eitaa logo
واجب فراموش شده
79 دنبال‌کننده
35 عکس
8 ویدیو
1 فایل
همه با هم برای قیام مولا قیام می کنیم... زیر نظر گروه واجب فراموش شده ...
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۶۱ سلام دوستانی که بانی شدن برای کتاب خدا خیرتون بده امروز به دست خیلی ها رسید 👌در میدان انقلاب اصفهان و چهارباغ و البته بعد از گرفتن کتاب تذکر دوستانه هم می گرفتن تشکر هم می کردن😋 دو تا خانم اومدن رد بشن کتاب رو دادم بهشون گفتن اینجا چه خبره؟ گفتم سالروز حماسه نهم دی🇮🇷✊ گفتن چی شده بوده ؟ براشون گفتم جالب بود براشون علی رغم ظاهر نامناسبی که داشتن 😢 @vajebefaraamooshshodeh
۲۶۲ سلام قرار بود جایی بریم و قرار بود دوستم بیاد دنبالم ولی گفتم نیاز نیست خودم میام. چند تا کتاب برداشتم و اومدم بیرون از خونه . چند دقیقه ای که پیاده رفتم از دور دو تا خانم توجهم رو جلب کردن خودم رو آماده کردم که کتاب رو بدم بهشون و احتمالا برخورد بدی هم بکنن یا کتاب رو نگیرن🙃 داشتن آروم آروم قدم می زدن و حرف می زدن ... سلام کردم و گفتم از دور دیدمتون خیلی خانوم و خوشگل بودین گفتم ی کتاب بدم بهتون نادانسته کتاب رو از سمتی داده بودم که عکس امام خمینی (ره) و حضرت آقا روش بود .( با اینکه همیشه نگاه می کردم که از سمت تیتر کتاب گرفته باشم که عنوانش مشخص باشه ) گفتن چیه؟ گفتم جالبه بخونید خوش تون میاد تشکر کردن. داشتن می رفتن گفتم ولی خیلی حیفینا😁🙈خودتونم می دونید. یکی شون که وضعیت حجابش بهتر بود گفت من هم این ها رو دوس دارم هم اونا رو .😳آخه چیکار کنم (پیش خودم می گفتم خدایا این چی میگه🧐 ) گفت مجردم و تا ۲۶ سالگی کسی یک تار مو از من ندید ولی بالاخره دوس دارم همه ،خوشگلی هام رو ببینن منم جواب های کوتاه می دادم در حد توانم که حیف توئه بزار به وقتش قانون خداست پوشش و ... گفت ببین توی ی مهمونی عکس آقای خامنه ای رو درآوردم همه مسخره ام کردن و گفتن چرا میگی آقای خامنه ای ؟ گفت بهشون گفتم من ایشون رو دوست دارم و اصلا نگاه به عکس شون می کنم اشکام میاد🙈 اون یکی که پوشش بدتری داشت این یکی رو می کشید که بیا بریم دیر شد دختری که دلش می خواست حرف بزنه و کتاب رو گرفته بود گفت ما جلسه داریم شماره منو می زنی بعدا حرف بزنیم ؟ گفتم بعله همون طور که گوشیم رو در می آوردم گفتم ببین به خدا گفتم این کتاب دست هر کی احتیاج داره برسه .😍 شماره رو زدم تک زدم شمارم افتاد گفت من زهرا هستم منم اسمم رو گفتم و رفت ... تا چند دقیقه بعدش این جوری بودم 😳 گفتم خدایا قربونت برم چه جوری اسباب می چینی که یک نفر یک کتاب رو بگیره و امر به معروف هم بشه و بهش هم برنخورده تازه تشکر هم بکنه 😁 بعدش هم پیگیری کنه ... الان هم بهش پیام دادم که هر وقت کتاب رو خوندی پیام بده نظرت رو بگو سریع جواب داد که چشم منم قربون صدقه اش رفتم 😉😌 💎به کانال واجب فراموش شده ملحق شوید 👇👇👇 @vajebefaraamooshshodeh
