eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🌹شهــید احـــمد ڪاظمی: دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم نڪنید این پیچ و خم دنیا انــــسان رو به باتـــلاق می برد و گـــرفتار می ڪند ازش نـــــجات هـــم نمیــشه پیدا ڪرد.
💌 شهید 🌹شهــید احـــمد ڪاظمی: دلتون رو گــرفتار این پیچ و خم نڪنید این پیچ و خم دنیا انــــسان رو به باتـــلاق می برد و گـــرفتار می ڪند ازش نـــــجات هـــم نمیــشه پیدا ڪرد.
🏰📜 لوحی در زیر دیوار 📜👇 ❤️ عليه السّلام فرمودند: ✅ زير شهرى از شهرها پيدا شد كه در آن چنين نوشته شده بود: 😳 مى كنم براى كسى كه به يقين دارد چطور مى كند، 😳 و در شگفتم از كسى كه (قضا و قدر الهی) را قبول دارد چگونه مى شود، 😳 و عجب دارم از كسى كه 🌍 را آزمايش كرده، باز چگونه به آن پيدا مى كند! 📚[عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 48.]
🌸 هرشهیـدے را ڪه دوستش دارۍ را به نامـش ڪن 👌یقیـن بـدان در ڪوچه پس ڪوچه هاے پر پیـچ و خم نمےگذارد... ❤️ @taShadat
شما شدن خوبــ استــ ... اسير شدن را میگویم...🕊 🌷خوبی اش بہ اين استــ ڪہ از اسارتــ آزاد ميشوی...🍃 🕊 🍃🌺 @taShadat 🌺
🔰 #وصیت_شهدا 🔹زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و #شهادت بود. 🔸امروز بعد از گذشت این مدت راغب تر شده ام که این #دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید. 🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
#اسير شما شدن خوبــ استــ ... اسير #شهدا شدن را میگویم...🕊 🌷خوبی اش اين استــ ڪہ از اسارتــ #دنيا آزاد ميشوی...🍃 #شهیـد_قربان_اردشیری_تروجنی صبحتان معطر به عطر #شهدا 🏴 @taShadat 🏴
کسی که توانست از من و مای کنار رود ، به راحتی می تواند نماید . 🌷 @taShadat 🌷
کسی که توانست از من و مای کنار رود ، به راحتی می تواند نماید . 🏴 @taShadat 🏴
خـدایـا... بگیـر از مـن! آن چـه که "" را می گیـرد از مـن...😔😔 این روزهــا عجیب دلم؛ به سیم خـاردار هـای ! گیـــر کرده است... را گفتنـد: یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟! چه کردی که شدی!؟ فرمود: إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی! نگهبـــان بودم... حتی اگـر بـه آخـر خط هـم رسیدی! آنجـا بـرای عشـق شـروعی مجـدد اســت...😭💔 🔻برای شادی روح شهدا 😇🌷 🤲🏻 ✋🏻🌹 🏴 @taShadat 🏴
خـدایـا... بگیـر از مـن! آن چـه که "" را می گیـرد از مـن...😔😔 این روزهــا عجیب دلم؛ به سیم خـاردار هـای ! گیـــر کرده است... را گفتنـد: یا علـی ما فعلتَ حتی نصیرَ علیـاً ؟! چه کردی که شدی!؟ فرمود: إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبــی! نگهبـــان بودم... حتی اگـر بـه آخـر خط هـم رسیدی! آنجـا بـرای عشـق شـروعی مجـدد اســت...😭💔 🔻برای شادی روح شهدا 🤲🏻 ✋🏻🌹 🌷 @taShadat 🌷
🍃🌼 ای ڪاش شویم قبل از آنکہ بیدارمان ڪننـد. همچون آنان ڪه مستانہ بہ این خندیدنـــد و رفتنــــــد زیر بارش بارانے تیر و ترڪش ایستادید تا بمانیم، تا نفس بڪشیم ولے ما فقط بسنده ڪردیم به ڪلیشه هاے همیشگے... 🌷@taShadat🌷
یعنی کسی که را به اندازه یک هم نمیخواست
به او گفتم: کار درستي نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف میکشى، بیا یک خانه برایت بخرم ...🙂 گفت: نه، حرف این چیزها را نزن دنیا هیچ ندارد، شما هم غصه مرا نخور، خانه‌ی من عقب ماشینم است، باور نمیکنی بیا ببین...😕🙂 همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد؛ سه تا کاسه، سه تا بشقاب یک سفره پلاستیکی دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر...😶 گفت: این هم خانه!!! را گذاشته‌ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای خانه دارها....😇☺️ راوی: مــادر سردار شهیـــد 🌹 🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
قسمت دهم 🚫این داستان واقعـےاست🚫 . چند لحظه#مکث کرد زل زد توی چشم هام و گفت : واسه این ناراحتی می
قسمت یازدهم .🚫این داستان واقعی است🚫 . هر روز که می گذشت ام بهش بیشتر می شد ، لقبم اسب سرکش بود و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود و من چشمم به دهنش بود تمام تلاشم رو می کردم تا کانون و رضایتش باشم من که به لحاظ مادی، همیشه توی و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام یه ساده بود می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته چیزی بخوام که شرمنده من بشه هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره با اینکه تمام توانش همین قدربود... علی الخصوص زمانی که فهمید اونقدر خوشحال شده بود که توی چشم هاش جمع شد دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم این رفتارهاش پدرم رو در می آورد،مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ونباید به رو داد ،اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده با اون خستگی، نخواد کارهای رو بکنه فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و باشم منم که مطیع محضش شده بودم وباورش داشتم ... 9 ماه گذشت 9 ماهی که برای من، تمامش بود ،اما با شادی تموم نشد وقتی علی خونه نبود، به اومد مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت : لابد به خاطر دخترزات هم می خوای؟ و تلفن رو قطع کرد! مادرم پای تلفن خشکش زده بود و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد... 🌷 @taShadat 🌷
❌شهید مظلوم....، شرمنده ڪه تروریست یا قاتل نبودی ،ڪه برایت هشتگ ترند ڪنند و تقاضای بخشش ڪنند علی بیرامی، عصر روز حین خدمت برای امنیت ڪشور در مرزهای غربی به دست گروه‌های به شهادت رسید....🕊 💬 علی جان ، آسوده زیرا در این سرزمین مردمانش برای قاتلین ترند میڪنند . برای یڪ پیرمرد هشتاد ساله ڪه به مرگ طبیعی از رفته غمگین میشوند و نوحه سر میدهند . اینجا ڪسی نیست ڪه رشادت و شما باشد .😔 💭ننگ بر جامعه زده امروز ما ،ڪه سلبریتی هایش فقط دلواپس مادران هستند، ....،💔 @tashadat
‍‎ ‍‎‌•‍‎‌‌‎┈┈┈┈✾*"🕊❄️🌸❄️🕊"*✾┈┈┈┈• از کلید مقصود است😃👇🏻 ✍🏻آیةاللّه رضوان الله علیه: یکی از علماء، آدم فقیر و تنگدستی بود، به پسرش خیلی تأکید می کرد که را ترک مکن!❗️⚠️ از ایشان سؤال کرده بودند که آقا چرا شما اینقدر روی ، تأکید دارید؟!🧐 🖇ایشان فرموده بود: می دانم که این کلید 🔑 و است؛ من که پولی ندارم برای او بگذارم، اگر هم بخواهد، همین است.🦋🍁 و به قول 👤 صبح و کلید گنج است.... بدین و روش می‌رو که با ....🙂💥 🌷 @tashadat 🌷
🌹 🌷🍃 ▫️ابراهیم همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت😇. ▫️بارها به من می گفت: ▫️"طوری و کن که احترامت را داشته باشند.❤️ ▫️می گفت: ▫️"این و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره.❣ ▫️بابا دوروزه این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای کاری کنه ارزش داره."💗 •♡ټاشَہـادَټ♡•
آتش بہ جانـم مےزند ... آری ... با تمـام میخندی بہ آمال و آرزوهای دنیایےام! و میگویے : محل مانـدن نیست بگذریـم .....💔 🕊 •♡ټاشَہـادَټ♡•
