eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت86 حس عجیبی داشتم ... از طرفی فضای بیرون از ماشین نظرم رو به خودش جلب می کرد ... از طرف دیگه زیر چشمی به روحانی راننده نگاه می کردم ... که چهره اش نشون می داد نهایتاً 10 سالی از من و ساندرز بزرگ تر باشه ... و از طرف دیگه تمام وجودم عقب پیش دنیل بود می دونستم برای مسلمان ها، دین بر ملیت ارجحیت داره ... و جایی که پای مذهب شون وسط کشیده بشه ... پرچم براشون بی معناست ... اما برعکس ساندرز که با اون کشور و مردمش نقطه اشتراک داشت ... من کاملاً یه بیگانه بودم ... بیگانه ای که هیچ سنخیتی با اونها نداشت ... توی اون لحظات،دنیل برای من تنها نقطه اتکا شده بود ... کسی که در زبان و پرچم با اون مشترک بودم ... با هم غرق صحبت بودن ... تا زمانی که پای من هم به میان کشیده شد ... این برادرمون همیشه اینقدر ساکت و دقیقه ... چه چشم های زیرکی داشت ... با وجود اینکه حواسش به جاده و حرف زدن با دنیل بود اما من رو هم زیر نظر گرفته بود که دقیق داشتم به حرف هاشون گوش می کردم ... من برای شما برادر نیستم ... جا خورد ... چند ثانیه سکوت کرد و از توی آینه نیم نگاهی به دنیل انداخت ... - عذر می خوام اگه ... پریدم وسط حرفش ... منظورم اینه که مسلمان نیستم ... چون شما مسلمان ها همدیگه رو برادر خطاب می کنید اون جمله رو گفتم... لبخند بزرگی روی چهره اش نقش بست ... طوری که دندان های جلویی نمایان شد ... - اون رو که می دونستم ... آقای ساندرز قبلاً گفتن مهمان غیر مسلمان همراه شون هست یه طوری برنامه بریزیم که شما اذیت نشی ... پیامبر اسلام، حضرت مسیح رو برادر خطاب می کنن ... پیروان ایشون هم برادر ما هستن . چهره ام جدی شد ... فکر کرده بود منم مثل گذشته دنیل و کریس، مسیحی ام از توی آینه بغل ماشین به دنیل نگاه کردم ... نمی دونستم چی باید بگم ... یا اینکه ساندرز در مورد من چی به اون مرد گفته . سکوت ماشین، نظر همه رو سمت من جلب کرده بود ... و اون متوجه نگاه من از توی آینه شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد و سرش رو سمت راننده چرخوند ... آقای مندیپ کلاً به وجود خدا اعتقاد ندارن ... در عین ترسی که از اون مسلمان و بودن در یه کشور اسلامی داشتم ... اعتمادم به دنیل بهم شجاعت و جسارت حرف زدن و واکنش نشون دادن، می داد ... نگاهم از روی آینه بغل، چرخید روی اون روحانی که حالا دیگه کاملاً ساکت بود ... راست میگه ... من دین ندارم ... شما بهش می گید کافر ... نیم نگاهی به من کرد و نگاهش برگشت روی آینه وسط، سمت دنیل ... کاش زودتر گفته بودید ... من بیشتر برنامه سفرتون رو مذهبی بسته بودم نه توریستی ـ سیاحتی ... این بار منتظر نشدم، اول دنیل چیزی بگه . منم واسه همین باهاشون اومدم ... نگاهش روی من، دیگه نیم نگاه یه راننده پشت فرمون نبود ... نگاه عجیبی بود که مفهومش رو نمی فهمیدم ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗مردی در آینه💗 قسمت87 با تعجب داشت بهم نگاه می كرد ... نمی تونست علت اونجا بودن من رو پيدا كنه ... دوباره نگاهش برگشت روی دنيل ... انگار منتظر شنيدن حرفی از طرف اون بود ... يا شايد قصد گفتن چيزی رو داشت كه می خواست اون رو با توجه به شرايط بسنجه ... نگاهش گاهی شبيه يك منتظر بود ... و گاهی شبيه يك پرسشگر ... در نهايت دنيل سكوت رو شكست ... - رنگ هوا نشون ميده به زمان نماز خيلی نزديك شديم ... اگه اشكال نداره نزديك ترين مسجد توقف كنيم ... دلم می خواد ورودمون رو به كشور اسلامی با نماز شروع كنم ... و نگاهش چرخيد سمت خانومش ... اون هم لبخند زد و از اين پيشنهاد استقبال كرد ... منم بسيار موافقم ... اما گفتم شايد از اين پرواز طولانی خسته باشيد و بخوايد اول بريد هتل ... و الّا چه بهتر ... مرتضی دوباره نيم نگاهی به من انداخت ... از جنس نگاه های قبل ... - فقط فكر اين رفيق مون رو هم كرديد كه خسته نشه... با شنيدن اين جمله تازه دليل دل دل كردن نگاهش رو فهميدم ... مونده بود چطوری به من بگه ... می دونم من اجازه ورود به مسجد رو ندارم ... از بريدگی اتوبان خارج شد ... در حالی كه می شد تعجب و آرام شدن رو توی چهره اش ديد ... قبل از اينكه بيام در مورد اسلام تحقيق كردم ... و می دونم امثال من كه كافر محسوب ميشن حق ندارن وارد مراكز مقدس بشن حالا ديگه كامل خيالش راحت شده بود ... معلوم بود نمی دونست چطوری اين رو بهم بگه ... اما از جدی بودن كلامم ذهنش درگير شد ...خوندن چهره اش از خوندن چهره ساندرز برای من راحت تر بود یه... خصلت جالب ... خصلتی كه من رو ترغيب می كرد تا بقيه ايرانی ها رو هم بسنجم دلم می خواست بدونم ذهنش برای چی درگيره ... حدس های زيادی از بين سرم می گذشت ... كه فقط يكی شون بيشترين احتمال رو داشت ... مشخص بود كه می خواد من از اين سفر حس خوبی داشته باشم... و شايد می ترسيد اين ممنوع الورود بودن، روی من تأثير بدی گذاشته باشه ... چند لحظه نگاهم روش موند و اون . حالتهميشه، دوباره در من زنده شد ... جای ساندرز رو توی مغز من مال خود كرد ... حالا ديگه حل كردن معادلات روحی اون برام جالب بود ... لبخند خاصی صورتم رو پر كرد ... می خواستم ببينم چقدر حدسم به واقعيت نزديكه ... - مشكلی نداره ... اين برای من طبيعيه ... مثل پرونده های طبقه بندی شده است ... يه عده می تونن بهشون دسترسی داشته باشن ... يه عده به اجازه مافوق نياز دارن ... اين خيلی شبيه اونه... به هر دليلی شما اجازه دسترسی داريد ... من نه ... چهره اش كاملاً آرام شد ... و می شد موفقيت من روی توی اون ديد ... حدسم دقيق بود ... صفر ـ يك ... به نفع من ... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
🌺: 💠 حریم زن با حفظ میشه. همچنین اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم رو حفظ ڪنند، خواهید دید ڪه چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر میشود. 🔰 بله ! طبق آیه هاے قرآن و فرمایشات ائمه ے معصومین و حضرت زهرا علیه السلام ⬇️ 💠 بهترین زنان ڪسانے هستند ڪه خود را از نامحرم مستور نگه مے دارند و تقوا پیشه میڪنند و نزدیک به نمے شوند و هیچ مراوده اے با هم ندارند و خود را بیمار و گرفتار هوس نمے ڪنند و تنها درحد ضرورت و اختصار آن هم خیلے ڪم ڪه اصلا به چشم نمے آید ارتباط مے گیرند. 💠 و آن حد و حدودے ڪه و ائمه ے معصومین فرمودند را به خوبے چه در فضاے مجازے چه در فضاے واقعے ڪاملا و به جد رعایت مے ڪنند و باعث ایجاد فتنه و آسیب در خانواده ها نمے شوند 💠 تا به آن جاودانه ڪه در دنیا و آخرت از آن نام بردند ، دست پیدا ڪنند.
♨️چه کسی با امام زمان دوست تر است؟! 🌴 آیت‌ الله قدس‌ سره: آن کسی با حضرت مهدی عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف دوست‌تر است که بعد از اتیان(انجام دادن) واجبات و ترک محرمات و طاعت خدا در واجبات و محرمات، برای فرج او (عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف) بیشتر دعا بکند.
AUD-20220812-WA0006.mp3
6.1M
سفر بخیر جوونی که شدی عاقبت بخیر 🎙حاج مهدی رسولی
-مےگفت: هرڪسےروز؎ ³ مرتبہ خطاب‌به‌حضرت‌مهد؎'ﷻ' بگہ ↶ ˼بابےانتَ‌وامےیااباصالح‌المهد؎˹ حضرت‌یجور‌خاصے‌براش‌دعامیڪنن :> ˖𓄹♥️
حاج عباس رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) تغییر نکرد و او کسی نبود که این القاب را افتخاری برای خود بداند، به همین خاطر هیچ وقت نخواست عنوان کند که فرمانده لشگر است. حاج عباس، بسیجیان را فرماندهان واقعی جنگ می‌دانست... اموالی را که در اختیار داشت متعلق به خداوند و تمامی‌ مردم می‌دانست و معتقد بود که او وظیفه نگهبانی از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمی‌داد بیت‌المال حتی یک سر سوزن جابجا شود. تواضع و فروتنی عباس باورنکردنی بود... 🌷
آنچہ‌امروز گذشت . . ݪف‌نده‌‌رفیق‌بمونۍ‌قشنگتره! وضـویـٰادِتون‌نَـرھ•• شَبِـتون‌منـوَربھ‌نـورخُـدا••¡ッ اِلتمـٰاس‌دُعـٰا!•• یـٰاعَ‌ـلۍمَـدد..••!ッ
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۰ دی ۱۴۰۲ میلادی: Wednesday - 10 January 2024 قمری: الأربعاء، 27 جماد ثاني 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت سلطان علی پسر امام باقر علیهما السلام، 116ه-ق 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیه السلام ▪️3 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️5 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ▪️12 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام ▪️15 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
[• •] 🔰 امام علی علیه السلام: 💠  عاقل كسى است كه رفتار او گفتارش را تصديق كند 📚 غررالحكم حدیث1390
✍ یک روز که با آقای رجایی در خیابان عین‌الدوله بودیم، به ایشان گفتم: دایی جان، مشکلی برای من پیش آمده که به مقداری پول احتیاج دارم. گفت: برو منزل، توی کتری مقداری پوله، هر چقدر که نیاز داشتی بردار. وقتی به منزل آمدم و به حاج‌ خانم گفتم، ایشان هم مثل همسرشان با کرامت و بزرگواری خاصی چون می‌خواستند پول را به دست من ندهند تا مبادا در من ایجاد احساس خاصی بشود، گفتند: از هرجا که خودشون گفتند، بردارید. پول را برداشتم. پس از مدتی که خواستم پول را در موعد مقرری که گفته بودم، به ایشان برگردانم، گفتم: دایی جون، پولتون حاضره. گفت: مگه شما پول رو از من گرفتی که می‌خوای به من بدی؟ از هرجا که برداشتی، دوباره همون‌جا برگردون و سر جای خودش بذار. ایشان حتی در پس گرفتن پول، این‌طور لطیف و بزرگوارانه برخورد می‌کرد و حتی از من نپرسید چقدر پول برداشته‌ای! ...🌷🕊
⚽️مهاجم و کاپیتان افسانه ایِ تیم ملی جوانان ایران با ۱۵ گل ملـی ... باشگاه در به در دنبال قرارداد با او بود ... او در اوج دوران ورزشی‌اش چندین بار به رفت ! آخرین بار قـرار بود ... با باشگاه پرسپولیس قرارداد ببندد و در تمرینات این تیم هم شرکت کرده بود که برای شرکت در عملیات راهی جبهه شد و در اسفند ۱۳۶۵ به مقام رسید ... 🌷
یکی از آرزو های آقا مهدی این بود که به دیدار امام بره... تو منطقه طرخی به عنوان دیدار با امام برگزار شد ؛ هر گردان سهمیه داشت از گردان ماهم اقا مهدی انتخاب شد...  بعد از شنیدن این خبر از خوشحالی شروع کرد به گریه رفت داخل چادرش بعدش امد گفت میخواهم به جای خودم ابو سراج رو بفرستم خیلی تعجب کردم ابوسراج یکی از مجاهدین عراقی بود که به ما کمک میکرد وکلی هم زخمت میکشید... گفت : آخه ما به هر حال مرخصی میریم خانواده مون رو میبینیم ولی این بنده خدا کسیو نداره اگه اون بره هم روحیه میگیره هم حال و هواش عوض میشه...  وقتی به ابو سراج گفتیم کلی خوشحال شد وگفت : این یکی از آرزوھای من بود ؛کلی از اقا مهدی تشکر کرد.. 📎قائم‌مقام گردان‌زرهی لشگر ۵ نصر 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۶/۱/۳ نیشابور ، خراسان‌رضوی ●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۳ بانه ، عملیات کربلای۱۰
نماز سکوی پرواز 31.mp3
4.76M
31 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣ قبرما؛چیزی نیست جز همین نفس ما! يه کم فکرکن؛ وقتی نماز میخونی؛ احساس میکنی قلبت نورانی شدو آرام گرفت؟ 👈اگه اينجوريه؛قبرتو هم روشن میکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨تعجیل درفرج امام زمان (عج) صلوات✨ 🔵 آیا می‌توان برای پوشش از چادر، مانتو یا روسری با رنگ‌های روشن استفاده کرد؟
༻﷽༺ گویند مهر قبولی ست...که بر دلت می خورد... ...دلم لایق مهر نیست اما شما که نظر کنید...این کویر تشنه دریا می شود...با عطر 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 🌹شهید طالب کاظمی شیخ زاهدی 🌻تاریخ تولد: ۸ تیر ۱۳۰۶ 🍃محل تولد: چابکسر 🥀تاریخ شهادت: ۲۰ دی ۱۳۶۰ 🌷 محل شهادت: چابکسر ☘یگان اعزامی: نیروی مردمی 🌿مزار شهید: چابکسر، گلزار شهدای میانده 🌺روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌺 رفاقت با شهدا تا قیامت یاد شهدا با ذکر صلوات
دقیقاً یادم هست همان جا صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. منتظر بودم نتیجه بحث را بدانم. لحظه ها همین طور پشت سر هم می گذشت. دلم حسابی شور افتاده بود. او همین طور ساکت بود و چیزی نمی گفت، پرسیدم: پس چه کار کنیم آقای برونسی؟ حتی تکانی به خودش نداد. عصبی گفتم: حاج آقا همه منتظر هستن، بگو می خوای چه کار کنی؟! بالاخره عبدالحسین به حرف آمدگفت: هر چی که می گم دقیقاً همون کار رو بکن؛ خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول به سمت راستش اشاره کرد و ادامه داد: سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری مکث کرد. با تأکید گفت: دقیق بشماری ها....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آه از دی ماه . . .❤️‍🩹💔🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا