تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_نوزدهم 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیستم
+اگر سخت نیست بفرمایید ...
_اتفاقا سخته اگر مرد عملش نیستی بریم سراغ راه اولی(چشمکی زدم) خیلی هم آسون تره ...
با تردید و لبخند سری تکان داد .
همین هم برای شروع کار من کافی بود.
_شیرین خانوم تنها شرط من حرف گوش کنی شماست،
یا به من اطمینان داری یا نه ...
الان هم جوابمو نده ، برو فکرهاتو بکن ، اگر خودتو دست من می سپاری و حرف گوش می کنی بسم الله ...
استارت بزنیم ، من شرط دیگه ای ندارم.
+ آخه حال روحیم...
_نگران اون هم نباش برای حال روحیت هم برنامه ای دارم.
قرار من و شیرین این شد که هروقت تصمیم نهاییشو گرفت بهم پیام بده که یکی از راه حل ها رو با هم شروع کنیم.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
بعد از رفتن شیرین طبق معمول دفترم را باز کردم و #تمام نکات مهم زندگی اش را نوشتم ، یک #نقشه ی راه ترسیم کردم و با تمام تمرکز راه های مختلفی که بتوان زندگی آن ها را نجات داد یادداشت کردم.
با شناختی که از شیرین بدست آورده بودم فکر می کردم که سراغ راهکار دوم خواهد رفت اما تا خبر قطعی به من نمی داد خیالم #راحت نمی شد.
همیشه طلاق دو تا زوج برعکس زمان کوتاهی که از من می گرفت انرژی بسیاری از من می برد ، اما #وصل کردن یک زندگی #متلاشی خیلی زمان و کار می برد در عوض انرژی بسیاری برام داشت.
اینجور مواقع سرم درد می کند برای #کار بیشتر...
بعد از صرف شام با خانواده بود که پیامک شیرین به دستم رسید ، لبخندی از سر خوشحالی زدم و نفس عمیقی کشیدم. شیرین راهکار دوم را انتخاب کرده بود.
با او برای فردا قرار گذاشتم و دو تا تکنیک برای خواب بهتر برایش ارسال کردم تا شب را راحت تر بخوابد.
فردای آن روز فقط چند دقیقه با هم گفتگو کردیم ، برگه ای به دستش دادم و گفتم :
_شیرین خانم سه تا سوال براتون یادداشت کردم ، پاسخ این سه تا رو تک تک برام ارسال کنید ، اما قبلش شماره ی آقا مسعود ، مادر و مادرشوهرتونو برام بنویسید.
+باهاشون کار دارید؟
لبخندی زدم :
_قرار بود فقط حرف گوش کنی عزیزم.
در کاغذ برایش نوشته بودم:
1_ اشتباهات شخصی خودت را برایم یادداشت کن.
2_ اشتباهاتی که فکر می کنید مسعود مرتکب شده را هم برایم بنویسید.
3_ به نظرت چه کارهایی را انجام می دادی زندگیت محفوظ می شد ؟
باید افکار شیرین را متمرکز می کردم. همیشه شیوه ی کاریم همین است.
راه را روشن کنم تا مراجع خودش راهش را پیدا کند.
یک برنامه ی هفتگی هم به دستش دادم که با عمل به آن هم سلامت #جسمانی و هم سلامت #روحی اش بهتر می شد. در برنامه اش رژیم غذایی مطابق با طبعش داشت و به اندازه ی کافی تفریح و عبادت هم برایش نوشته بودم.
_عزیزم هر شب گزارش انجام این کارهایی که برایت نوشتمو در قالب یک فایل صوتی برام ارسال کن.
شیرین با تعجب به برگه ی در دستش نگاه می کرد و معلوم بود حسابی #تردید دارد.
لبخندی زدم و گفتم :
_ به من اعتماد کن
+چشم خانوم کشاورز
برنامه ی زندگیم چی میشه؟
_برنامه اینه که من باید اول با این آقا مسعود شما صحبت کنم بعد نظر قطعیمو براتون میگم .
