eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نعمت گریه بر اباعبدالله دین بدون گریه معیب میشه! گریه بر ابی عبدالله در اوج ارزشهاست... ✨ 🎙استاد شیخ حسین انصاریان ▫️روز دوم محرم 1401 ◾️@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️بازیهای کثیف فضای مجازی در به حاشیه بردن اقدامات 🔹دیروز در محل ، تفاهم نامه احداث دو به ارزش ۱۷.۸ میلیارد دلار امضا شد که بر اساس آن قرار است ساخت «شهید قاسم سلیمانی» در بندر عباس و «مروارید مکران» در جاسک، هر کدام با ظرفیت پالایش ۳۰۰ هزار بشکه نفت در روز تامین مالی شود. ♦️این تفاهم‌نامه بین "بانک‌های ملی، تجارت و رفاه کارگران، گروه توسعه تدبیر انرژی، شرکت صنایع پتروشیمی خلیج‌ فارس، شرکت سرمایه‌گذاری اهداف و شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی ایران"، و همچنین بین "گروه اقتصاد مفید و بانک‌های ملت، ملی، تجارت و پارسیان" امضا شد. 🔹 اما جریان حاشیه ساز، عکس بالا را که تصویر جلسات دولت روحانی است، کنار تصویر جدید (پایین) گذاشت و نتیجه گرفت که دولت رئیسی با انداختن گلیم به جای فرش در زیر پا، ریاکاری می کند! فضای مجازی ساعت ها پر بود از بحث در این باره که تغییر دکور، ریاکاری و ظاهر سازی هست یا نیست! ♦️اصلا فراموش شد که دولت دست روی دست نگذاشته و مصمم به تاسیس مجتمع های با استفاده از و است. صفیر انقلاب 🚩 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 *چه خوب توضیح داد✅* 🔆 حتما تا پایان ببینید 👌 🔰 در سال‌های گذشته برخی مرتب گفته‌اند که ایران روسیه شده‌است. این غربگرایان می‌گویند تعهدات خودش را مقابل انجام نداده؛ و با گفتن این حرف نتیجه گرفته‌اند که ایران باید باز هم بیشتر به سمت بچرخد و برای امتیازات حتی بیشتری بدهد. این ادعاها چقدر درست است؟ آیا روسیه هم مثل علیه ایران دشمنی و دسیسه کرده؟ 💢برشی از برنامه " منافع و فرصت‌های رابطه اقتصادی با روسیه در نظم جدید جهانی" در گفتگو با 👤علی علیزاده 🚩 @saritanhamasir
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 87 پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!» گفت: «خط.» گفتم: «خطرناک نیست؟!» گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.» همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را بپوش. چادرت را هم درآور. اگر دشمن ببیند یک زن توی منطقه است، اینجا را به آتش می بندد.» بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند، زدند زیر خنده و گفتند: «مامان بابا شده!» صمد بچه ها را کف ماشین خواباند. پتویی رویشان کشید و گفت: «بچه ها ساکت باشید. اگر شلوغ کنید و شما را ببینند، نمی گذارند جلو برویم.» همان طور که جلو می رفتیم، تانک ها بیشتر می شد. ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود. صمد پیاده می شد. می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و برمی گشت. صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید. یک بار ایستادیم. صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی را نشانمان داد و گفت: «آنجا خط دشمن است. آن تانک ها را می بینید، تانک ها و سنگرهای عراقی هاست.» نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگری پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پارک کرد و همه پیاده شدیم. خودش اجاقی درست کرد. کتری را از توی ماشین آورد. از دبه کوچکی که پشت ماشین بود، آب توی کتری ریخت. اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو ماهی انداخت توی کتری. من و بچه ها هم دور اجاق نشستیم. صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که آن اطراف بود. رزمنده های کم سن و سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند، با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند و سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدند. از اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند. موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم. صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ها ریخت و سهم هر کس را جلویش گذاشت. بچه ها که گرسنه بودند ، با ولع نان و تن ماهی می خوردند. بعد از ناهار صمد ما را برد سنگرهای عراقی را که به دست ایرانی ها افتاده بود، نشانمان بدهد. ادامه دارد...✒️ 💞 @saritanhamasir 💞
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 87 پرسیدم: «ح
