمیت و مهر کاملاً قابل جمع است اساسا از نشانه های اقتدار آرامش بخشی و امنیت دهی است. همچنین اقتدار به معنای «سلطه» نیست اگرچه با سرپرستی، هدایت گری(فراهم کردن الزامات و زمینه های رشد)، مدیریت (بالفعل کردن بالقوه ها)، اتخاذ تصمیمات نهایی بعد از مشورت، اعمال مصلحت اندیشی و قاطعیت، قابل جمع و بلکه لازمه آن است. اقتدار بیش از آنکه در چهره عبوس یا صدای بلند وجود داشته باشد در کیفیت روابطی که میان افراد حکمفرما می شود استقرار می یابد.
۶. احساس اقتدار برای مرد مانند دریافت محبت برای زن؛ حیاتی است و همانطور که کمبود محبت در زن اختلال روحی ایجاد می کند شکستن یا به رسمیت نشناختن حس اقتدار در «جنس مذکر» یا او را بی انگیزه و بی مسئولیت می کند و یا او را به فردی آزار دهنده تبدیل می کند.
۷. زن، اقتدارِ تکیه گاه خود را دوست دارد حتی اگر بر علیه خودش اعمال شود این مسئله در او ایجاد عقده نمی کند البته اگر اقتدار، واقعی و با پس زمینه محبت باشد.
۸. مرد، عموما زنی که اقتدارش را به رسمیت نمی شناسند یا مهارت محافظت از آن را ندارد عمیقاً دوست نمی دارد و از او فاصله می گیرد.
۹. در خانه ای که پدر، اقتدار ندارد و یا زن در مقابل مرد تواضع نمی کند و آن «اقتدار» و این «تواضع» توسط اهل خانه دیده نمی شود فرزندان، تربیت صحیح و متعادلی پیدا نخواهند کرد.
۱۰. اقتدار مردان معمولا توسط «خود مردان» ، «تربیت غلط والدین» ، « زنان » و «توسعه فرهنگ مدرنیته و فمینیسم» مخدوش می شود. همان طور که مشکلات زنان نیز به فرهنگ مدرن؛ خودشان و مردان مربوط می شود. در هر دو مورد نقش فرهنگ غربی و تغییر سبک زندگی بسیار پر رنگ تر از چیزی است که به نظر می رسد.
۱۱. بی هدفی و بلاتکلیفی مرد، ضد اقتدار اوست و طبیعی است که دختران چنین مردانی را به عنوان تکیه گاه خود نخواهند و نپذیرند.
۱۲. فشار اقتصادی زیاد و عدم امکان تشکیل خانواده حتی برای کسی که تلاش مضاعفی دارد؛ قدرت تامین کنندگی را از مردان می گیرد و اقتدار آنها را می شکند.
۱۳. والدینی که «میدان جرات و جسارت» را برای پسران فراهم نمی کنند یا با تصمیم گیری های متعدد خود به جای فرزندان فرصت استقلال شخصیتی را از او می گیرند و هیچ گاه فرزند را «رها» نمی کنند، تخم ترس از مواجهه با مسئولیت های زندگی را در جان فرزند می کارند ریشه بسیاری از فرار ها از تشکیل خانواده و ترجیح دوستی های فانتزی بر آن به ویژه در پسران؛ همین امر است. آسیبِ «فراهم نکردن میدان های جسارت ورزی» امری است که معمولا پدارن در معرض آن هستند و آسیب «رها نکردن» معمولا از ناحیه مادران رخ می دهد.
۱۴. مجادله زن با مرد (به معنای جنگیدن برای حاکم کردن نظر خود)؛ پرخاش مستمر زن با مرد ؛ به رخ کشیدن خطاهای مرد؛ قهر یا گریه زن به نحوی که پیام بی ارزشی و یکسان بودن بود و نبود به مرد بدهد؛ ناسپاسی زن نسبت به داشته ها و امکانات زندگی؛ طرح انتظاراتی که در توان مرد نیست؛ دخالت های خانواده زن در زندگی و... از مواردی است که موجب شکستن اقتدار مرد می شود.
۱۵. فمینیسم در همه گرایش ها و شاخههایش از جمله مدعیان مذهبی اش، ضد خانواده است چون مرد را از مدار اقتدار طبیعی و اِعمال مدیریتش در خانواده خارج می کند. از مردی که «غیور» «قدرتمند» «جسور» و «تکیه گاه» نباشد یا نشود یا اینها در او تحسین و تایید نشود، نباید انتظار داشت که «مراقب» ، «حامی» و «پذیرنده مسئولیت های جنسیتی» باشد غیرت و ناموس دو روی یک سکه اند.
۱۶. مسئولیت مضاعف، منطقا مستلزم بهره مندی از حقوق مضاعف است مردی که از حقوق مضاعف برخوردار نباشد طبیعتاً زیر بار مسئولیت مضاعف هم نخواهد رفت. و للرّجال علیهن درجه
۱۷. یکی از دلایل حساسیت برخی از مردان نسبت به اشتغال و استقلال مالی زن از شوهر و حتی ارتقاء مدرک تحصیلی او این است که آن را تهدیدی برای اقتدار و جایگاه تامین گری خود می دانند. زن باید این هنر را داشته باشد که کسب درآمدش را در راستای تحکیمِ «خانواده ای که مدیریت کلان آن با مرد است» به کار بگیرد و فعالیت او پیامِ «گرفتن مدیریت از مرد» و یا حتی ایجاد «مدیریت موازی» به مرد ندهد در غیر این صورت این امر، بالقوه زمینه اختلاف در زندگی زناشویی و کم توجهی مرد را ایجاد میکند
۱۸. الگویی که به لحاظ تربیتی و فرهنگی باید احیاء شود الگوی مردِ مقتدرِ مهرورز (پدرانگی) است با همه الزاماتش؛ نه مردی که خروجی تساوی فمنیستی است. نتیجه قطعی توسعه الگوهای فمینیستی در جوامع، نه فقط مردواره کردن زنان و نفی مزیّت های زنانه از ایشان است بلکه یکی از اصلیترین عوامل پیدایش ضعف در مولفه های جنسیتی مردانه نیز هست که ضررش باز به زنان می رسد این مسئله مانند پیدایش اختلال در قوه جنسی مرد است که ضررش متوجه زن نیز خواهد شد
۱۹. اقتضای «مکملیت» ، «تعادل» و «زوجیت» ، اقتدار مرد و پذیرش مدیریت او توسط زن است همانطور که اقتضای «مکملیت» و «رشد» در مرد، توسعه قابلیت تامین کنندگی است.
۲۰. هیچ یک از مزیّت های جنسیتی چه در مرد و چه در زن فی نفسه معیار ارزشمندی و کرامت فرد نیستند همه آنها ابزارها و فرصت ها و زمینه هایی هستند برای رشد که بسته به شیوه استفاده از آن می توانند فرد، خانواده و جامعه را سعادتمند یا هلاک کند.
https://eitaa.com/taherrahimi