شیرین که رفت مشغول گرفتن شماره ی مسعود شدم بسم اللهی گفتم و کار را به خدا سپردم :
_ سلام آقای ایمانی
+ سلام بفرمایید
_من کشاورز هستم مشاور همسرتون.
مسعود چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد :
+بفرمایید امرتون
_آقای ایمانی!
خانومتون چند جلسه ای برای مشاوره پیش من آمدند ، برای ادامه ی کار نیاز دارم جلسه ای با شما گفتگو داشته باشم.
+خانم کشاورز ممنون از تماستون اما فکر نمی کنم دیگه کاری از دست کسی بربیاد
زندگی من و شیرین تقریبا #تمام شده.
_حالا شما چند دقیقه ای به من فرصت بدید
مکثی کرد کلافه گفت :
+کی و کجا خدمت برسم؟
آدرس و ساعت را با او هماهنگ کردم.
ملاقات من و مسعود می توانست #تکلیف این زندگی را مشخص کند.
طبق تجربه ای که داشتم ، مسعود هم باید حرف های شنیدنی بسیاری داشته باشد.
عصر یک روز خنک پاییزی با آقای ایمانی قرار اولین جلسه مشاوره را گذاشتم.
بیشتر اوقات قبل از مشاوره خلوتی با خدا برقرار میکنم
خدای من هر آنچه گره است به اذن تو باز می شود و تویی فتاح همه ی درهای بسته
آقای مسعود ایمانی آمدند.
در دقایق اولیه گارد بسته ای داشتند و معلوم بود که صرفا از روی ادب دعوت من را پذیرفته بودند.
رو به روی مردی نشسته بود که #همه زندگی شیرین و دو فرزندش
و
شاید همه ی زندگی زنی دیگر
نمی دانستم
تا مسعود حرف نمی زد این گره باز نمی شد.
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_نوزدهم 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱
⚜
✿○○••••••══
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیستم
+اگر سخت نیست بفرمایید ...
_اتفاقا سخته اگر مرد عملش نیستی بریم سراغ راه اولی(چشمکی زدم) خیلی هم آسون تره ...
با تردید و لبخند سری تکان داد .
همین هم برای شروع کار من کافی بود.
_شیرین خانوم تنها شرط من حرف گوش کنی شماست،
یا به من اطمینان داری یا نه ...
الان هم جوابمو نده ، برو فکرهاتو بکن ، اگر خودتو دست من می سپاری و حرف گوش می کنی بسم الله ...
استارت بزنیم ، من شرط دیگه ای ندارم.
+ آخه حال روحیم...
_نگران اون هم نباش برای حال روحیت هم برنامه ای دارم.
قرار من و شیرین این شد که هروقت تصمیم نهاییشو گرفت بهم پیام بده که یکی از راه حل ها رو با هم شروع کنیم.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
بعد از رفتن شیرین طبق معمول دفترم را باز کردم و #تمام نکات مهم زندگی اش را نوشتم ، یک #نقشه ی راه ترسیم کردم و با تمام تمرکز راه های مختلفی که بتوان زندگی آن ها را نجات داد یادداشت کردم.
با شناختی که از شیرین بدست آورده بودم فکر می کردم که سراغ راهکار دوم خواهد رفت اما تا خبر قطعی به من نمی داد خیالم #راحت نمی شد.
همیشه طلاق دو تا زوج برعکس زمان کوتاهی که از من می گرفت انرژی بسیاری از من می برد ، اما #وصل کردن یک زندگی #متلاشی خیلی زمان و کار می برد در عوض انرژی بسیاری برام داشت.
اینجور مواقع سرم درد می کند برای #کار بیشتر...
بعد از صرف شام با خانواده بود که پیامک شیرین به دستم رسید ، لبخندی از سر خوشحالی زدم و نفس عمیقی کشیدم. شیرین راهکار دوم را انتخاب کرده بود.