✅گردوی بی مغز ✍مـلا مهرعلی خـویی ، روزی در کوچه دید دو کـودک بر سـر یک گردو با هم دعوا میکنند. به خاطر یک گردو یکی زد چشـم دیگری را با چـوب کور کرد. یکی را درد چشـم گرفت و دیگـری را ترس چشـم درآوردن . گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند ملا گردو را برداشت و شکست ودید، گردو از مغز تهی است، شروع کرد به گریه کردن. سوال کردند تو چرا گریه میکنی؟ گفت دو کودک ازروی نادانی و حس کودکانه، بر سر گردویی دعوا می کردند که پوچ بود و مغز نداشت هـم همینه ، مثل گـردویی بـدون مغز! که بر سر آن می ‌جنگیم و وقتی خسته شدیـم و آسیب به خـود و یا دیگران رسـاندیم و پیر شدیم ، چنین رها کرده و برای همیشه می‌ رویم. •♡ټاشَہـادَټ♡• 🔹🔸🔹🔶🔹🔸🔹
🕊🌺 شهید به بحث خیلی اهمیت می دادن، به خانواده همیشه میگفتن که به اندازه ی شهیدان ارزش دارد، خون ریخته شده به خاطراین است که مسلمان باشه، شهیدخیلی طبع بوده وبه گفته ی فرمانده خود باچهره ی شاد در سرکار حاضر میشدند و تاحالاازشهید دیده نشده که کسی ازش ناراحت بشه، از کردن هم خیلی میدمدو همیشه به کسی که میکرد تذکر میداد، ودرمورد امربه معروف ونهی ازمنکر تمام خانواده ودوستان راسفارش به کارخوب میکرد مخصوصا کمک به ، شاهدم که به دفاع ازحرم ۳ساله امام حسین از دختر خودش گذشت وحتی شب رفتن باهاش خداحافظی هم نکرد تاشاید یک لحظه هم از هدفش دورنشه وحتی منتظر نشد تا پسرش به بیاد واونو ببینه، برادرمن توخواب دوستش اومدو وقت مراسم یاد بودش رومشخص کرد. شهیددرکناردختر۴سالش، بردارمن شهید شدنش هم مثل خودش شد چون پیکرش گفتن دیگه که نمیادالان چهار ماه که ازش هیچ اسمی برده نشد 💔 ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... . . دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به سومین کوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به چهارمین کوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی...
‍ •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• ‍ ☆☆ 🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند.  های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای ، آرام می شوند ❤️ 🍃فرمانده... حال روزهایمان خوب نیست. نبض ایمانمان کند می زند و توکل مان از نفس افتاده. روزگار بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔 🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، می شوند. ناله ی وجدانمان را  نمی شنویم. گاهی می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم... 🍃از باقیمانده محبت در دل گاهی می خوانیم با فراز ‌ بغض می کنیم و با  دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم. از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به . گناهانی که را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔 🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان. و اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم. اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ ،به فکر هستند😓 🍃گناهان بسیارند و ها گلوگیر، راه فراری نداریم. نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد. اینجا زمین و زمان تو را کم دارد. بیا و با خودت و را بیاور. نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را.... 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۳۸ 📅تاریخ شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳ 🥀مزار شهید : گلزار شهدا امامزاده علی بن جعفر قم 🕊محل شهادت : سردشت ...🌿🌺🌸🌺🌿 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🔹 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت بارها به من می گفت: طوری و کن که احترامت را داشته باشند. می گفت: این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره. ...🌷🕊 @tashahadat313