eitaa logo
مرکز نزدیکی به خـدا
1.2هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2هزار ویدیو
242 فایل
👤 لیست پاکی @Listpaki_mosabeghat 👤پل ارتباطی @ysz869 👤 تبلیغ و تبادل @tabadol_tobe94 📻 رادیو توبه۹۴ @tobe94radio 🍃به سایتمون هم سر بزنین😌👇 tobe94.com 🌷آیدی ما در اینستاگرام👇 tobe94com 🌻سروش و تلگرام👇 tobe94 🌱 روبیکا👇 tobe94_tobe
مشاهده در ایتا
دانلود
💚💚:💚💚
😁 خب خب چله از الان شروع میشه
😍 دارم به آخرین شبه چله فکر میکنم 😔 وقتی پخش مستقیم تعوض پرچم حرم امام حسینو میبینم :) اونجا که اشکت در میاد ، میگی دیدی آقا پاک به محرمت رسیدم
روی قولاتون بمونيد،بهترين لوكيشن همونجاست😍 ☘اینکه به عهدی که میبندی پای بند بمونی و آخرش یه لبخند تمیز و مرتب از ته دل روی لبات نقش ببنده خیلی حس خوبیه، خیلی خوبه🥳 🌸اصلا بعضی وقتا به خاطر حال خوب آخرش همه چیو از سر میگذرونی... ✨اگه دیدی یهو سخت شد به روزی فکر کن که قراره برای خودت تولد پاک بودن بگیری و کلی خوشحالی کنی سختیا میگذره حال خوبش میمونه😉 #حواست_باشه @tobe94
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ سلام من چندتا چیز به ذهنم رسید، همه ما آدم ها فراموشکاریم، مخصوصا وقتی وسوسه شدیم اسم خودمونم یادمون میره، به نظرم باید یه چیزی باشه که همش چله و شیرینی تهش که شما کاملا توضیح دادای تو کانال یاد آوری بشه. مثلا همه تصویر زمینه موبایل خودمون عکس حرم امام حسین علیه السلام بذاریم، دستبند هایی هستن که پلاستیکی مثل کشه روش نوشته السلام علیک یا اباعبدالله دست کنیم، یا یه پارچه سبز ببندیم به دستمون، به نیت اینکه ان شاء الله ارباب می طلبه میریم میبندیم به ضریحش. وجدانن دیگه دلمون نمیاد با آن دست گناه کنیم یا با آن گوشی نگاه کنیم. یه چیز دیگه مثلا روی یه تیکه کاغذ خوشگل بنویسیم حر بعدیت منم یا حسین علیه السلام بعد بچسبونیم به گوشیامون. من خودم این کاغذ چسباندن به گوشی خیلی نتیجه گرفتم چون هی یادم میرفت قول و قرارم رو. شرمنده من اگه دوباره چیزی به ذهنم بیاد که به درد بخوره میگم چون بچه پرووام
مرکز نزدیکی به خـدا
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ سلام من چندتا چیز به ذهنم رسید، همه ما
سلام عالی بود راهکار ها بچه هاااا حتما انجام بدید 😁 از این پررویی ها رو خریداریم👌💚
خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چقدر زيبا بود!؟ روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس ها بودند كه متوجه شدم رفقاي من، حكم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند. سريع موتور پايگاه را روشن كردم و باسرعت به سمت سپاه رفتم. در مسير برگشت، سر يك چهارراه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد. آنقدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روي كاپوت و سقف ماشين و پشت پيكان روي زمين افتادم. نيمه چپ بدنم به شدت درد ميكرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد ميلرزيد. فكر كرد من حتماً مرده ام. يك لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل به سراغ ما هم آمد! آنقدر تصادف شديد بود كه فكر كردم روح از بدنم خارج ميشود. به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً12 ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلي درد ميكرد! يكباره ياد خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم: »اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم ميمانم. حضرت عزرائيل گفت كه وقت رفتنم نرسيده. زائران امام رضا منتظرند. بايد سريع بروم.