با او برای فردا قرار گذاشتم و دو تا تکنیک برای خواب بهتر برایش ارسال کردم تا شب را راحت تر بخوابد.
فردای آن روز فقط چند دقیقه با هم گفتگو کردیم ، برگه ای به دستش دادم و گفتم :
_شیرین خانم سه تا سوال براتون یادداشت کردم ، پاسخ این سه تا رو تک تک برام ارسال کنید ، اما قبلش شماره ی آقا مسعود ، مادر و مادرشوهرتونو برام بنویسید.
+باهاشون کار دارید؟
لبخندی زدم :
_قرار بود فقط حرف گوش کنی عزیزم.
در کاغذ برایش نوشته بودم:
1_ اشتباهات شخصی خودت را برایم یادداشت کن.
2_ اشتباهاتی که فکر می کنید مسعود مرتکب شده را هم برایم بنویسید.
3_ به نظرت چه کارهایی را انجام می دادی زندگیت محفوظ می شد ؟
باید افکار شیرین را متمرکز می کردم. همیشه شیوه ی کاریم همین است.
راه را روشن کنم تا مراجع خودش راهش را پیدا کند.
یک برنامه ی هفتگی هم به دستش دادم که با عمل به آن هم سلامت #جسمانی و هم سلامت #روحی اش بهتر می شد. در برنامه اش رژیم غذایی مطابق با طبعش داشت و به اندازه ی کافی تفریح و عبادت هم برایش نوشته بودم.
_عزیزم هر شب گزارش انجام این کارهایی که برایت نوشتمو در قالب یک فایل صوتی برام ارسال کن.
شیرین با تعجب به برگه ی در دستش نگاه می کرد و معلوم بود حسابی #تردید دارد.
لبخندی زدم و گفتم :
_ به من اعتماد کن
+چشم خانوم کشاورز
برنامه ی زندگیم چی میشه؟
_برنامه اینه که من باید اول با این آقا مسعود شما صحبت کنم بعد نظر قطعیمو براتون میگم .
شیرین که رفت مشغول گرفتن شماره ی مسعود شدم بسم اللهی گفتم و کار را به خدا سپردم :
_ سلام آقای ایمانی
+ سلام بفرمایید
_من کشاورز هستم مشاور همسرتون.
مسعود چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد :
+بفرمایید امرتون
_آقای ایمانی!
خانومتون چند جلسه ای برای مشاوره پیش من آمدند ، برای ادامه ی کار نیاز دارم جلسه ای با شما گفتگو داشته باشم.
+خانم کشاورز ممنون از تماستون اما فکر نمی کنم دیگه کاری از دست کسی بربیاد
زندگی من و شیرین تقریبا #تمام شده.
_حالا شما چند دقیقه ای به من فرصت بدید
مکثی کرد کلافه گفت :
+کی و کجا خدمت برسم؟
آدرس و ساعت را با او هماهنگ کردم.
ملاقات من و مسعود می توانست #تکلیف این زندگی را مشخص کند.
طبق تجربه ای که داشتم ، مسعود هم باید حرف های شنیدنی بسیاری داشته باشد.
عصر یک روز خنک پاییزی با آقای ایمانی قرار اولین جلسه مشاوره را گذاشتم.
بیشتر اوقات قبل از مشاوره خلوتی با خدا برقرار میکنم
خدای من هر آنچه گره است به اذن تو باز می شود و تویی فتاح همه ی درهای بسته
آقای مسعود ایمانی آمدند.
در دقایق اولیه گارد بسته ای داشتند و معلوم بود که صرفا از روی ادب دعوت من را پذیرفته بودند.
رو به روی مردی نشسته بود که #همه زندگی شیرین و دو فرزندش
و
شاید همه ی زندگی زنی دیگر
نمی دانستم
تا مسعود حرف نمی زد این گره باز نمی شد.