۲۶۹ سلام امروز از دور سر فلکه احمد آباد اصفان دیدم ی خانومی پاچه کوتاوااااا 😳 کوتا😱 آ تو این سوزی سرما 🤨 که برفاش مالی بقیِس😌 آ سوزی سرماش مالی ما 😞 موها فر شده از پشت بیرون تا کمر بدو بدو رفتم سمتش چون نمی رسیدم صداش زدم خانوم که بایسته گفتم حتما برخورد بدی می کنه دیدم ی دختری هست که چهره اش اصلا آرایش نداره شاید مثلا ۱۷ ساله حدودا بهش با لبخند گفتم سلام عزیزم دیدم از دور که خوشگلی و پیر و جوون هم دارن نگاه می کنن 😢 و حیف هم هستی 😉 حیفم اومد این کتاب رو بهت ندم ✌️ ✌️ خیلی راحت گرفت و سرش رو انداخت پایین حیف که فرصت نبود بمونم و حرف بزنم چون دیر شده بود و خلف وعده می شد . دستم رو گذاشتم روی سینه ام و بهش گفتم مراقب خوشگلی هات باش حیف توئه ...منم دعا کن ... گفت چشم 🙈 بعدش فکر کردم چرا قضاوتش کردم که برخورد بد داره یا آرایش غلیظ داره 😢 الحمدلله برخورد خیلی خوبی داشت همیشه تصور ما درست از آب در نمیاد 🦋
۲۷۸ قبل از تذکر به اون دوچرخه سوار ، ماشین مون صدا های وحشتناک میداد که مطمان شدیم خراب شدس😢 دیگه با زحمت رسیدیم تعمیرگاه ... تعمیرکار گفت خطرناکه باهاش برین من دستکش به دست پیاده شدم گفتم اشکال نداره پیاده میرم تا مقصد یا نهایتا با تاکسی ...🚕 پیش خودم گفتم موقعیت امربه معروف جوره انشاالله و ادامه دادم سر خیابون سوار تاکسی شدم قرار بود عقب تر پیاده بشم ، تاکسی هم پول خورد نداشت و دم ی مغازه ایستاد تا پول خورد بگیره همه چی دست به دست هم داد تاکسی ایستاد که پیاده بشم گفتم آقا منصرف شدم ، جلوتر پیاده میشم .... تاکسی دقیقا کنار یک خانم شل حجاب ایستاد جوری که درب ماشین به اون خانم گیر می کرد 😁 گفتم خانوم در بهتون نخوره گفت چی ؟ گفتم در رو گفتم نخوره! در این حین متوجه شدم کلید ماشینش رو داده به ی آقا که پارک کنه ماشینش رو ! ایستادم و گفتم ولی خوشگلیا✌️ حساب کنید موها بیرون گردن باااااز مانتو باز شلوار کوتاه😒 ناخون دراز واه و واه و واه😳 آخرشو شوخی کردم 😜 گفت نه بابا خوشگلی کجا بود خدا زده پس کله ام انقدر افسرده ام 😳 گریه می کنم ‌ گفتم خدا خودش گفته قانون های من رو رعایت کنید حیف تو نیست ؟! حالا اون آقا هم ایستاده بود نگاه می کرد 😒 آ با چشاش این خانمه رو برانداز می کرد 😏 گفت من بسیجی بودم مکه رفتم حجابم بهتر تو بوده الانم نماز شبم ترک نمیشه گفتم بابا دمت گرم گفت اما خدا ی نگاه بهم نکرد گفتم خدا که بقالی نیست که . ما ی سری وظیفه هم داریم در قبال خدا مثلا ببین گردنت پیداست شلوارت کوتاهه داشت وسایلش رو جمع می کرد که صدای اون آقا بلند شد 😒 گفت خانوم فرمون ماشین تون هم سفته😒 گفتم ببین حیف تو نیست که ی مرد بخواد با هر بهانه ای باهات حرف بزنه خندید و همین طور که داشت می رفت گفتم برای منم دعا کن گفت تو هم همین طور و خداحافظی کردیم ای کاش کتاب دنبالم بود 😭 انقدر حسرت خوردم که چرا شماره اش رو نگرفتم 😭 برای همدیگه دعا کنیم برای این خانم هم دعا کنیم ... ✳️ @vajebefaraamooshshodeh