« از جا بلند شدم. راننده پيكان گفت: شما سالمي! گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم. با اينكه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم. راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟ بعد با ماشين دنبال من آمد. او فكر ميكرد هر لحظه ممكن است كه من زمين بخورم. كاروان زائران مشهد حركت كردند. درد آن تصادف و كوفتگي عضلات من تا دو هفته ادامه داشت. بعد از آن فهميدم كه تا در دنيا فرصت هست بايد براي رضاي خدا كار انجام دهم و ديگر حرفي از مرگ نزنم. هر زمان صالح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد، اما هميشه دعا ميكردم كه مرگ ما با شهادت باشد. در آن ايام، تلاش بسياري كردم تا مانند برخي رفقايم، وارد تشكيلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم كه لباس سبز سپاه، همان لباس ياران آخر الزماني امام غائب از نظر است. تلاش هاي من بعد از مدتي محقق شد و پس از گذراندن دوره هاي آموزشي، در اوايل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم. اين را هم بايد اضافه كنم كه؛ من از نظر دوستان و همكارانم، يك شخصيت شوخ، ولي پركار دارم. يعني سعي ميكنم، كاري كه به من واگذار شده را درست انجام دهم، اما همه رفقا ميدانند كه حسابي اهل شوخي و بگو بخند و سركار گذاشتن و... هستم. رفقا ميگفتند كه هيچكس از همنشيني با من خسته نميشود. در مانورهاي عملياتي و در اردوهاي آموزشي، هميشه صداي خنده از چادر ما به گوش ميرسيد. مدتي بعد، ازدواج كردم و مشغول فعاليت روزمره شدم. خالصه اينكه روزگار ما، مثل خيلي از مردم، به روزمرگي دچار شد و طي ميشد. روزها محل كار بودم و معمولاً با خانواده. برخي شبها نيز در مسجد و يا هيئت محل حضور داشتيم. سالها از حضور من در ميان اعضاي سپاه گذشت. يك روز اعلام شد كه براي يك مأموريت جنگي آماده شويد. سال 1390 بود و مزدوران و تروريست هاي وابسته به آمريكا، در شمال غرب كشور و در حوالي پيرانشهر، مردم مظلوم منطقه را به خاك و خون كشيده بودند. آنها چند ارتفاع مهم منطقه را تصرف كرده و از آنجا به خودروهاي عبوري و نيروهاي نظامي حمله ميكردند، هر بار كه سپاه و نيروهاي نظامي براي مقابله آماده ميشدند، نيروهاي اين گروهك تروريستي به شمال عراق فرار ميكردند. شهريور همان سال و به دنبال شهادت سردار جان نثاري و جمعي از پرسنل توپخانه سپاه، نيروهاي ويژه به منطقه آمده و عمليات بزرگي را براي پاكسازي كل منطقه تدارك ديدند. @tobe94 🌺🍃
نجاتت میده از اندوهی که الان دلتو لبریز کرده ، نجاتت میده.🌸 #توام_خودتو_نجات_بده🌻 #تو_میتونی🌱❤ @tobe94🌙
💕مجروح عمليات💕 عمليات به خوبي انجام شد و با شهادت چند تن از نيروهاي پاسدار، ارتفاعات و كل منطقه مرزي، از وجود عناصر گروهك تروريستي پژاك پاكسازي شد. من در آن عمليات حضور داشتم. يك نبرد نظامي واقعي را از نزديك تجربه كردم، حس خيلي خوبي بود. آرزوي شهادت نيز مانند ديگر رفقايم داشتم، اما با خودم ميگفتم: ما كجا و توفيق شهادت؟! ديگر آن روحيات دوران جواني و عشق به شهادت، در وجود ما كمرنگ شده بود. در آن عمليات، به خاطر گرد و غبار و آلودگي خاک منطقه و... چشمان من عفونت کرد.