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
📤
═══••••••○○✿ @saritanhamasir
⭕️امروز جوانان ما به مراتب برای عقب راندن دشمن آماده ترند
🔹آنها (دشمنان) توقّع داشتند و می خواستند که وقتی این نسل، یعنی نسل شماها (جوانان) روی کار میآید و نوبت به شماها میرسد، از #اسلام و از #انقلاب هیچ خبری نباشد در این کشور، و بر #سیاست این کشور، بر #هویّت این ملّت، بر همه چیزِ این #کشور، #آمریکاییها، قدرتمندان عالم و #سرمایهداران_صهیونیست تسلّط داشته باشند؛
🔹توقّعِ آنها این بود؛ با این نیّت مبارزه را شروع کردند، با این نیّت #جنگ را راه انداختند، با این نیّت #حملاتِ_نرم و سخت خودشان را بعد از جنگ ادامه دادند تا امروز. امروز نتیجه چه شده؟ نتیجه این شده که در میان این نسل، کسانی هستند که #استعداد_رشد و شکوفایی شان از نسل اوّل بیشتر است و #اقتدارشان در مقابل #دشمنِ_خبیث و دشمن متعرّض و #متجاوز بیشتر است،
🔹و بلاشک اگر آن روز #جوانان ما توانستند #دشمن را به عقب برانند، امروز جوانان ما به مراتب برای عقب راندن #دشمن آماده ترند. آنها مکر کردند، آنها #نقشه کشیدند، و #اسلام و #جمهوری_اسلامی و #اراده_الهی نقشه های آنها را #باطل کرد، ان شاء الله روز به روز هم بیشتر باطل خواهد کرد.
بیانات مقام معظم رهبری ۹۶/۱۲/۱۹
منبع: وبسایت دفتر حفظ و نشر آثار معظم له
#امام_خامنه_ای
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_نوزدهم 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 سرم را بلند کردم تا تشکر
🖋 به نام مهربانترین ...
📗داستان #خیانت_شیرین
📌#قسمت_بیستم
+اگر سخت نیست بفرمایید ...
_اتفاقا سخته اگر مرد عملش نیستی بریم سراغ راه اولی(چشمکی زدم) خیلی هم آسون تره ...
با تردید و لبخند سری تکان داد .
همین هم برای شروع کار من کافی بود.
_شیرین خانوم تنها شرط من حرف گوش کنی شماست،
یا به من اطمینان داری یا نه ...
الان هم جوابمو نده ، برو فکرهاتو بکن ، اگر خودتو دست من می سپاری و حرف گوش می کنی بسم الله ...
استارت بزنیم ، من شرط دیگه ای ندارم.
+ آخه حال روحیم...
_نگران اون هم نباش برای حال روحیت هم برنامه ای دارم.
قرار من و شیرین این شد که هروقت تصمیم نهاییشو گرفت بهم پیام بده که یکی از راه حل ها رو با هم شروع کنیم.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
بعد از رفتن شیرین طبق معمول دفترم را باز کردم و #تمام نکات مهم زندگی اش را نوشتم ، یک #نقشه ی راه ترسیم کردم و با تمام تمرکز راه های مختلفی که بتوان زندگی آن ها را نجات داد یادداشت کردم.
با شناختی که از شیرین بدست آورده بودم فکر می کردم که سراغ راهکار دوم خواهد رفت اما تا خبر قطعی به من نمی داد خیالم #راحت نمی شد.
همیشه طلاق دو تا زوج برعکس زمان کوتاهی که از من می گرفت انرژی بسیاری از من می برد ، اما #وصل کردن یک زندگی #متلاشی خیلی زمان و کار می برد در عوض انرژی بسیاری برام داشت.
اینجور مواقع سرم درد می کند برای #کار بیشتر...
بعد از صرف شام با خانواده بود که پیامک شیرین به دستم رسید ، لبخندی از سر خوشحالی زدم و نفس عمیقی کشیدم. شیرین راهکار دوم را انتخاب کرده بود.
با او برای فردا قرار گذاشتم و دو تا تکنیک برای خواب بهتر برایش ارسال کردم تا شب را راحت تر بخوابد.
