#خاطره_شماره_۱۶۶
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
روضه تموم شد وچندتادختر دیدم که چادرندارن وموهای رنگ شده ناخن لاک زده وشلوار کوتاهو... ودارن به سمت بیرون میرن
اولش از دور بالبخند نگاهشون کردم وبعدرفتم سمتشون
گفتم سلام اولین شبه میاین اینجا
گفتن آره
گفتم هرشب بیاین خوبه
گفتن باشه
(آخه تواون حسینیه همه چادری ان
خیلی توچشم بودن)گفتم ان شاالله بیرون که میرین خوشگلیاتونو میپوشونین دیگه
گفتن آره وهمونجا روسری هاروکشیدن جلو
گفتن میدونین که خوشگلی چیه
باخنده
مو وگردن وساق پاو...
گفتن بله باخنده
گفتم یاعلی والتماس دعا
بعدشم بالبخند وچشمک همراهی شون کردم....
بیرون دم درایستاده بودن وخوشگلیاشونو پوشونده بودن😁
#شعور_حسینی_یعنی_من_بی_تفاوت_نیستم✌️😎
🌺🌺🌺🌺
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۶۷
چندتاخانم بامانتووموهای بیرون داشتن دسته نگاه میکردن
دوسه تادختر جوون هم بودن😐
یعنی من این دسته نگاه کردن خانما روکجای دلم بذارم بااون وضعیت شیتان پیتان🙄🙄🙄
گفتم خانمای گل بپوشونین خوشگلیتانو
مگه نیومدین بخاطرامام حسین
نه خدادوست داره نه امام حسین
جوابها
بروبابا
فوضولی مگه
خب بابا
بووووووق....
یه مورد دیگه هم
جواب
به توچه
مشکلت همین موی منه
توغیبت نکن تهمت نزن مال مردم نخور😳
گم شو بابا😐
بچه باهام بودوگرنه ی سری بهش می زدم😐😂🙈
🌺🌺🌺🌺
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۶۸
#خاطره
سلام
عزاداری هاتون قبول ...
جاتون خالی دیشب قسمت شد هیات آقای سید رضا نریمانی ...
دوستان اصفهانی می دونن که جمعیت فوق العاده زیاده .
بیرون از مکان روضه باید ماشین رو خیلی دور بگذاری و با پای پیاده قدم رنجه کنی.
وقتی که قدم می زدم توی خیابان اطراف
دیدم دسته ی محجبه ها به سمت روضه میرن ...
و شل حجاب ها در اقلیت هستن
چقدرررر خوب بود اگر همیشه توی فضای جامعه چادری ها بیشتر حضور داشتن 🌺
از اواسط روضه اومدم ایستادم در مسیر خانم هایی که داشتن رفت و آمد می کردن .
حدود ۵ نفر خانم محجبه کنارم بودن و کامل داشتن رصد می کردن دارم چیکار می کنم.
یکی یکی با زبان نرم و بغل و قربون صدقه تذکر می دادم
ی خانمی زد بهم گفت قبلا جرات نمی کردن با این وضعیت بیان ...
گفتم ساکت نباید بمونیم
#بی_تفاوت_نباشیم
ی خانم دیگه اومد گفت میشه بیای کمک ما امر به معروف سر فلان میدون 🙈👀
ی خانم دیگه گفت این ها زده میشن از روضه
گفتم روضه حرمت داره ... مگه بچه هستن که زده بشن؟!
شاید باید همین تذکر رو برای ادامه ی راه شون می گرفتن ...
گفت شما خوب میگی بازم...
گفتم دیگه زمان بد گفتن گذشته.
اشتباه بوده و الحمدلله داره تصحیح میشه.
خلاصه شب فوق العاده ای بود از لحاظ معنوی
جای همگی خالی 😘
#بی_تفاوت_نباشیم
#قطعا_بی_اثر_نیست😉😊
#با_ما_همراه_شوید👇👌
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۶۹
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
سلام
من تا الان خودم جرات امربه معروف نداشتم اما تا جایی که تونستم برای همسرم و دخترام خاطرات امربه معروفی که توی گروه بوده رو تعریف کردم...
امروز دخترم که یازده سالشه با اون دخترم که 13سالشه باهم میومدن خونه توی راه یه خانم رو میبینن که شالش افتاده بوده و با سگش قدم میزده
دخترم که یازده سالشه اعتماد به نفس بیشتری داره به خانمه گفته خانم هواستون نیست شالتون افتاده
بعد دخترم تعریف میکرد میگفت مامان بدون نگاه کردن بهم گفته به تو ربطی نداره ایکبیری...
دخترم با هیجان خاصی تعریف میکرد
و یکم ناراحت هم بود یکم که چرا بهش توهین کرده...اما من خوشحالم😃 که کاری رو که من نمیتونم انجام بدم اون انجام داده☺️
#خاطرات امربه معروف
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
🌺🌺🌺🌺
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۷۰
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
دیروز هم همسرم و دخترام از هئیت میومدن توی راه یه خانمه رو دیدن شالش افتاده
همسرم هم طبق تعریفهایی که از امربه معروفها شنیده بوده بی تفاوت نگذشته و سرعت ماشین رو کم کرده به خانمه گفته شالت رو سرت کن حانمه هم سرش کرده
اینم اولین امربه معروف همسرم بود☺️
#خاطرات
🌹🌹🌹
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۷۱
#امر_به_معروف_دسته_جمعی
سلام
از اون طرف خیابون حدود ... بزار بشمارم🤨
اوووووم
ده تا
بعله ده تا خانم و نوجوان دسته جمعی با پاچه های کوتاه ( البته بعضی شون) و موهای رنگ شده بیرون و ...
پنج دقیقه ای صبر کردم این طرف خیابون
نتونستم نگم
اما خدایا چه جوری بگم 😢
جمعیت زیاده ...
منی نفرم 😞
بسم الله الرحمان الرحیم
یا حسین خودت کمک کن ...
رفتم اون طرف خیابون
سلام کردم
جواب دادن
بعدش گفتم ببخشید خانما
واقعیتش من ۵ دقیقه هست دارمنگاه می کنم بهتون فکر کنم فامیل هم هستید
هی میگم به خودم بگم ...نگم...
اما دیدم شما سیاه پوشیدین
گفتم حیفه نگم
شلوارهای بعضی تون کوتاس😱🙊
همه ی نگاه ها رفت به شلواراشون ...
گفتن کو؟😱
گفتم نگفتم همه تونا😚
یکی شون گفت تازه پیاده شدیم...
گفتم دیدم هر چی ماشین رد میشه شما رو نگاه می کنه ... حیفه خب😢
بعدش ی نذری دستم بود
گفتم نگرفتید نذری؟
بفرمائید هر چند ی دو نه اس ...
یکی شون گفت همسران ما رفتن توی مسجد
گفت شوهر من همه کاره اس اونجا 🤨( و ی لبخند تلخ خجالتی زد )
گفتم عههه
پس برای من ۴ تا بی زحمت بگین غذا بگیرن😂
همه خندیدن
گفتن که نههههه برای خودشون می گیرن
ی غذا هر کسی می گیره با هم می خوریم.
گفتم شوخی کردم
.
.
.
ی کم صحبت کردیم و در نهایت گفتم
راستی منم حتما درون خودم عیب هایی دارم
لطفا برای من دعا کنید
یکی شون گفت شما برای ما دعا کن
یکی شون بچه دستش بود گفت شلورام کش داره رفته بالا
گفتم کمک کنم ؟
یکی دیگه شون براش کشید پایین
گفتم موهای خوشگل تون هم حیفه ها ...
ببخشید
خدانگهدارتون 😍
#اصلا_حسین_روحیه_دادنش_فرق_می_کند...
#فکر_نمی_کردم_بشه
#الحمدلله
#خدا_کمک_کرد
#بی_تفاوت_نباشیم
🌺🌺🌺🌺
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۷۲
#شما_فرستادید
سلام
چند شب پیش از هیات میومدیم دیدم داخل میدان یه خانمی روی نیمکت نشسته و شالش افتاده رفتم نزدیکش سرگرم گوشیش بود. آروم بهش گفتم عزیزدلم شالتون افتاده
فکرشو نمی کرد بهش تذکر بدن منم چند قدم دور شده بودم داد زد گفت شما گشت ارشادی؟ گفتم نه گلم به هموطن
گفت دوست دارم راحت باشم
منم با یه آرامشی که اصلا تو خودم نمی بینم با لبخند گفتم شالتون رو سرتون کنید
خیلی واینسادم برای بحث
دیشب هم یه خانواده که مادرشون محجبه بود داشت با پسر نوجوانش صحبت می کرد. پسرشون دستشو گرفته بود به این نهال بیچاره و مشغول صحبت با مادرش بود
بهش گفتم پسرم این نهال کنده می شه گناه داره
اونم رفت اون سمت
دو شب پیشم داشتیم می رفتیم هیات آقاهه داشت با راننده یه ماشین دیگه صحبت می کرد ما هم تو ماشین با همسرم بودیم
شلوار آقاهه اینقدر پایین بود که بدنش مشخص بود😑
با ماشین که از، کنارشون رد شدیم یه جمله گفتم مثلا دارم با همسرم صحبت میکنم ولی فهمید و رد شدیم😍
#با_خاطرات_امر_به_معروف_همراه_باشید😌👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۷۳
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
سلام
الحمدلله امشب به دوتا دختر خانم تذکر دادم، به اولی گفتم خانمی شما که به عشق امام حسین مشکی پوشیدی بهتر نیست موهاتم بپوشونی بعد دست زد به پشت موهاش گفت بیرون نیست گفتم از جلو که بیرونه گفتم آخه همه که لیاقت ندارن قشنگیهاتو ببینن، الحمدلله موهاشو پوشوند فقط یادم رفت شلوارشم تذکر بدم، به یه دختر خانم هم گفتم حواست نبوده شالت افتاده و سر کرد
بنظرم الان در محرم خیلی دلها آماده تره برای نهی از منکر
فقط یه سوال به اینایی که دسته جمعی بدحجابن و توی خیابون از کنارمون رد میشن و ما تنها چطور باید تذکر بدیم؟
راستی صبح بعد از مراسم شیرخوارگان رفتم داخل فروشگاه بهارک ، اولش به خودم گفتم تو تازه با حال معنوی از مراسم اومدی نرو واسه خرید، بعد یه لحظه گفتم شاید قراره من اینجا امر به معروف کنم ،اتفاقا اصلا اجناسش به چشمم نیومد ولی یهو خانمی که شالش افتاده بود رویت شد، بهشون تذکر دادم والبته شالش رو سر کرد
#بی_تفاوت_نباشیم😉👌
👇👇👇
@vajebefaraamooshshodeh
#خاطره_شماره_۱۷۴
#ارسالی_اعضای_کانال_واجب_فراموش_شده
سلام من تازه چند وقته شروع کردم به تذکر دادن و تو تذکرات قبلی یا میگفتن به تو چه یااصلا توجه نمیکردن😢😔
اما😃
دیشب تو هیئت چندتا دختر خانم بودن که اوضاع پوششون خیلی بد بود و کلی هم توجه جلب میکردن😢😢
تازه نذری هم داشتن پخش میکردن😕😳
اولش ترسیدم برم چون چندتا بودن ولی با توسل به حضرت زینب بلند شدم و رفتم
اول سلام کردم و شروع کردم به گفتن:
ماشالا چه دخترای زیبا و خوش قدوبالایی هستین حیف بقیه اما از خوشکلیاتون استفاده ببرن😍
یکیشون گفت فقط ک ما اینطور نیستیم!
منم گفتم حتما شما دلتون پاک بوده که خدا به دل من انداخت بهتون بگم. انشالله این شبها دل حضرت زینب رو شاد کنید ...