آلودگي محيط، باعث سوزش چشمانم شده بود. اين سوزش، حالت عادي نداشت. پزشك واحد امداد، قطره اي را در چشمان من ريخت و گفت: تا يك ساعت ديگه خوب ميشوي. ساعتي گذشت اما همينطور درد چشم، مرا اذيت ميكرد. چند ماه از آن ماجرا گذشت. عمليات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد كه ارتفاعات شمال غربي به كلي پاكسازي شود. نيروها به واحدهاي خود برگشتند، اما من هنوز درگير چشمهايم بودم. بيشتر، چشم چپ من اذيت ميكرد. حدود سه سال با سختي روزگار گذراندم. در اين مدت صدها بار به دكترهاي مختلف مراجعه كردم اما جواب درستي نگرفتم. تا اينكه يك روز صبح، احساس كردم كه انگار چشم چپ من از حدقه بيرون زده! درست بود! در مقابل آينه كه قرار گرفتم، ديدم چشم من از مكان خودش خارج شده! حالت عجيبي بود. از طرفي درد شديدي داشتم. همان روز به بيمارستان مراجعه كردم و التماس ميكردم كه مرا عمل كنيد. ديگر قابل تحمل نيست. كميسيون پزشكي تشكيل شد. عكس ها و آزمايش هاي متعدد از من گرفتند. در نهايت تيم پزشكي كه متشكل از يك جراح مغز و يك جراح چشم و چند متخصص بود، اعلام كردند: يك غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم تو ايجاد شده، فشار اين غده باعث جلو آمدن چشم گرديده. به علت چسبيدگي اين غده به مغز، كار جداسازي آن بسيار سخت است. و اگر عمل صورت بگيرد، يا چشمان بيمار از بين ميرود و يا مغز او آسيب خواهد ديد. كميسيون پزشكي، خطر عمل جراحي را بالاي 60 درصد ميدانست و موافق عمل نبود. اما با اصرار من و با حضور يك جراح از تهران، كميسيون بار ديگر تشكيل و تصميم بر اين شد كه قسمتي از ابروي من را شكافته و با برداشتن استخوان بالاي چشم، به سراغ غده در پشت چشم بروند. عمل جراحي من در اوايل ارديبهشت ماه 1394 در يكي از بيمارستان هاي اصفهان انجام شد. عملي كه شش ساعت به طول انجاميد. تيم پزشكي قبل از عمل، بار ديگر به من و همراهان اعلام كرد: به علت نزديكي محل عمل به مغز و چشم، احتمال نابينايي و يا احتمال آسيب به مغز و مرگ وجود دارد. براي همين احتمال موفقيت عمل، كم است و فقط با اصرار بيمار، عمل انجام ميشود. با همه دوستان و آشنايان خداحافظي كردم. با همسرم كه باردار بود و در اين سال ها سختي هاي بسيار كشيده بود وداع كردم. از همه حلاليت طلبيدم و با توكل به خدا راهي بيمارستان شدم. وارد اتاق عمل شدم. حس خاصي داشتم. احساس ميكردم كه از اين اتاق عمل ديگر بر نميگردم. تيم پزشكي با دقت بسياري كارش را شروع كرد. من در همان اول كار بيهوش شدم. @tobe94 🌺🍃🌸💕✨
بالاخره یه جایی از زندگیت، باید یه کاری بکنی که هر وقت به عقب نگاه کردی با خودت بگی من اون کار رو انجام دادم پس دیگه هیچی برام نشدنی نیست! کنترل نفس سخته! پاک بودن سخته! ولی ترک کردن وپاک موندن، همون کاریه که قراره بعدن بهش نگاه کنی وبه خودت افتخار کنی🙂 باخودت بگی من تونستم همچین گناهی رو بذارم کنار، دیگه هیچی واسم غیرممکن نیست! بذارش کنار، اونوقت قوی میشی! آماده میشی واسه زندگی کردن، واسه رسیدن به چیزایی که همیشه میخواستی🙃 @tobe94
😍 سلام بچه ها ان شاالله ک خوبید و سرحال امروز اولین روز چله مونه ، اولین قدم رو باید مُحکم برداشت حتماااا زیارت عاشورا رو بخونید البته سعی کنید کار رو به آخر شب نندازید پیشنهاد من همون نماز ظهره که بعدش زیارت عاشورا رو بخونید کسایی که دفتر واس محاسبه نفس آماده نکردن امروز آماده کنید😉 و امشب حتماااا شروع کنید به نوشتن کار های خوب و کار های بد از بابت کار های خوب بنویسید الحمدالله و کار های بد رو بنویسید استغفرالله روزایی قشنگی پیش رومونه😍 بهتون قول میدم ، فقط کافیه واقعا با نیت خالص چله رو ادامه بدید🍃
هرکس زیارت عاشورا رو خوند روی قلب سبز بزنه👇