فردای آن روز فقط چند دقیقه با هم گفتگو کردیم ، برگه ای به دستش دادم و گفتم :
_شیرین خانم سه تا سوال براتون یادداشت کردم ، پاسخ این سه تا رو تک تک برام ارسال کنید ، اما قبلش شماره ی آقا مسعود ، مادر و مادرشوهرتونو برام بنویسید.
+باهاشون کار دارید؟
لبخندی زدم :
_قرار بود فقط حرف گوش کنی عزیزم.
در کاغذ برایش نوشته بودم:
1_ اشتباهات شخصی خودت را برایم یادداشت کن.
2_ اشتباهاتی که فکر می کنید مسعود مرتکب شده را هم برایم بنویسید.
3_ به نظرت چه کارهایی را انجام می دادی زندگیت محفوظ می شد ؟
باید افکار شیرین را متمرکز می کردم. همیشه شیوه ی کاریم همین است.
راه را روشن کنم تا مراجع خودش راهش را پیدا کند.
یک برنامه ی هفتگی هم به دستش دادم که با عمل به آن هم سلامت #جسمانی و هم سلامت #روحی اش بهتر می شد. در برنامه اش رژیم غذایی مطابق با طبعش داشت و به اندازه ی کافی تفریح و عبادت هم برایش نوشته بودم.
_عزیزم هر شب گزارش انجام این کارهایی که برایت نوشتمو در قالب یک فایل صوتی برام ارسال کن.
شیرین با تعجب به برگه ی در دستش نگاه می کرد و معلوم بود حسابی #تردید دارد.
لبخندی زدم و گفتم :
_ به من اعتماد کن
+چشم خانوم کشاورز
برنامه ی زندگیم چی میشه؟
_برنامه اینه که من باید اول با این آقا مسعود شما صحبت کنم بعد نظر قطعیمو براتون میگم .
شیرین که رفت مشغول گرفتن شماره ی مسعود شدم بسم اللهی گفتم و کار را به خدا سپردم :
_ سلام آقای ایمانی
+ سلام بفرمایید
_من کشاورز هستم مشاور همسرتون.
مسعود چند لحظه سکوت کرد و ادامه داد :
+بفرمایید امرتون
_آقای ایمانی!
خانومتون چند جلسه ای برای مشاوره پیش من آمدند ، برای ادامه ی کار نیاز دارم جلسه ای با شما گفتگو داشته باشم.
+خانم کشاورز ممنون از تماستون اما فکر نمی کنم دیگه کاری از دست کسی بربیاد
زندگی من و شیرین تقریبا #تمام شده.
_حالا شما چند دقیقه ای به من فرصت بدید
مکثی کرد کلافه گفت :
+کی و کجا خدمت برسم؟
آدرس و ساعت را با او هماهنگ کردم.
ملاقات من و مسعود می توانست #تکلیف این زندگی را مشخص کند.
طبق تجربه ای که داشتم ، مسعود هم باید حرف های شنیدنی بسیاری داشته باشد.
عصر یک روز خنک پاییزی با آقای ایمانی قرار اولین جلسه مشاوره را گذاشتم.
بیشتر اوقات قبل از مشاوره خلوتی با خدا برقرار میکنم
خدای من هر آنچه گره است به اذن تو باز می شود و تویی فتاح همه ی درهای بسته
آقای مسعود ایمانی آمدند.
در دقایق اولیه گارد بسته ای داشتند و معلوم بود که صرفا از روی ادب دعوت من را پذیرفته بودند.
رو به روی مردی نشسته بود که #همه زندگی شیرین و دو فرزندش
و
شاید همه ی زندگی زنی دیگر
نمی دانستم
تا مسعود حرف نمی زد این گره باز نمی شد.
#ادامه_دارد ...
✍صالحه کشاورز معتمدی
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
احساس بیهدفی و پوچی و بی انگیزگی میکنم...
#وراثت
#حزب
#نقشه
#نخسا
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh