باران بوی کوچههای شهرش را
کاهگلی کرده بود.. سیبِ لبنان،
از رایحهی دلنشین آن دیوارهای
گلیِنمِباران دیده،سرخ شده بود..
این غزل را از بارانِ چشمهایِ
زیتونیِ همسایهاش
فهمیده بودم ..
#نَحنُ_اَبناءُ_المُقاوِمَة
#فلسطین
#غزه
بخشی از جهانِ قلبها را جراحتی عمیق
برداشته ، اینکه هنوز روحهای متصل به
هم درکی از این زخم و درد ندارند ، نشان
از این است که ارتباطی روحی و قلبی از
کار افتاده است و بیداری به خواب رفته
است .. ! هنوز نتوانستهایم کاری کنیم
که افراد خودشان را از بیرون ببینند .. !
بدون هیچ وابستگی به خودشان ، بررسی
کنند خطِهای مسیری که تا به ایجاد حال
الآنشان رسیده را و شاید این مقدمهای
شود برای آنکه از #نگاهِاو خویش را بنگرند،
شاید اینگونه بشود به دردهای مشترک رسید
و از آن حسهای مشترک و رفتارهای مشترک
ایجاد کرد .. ! حال بخشی از اسلام خوب
نیست .. ! #فلسطین #غزه
از سروِ خمیدهی میان چشمهایم
مپرس، او هنوز برافراشته در آسمان
است .. ! باور نمیکنم که این سرو
قامتش خمیده وگیسوانش به
اسارت حرامی رفته باشد، این
کوتاهیِ اهالیِ مدعی انسانیت
است که ذاتشان گویا به
یغما رفته و آیات انفسی و آفاقی
خویش را فراموش کرده است .. !
اما ما چو سلمان قدم به جای پای
مقاومت گذاشتهایم .. ! #غزه