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 88 طوری مواضع و خطوط و سنگرها را به بچه ها معرفی می کرد و درباره عملیات ها حرف می زد که انگار آن ها آدم بزرگ اند یا مسئولی، چیزی هستند که برای بازدید به جبهه آمده اند. موقع غروب، که منطقه در تاریکی مطلقی فرو می رفت، حس بدی داشتم. گفتم: «صمد! بیا برگردیم.» گفت: «می ترسی؟!» گفتم: «نه. اما خیلی ناراحتم. یک دفعه دلم برای حاج آقایم تنگ شد.» پسربچه ای چهارده پانزده ساله توی تاریکی ایستاده بود و به من نگاه می کرد. دلم برایش سوخت. گفتم: «مادر بیچاره اش حتماً الان ناراحت و نگرانش است. این طفلی ها توی این تاریکی چه کار می کنند؟!» محکم جوابم را داد: «می جنگند.» بعد دوربینش را از توی ماشین آورد و گفت: «بگذار یک عکس در این حالت از تو بگیرم.» حوصله نداشتم. گفتم: «ول کن حالا.» توجهی نکرد و چند تا عکس از من و بچه ها گرفت و گفت: «چرا این قدر ناراحتی؟!» گفتم: «دلم برای این بچه ها، این جوان ها، این رزمنده ها می سوزد.» گفت: «جنگ سخت است دیگر. ما وظیفه مان این است، دفاع. شما زن ها هم وظیفه دیگری دارید. تربیت درست و حسابی این جوان ها. اگر شما زن های خوب نبودید که این بچه های شجاع به این خوبی تربیت نمی شدند.» گفتم: «از جنگ بدم می آید. دلم می خواهد همه در صلح و صفا زندگی کنند.» گفت: «خدا کند امام زمان(عج) زودتر ظهور کند تا همه به این آرزو برسیم.» با تاریک شدن هوا، صدای انفجار خمپاره ها و توپ ها بیشتر شد. سوار شدیم تا حرکت کنیم. صمد برگشت و به سنگرها نگاه کرد و گفت: «این ها بچه های من هستند. همه فکرم پیش این هاست. غصه من این هاست. دلم می خواهد هر کاری از دستم برمی آید، برایشان انجام بدهم.» تمام طول راه که در تاریکی محض و با چراغ خاموش حرکت می کردیم، به فکر آن رزمنده بودم و با خودم می گفتم: «حالا آن طفلی توی این تاریکی و سرما چطور نگهبانی می دهد و چطور شب را به صبح می رساند.» فردای آن روز همین که صمد برای نماز بیدار شد، من هم بیدار شدم. همیشه عادت داشتم کمی توی رختخواب غلت بزنم تا خواب کاملاً از سرم بپرد. بیشتر اوقات آن قدر توی رختخواب می ماندم تا صمد نمازش را می خواند و می رفت؛ اما آن روز زود بلند شدم، ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
recording-20220802-203338.mp3
3.13M
🌷 کمی نزدیک تر شدن به مولا... 🔹 جلسه پنجم: آغاز دینداری از یک نقطه صحیح 🎙حاج آقا حسینی 🚩 هیات مجازی تنهامسیرآرامش ▪️@saritanhamasir
4_474420481198391402.mp3
1.19M
◾️روضه شب پنجم 🎙 🔹 به خدا از عمو جدا نمی‌شوم! 🚩 هیئت مجازی ▪️@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
47.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدر مهربانم سلام ... ▪️ ⚫️ @saritanhamasir ⚫️ امام همه را مرخص کرد! رخصت رفتن به همه داد! از فرزندان و برادران و نزدیکانش گرفته تا همراهان دورتر و غلامان و خادمان... اما زمین کربلا وفایی را به گوش جان شنید از قلب و دل و جان اصحاب که دیگر که تا دنیا دنیاست هیچ زمانی هیچ کجای عالم شنیده نخواهد شد: حسین جان! ما پس از تو نفس نتوانیم کشید زندگی که جای خود را دارد.... و امامی که هزار و اندی سال بدون یاور مانده.... ▪️يا رب الحسين بحق الحسين ▪️إشف صدر الحسين
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد" 🌹"روز نهم" 🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۰۵/۴ @saritanhamasir
روز نهم ✍ 9 تجدید بیعت هر روز‌‌ صبح ها...💕 🔹در ادامه سلام ها و درودها می گوییم: اَللّهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبیحَةِ یَومی هَذا و ما عشت من‌ایامی... ☀️← ما "هر روز" در ساعات اولیه روز با مولامون تجدید بیعت میکنیم! 📖 به خاطر اینکه وقتی"صبح" این دعا رو می خونیم باعث میشه فراموش نکنیم که؛↓ 🌱 هر روز پیش از هر کس با امام زمان خود عهد بسته‌ایم و اولویت عهد با امام را بر همه پیمان ها حفظ کنیم. 🌷@saritanhamasir
💚 ▪️نخواه خیمه بمانم دلم شکسته شود ▪️ازاینهمه غم واندوه بی توخسته شود ▪️چگونه دق نکنم؟! وقت رفتن از اینجا ▪️جلوی چشم تَرم،دست عمه بسته شود 💔🥀 💔🥀 💔🥀 🚩 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#کنترل_ذهن برای تقرب 44 #درس_چهل_و_چهارم سلام و احترام محضر شما سروران گرامی عزاداری تون قبول ،
برای تقرب 45 آیت الله حق شناس یه جمله ای دارن که میفرمایند: ✅ مقام مراقبه این است که بدانیم، در حضور و محضرِ کسی هستیم، که حتی نسبت به تصورات و خطوراتِ ذهنی ما هم آگاه است.... یه شخصی از پیامبر اکرم سوال کرد: یا رسول الله معنی آیه الله علیم بذات الصدور چیه؟ ✳️ حضرت فرمود: یعنی خداوند متعال به تصوراتی که در ذهن شما پیدا میشه هم آگاه هست. - حاج آقا یعنی اگه فکر گناه کنیم خدا میدونه؟😥 بله دیگه! هر موقع فکر گناه هم به سرت زد 👌 زود استغفار کن. بگو خدایا غلط کردم...😓 اینجوری میتونی ذهنت رو کنترل کنی تاسراغ قسمت های بعدی گناه نره. 💮 جالبه گاهی وقتا خداوند متعال آدم رو میترسونه بعد میگه نترس... - خب خدایا خودت داری ما رو میترسونی با این امتحانات و مقدراتی که داری بعد میگی نترس؟! 😣 - خب همینه دیگه! من میترسونم ولی تو نترس... قرآن میفرماید: وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ 🔴 ما از شما امتحان میگیریم. اولین امتحان هم ترس هست...