یکم جلو مانتوشونوجمع کردن و موها رو دادن داخل
ولی وقتی من دور شدم دیدم بازم حجابشون رو شل کردن😔
***********
امشبم داشتیم از هیئت برمیگشتیم که تو خیابون یه دختر خانومی حدود ۱۲،۱۳ساله رو دیدم کنار مادرشون راه میرفتن
مامانش مانتویی بود ولی کاملا پوشیده
اما امان از دخترش🙄🙄🙄🙄
با لبخند رفتم و شروع کردم حرف زدن
سلام عزاداری هاتون قبول باشه انشالله
بعد رو به دختره کردم و اول یه نگاه به سرتاپاش انداختم (با لبخند البته)گفتم
عزیزدلم این پوشش تو این شباا؟!؟
حیفه که خوشکلیات رو همه ببینن، یکم مناسبتر لباس بپوش
همون موقع یا اکیپ پسر فشن رد شدن و سرتاپا دختره رو نگاه کردن😡
منم گفتم ببین عزیزم اینا ک رد شدن چه جوری نگاهت کردن،شما حیفی
مامانه از اون ور گفت اره مگه این ک به حرف شما گوش کنه
خود دختره هم گفت خوب به چادری ها هم نگاه میکنن
منم جواب دادم: کمتر نگاه میکنن ولی حداقل خوشکلیاشونو نمی بینن
خلاصه تهش دختره یه چشم گفت و یکم شالش رو درست کرد
منم خداحافظی کردم و رفتم
#یازینب
#سکوت_نکنیم
#بی_تفاوت_نباشیم
#با_خاطرات_امر_به_معروف_در_پیام_رسان_بله_همراه_باشید😌
👇👇👇
https://ble.im/khaterate_amre_be_maroof
#خاطره_شماره_۱۷۵
#ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده
سلام توفیق اجباری پیداکردم کل خیابون برازنده وپیاده برم فرصت خوبی بود چقدر لباس فروشی زنانه زیاد بود به همشوش تذکر دادم .
مانکنا لخت بود گفتم بپوشونید گفت چشم
اگه دوباره رفتم پیگیر میشم ببینم چقدر اثر داشته
✌️🤲🤲🤲🤲🤲🤲التماس دعا رفقا
#با_ما_همراه_باشید☺️♥️👇
@vajebefaraamooshshodeh
واجب فراموش شده
#خاطره_شماره_۱۷۵ #ارسالی_در_گروه_واجب_فراموش_شده سلام توفیق اجباری پیداکردم کل خیابون برازنده وپی
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است😔
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود
آی... ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
#خاطره_شماره_۱۷۶
از هیات اومده بودم بیرون
الحمدلله الحمدلله فوج جمعیت مذهبی خیابان پاسداران و انقلاب اصفهان رو گرفته بود...
همین طور که گاهی تذکر می دادم
چشمم افتاد به دختری که کلاه سرش بود با یک دوچرخه کنارش
و ی بلوز نسبتا بلند
و دو تا پسر کنارش 😐
( اینکه ی دختر اون موقع شب اونجا با اون وضعیت چیکار می کرد ...نمی دونم ، انشاالله اون دو تا هم داداشش بودن )
از جمعیت ی جوری واهمه داشتن و داشتن بحث می کردن که بریم یا نریم... خلاصه برگشتن .
من واقعیتش جرات رفتن جلو رو نداشتم .
اما فکری به ذهنم رسید ...
رفتم جلو و به دختر گفتم سلام
نذری نگرفتی ؟
گفت نه
گفتم بیا بگیر
این مال تو ( ریا شد 😜🙈🙊)
اصلا نگفت نه 😳
سریع گرفت
انقدرررر خوشحال شد که همراهان منم بعدش گفتن چقدر خوشحال شد 😳
یکی از پسرها هم گفت
تشکر تشکر
(شرایط تذکر نبود
نمی دونم شاید هم اشتباه کردم نگفتم ، ، ترسیدم بگم اون پسرها عصبی بشن ...یا اینکه غذا رو پرت کنه... نمی دونم 😔)
فقط توی چشماش زل زدم و گفتم
التماس دعا ...
منم دعا کن
#نذری_اباعبدالله_کارش_را_میکند😍💪
#با_خاطرات_امر_به_معروف_همراه_باشید😌
@vajebefaraamooshshodeh