🔴اکثر اتفاقات بد همش ترسه! هیچی دیگه نیست. خداوند متعال میخواد کنترل ذهنت رو ببره بالا. 🔮 بیشترین چیزی که انسان ها باهاش امتحان میشن ... یعنی ذهنت رو کنترل کن که نترسی. 💢 میدونید هر یک از ما در طول زندگیمون چقدر ضرر کردیم فقط به خاطر ترس های بیجا؟ 😒 چقدر کردیم به خاطر ؟ چقدر از موفقیت ها رو از دست دادیم به خاطر ترس های غلط..؟ خب بندازش دور این ترس رو... ذهنت رو کنترل کن! 🌺 آیت الله حق شناس عبارات قشنگی در این زمینه دارن. مثلا میفرمایند: خیال معصیت که می‌کنید، همه‌ی اینها در حضور و محضرِ پروردگار است. بعد میفرماید: ذهنت رو به سمتِ معصیت نبر.... بعد میفرماید: یک چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید شاید که نگاهی کند، آگاه نباشید... غفلت نکن... مراقبت از ذهن این جنبه های عاشقانه رو هم داره... ✅ ممکنه خیلی جاها آدم مورد عنایت امام زمان ارواحنا فداه قرار بگیره ولی متوجه نباشه... 💞 توی یه جلسه روضه نشستی و اقا بهت یه نگاه میکنه و دلت میره پیش حضرت... بعد حواست به یه چیز دیگه پرت میشه... بعد ها با خودت مرور میکنی و میبینی ای دل غافل... اون لحظه چرا آخه حواس من پرت شد..!😓 خب عزیزم کلا مراقب باش حواست پرت نشه.
🌷توی کربلا هم اصحاب سید الشهدا در اوج درگیری ها و سختی ها خم به ابرو نمی آوردن و در روایت هست که صورت نورانی امام حسین علیه السلام مرتب پر نشاط تر میشد. ✅کسی که همش متوجه خدا باشه دیگه براش سختی مفهومی نداره. اصلا نمیبینه سختی ها رو. او توجهش یه جای دیگه هست... مراقب ذهنش هست که به این طرف و اون طرف حواسش پرت نشه... بذارید یه داستان دیگه هم از آقای حق شناس بگم. 🔵 یه آقای بزرگواری بعد از 30 سال خدمت آیت الله حق شناس رسیدن. بعد گفت: آقای حق شناس، سلام . شما یادتون میاد؟ من مکاسب رو پیش شما خوندم توی حوزه و .. 💢 خب این موقع ها آدم میگه: عه! چه جالب! کجا؟ چه خبرا و....😍 🔶 آقای حق شناس گفته بودن: بله. حالا ذکرت رو بگو... ولش کن... یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید... اون بنده خدا مونده بود که بقیه خاطرات رو چجوری بگه!😊 نمیخواد بگی. مشغول باش.. ذکر خدا رو بگو و لذت ببر... وقتی آدم یه مقدار روی ذهن خودش کنترل داشته باشه و به مولای خودش فکر کنه 💞اونوقت تازه حس میکنه که وارد یه دنیای قشنگ و لذت بخش شده... تازه احساس میکنه به آغوش مادر اصلی خودش برگشته.. 🌺 آخر لذت اونجاست.... جاهای دیگه دنبال لذت نگرد... یاعلی.. ادامه دارد.... 💞 تنهامسیریهای استان یزد •┈┈••✾❀🦋❀✾••┈┈• @saritanhamasir
. 💠 امروز که در جهان به بن‌بست‌ها رسیده‌اند و نوبت سخنِ نو شده است؛ باید با زبان فطرت سخن گفت و شکوفاترین بخش فطرت، علیه‌السلام است. ✅ علیه‌السلام در حسّاس‌ترین مکان فطری در قلب انسان جای دارد. ❤️ مبادا یک روزی از سرِ جهالت احساس کنیم که واحدِ معرفت امام حسین علیه‌السلام را گذرانده‌ایم و نوبت موضوعات دیگر شده است ! ❌ 🔍 شماره ٣١٣ ◾️@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا